به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
برخلاف ظاهرهایی که به جهان نشان می دهیم، چه بخواهیم اعتراف کنیم چه نکنیم، همه ما می دانیم که بی نقص نیستیم. که پشت درهای بسته چه می کنیم و می دانیم در گذشته با خود و دیگران چه کرده ایم. ما با بی رحمی قضاوت ها و خشونت تعصب های خود آشنا هستیم.

می دانیم که در زیر همه این چیزها آن اندازه خوب نیستیم، پس باید اندکی ویرانی به بار آوریم تا به خود و دیگران یادآوری کنیم که ما هم مانند بقیه آدم ها و مشکل دار هستیم. وقتی این واقعیت به ما یادآوری می شود که کمتر از اطرافیان، خوشبخت، جذاب، تحصیل کرده، با استعداد یا دوست داشتنی هستیم، خودمان را تنبیه می کنیم.

به همین ترتیب هرگاه با این واقعیت رو به رو می شویم که فهم و شعور، زیبایی، ابتکار، پول، خوش اقبالی با استعداد ما بیشتر از اطرافیان است و نمی دانیم چگونه این واقعیت را بپذیریم، احساس گناه وادارمان می کند تا کاری انجام دهیم که خودمان را کوچک کنیم. چرا؟ زیرا خجالت می کشیم؛ نه فقط از بخش های بد، بلکه از بخش های خوب خود نیز احساس شرم می کنیم.

احمقانه نیست؟ آیا بشر بودن این قدر به گونه ای مطلق نامعقول است؟ ما از بد بودن تا سر حد مرگ می ترسیم و در عین حال از زیادی خوب بودن هم تا سر حد مرگ می ترسیم. ما از آنچه هستیم، خجالت میکشیم و از آنچه نیستیم هم خجالت می کشیم. حتی اگر بتوانیم موفقیت، عشق، پول، ستایش و احترامی نسبی برای خود فراهم آوریم، تا زمانی که خجالتمان را التيام نبخشیم، با گذشته خود به صلح نرسیم و ارزش فطری مان را در نیابیم، ناگزیر شرایطی را برای تنبیه خویش می آفرینیم.

همین که این نکته را بفهمید، می توانید این برنامه ریزی ذهنی را خنثی نمایید و دیگر مجبور نباشید که خود را شرمنده کنید. برای التیام، باید توانایی تشخیص این برنامه ریزی را داشته باشید و به وجود آن اعتراف نمایید. ویروس خجالت فقط هنگامی می تواند به شما آسیب برساند که کشف نشده و در مخفیگاه های ذهن ناخودآگاهتان در کمین باشد .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
هر یک از ما به علت خجالت کشیدن از برخی جنبه های شخصیت یا رفتارمان، پردهای دور خود می کشیم تا شرمندگی عمیق و دردناکی را که در درون حس می کنیم، از جهان بیرون بپوشاند.

وقتی متوجه می شویم که اگر بگذاریم امیالمان آزادانه در معرض دید قرار بگیرد، ما را تأیید نخواهند کرد یا دوستمان نخواهند داشت، سفر پر درد خود پوشانی را آغاز می کنیم.

همه ما شکلی از این ترس بنیادین را با خود حمل می نماییم. می بینیم که در بیرون می ایستیم و به درون می نگریم، به شدت می خواهیم که پذیرفتنی باشیم، اما می ترسیم به اندازه ای خوب نباشیم که در آن جمعه جا بگیریم. از یک سو در عطش دوست داشته شدن، محترم شمرده شدن و از همه بیشتر، تعلق داشتن می سوزیم و از سوی دیگر می ترسیم که عوضی یا مطرود نام بگیریم.

می خواهیم که در تیم ورزشی انتخاب شویم، ما را به جشن آخر سال دعوت کنند و در رأی گیری برای محبوب ترین شاگرد مدرسه بالاترین رأی را به دست بیاوریم. می خواهیم که «شازده پسر، مادر یا دختر عزیز در دانه» پدر باشیم. نمی خواهیم مردم متوجه شوند که پدرمان بیکار شده، برادرمان در زندان یا مادرمان یک الکلی عربده کش است.

نمی خواهیم تنها یهودی در کلاسی که همه شاگردان آن مسیحی هستند یا تنها مکزیکی در محله سفید پوست ها باشیم. می خواهیم که تعلق داشته باشیم و از اعضای جمع به شمار بیاییم. می خواهیم که انتخاب شویم. می خواهیم که خواستنی و در خور باشیم. می خواهیم که دوستمان بدارند و قبولمان داشته باشند و وقتی این گونه نیستیم، عمیقا احساس خجالت و ترس می کنیم.
این ترس که اگر خود حقیقی مان را نشان دهیم، ما را دوست و قبول نخواهند داشت، از خجالت عمیقی که در درون احساس می کنیم، سرچشمه می گیرد. این خجالت از چنین باوری برمی خیزد که خود حقیقی ما به گونه ای ذاتی و چاره ناپذیر معیوب است.

ترس، یکی از محرک های اصلی رفتارهای منحرف یا به اصطلاح بد ماست و خود را به شیوه های بی شماری نشان می دهد: ترس از دوست داشته نشدن، دیده نشدن یا خاص نبودن، ترس از این که شکست بخوریم، مهارنشدنی باشیم، کسی مراقب ما نباشد، برنجیم، طرد شویم، راز مان فاش شود، در جمع جا نگیریم، کوچک شویم، به ما خیانت شود، اشتباه کنیم یا مورد اجحاف قرار بگیریم. ترس موجب می شود که خود را ببندیم و برای آنچه فکر می کنیم مورد نیاز ماست بجنگیم؛ حتى با این کار، خودمان را نابود کنیم! همین ترس بنیادین است که ویرانگر ترین افکار ما را فعال می سازد و زهرآگین ترین احساس ها را در وجودمان بیدار می کند : احساس آزردگی، ناامیدی، اندوه، خشم، حسادت و نفرت.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
همه الگوهای انکار، سرکوب و طرد ما در ترس ریشه دارند. می ترسیم که اگر به کاستی ها یا عیب هایمان اعتراف کنیم، سر زبانها بیفتیم و عزیزان و همگروه ها ما را تنبیه کنند. هنگامی که انگیزه های تاریک تر خود را کشف و برخی از جنبه های خودمان را طرد می کنیم، ناامنی های ریشه ای ما زاده می شوند.

با ترس از این که صدای خجالت ما حقیقت داشته باشد، به پنهان کردن ضعف های خود ادامه می دهیم، زیرا باور داریم که با آشکار کردن و اعتراف به آنها، اجازه می دهیم که قوی شوند و به ما آسیب برسانند. با زیستن در این ترس نفرتبار که روزی مچ ما را خواهند گرفت، از حق ذاتی خویش مبنی بر خوش آمدن از خودمان، بر زبان آوردن افکارمان، درخواست کمک کردن، پذیرفتن خطر و ابراز دليرانه ژرف ترین آرزوهایمان چشم میپوشیم.

بدون ترس، خجالت، منیت زخمی و خود دروغینی وجود نمی داشت، زیرا خود در وغین زاییده ترس است. ترس به ما می گوید که امیال بشری از جمله آرزوهای جنسی، حسادت، خودخواهی و طبیعت خود محور بنیادی مان را سرکوب کنیم. صدای ترس به ما هشدار می دهد که اگر وجود حقیقی خود را ابراز نماییم، مورد بی اعتنایی قرار می گیریم و طرد می شویم. همان ترسی که ما را وامی دارد تا حقیقی ترین وجودمان هم نیمه روشن و هم نیمه تاریک آن - را جدا و در درون پنهان نماییم، متوجه خود می سازیم و از آن به عنوان سلاحی برای حقیر و هراسان نگه داشتن خویش استفاده می کنیم.

ما از به اصطلاح نقص ها و ضعف های بشری خود رو بر می گردانیم، زیرا می ترسیم که بد، کثیف و غیر قابل قبول باشند. هر بار به دلیل ترس، از یکی از جنبه های وجودمان دوری می جوییم. می ترسیم که به دلیل یکی از عیب های بی شمار خود مورد تمسخر قرار بگیریم؛ می ترسیم که کسی از انحراف ها، ناشایستگی ها و زخم های بشری ما باخبر گردد و کوچک شویم. پس تصمیم می گیریم که آنها را پنهان کنیم و با نفرت تمام، روند ننگ داشتن از تمامیت بشر بودن خود را آغاز می کنیم.

ما این کار را با جداسازی خود از جنبه های نامطلوبمان و پنهان کردن آن بخش ها انجام میدهیم و وانمود می نماییم آن کسی نیستیم که دیگران - و اکنون خودمان نیز ۔ نامناسب و غیر قابل قبول می دانیم. ما رفته رفته می فهمیم که اگر می خواهیم پذیرفته شویم یا در جمع جا داشته باشیم، باید راهی پیدا کنیم که این بخش های خود را بپوشانیم. اما زیر این پرده ترس، احساس های ابتدایی بشری ما که از حق ابراز محروم مانده اند، به صورت عقده در می آیند و زهرآگین می شوند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
عواطف زهر آلود


اگر چه آلودگی ترس در جهان ما فراگیر و شدید است، اما معمولا دست کم گرفته می شود. هم اکنون، تقریبا در هر گوشه و کنار یا حومه شهر می توانیم کسی را بیابیم که افکار حاصل از ترس، او را به انجام کارهای نامناسب و ویرانی جنبه ای از زندگی اش واداشته است.

هر عمل خودویرانگرانه به علت ترکیب ناپایداری از ترس با یکی یا تعداد بیشتری از عواطف سرکوب شده ما که بیش از این قابل سرکوب و مهار کردن نیست، انجام می شود. ترس، عنصر فعالی است که عواطف ما را که از جهات دیگر سالم هستند، به قدرت منفجرهای می کند که ناگزیر ما را به خودویرانگری می کشاند.
هنگامی که ترس در روان ما از اختیار خارج می شود، همه چیز را تغییر می دهد.

ترس، عواطف ما را تشدید می کند و چنان چه بررسی نشده باقی بماند، این قدرت را دارد تا شرایطی را که با زحمت و تلاش به دست آورده ایم، به هم بریزد. هنگامی که عواطف ما باترس های بنیادی مان، یعنی ترس از نبود، شکست، رنج عاطفی، تنهایی، طرد شدن، تأمین نشدن نیازها، رها شدن، هرگز دوباره نیافتن عشق، تحقیر در جمع، آسیب دیدن عزیزان یا ترس برای بقا در هم می آمیزند، به اندازه ای قدرت پیدا می کنند که می توانند ما را به زانو درآورند.

در این نکته مهم است که فقط هنگامی عواطف ما مشکل ساز می شوند که راه سالمی برای ابراز یا جذب شدن نداشته باشند. وقتی عواطف ما این حق را پیدا می کنند که وجود داشته باشند، به گونه ای طبیعی بالا می آیند و پایین می روند، پدید می آیند و ناپدید می شوند. برای مشاهده ابراز سالم عواطف، فقط کافیست که به هر نوزاد انسانی بنگرید.

بیش تر نوزادان، مگر آن که در شرایط بسیار استثنایی به دنیا آمده باشند، در مدتی بسیار کوتاه، گستره کامل عواطف بشری را ابراز می کنند. یک لحظه نوزاد آرام است، لحظه بعد برای جلب توجه فریاد می کشد، پس از آن غمگین است و اشک می ریزد، سپس به آرامش و غان و غون کردن باز می گردد. در کمتر از یک دقیقه، یک انسان سالم می تواند طیف کامل عواطف بنیادین بشر را بپیماید. خشم، غم، رنجش و دیگر عواطفی که بعدها برچسب منفی به آنها می زنیم در واقع حالت های اساسی برقراری ارتباط به شمار می آیند. آنها احساس های در حال حرکت هستند؛ امواج انرژی که می خواهند ابراز شوند.

وقتی نوزاد و خردسال هستیم، عواطفمان این امکان را به ما می دهند که آنچه را نمی توانیم به زبان بیاوریم، بیان کنیم. هنگامی که بزرگسال می شویم، عواطفی که اجازه حرکت آزادانه ندارند، درون ما در تنگنا قرار می گیرند؛ خواه به گونه ای ناخودآگاه سرکوبشان کرده یا آگاهانه جلوی آنها را گرفته باشیم. این عواطف که به هر بهایی در پی ابراز شدن هستند، ما را وامی دارند تا به شیوه های خودویرانگرانه عمل کنیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
عواطف ما به گونه ای طراحی شده اند که راهنمایمان باشند و به ما بگویند چه چیزی حسی خوب و چه چیزی حسی بد دارد. آنها بخشی از نظام بازخورد ما و بر هم کنشی مداوم از «فراخوان و پاسخ» هستند. عواطف ما که بی رحمانه ترین و ویرانگرترین عواطفمان را نیز در بر می گیرند، همواره ما را هدایت می کنند تا به همان جایی بازگردیم که خود را مقصر به شمار آورده ایم یا از تمامیت آنچه هستیم فاصله گرفته ایم.

هدف آنها این است که وقتی رویدادی در جریان می باشد که طبیعت سالم ما را به خطر می اندازد، به ما هشدار دهند و باخبرمان کنند که مشکلی وجود دارد. هنگامی که خرد احساس هایمان را در نظر نمی گیریم یا حاضر نیستیم اجازه دهیم آنها در ما حرکت کنند، بر هم انباشته و خطرناک می شوند.

سرکوب آنچه زمانی عاطفه ای سالم بود، آن را زهرآلود می کند. اگر عواطف زهر آلود در زیر سطح هشیاری آگاهانه ما مورد توجه قرار نگیرند، همچون گدازه فوران می کنند و موجب می شوند به شیوه ای ویرانگرانه رفتار کنیم. عواطف سرکوب شده ما روند تفکرمان را آلوده می کنند، قدرت تشخیص بهتر را از ما می ربایند و سپس چرخهای منفی آغاز می شود: افکار زهر آلود، عواطف ما را هدایت می کنند و عواطف زهر آلود بر افکارمان بیشتر تأثیر می گذارند.

در این وضعیت، به زودی در الگوی چرخشی و ویرانگری گرفتار خواهیم شد که مدام بر قدرت آن افزوده می گردد و سرانجام باید راه خروجی بیابد.
در زیر هر عمل ویرانگر، انباشتی زهرآگین از یک یا چند عاطفه می یابیم شجاعت آن را داشته باشیم که عواطفی را که در زیر رفتار بد و مهارنشدنی ما نهان هستند تشخیص دهیم، می توانیم به ریشه مشکل برسیم و بمب های احتمالی پیش رو را بی اثر کنیم.

فقط با پذیرش عواطفمان می توانیم به گونه ای مؤثر آنها را خلع سلاح کنیم. هر چه بیشتر آنها را سرکوب نماییم، بیشتر در معرض خطر آنها قرار خواهیم داشت
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
عاطفه زهرآلود شماره یک : رنجش


رنجش ابراز نشده، بررسی نشده و التیام نیافته، عاطفه ای زهر آلود بوده و علت اصلی آن است که چرا آدم های خوب کارهای بد می کنند. رنجش، یکی از دست کم گرفته شده ترین منابع خودویرانگری ست که در زندگی درونی ما فعال است بیش تر ما اگر با خودمان صادق باشیم، می توانیم به یاد آوریم که چه هنگام و چگونه رنجیده ایم.

تنها کاری که باید انجام دهیم این است که به رویدادهایی در گذشته بنگریم که آرزو می کنیم ای کاش رخ نداده بودند تا ما با برخی از تجربه های دردناک و نامطلوبی که تحمل کرده ایم، رو به رو شویم. همه ما از سخنان گفته یا نگفته و کارهای انجام شده یا نشده رنجیده ایم. این لحظات آزارنده آن که بدانیم، ما را شکل دادند و تعریف کردند.

من این رنجش را بارها و بارها در زمانی که مراجعه کنندگان خود را در روندهای رهاسازی عواطف عمیق هدایت می کنم، می بینم. مهم نیست که یک نفر در بالاترین رده مدیریتی یک شرکت بزرگ قرار داشته یا یک راهنمای معنوی، ورزشکار حرفه ای، مادر خانه دار یا منشی مدیر عامل باشد.

هنگامی که زیانبارترین باورها، نگرش ها، عواطف، عادت ها و رفتارها را لایه لایه بر می داریم، پی می بریم که گونه ای دلشکستگی وجود دارد که هیچگاه به طور کامل پذیرفته نشده، مورد مراقبت قرار نگرفته، با همه وجود در هم نیامیخته و التیام نیافته است.

اگر به زیر لایه های خجالت، ترس، ناامیدی، غم، احساس گناه، حسادت، خشم، تلاطم نفرت و دیگر عواطف ویرانگر که زندگی شما را نابود می کنند بنگرید، بی تردید رنجشی - یا چند رنجش پیاپی - را می یابید که درونتان را زخمی کرده، سپس بی آن که مورد رسیدگی قرار گیرد، روی آن بسته شده است.

هنگامی که می رنجیم، معمولا آگاهانه یا ناآگاهانه در صدد رنجاندن دیگران بر می آییم. اگر مورد سوء استفاده، انتقاد یا طرد شدن قرار گرفته باشیم، دانسته یا ندانسته در پی یافتن راه هایی هستیم که این آزار را به دیگران منتقل کنیم؛ گویی با رنجاندن دیگری، دلمان خنک می شود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
بیشتر ما یاد گرفته ایم که با چسب زخم های بی شماری و شش های خود را بپوشانیم و توجهمان را به هر چیزی بدهیم که امیدواریم ما را برای لحظه ای از درد و رنج درونی دور کند. شاید روابط، فرزندان، دوستی ها، شغل ها، دستاوردهای مالی، سفرها و فهرست های کارهایی که باید انجام دهیم، حواس ما را برای مدتی از درد و رنجمان پرت کنند، اما رنجش های ما همیشه و فقط با گذشت زمان التیام نمی یابند.

آنها اغلب درس های بزرگی در بر دارند که باید بیاموزیم. تا زمانی که دوباره به این رنجش های دیرینه سر نزنیم و خرد نهفته آنها را در نیابیم، همچنان مورد سوء استفاده زخم های گذشته قرار داریم. آنگاه تحریک می شویم تا رفتارهایی انجام دهیم که حتی برای خودمان بی معنی و نامعقول است. اگر چه رنجش های بررسی نشده ما در اعماق ناخود آگاهمان دفن شده اند، بسیار زنده هستند و همچون یک وسیله هدف یاب، در پی یافتن مسّکن های فوری، ما را به رفتارهای بی اختیاری وامی دارند که به باور ناخودآگاه ما حالمان را بهتر می کند.

رنجش حل و برطرف نشده، ریشه همه رفتارهای اعتیاد آور و بی اختیار است. هنگامی که رنجش با ترس از رو به رو شدن با رویدادهایی که در آغاز ما را رنجانده است ترکیب می شود، ما را وامی دارد که با انجام کارهای آزارنده برای خود و دیگران، از نو خودمان را زخمی کنیم.
ترس با رنجشی که در ما هست، ترکیبی به شدت فراگیر و موذی ایجاد می کند که بیشتر ما حتی از وجود آن آگاه نمی شویم. ترس برای ما دسیسه می چیند تا در انتظار رنجش بیش تری بوده و هر لحظه منتظر باشیم تا باز هم به حدودمان تج*وز شود. ترس به این ترتیب، اعتماد، حساسیت و صمیمیت را از ما می رباید.

وقتی رنجش با ترس از این که در آینده باز هم مورد تج*وز قرار بگیریم و آزرده شویم، در هم می آمیزد و شدت می گیرد، انتظارات منفی بی شماری را پدید می آورد که به خودویرانگری و ناامیدی ما می انجامند. رنجش پذیرفته نشده، چرخه ای را به وجود می آورد که هم به آزار دیدن و هم به آزار دادن بیشتر منجر می شود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
عاطفه زهرآلود شماره دو : ناامیدی



ترس با تسلیم ترکیب می شود تا حالت ناامیدی را ایجاد کند. آنگاه ما دیگر معتقد نیستیم که توان ایجاد یک زندگی پر معنا و موفقیت آمیز را داریم یا می توانیم از گرفتاری ها و به هم ریختگی هایی که برای خود درست کرده ایم، نجات یابیم.

ناامیدی، اعتماد به نفس ما را می رباید و امکان ها و فرصت هایی را که پیش رو داریم، از دیدمان پنهان می کند. ما بدون امید فقط با چشم انداز وحشتناک و محدود منیت زخمی خود باقی می مانیم. ناامیدی، ما را به رفتارهای دیوانه وار خود ویرانگرانه می کشاند، زیرا برایمان مهم نیست که در باره پیامدهای انتخاب هایمان فکر کنیم. آدم های نامید، تفنگ برمی دارند و به دیگران شلیک می کنند یا در آرزوی لحظه ای خوشی و سرمستی، طبق امیال تاریک عمل می نمایند تا شاید بتوانند دوباره با وجودشان در ارتباط قرار بگیرند و امیدوار شوند.

جرم ها و خشونت های پراکنده ای که معتادان، قاچاقچیان و اعضای دسته های خلافکار مرتکب می شوند، زاییده ناامیدی ست. ناامیدی، خطرناک است زیرا ما را وسوسه می کند تا به هیچ رو به درد و رنجی که رفتار های ما به وجود می آورند، اهمیتی ندهیم. در گرداب ناامیدی، در تلاش برای یافتن قایق نجاتی که ما را از غرق شدن در غم برهاند، به سوی آزار دیگران و خودمان رانده می شویم. چنان چه درنگ کنیم و زندگی مان را بررسی نماییم، اغلب می توانیم ببینیم که چه هنگام و کجا از خود ناامید شدیم، چه هنگام و کجا تصمیم گرفتیم که به درد نخور و بی ارزش هستیم و نمی توانیم یک زندگی شادمانه و موفقیت آمیز داشته باشیم.

می توانیم ببینیم که کجا پس کشیدن از امیدها و رویاهایمان را آغاز کردیم و چه هنگام خود را از برخورداری از عشق صمیمانه، انسانی مفید و محترم بودن در اجتماعی دست یابی به ثبات مالی، داشتن شغلی که در آرزوی آن بودیم با رسیدن به هر هدف مهم دیگری کنار کشیدیم.

اگر ناامیدی ما بررسی نشده باقی بماند، همچنان در معرض خطر فروختن روح، تمامیت و اصالت خود باقی خواهیم ماند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
عاطفه زهرآلود شماره سه : غم


غم سالم، عاطفه ای ضروری است. غم، راهی برای غصه خوردن، پذیرفتن و سرانجام، گذر از ناامیدی ها به قلب ما می دهد. در لایه ای عمیق، غم و افسوس با هم می آمیزند و این امکان را به ما می دهند که برای از دست دادن آنچه دوست داشتیم، سوگواری کنیم. اما وقتی چنان از نبود چیزی به هم می ریزیم که نیروی درک خود را از دست می دهیم یا حاضر به رها کردن نیستیم، غم می تواند دیدمان را تار کند و موجب بسته شدن ما گردد.

گیجی برخاسته از غم سرکوب شده، مانع از تبادل عشق، تشخیص موهبتها، شکر گزاری و لذت بردن از زندگی مان می شود.
وقتی غم با از این که دیگر هیچگاه خوشحال یا کامل نخواهیم بود، تقویت می گردد، ممکن است به دلسوزی و ترحم به حال خود تبدیل شود که وضعیت بسیار دردناکی ست. ترس، طبیعت زداینده غم اصیل را به تمرکز خودخواهانه و کوته بینانه بر شکست ها و زیان هایمان تبدیل می کند که ما را به خودشیفتگی می کشاند.

هنگامی که غم به حد افسردگی و ناامیدی می رسد، سلامت عاطفی ما را از بین می برد.
آدم های غمگین باور دارند که بد هستند و معمولا خود را برای درد و رنجی که دارند، سرزنش می کنند. اگر چه این عاطفه احتمالا موجب آزار رساندن ما به دیگران نمی شود، بی تردید موجب آزار و اذیت خودمان می گردد. غم بررسی نشده و زهر آلود، ما را وامی دارد تا مرتکب خطاهای وحشتناکی در را*ب*طه با خودمان بشویم که شدیدترین آنها خودکشی ست. آدم های غمگین زیاد می نوشند، زیاد می خورند، زیاد قما*ر یا خرج می کنند یا خود را در مجموعه ای از اعتیادهای دیگر درگیر می سازند تا درد و رنجشان را بپوشانند.

آمارهای اخیر نشان می دهد که فقط در کشور آمریکا بیش از هجده میلیون نفر داروی ضد افسردگی مصرف می کنند تا بتوانند خود را از چاله تاریک غم بیرون بکشند. انسان های بی شماری نیز از داروهای دیگری برای مبارزه با غم استفاده می کنند. اما بیشتر این داروها فقط در حد یک چسب زخم برای پنهان کردن غمی که در ما خانه کرده است، کارایی دارند. این داروها به جای فراهم آوردن یک مجرای سالم برای ابراز عواطفمان، فقط چنین امکانی را به وجود می آورند که این عواطف بدون جلب توجه بر هم انباشته شوند تا رویداد خود ویرانگرانه ای ماشه رهایی آنها را بکشد.

هنگامی که اجازه نمی دهیم غم از میان ما عبور کند، سرزندگی، انرژی و گاه زندگی مان را از ما می گیرد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
عاطفه زهرآلود شماره چهار : خشم


بیشتر ما منکر وجود خشم ابراز و درک نشده ای که هر روز با خود حمل می کنیم، هستیم. اگر چه شاید سر فرزندان خود نعره نکشیم یا با مشت دیوار را سوراخ نکنیم، خشم داریم و خشم ما نقاب های گوناگون و حیرت آوری بر چهره می گذارد؛ از خشونت آشکار در یک سر طیف گرفته تا ناشکیبایی ملایم در سر دیگر آن.

خشم سالم، ما را با قدرتی که به عنوان بزرگسالانی مستقل و آزاد داریم، مرتبط می کند. خشم سالم این امکان را به ما می دهد تا حد و مرز خویش را تعیین و از خود و دیگران محافظت نماییم. هنگامی که لازم است حرفمان را بگوییم و از موقعیت خود دفاع کنیم، خشم، ما را به عمل وامی دارد. وقتی آزار دیده ایم، مورد سوء استفاده قرار گرفته ایم، به ما خیانت شده است یا فریب خورده ایم، خشم، واکنشی سالم به شمار می آید. اما هنگامی که خشم ما درک و پردازش نشده می ماند، بر هم انباشته می شود و به شیوه های ویرانگر گوناگونی از وجود ما جوانه می زند.

خشم، صدایی ست که فریاد می کشد: «هر وقت خواستم هر کاری را که می خواهم، انجام می دهم!» خشم سرکوب شده و زهرآگین، ما را وامی دارد تا به همسر خود حمله کنیم، در عصبانیت چیزها را بشکنیم، پشت فرمان اتومبیل بی ملاحظه شویم و به عزیزانمان آزار برسانیم.

هنگامی که می ترسیم، خشم یک واکنش طبیعی و نوعی ساز و کار دفاعی است؛ مانند ببری که چنگال خود را نشان می دهد. اما وقتی خشم بیش از اندازه با ترس تقویت می شود و با خجالت در هم می آمیزد، به جای آن که سرچشمه قدرت و حفاظت باشد، به سلاحی مرگبار تبدیل می گردد. ترس، عنصر فعالی است که خشم ما را به انفجار تبدیل می کند. ترس از این که نیازهایمان برآورده نشوند، مورد سوء استفاده قرار بگیریم، به ما خیانت شود یا تحقیر شویم، خشم ابراز نشده ما را فعال می سازد.

خشم در ملایم ترین شکل به صورت دلیل تراشی و طفره رفتن، طعنه زدن، مسخرگی، غیبت، انتقاد یا اخم کردن نشان داده می شود. خشم در حالت خطرناک تر می تواند موجب گردد که آزردگی به بغض و کینه، ناراحتی به عربده کشی و ستیزه جویی منفعل به اعمال خشونتبار نامطلوب تبدیل شود. در بدترین حالت، خشم بررسی نشده ما را نابود می کند و درد و رنج عمیقی برای همه به وجود می آورد.
 
بالا