به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
برای رها شدن از قید و بند آنچه جان بردشا روانشناس و عالم معنوی، «خجالتی که ما را در اسارت نگه میدارد» می خواند، نیاز به آن داریم تا تفاوت میان خجالت سالم و خجالت زهرآلود را تشخیص دهیم. خجالت سالم یک ساز و کار ذاتی بوده و برای آن طراحی شده است که به ما کمک کند تا تشخیص دهیم چه هنگام رفتارمان قابل قبول است و چه هنگام نیست.

این احساس سالم خجالت مانند یک میزان درونی عمل می نماید که به ما خبر می دهد چه هنگام طبق اصالت و شرافتمان رفتار می کنیم و چه هنگام از آن منحرف شده ایم. زنگ خطری است که وقتی از والاترین وجود با وجود حقیقی مان دور می افتیم و طبق دیدگاه خود فروترمان انتخاب می کنیم، به ما هشدار می دهد.

خجالت سالم حس هایی را درون بدنمان تولید می نماید که به ما کمک می کنند تا تشخیص دهیم از مسیر بیرون رفته ایم. خجالت سالم مانند قطب نمایی درونی، با همه توان می کوشد تا ما را در جهت بالاترین امکانمان - هر چه که باشد - هدایت کند. این خجالت، ذاتی و طبیعی است و برای نظارت ما بر رفتارمان لازم است.

خجالت سالم در سیستم عامل بشری ما کار گذاشته شده است. همه ما این احساس را در بدن خود تجربه کرده ایم که به ما اطلاع می دهد که در حال - یا در آستانه - انجام کار نامناسبی هستیم. برای نمونه، اگر سر میز شام به اندازه ای بخوریم که دل درد بگیریم، خجالت سالم به ما یادآوری می کند که رفتارمان مناسب نیست. یا اگر بیش از اندازه نزدیک همسر یک دوست ایستاده با لباس نامناسبی پوشیده باشیم صدای خجالت سالم به ما می گوید که دورتر بایستیم یا خود را بپوشانیم.

همگی ما با این ساز و کار به دنیا آمده ایم و هنگامی که حواسمان به آن باشد و بتوانیم صدایش را تشخیص دهیم، همچون دوست و حامی عزیزی عمل می کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
اما خجالت زهرآلود در نتیجه برنامه ریزی ما پدید می آید. این خجالت، به شکل پیامی منفی که از کسی دیگر شنیده و آن را درونی کرده ایم یا به صورت دروغی که به خود گفته ایم، وارد دستگاه ما می شود. سپس خجالت زهرآلود همچون کیک، در تاریکی و ژرفای پنهان جهان درونمان رشد می کند، ضخیم و فشرده می شود و همچون لایه قطوری ما را می پوشاند، عزت نفس ما را کاهش می دهد و احساس با ارزش بودنمان را خفه می کند.

هر پیشامدی که این احساس را به ما داده است که زشت، ناشایسته، احمق یا بی ارزش هستیم، به رشد این خجالت زهرآلود کمک و کار ما را برای تشخیص وجود حقیقی مان سخت تر و سخت تر کرده است.

با انباشتن پیام های برخاسته از خجالت درونمان اندک اندک و ناآگاهانه آنچه را من بدن خجالت بار می نامم، ایجاد کردیم. درون بدن خجالت بار ما مجموع پیام های منفی که از اطرافیان خود گرفته ایم، وجود دارد. این پیام ها چه عامدانه به سوی ما فرستاده شده باشند، چه غیر عامدانه به یک نتیجه می انجامند. درون بدن خجالتبار ما هزاران زخم بسیار کوچک وجود دارد که همگی با صدای بلند به ما می گویند: «مواظب باش!»، «حواست را جمع کن!» زیرا این قاضی های غول پیکر - موجودات بزرگی که ما آدم بزرگ، پدر و مادر، آموزگار و کشیش مینامیم - با شمشیر های کشیده، یعنی قضاوت های خود بر ضد ما قیام خواهند کرد. شاید پدر و مادر یا مراقبین دانسته یا ندانسته با ارزش ترین هدیه ما، تنها هدیه ای را که با آن آشنا بودیم، یعنی ابراز آزاد و اصیل مان را محدود ساختند.

آنها به علت خندیدن با صدای بلند، بازی کردن بیش از حد و خودداری از خوردن سبزیجات، ما را مسخره کردند. هنگامی که نیازمند بودیم یا می ترسیدیم، ما را مورد تحقیر قرار دادند. وقتی کار احمقانه ای کردیم، انگشت خود را به سوی ما نشانه رفتند و زمانی که خواستیم به آنچه متعلق به آنها بود دست بزنیم، فریاد کشیدند. هنگامی که آهسته تر از آنها راه می رفتیم و عقب می افتادیم، دستمان را می کشیدند یا ما را دعوا می کردند.

در خوشحالی و غم، هنگامی که زیاد سؤال می کردیم و نیز وقتی با حالت قهر در اتاق خود می نشستیم، ما را مورد بازخواست قرار می دادند، زیرا لوس و خودخواه به نظر می رسیدیم.
از آنجا که دیگر نمی توانستیم خودمان را همان گونه که بودیم، دوست بداریم و می ترسیدیم که وجود حقیقی مان به راستی دوست نداشتنی، ناقص، بی ارزش و نامعقول باشد، ناآگاهانه این تصمیم نابود کننده را گرفتیم که بد هستیم و سزاوار عشق، توجه، احترام و موفقیت نیستیم.

همه این فکرها و ترسها ما را به ایجاد باورهای منفی که عمیق ترین سرچشمه خجالتمان است، هدایت کرد : «آن کسی که من هستم، اشکال دارد. من بد هستم!»
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
بیش تر ما طی بزرگ شدن، صدای «تو بد هستی!» را از همه جا شنیده ایم؛ گاهی ظریف و گاهی نه چندان ظریف، گاهی بلند و گاه همچون زمزمه ای ملایم. این پیام های خجالت آور با هر لحنی که به گوش ما می رسیدند، به هر حال تأثیر زهرآگین و مرگبار همسانی داشتند. همه آنها در ما ترس ایجاد می کردند و بدن خجالت بار را به وجود می آوردند. بدن خجالت بار ما حالتی ناآگاه از بودن می باشد؛ کپسولی نامریی که ما را در بر گرفته است و با یکایک پیام های منفی که نمی توانستیم درک کنیم یا رو به رو شدن با آنها برایمان بیش از اندازه دردناک بود، پر شده است.

این پیام های خجالت بار چه در سکوت به ما انتقال یافته باشند، چه با صدای بلند، موجب شده اند که شکلی از این پیام را درونی کنیم و در بر بگیریم: «من عیب و ایرادی دارم، من بچه خوبی نیستم... من دچار مشکل خواهم شد، من در خور تنبیه هستم. من سزاوار نداشتن هستم... زیرا من بد هستم» سپس ندانسته متعهد شدیم که هرگاه کسی دیگر به ما ضربه نمی زند یا از نظر عاطفی ما را شکنجه نمی دهد، خودمان را با رفتارهای خود ویرانگرانه زجر بدهیم، زیرا باور داریم که آدم های بد، سزاوار عذاب هستند.

ما باور داریم که آدم های بد شایسته عشق و خوشبختی نیستند. در این باره فکر کنید: اگر در عمق وجودتان با چنین پیام های زهرآگین و منتقدانهای برنامه ریزی شده باشید، انتظار دارید که ناآگاهانه چه چیز دیگری را به زندگی خود جذب کنید؟ از همه ترسناک تر این که چون تربیت شده ایم بر جهان بیرون متمرکز باشیم - بر تأمین عشق، پول، موفقیت، خوشی یا وعده بعدی غذا - بیشتر ما به هيچ رو از این موضوع آگاه نیستیم که این پیام ها هر روز و هر روز در زمینه ذهن ناخودآگاهمان زنده و سر حال اجرا می شوند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
تو بد هستی


برای لحظه ای این تصویر را تجسم کنید. پیام «تو بد هستی» به شما آموزش داده شده است، بازتاب آن را دیده اید، یعنی دیده اید که به اطرافیان گفته یا نشان داده شده و پیش از آن که حتی به ده سالگی برسید، ده ها هزار بار در شما حک شده است.

حتی اگر یکی از اندک آدم های خوش اقبالی باشید که مدام به شما گفته اند، تو چه قدر عالی هستی، وقتی از روی تصادف رفتاری برخلاف رفتار تحسین برانگیزتان از خود نشان می دادید، این پیام را دریافت می کردید. اگر بشر باشید این پیامد، اجتناب ناپذیر است که برخی از انواع این پیام های خجالت آور را در خود حک کرده باشید. این برحذر داشتن ها در همه جا بود. اغلب بدون هیچ نیت بدی به ما می گفتند :

«دختر بد! چرا دوباره رخت خوابت را خیس کردی؟»
«دخترهای خوب از این حرفها نمی زنند»
«پسرهای خوب دروغ نمی گویند»
«دخترهای خوب با صدای بلند حرف نمی زنند.»
«پسرهای خوب توی حرف کسی نمیدوند»
«بچه های خوب، ساکت هستند»
«فقط بچه های خوب اجازه دارند این کار را بکنند!»
«پسر بد! اگر اتاقت را مرتب کنی، همین الان دوچرخه ات را توقیف می کنم»
«این قدر نق نق نکن! نمی خواهم صدای ناله ات را بشنوم»
«لوس بازی در نیاور»
«دیگر حوصله ام را سر بردی از پیش چشمم دور شو!»

البته بسیاری از این پیام ها با این نیت به ما انتقال یافتند که کمکمان کنند تا با جامعه سازگار شویم، هماهنگ باشیم و وقتی بزرگ شدیم، خانم یا آقای مرتب و خوبی شویم. با این همه، پیام «تو بد هستی»، به روشنی از میان آنها به گوش می رسد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
اگر چند روز با شما می ماندم، می توانستم کتابی را به اندازه یک فرهنگ نامه با حرف های بدی که به شما گفته شده است و کارهای بدی که با شما کرده اند، پر کنم و نشانتان دهم که چگونه این عواطف منفی در ناخودآگاه شما حک شده اند و انتخاب ها و رفتارهایتان را هدایت می کنند. بیشتر کسانی که من در زندگی دیده ام - چه دارای والدین خوب بودند چه بد - این پیام را هزاران هزار بار به شیوه های گوناگون شنیده اند.

شما خواه متوجه باشید یا نه، این افکار و احساس ها را بارها و بارها در ونی کرده اید و به همین دلیل اکنون این پیام های منفی و اغلب زهرآگین درون شما زندگی می کنند.
این روند، آگاهانه رخ نداده است. این درونی شدن، به علت سبک سنگین کردن واقعیت های تفکر در باره عقاید و رفتارهای اطرافیان با تجزیه و تحلیل اعتبار پیام هایی که می شنیدید، شکل نگرفته است. در واقع بیشتر آنچه رخ داده و زندگی تان را شکل داده است، پیش از دسترسی شما به مهارت های استدلالی - پیش از آن که حتی بتوانید کسانی را که این پیام ها را به شما منتقل می کردند، آگاهانه قضاوت یا ارزیابی کنید - پیش آمده است.

با این همه، شما ندانسته به کلمات آنها معنی داده، بر مبنای رفتار آنها تصمیم گرفته و اجازه داده اید تعابیر منفی در روان شما - یعنی نرم افزار بشری - حک شود. شما در ایجاد بدن خجالت بار خود شرکت کردید، بی آن که حتی از چنین رخدادی با خبر باشید.

خجالت زهرآلود، ریشه و علت کارهای بد ما و پیشامدهای بد برای ماست. این روند هنگامی آغاز می شود که ندانسته خجالت از خوب بودن را درونی می کنیم. ما این شرمندگی را درونی می کنیم و متوجه نیستیم که روان نورس و عزیز ما تا چه اندازه حساس است. حتی اگر بهترین پدر و مادر دنیا را داشتیم، هر وقت یکی از رفتارهای بشری نه چندان جذاب را از خود نشان می دادیم، هر بار که مطابق با معیارهای آنها عمل نمی کردیم یا کاری انجام می دادیم که از نظر اجتماعی قابل قبول نبود، پیام «تو بد هستی» اعلام می شد و ما آن را جذب می کردیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
نمودهای عمومی خجالت


نمودهای عمومی خجالت را در همه جا می بینیم. نمونه های آن روی جلد مجله ها و صفحه تلویزیون نقش می بندد. در فرهنگ ما که فرهنگ اخبار بیست چهار ساعته و مجله های جنجالی ست، تظاهرات خجالت زدگی پیش پا افتاده به نظر می رسند.

فقط با تماشای تلویزیون، گوش دادن به رادیو یا ایستادن در صف پرداخت فروشگاه ها می توانیم شاهد خجالت های گوناگونی باشیم که از جلوی ما رژه می روند. می توانیم خودمان را جای کسانی بگذاریم که سقوط کرده اند و آبروی آنها پیش مردم ریخته شده است. برنامه زنده دادگاه که از تلویزیون پخش می شود، سریال های تلویزیونی – به ویژه آنها که مطابق با رأی تماشاگران تهیه می شوند - نمایش های خبری جنجالی و برنامه های رادیویی که اخبار مبهوت کننده را پخش می کنند و به غیبت اختصاص دارند، همه داستان های هیجان انگیزی را به خورد ما می دهند که معمولا هیچ ارتباطی به زندگی روزمره ما ندارد.

اما آنها یک مجرای ناآگاه برای ابراز انتقادها و قضاوت های ویرانگری که در ارتباط با بشر بودن خود داریم، به ما می دهند. با ترکیب نامطبوعی از فخرفروشی، تحقیر، تمسخر و دلسوزی، حرف هایی از این دست می زنیم : «او چه فکری داشت؟! لوس از خود راضی! حقش بود! چه احمقانه! بیچاره بدبخت، با این همه پول چه قدر دور از واقعیت زندگی می کند» آنگاه با خود چنین فکری می کنیم: «البته، شاید من هم مشکلاتی داشته باشم، اما به آن بدی نیستم!» ما تماشاگرانی هستیم که با مشاهده اشتباهات آشکار کسانی که جسارت آن را داشته اند که در دیدرس مردم قرار بگیرند و سقوط آنهایی که زمانی مرکز توجه بوده اند، درد عاطفی خود را تا اندازه ای تسکین می دهیم.

در یک فرهنگ مصرفی که زیر سلطه رسانه ها قرار دارد و بدون شرمندگی و سرافکندگی نمی تواند دوام بیاورد، می توان اعلام کرد: «خجالت، پر خریدار است» تعجبی ندارد که خجالت خریدار دارد، زیرا همه ما با خجالت برنامه ریزی شده ایم و این پیام ها بخشی از نرم افزار بشر شده است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
ویروس نرم افزار شما


نرم افزار بشری ما در صف مقدم ذهنمان اجرا می شود و به ما می گوید که کجا می توانیم برویم، با چه کسی می توانیم برویم و وقتی به آنجا برسیم، چه چیزی برای ما ممکن است. بیشتر ما هرگز خودمان را بیرون از محدوده های این شرطی شدن خود به خودی نمی شناسیم.

هیچگاه نخواهیم دانست که در ورای نظام های باوری مان که توسط خجالت و ترس ما ساخته شده اند، چه امکانی داریم. این پیام ها به گونه ای ژرف در روان ما حک شده اند. شاید آنها در هر کدام ما با شکل و صدای متفاوتی حضور داشته باشند، اما به هر حال هستند. آنها بخشی از شیوه اجتماعی شدن ما هستند. اگر این پیام ها را نداشتیم، چگونه می دانستیم که چه رفتاری داشته باشیم؟ آیا می توانید مفاهیم ضمنی این پیام های ویرانگر را که همه ما دریافت کرده ایم، درک کنید؟

باز هم می گویم: تمامی ما زخم های عمیقی از شیوه های اجتماعی کردن جامعه خود برداشته ایم. ما ندانسته یاد گرفته ایم که اگر به شیوه های خاصی عمل نکنیم، حتما به این معناست که بد هستیم و خوب نیستیم.

اگر چه ما از این نرم افزار درونی آگاهی نداریم و نمی توانیم آن را ببینیم، آن را همراه با پیام هایی که دریافت داشته ایم، در خود رمز گذاری و حک کرده ایم. این برنامه پیوسته در زمینه فکری مان در حال اجراست و ترس ها و تردیدهای ما را نسبت به خودمان تقویت می کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
ما این گونه طراحی شده ایم که هر چه را با باورهایی که درباره خود داریم هماهنگ است، به خودمان جذب و هر چه را که نیست، دفع کنیم. ما در این کار استاد هستیم.

هر باوری طنین یا ارتعاش ویژه ای دارد و طبق گفته معروف «کند همجنس با همجنس پرواز»، چیزهایی همانند، همدیگر را جذب می کنند. در جوانی باور داریم که همه جهان به روی ما گشوده است و می توانیم هر کاری که می خواهیم، انجام دهیم و هر کسی که می خواهیم، باشیم.

اگر بیفتیم، معمولا می توانیم فوری بلند شویم. ساده لوحی جوانی، ما را پیش می برد و بدون ترس به سوی برآوردن ژرف ترین امیدها و آرزوهایمان حرکت می کنیم، نیروی جوانی ما به اندازه ای امید و امکان در بر دارد که ندانسته بر باورهای ناخود آگاهانه که درونمان برنامه ریزی شده اند، چیره می شویم.

هنوز این باور را به گونه ای کامل نپذیرفته ایم که شاید در زندگی شکست بخوریم یا رویدادهای بدی برای ما پیش بیایند که مانع از رسیدن به اهدافمان شوند. می توانم بگویم که هنوز در حال ساختن نقاب های شخصیتی خود هستیم.

اما به مرور زمان که آن نیرو تحت تأثیر سالها ناامیدی و درد و رنج ضعیف می شود، آن منبعی را که در جوانی در دسترس داشتیم، اندک اندک از دست می دهیم. در مقطعی، از زندگی کردن در امکانات بی شمار جوانی دست می کشیم و با برنامه ریزی درونی مان، یعنی وجود محدود، خجالت بار و اغلب خودویرانگر و نامنسجم خود رو در رو می شویم. سادگی جوانی مان را پشت سر می گذاریم و به مرحله بعدی زندگی خود وارد می شویم. در این مرحله لازم است که از گذشته خود درس بگیریم، رفتارهایمان را مشاهده و الگوهایمان را موشکافانه بررسی کنیم تا شاید انسان هایی با کارکرد کامل، سالم و شکوفا شویم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
خجالت شاید شما را معتقد کرده باشد که از ریشه بد، خراب، بی ارزش احمق، به درد نخور، نادان، بدجنس، بی توجه، ضعیف، بی اختیار، دروغ گو یا هر چیز دیگری هستید. آنگاه ناآگاهانه درست جذب همان آدم ها، شرایط و رفتارهایی می شوید که بازتاب باورهای اکتسابی شما در باره خودتان هستند. پس از آن که ندانسته در ایجاد شرایط بیرونی که مطابق با عمیق ترین باورهایتان هستند شرکت کردید، همان گونه عمل می کنید و اثبات می نمایید که شما به راستی آدم بدی هستید.

بدون آن که بدانید چه می کنید، همان باوری را در باره خودتان به اثبات می رسانید که از همه بیشتر رنج و خجالت برای شما آورده است.
از آنجا که ما همیشه همان چیزی را جذب می کنیم که از همه بیشتر به آن متعهد هستیم - به ویژه تعهدهای نهفته ای که در ذهن ناخود آگاهمان داریم - شرایطی را در زندگی ایجاد و جذب می کنیم که باورهای درونی مان را به ما بازتاب دهد؛ حتى باورهایی را که ویرانگر و پر از بار گناه هستند.

سپس شرایط بیرونی ما که اغلب تحت تأثیر رفتارهای خودمان شکل می گیرند، به شیوه های گوناگون به ما اثبات می کنند که به راستی خوب نیستیم، بچه های بدی هستیم و شایسته خوشبختی، سلامت، شادی و فراوانی نیستیم. در نتیجه ما همان دروغ هایی را که دهها سال پیش پذیرفتیم، سفت و سخت می کنیم و تداوم می بخشیم.

از آنجا که ما موجوداتی معنوی هستیم که می توانیم برنامه ریزی درونی خود را فقط از طریق نگریستن به جهان بیرون ببینیم، ناآگاهانه شرایطی را در جهان بیرون پیش می کشیم تا خجالت درونی مان را بیرونی کنیم. در نتیجه چرخه های تکراری و دردناک قربانی شدن و خودویرانگری پدید می آید.

اگر بخواهیم بفهمیم که چرا آدم های خوب کارهای بد می کنند و چرا ما دشمن خود می شویم باید حاضر باشیم که آثار ویرانگر برنامه ریزی درونی مان را ببینیم و بپذیریم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
این برنامه ریزی همچون ویروس موذی کامپیوتر عمل می نماید و می تواند همه خوبی های زندگی ما را پاک کند. تا هنگامی که این پیام ها بی سر و صدا در پس زمینه در حال اجرا هستند و همچون ویروسی در ذهن ناخودآگاه ما عمل می کنند، به فرستادن ارتعاش های پایینی از این پیام های مخدوش به جهان بیرون ادامه می دهیم.

ما به اجرای باورهای درونی خود ادامه می دهیم یا ندانسته تجلی بیرونی باورهای درونی مان را جذب می کنیم. اگر چه شاید باورهایمان چنان در عمق پنهان، تغییر شکل یافته و سرکوب شده باشند که ذهن های آگاه ما حتی از وجود آنها باخبر نباشند، نیروی قدرتمندی را پخش می کنند که ما را وامی دارد تا به شیوه هایی رفتار و شرایطی را به زندگی خود وارد کنیم که در ظاهر، خجالت ژرف حک شده در درونمان را توجیه نماید.

ساز و کار بشر بودن ما همچون یک پرتوافکن عمل می کند. هنگامی که باور دارم ناموفق هستم، تجربه هایی را ایجاد و جذب می کنم که به گونه ای کامل با این باور هماهنگ هستند. سپس روزی درون آن واقعیت بیدار می شوم و از آنچه در زندگی ام جریان دارد، مبهوت می گردم.

این روند، به راستی ساده است. در برنامه ریزی ما این توان فطری نهاده شده است که آنچه را ذهن حقیقت می داند، تجربه کنیم.
احساس خجالت ما سر چشمه همه گونه خودویرانگری و تنبیه خودمان است. ما کارهای بد میکنیم و بدترین دشمن خود می شویم، زیرا احساس بدی درباره خودمان داریم و خود را شایسته موفقیت، درخشش، ستایش، لذت و عشقی که داریم یا آرزو می کنیم، نمی دانیم.

ترس از این که شایسته نباشیم، اگر بیش از اندازه داشته باشیم از گروهمان اخراج شویم یا نقطه مقابل آن که اگر خیلی کم داشته باشیم دوستمان نخواهند داشت، ما را به سوی ویرانی موفقیت مان می برد. مهم نیست که در کدام یک از این شرایط احساس خجالت بیشتری می کنید؛ آنها دو روی یک سکه به شمار می آیند.

اگر این احساس را داشته باشیم که بی ارزش هستیم و شایسته چیزهای خوب در زندگی نیستیم، آگاهانه یا ناآگاهانه کاری در زندگی انجام می دهیم که خود را تنبیه کنیم. این بخشی از تجربه بشری است.
 
بالا