به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
عاطفه زهرآلود شماره پنج : حسادت


حسادت، فرافکنی بیرونی ناامنی های درونی ماست. حسادت از این احساس ها بر می خیزد که ناخواستنی و زیادی هستیم، شایسته محبت نیستیم، به اندازه کافی خاص نیستیم یا این که می ترسیم چیزی را از دست بدهیم که متعلق به خود می دانستیم، حسادت، آتشی درونی ست که شعله های آن به سرعت پخش می شود و موجب می گردد که به شیوه های تنگ نظرانه و کینه توزانه حمله کنیم و دچار دیوانگی موقتی شویم، حسادت است که آدم های خوب را وامی دارد تا همه گونه کارهای بد بکنند.

هولاك اليس روانشناس بریتانیایی، در مقاله ای به نام «درباره زندگی و را*ب*طه جنسی» می گوید : «حسادت، اژدهایی است که در ظاهر عشق را حفظ می کند، اما در واقع آن را می کشد» حسادت می تواند در یک آن زندگی همه کسانی را که سر راه آن قرار دارند، نابود کند.

ترس از این که هرگز استعداد، محبت، عشق یا دارایی مورد نظر خود را به دست نیاوریم، این عاطفه به خوبی پنهان شده را به سطح می کشاند. وقتی به گمان ما کسی چیزی دارد که ما باید داشته باشیم، احساس حسادت می کنیم.

زمانی که باور داریم آنچه را در زندگی می خواهیم، هرگز به دست نخواهیم آورد، احساس حسادت می کنیم. وقتی نظر ما این است که ناشایسته هستیم و آرزو داریم چیزی بیش از آنچه هستیم، باشیم، احساس حسادت می کنیم.

هنگامی که به نظر می رسد اطرافیانمان با استعدادتر از ما هستند یا در موقعیت هایی بهتر از ما قرار دارند، احساس حسادت می کنیم. احساس کمتر بودن از اطرافیان پاشنه آشیل آدم حسود است. پس از آن که بارها و بارها کمتر از آنچه می خواهیم نصیبمان می شود و احساس باختن می کنیم، دیگر نمی توانیم به سرکوب حسادت خود ادامه دهیم و بی اختیار برای انتقام جویی حمله می کنیم. این معجون تلخ که از ترکیب حسادت، بی کفایتی و خشم ساخته می شود، ممکن است به شکل بی تفاوتی، تنگ نظری، انتقاد یا بدجنسی پدیدار گردد.

حسادت، آدم های خوب را به انجام کارهای بد وامیدارد : پدران به مادران فرزندان خود آزار می رسانند و برعکس، دلباختگان در واکنش به بی اعتنایی معشوق به نابودی چیزها دست می زنند یا برای محبوب خود دام پهن می کنند، دعواهای خانوادگی که به سادگی قابل حل هستند، سال ها بی نتیجه باقی می مانند، کارکنان پیشین و حسود یک شرکت، ویروس های کامپیوتری به وجود می آورند یا فقط برای آزار رساندن و بر هم زدن زندگی کسانی که به باور آنها چیزی دارند که خود از آن محروم هستند، به دلایل احمقانه، برایشان پرونده سازی می کنند.

حسادت را «زخم روح» نیز نامیده اند. حسادت، عاطفه ای تباهی آور و فرساینده است که عزت نفس ما را کاهش می دهد و احساس بی کفایتی ما را به چهره قربانیانش فرامی افکند. هر یک از ما که زمانی مغلوب حسادت شده ایم، می دانیم که حسد چه قدرتی دارد و با چه سرعتی می تواند ما را به بدترین دشمن خودمان تبدیل کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
عاطفه زهرآلود شماره شش : نفرت


هر قدر روی نفرت را بپوشانیم، این عاطفه به اندازه ای آشکار است که خود را نشان می دهد. نفرت چه خود را به شکل بدجنسی پدیدار کند یا انتقام جویی، تعصب، نژادپرستی یا مخالفت، معجونی زهرآگین است که از ترکیب خشم، ترس و طرد درست می شود. نفرت که معمولا از گذشته ای سرچشمه می گیرد که نوعی بدرفتاری یا بی توجهی در آن به چشم می آید، شیوه ای برای فرافکنی احساس های بدی که نمی توانیم درک کنیم، به دیگران است.

نفرت، عاطفه ای سنگین است و به گونه ای کامل زیر سلطه ترس قرار دارد. ترس شدید و مهارنشدنی، نفرت را اداره می کند و ویرانگری آن را چندین برابر می سازد. در نتیجه، پشت سر گویی به بی حرمتی، اجتناب به بی اعتنایی، توهین به خفت و خواری، بی علاقگی به بیزاری، تهدید به خشونت و غرض ورزی به بی رحمی تبدیل می شود.

هدف نفرت، دور کردن یا نابودی شخص مورد تنفر است، وقتی نفرت به بیرون فرافکنی می شود، در پی آن بر می آید تا در شخص مورد نفرت ترس ایجاد کند، حتی اگر آن کس، خود ما باشیم. خودبیزاری، چرخه معیوبی را زنده نگه می دارد. ما در این چرخه تلاش داریم تا درد نفرت را با انواع و اقسام اعتیادها ساکت کنیم؛ اعتیاد به هیاهو، مواد مخدر، الكل، غذا، ولخرجی، تقلا و رنج از این دست اعتیادها هستند.

هر چه بیشتر در چاه گنداب اعتیاد سقوط کنیم، بیش تر از خودمان و کسانی که تقصیر وضعیت خود را به گردن آنها می اندازیم بدمان می آید.
هزینه نفرت از خود و دیگران، مبهوت کننده و گسترده است. نفرت، علت جنگ، خطاهای دینی، تعصب و خشک اندیشی، حمله به آدم های متفاوت، تخریب آثار و اموال عمومی و بهره کشی از کارگران به شمار می آید.

در سطح شخصی، نفرت، احترام به خود، شأن، قدرت، توان و افزون بر اینها همان را که همه در پی آن هستیم، یعنی عشق را، از ما می رباید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
ویرانگری عواطف زهر آلود


همان گونه که دیده ایم، وقتی عواطف طبیعی بشری ما توسط ترس تقویت و از راه سرکوب خفه شود، به مواد منفجره ای تبدیل می گردد که ممکن است هر آن آتش بگیرد و زندگی مان را به تباهی بکشاند. هنگامی که اجازه احساس کردن و ابراز این احساس ها را به خودمان نمی دهیم، قربانی عواطف انکار شده خود می شویم و به اسارت ترس هایمان در می آییم. اما تا پیش از آن که تخریبی روی دهد، معمولا حتی متوجه نیستیم که در زیر سطح، چه چیزی در جوش و خروش است.

به نمونه هایی در این زمینه توجه کنید.
سام اس. مرد نظامی سی و دو ساله ای ست که در کودکی مورد بی توجهی و خشونت قرار گرفته و به گونه ای عمیق زخمی شده است. از آنجا که او در خانه ای بزرگ شده بود که در آن «پسرها گریه نمی کردند»، تلاش داشت با جدی و بسیار مرتب شدن، عواطف خود را در اختیار بگیرد.

سام برای روزهای هفته ها و ماه های خود برنامه ریزی می کرد تا آینده دلخواهش را تضمین کند. این مرد از نوجوانی می دانست که چگونه همسری می خواهد و وقتی سرانجام، آن زن بی نقص را که کاملا مطابق با برنامه بسیار خوب طراحی شده او بود یافت، برای خانواده خود برنامه ریزی کرد تا جشن ازدواج بی نقصی برای او بگیرند. ماه ها بعد، درست طبق برنامه، همسر او باردار شد و با هم یک خانواده بی نقص را شکل دادند.
سام و همسر زیبایش سارا، یکشنبه ها به کلیسا می رفتند و سپس چند ساعتی را با اعضای خانواده خود می گذراندند.

آنها هر شب درست سر ساعت شش و چهل و پنج دقیقه در خانه شام می خوردند و هیچ پیشامدی نمی توانست این برنامه را به هم بریزد. همه چیز می بایست درست مطابق میل سام می بود تا او احساس آسودگی می کرد و می دانست که اختیار دار زندگی ست. تا این که یک روز سارا دیگر نتوانست این رفتار تعیین کننده شوهر خود را تحمل کند.

خشم انباشته شده این زن اختیار را به دست گرفت و او بدون تفکر و برای تسکین درد خود در جست و جوی راه هایی برآمد. بعد از مدتی، روزی ناگهان سام با حالت بدبینی، مردی را که همسایه آنها بود تا سر حد مرگ کتک زد و سپس به علت اقدام به قتل دستگیر و محاکمه شد. در یک چشم بر هم زدن، زندگی بی نقص و مهارشده سام به طور کلی نابود گشت. چنین رفتاری هرگز پیش بینی و پیامدهای آن در نظر گرفته نشده بود.

هنگامی که سام دیگر نتوانست جهان بیرون و آنچه را در درون حس می کرد مهار نماید، همه عواطف انباشته شده و التیام نیافته او در یک لحظه خشم منفجر شد. این مرد بی نقص و پر محبت، شگفتی دوستان، خویشان و همکاران خود را برانگیخت. هیچ کس نمی دانست، هیچ کس حدس نمی زد که چرا، اما یک مرد خوب دیگر بد شد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
جیمز ای دندان پزشکی بسیار محترم و یکی از اعضای فعال چند سازمان غیر انتفاعی بود. او در خانه ای بزرگ شد که پدر پیوسته به مادر پرخاش، او را تحقیر و به او بی احترامی می کرد. جیمز که میدید نمی تواند به مادرش کمک کند، هر روز با احساس گناه و تأسف، خود را به باد تازیانه می گرفت. او از این متنفر بود که به اندازه ای مرد نیست که جلوی پدر بایستد و از مادر خود دفاع کند.

تنها راه جیمز این بود که در درون بی حس شود؛ پس در پی راه هایی برای سرکوب عواطف دردناک و تاریک خود گشت و سرانجام، آنها را یافت. درست همان روزی که این مرد به عنوان یکی از اعضای هیأت مدیره یک موسسه خیریه مهم انتخاب شد، پلیس نشانی او را در را*ب*طه با یک حلقه فیلم در باره را*ب*طه با کودکان پیدا کرد و انحراف درازمدت جیمز از پرده بیرون افتاد.

با آشکار شدن زندگی مخفی این مرد، خانواده او متلاشی شد. او از سه فرزند خردسال، همسر و هر چه که برای به دست آوردن آن، این . همه تلاش کرده بود، جدا افتاد. عواطف زهرآلود، همیشه راهی برای رهایی پیدا می کنند و در باره جیمز رهایی این عواطف و سرانجام سقوط او، از طریق فیلم های انحرافی بود.

خجالت از ما می خواهد که ترس خود را بپوشانیم و نقابی بر چهره بگذاریم کس حقیقت را در باره ما نفهمد. اما باید از یک موضوع مطمئن باشیم : چنان چه با ترس و عواطف زهر آلود خود رو به رو نشویم، یک روز آنها با ما رو به رو خواهند شد. آنگاه حقیقت مربوط به خود را که هرگز ندیده و نمی خواستیم ببینیم، در معرض دید همه قرار خواهیم داد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
منیت تباه شده


منیت به خودی خود نیروی تاریکی نیست. برای عمل کردن در این جهان، لازم است که منیت داشته باشیم. آن بخش از وجودمان که زیر سلطه شخصیت است، به گونه ای ذاتی بد یا اشتباه نیست و در زندگی روزانه ما نقش مهمی دارد. در واقع بدون یک منیت سالم، کار ما به بیمارستان روانی می کشید، زیرا آنگاه نمی توانستیم خود را از دیگران متمایز کنیم و تشخیص دهیم.

اگر چه بسیاری از مردم باور دارند برای این که یک انسان معنوی باشیم، باید از منیت خود بیرون بیاییم یا از آن رها شویم، چنان چه منیت خود را به خوبی درک کنیم و به کار ببریم، در واقع در سفر کشف استعدادها و پرورش موهبت های ویژه ما پشتیبانمان خواهد بود.

منیت سالم به ما کمک می کند تا خود را بیان داریم، حد و مرزهایمان را مشخص نماییم و خودمان را به عنوان فرد بشناسیم. منیت، نیرویی است که این توانایی را به ما می دهد تا با ذهن و بدن منحصر به فرد خود هم هویت شویم. کار منیت این است که از وجودی که به عنوان خودمان می شناسیم، محافظت و مراقبت نماید.

منیت به ما کمک می کند تا «من» را از «غیر من» تشخیص دهیم. به علت منیت سالم است که دارای این احساس هستیم که به عنوان انسانهایی منفرد وجود داریم.
منیت در سالم ترین وضعیت، زندگی را می پرستد و برای همین است که فرمانروای زندگی و کار های ما می شود، میت، مسئول آفرینش، نگهداری و حفاظت از احساس وجود داشتن ماست و زندگی و شکوفایی ما را تضمین می کند. منیت ماست که این انگیزه ژرف را به ما می دهد تا به هر بهایی بقای خود را تضمین کنیم. ما برای تجلی بیان منحصر به فر شود به یک منیت سالم نیاز داریم.

همچنین میت ما نیاز دارد تا وجود برترمان که مکمل الهی امنیت است، عاشقانه بر آن نظارت داشته باشد تا بتواند به شیوه ای که مورد نظر بوده است، عمل کند و در ایجاد یک زندگی رضایت بخش و پر معنا حامی ما باشد. هنگامی که منبت آسیب می بیند، می شکند، زخم بر می دارد و از مکمل الهی خود گسسته می شود، دیگر نمی توان به درستی از آن استفاده کرد.

آنگاه منیت به جای این که برای تجربه انسانی ما مفید باشد، به مقصری تبدیل می گردد که به مدیریت مداوم نیاز دارد. هنگامی که ملیت از شکل اصلی خارج و تحریف می شود و خود را همان گونه که هست تشخیص نمی دهد، به نیروی اصلی نابودی ما تبدیل می گردد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
تولد منیت زخمی


شاید اکنون این پرسش برای شما پیش بیاید : «چگونه منیت سالم ما زخمی می شود و این تحریف چگونه رخ می دهد؟» منیت زخمی هنگامی پدید می آید که در نتیجه پیشامدی احساس کمبود کند؛ برای نمونه، وقتی مورد تهدید ضرب و شتم، پرخاش، غفلت، نفرت، آزار یا بی توجهی قرار گیرد.

ده ها هزار رویداد گوناگون برای مردم پیش می آید که احتمالا بیش تر از تحمل و پذیرش منیت سالم آنهاست. بنا بر این در مقطعی، هنگامی که درد غیر قابل تحمل می شود، منیت سالم اندک اندک از شعور کل وجود جدا و به نیرویی خودسر تبدیل می گردد. به این ترتیب، منیت زخمی تولد می یابد.

منیت که زمانی سالم بود، می خواهد خود را از جنبه های زخمی و آسیب دیده اش کنار بکشد و در تلاش برای دور و ناپدید کردن این جنبه ها، آنها را از دیدرس بیرون می راند. منیت تصور می کند که اگر نقص ها و عیب ها، ناامنی ها، اشتباهات، خجالت ها و زخم هایش را در اعماق پنهان کند، هیچ کس - حتی خود منیت - به حقیقت زشت پی نخواهد برد و ایمن خواهد بود. به این ترتیب اندک اندک جدایی از وجود یکپارچه و كل ما رخ می دهد.

اجازه بدهید در این باره نمونه ای بیاورم.
منیت سالم شما، با این خواسته که رییس کل یک شرکت مطرح جهانی بشوید که در زمینه فعالیت خود نخستین جایگاه را در دنیا دارد، شما را در دانشکده بازرگانی ثبت نام می کند.

منیت سالم، شما را هدایت می نماید تا در کلاس های خود عالی باشید، چگونگی بحث و گفت و گو را بیاموزید، درباره آخرین و مبتکرانه ترین فناوری های تجاری به مطالعه بپردازید و زندگی آدمهای بسیار موفق را که در راس کارها هستند، مورد بررسی قرار دهید. پس از فارغ التحصیلی، به شغل بسیار خوبی در یکی از شرکت های برجسته دست می یابید و شروع به بالا رفتن از نردبان ترقی می کنید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
سپس یک روز، متوجه می شوید آدم های بسیار دیگری هم هستند که در مسابقه رسیدن به راس کارها شرکت دارند، زیرا منیت همیشه می تواند رقابت را حس کند و آنگاه شما مضطرب می شوید. منیت سالم شما با این شناخت که شاید ابزار لازم را برای موفقیت نداشته باشید، احساس می کند مورد تهدید قرار گرفته است.

این فکر موجب تحریک مقداری از خجالت پنهان مبنی بر این حس در وجود شما می شود که به اندازه دیگران باهوش نیستید. ناگهان احساس می کنید که نمی توانید با آسودگی و به شیوه معمول، کار خود را دنبال کنید و به اصطلاح باید به هر کلکی شده خودتان را به آن بالا برسانید.

به آنچه درباره چگونگی پیشرفت و رسیدن به قله موفقیت شنیده و دیده اید، توجه می کنید و انتخاب های جدیدی انجام می دهید. اکنون تصمیم هایتان را بر مبنای ترس و اطلاعات پنهان در خجالت خود می گیرید. شاید شروع به معاشرت با کسانی کنید که احساس خیلی خوبی نسبت به آنها ندارید.

شاید کشف کنید که با اندکی ناراستی، در چشم بالادست ها بهتر جلوه می نمایید یا اگر فکر یک نفر دیگر را به جای فکر خود جا بزنید، ترفیع می گیرید.

اگر چه شاید از این کاری که می کنید تا اندازهای ناراحت باشید، احتمالا ناآگاهانه به توجیه رفتار خود می پردازید و در مسیر منیت زخمی به سوی پیروزی پیش می روید. پس از روزهای ماه ها یا سالها دوگانگی و ناراحتی از شنیدن این صدا که درون شما نجوا می کند: «این کار را نکن!» یا «مطمئنی که این کار اشکالی ندارد؟» موفق می شوید به پیروزی بر این مخالفت ها دست یابید و ناگهان آن صدا از میان می رود و برای همیشه دفن می شود.

منیت زخمی اکنون به مرز منت سالم تج*وز کرده و آن سرزمین را به تصرف خود در آورده است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
تهاجم منیت زخمی


هنگامی که منیت ناسالم اندکی احساس خطر می کند، خود به خود پی آشفتگی خاطر می گردد و به شدت تلاش دارد تا قلمرو خود را که اکنون تمامی شماست، حفظ کند. اگر چه منیت ناسالم در ابتدا فقط بخشی از شما بود، به علت طبیعت فریبنده اش و ناتوانی شما در تشخیص و تمایز آن از وجود اصلی تان که منیت و ذات جاودانی تان هر دو را در بر می گیرد، تنها «خودی» می شود که شما می شناسید.

شاید برخی اوقات برای لحظه ای هشیاری شما اوج بگیرد و بخواهید انتخاب والاتری کنید، اما ندانسته آن خرد را در برابر صدای منیت اکنون زخمی خود دست کم می گیرید. آنگاه به احتمال زیاد انتخاب فروتر را برمی گزینید، زیرا منیت زخمی شما تاکنون به اندازه ای درونتان را ویران کرده است که صدای آن تنها صدایی ست که به گوش شما می رسد. این صدا فریاد می کشد :


● از کجا مطمئن باشم؟
● نمی توانم به کسی اعتماد کنم.
● من کسی را ندارم.
● در این دنیا زور هر کس برسد، برنده است.
● آنها به درک! چه اهمیتی دارد؟ برای هر چه به دست آورده ام، خیلی زحمت کشیده ام. کسی لطفی در حق من نکرده است.
● کسی بدون هزینه به جایی نمی رسد.
● در زندگی فقط دو قطعيت وجود دارد: مرگ و رشوه!
● قبلا ضربه خورده ام؛ حاضر نیستم دوباره خطر کنم.
● هیچ کس نمی داند چه دردی تحمل کرده ام.
● کسی اهمی به من نمی دهک- .
● به هر حال تفاوتی نمی کند.
● هر چه دارم، حق من است.
● چه مزخرفاتی!
● هنوز به کثیفی آنها نشده ام.
● ببین، به کجا رسیده ام!
● این شیوه به من جواب نمی دهد.
● خودشان این سفره را چیدند، حالا باید از آن بخورند.
● یک مشت احمق هستند و لزومی ندارد از آنها حرف شنوی داشته باشم.
● همه اینها حتی من است.

صدای منیت زخمی مانند حیوانی زخمی، به مرور زمان چنان بلند می شود که صدای والاتر شما را که از شعورتان بر می خیزد، در خود خفه می کند و موجب می گردد که وجود والاتر خود را نادیده بگیرید. منیت زخمی شما موجب می گردد در را به روی تمامیت وجود خود ببندید و بر کمبودها و اشتباهات متمرکز شوید. هنگامی که منیت زخمی ست، حاضر نیست هیچ حقیقت دیگری را بشنود، ببیند یا بپذیرد.

این ساز و کار اصلی دفاع منیت زخمی است. منیت زخمی برای بقا نیاز دارد که دیدگاهش در باره خودش، دیگران و جهان به طور کلی بر حق باشد و لازم است بدون کوچکترین شکی، واقعیت ها، شرایط و وضعیت هایی را جست و جو کند و بیابد که با عقایدش در باره جهان هماهنگ باشد. کار منیت زخمی این است که اکنون به هر بهایی به محافظت از خودش بپردازد و هر چیزی را که موجب می شود خجالت و درد عمیقی را که از آغاز آن زخم را ایجاد کرد احساس کند، دور از خود نگه دارد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
هنگامی که منیت ناسالم چیره شود، مانند لخت، خطرناک و مهارنشدنی می گردد. منیت پس از زخمی شدن، قدرت تشخیص واقعیت از پندار و حقیقت از افسانه را ندارد. منیت زخمی به عنوان یک ساز و کار حفاظتی بر خود متمرکز می شود. منیت زخمی به این علت مدیر صحنه یا کل زندگی تان می گردد که توانسته است بر طبیعت والاتر شما در پوش بگذارد و ارتباط شما را دست کم با نیمی از آن کسی که هستید، قطع کند.

منیت، جنگجویی خبره است و ساز و کارهای فراوانی برای تضمین پیروزی خود دارد. منیت با پشتکار فراوان تلاش دارد که قلمرو خود را حفظ و جنبه های والاتر وجود را پنهان کند تا فرمانروا شود. دفاع اصلی منیت ناسالم و سرانجام، علت سقوط آن، خودبزرگ بینی می باشد. منیت ناسالم می گوید : «من بزرگ تر و بهتر هستم. در ورای قوانین قرار دارم.

هر کاری دلم بخواهد انجام می دهم و هیچ کس نخواهد فهمید» منیت ناسالم در کمال برحق بودن فریاد می کشد : «هیچ کس حق ندارد به من بگوید چه کنم!» یا حتی از آن بدتر با صدایی ملایم نجوا می کند : «هیچ کس نخواهد فهمید، هیچ کس متوجه نخواهد شد».

اینها همه پیام های منیت ناسالم و صدای جدایی است. منیت زخمی به راستی باور دارد که می تواند طبق قوانین خود عمل کند و مشکلی برایش پیش نیاید. پس همین کار را می کند و خودویرانگری زاده می شود. اگر من در ورای قوانین هستم، پس می توانم هر کاری بکنم و این کار را هر وقت بخواهم انجام می دهم. در حالی که کار منیت سالم این است که به ما هویت جدا و منحصر به فردی بدهد، منیت ناسالم یک گام جلوتر می رود و تلاش دارد تا اثبات نماید حتی اگر شرافت خود را زیر پا بگذاریم و به حد و مرز دیگران تج*وز یا قانون شکنی کنیم، باز هم خاص و منحصر به فرد هستیم.
هنگامی که منیت زخمی اختیار دار می شود، جهان بیرون فقط به عنوان امکانی برای برآوردن نیازها و بهتر کردن حال او به نظر می رسد.

آنگاه دیگران فقط به عنوان چسب هایی برای زخم، مشکلاتی قابل حل یا موانعی که باید بر آنها چیرگی یافت، دیده می شوند. منیت زخمی که جدا از تمامیت بزرگ تر عمل می کند، اکنون مانند ماهی بیرون افتاده از آب، بی اختیار خود را به این سو و آن سو می زند تا بلکه راه نجات را بیابد، او تنها و گمشده در این جدایی فرساینده، پی راه هایی می گردد تا زندگی اش را معنادار کند.

اما به جای این که خود را بخشی از تمامیت بزرگتر ببیند، فقط نداشته هایش را می بیند. او قدرت دیدن تصویر بزرگ را از دست میدهد و فقط می تواند از دریچه تاریک خود محدود که تنها، کوچک و به ظاهر طرد شده است، ببیند. منیت زخمی در تلاش مذبوحانه برای پس گرفتن اختیار، نقش رهبر را بازی می کند و خود را به عنوان ستاره نمایش نشان می دهد. ناگهان بی چاره ترین، معیوب ترین و زخمی ترین بخش ما اختیاردار می شود. آنگاه تهاجم گسترده توسط منیت زخمی و سرطانی ما آغاز شده است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
جستجوی مذبوحانه منیت، در پی تایید


درد منیت زخمی، ما را وامی دارد تا متفاوت از آن کسی که هستیم، باشیم. ما می جنگیم که بزرگتر، قوی تر، سرسخت تر و ایمن تر باشیم. ما خود را در موقعیتی قرار می دهیم که نشان دهیم بیشتر، هنر یا متفاوت از بقیه جمع هستیم. ما همچون مرغ سر کنده این سو و آن سو می دویم و تقلا می کنیم تا نقابی شخصیتی بسازیم که به باور ما بیشترین مقدار عشق، تأیید و تشخیص را برایمان به ارمغان می آورد، چرا که سخت به اینها نیازمندیم.

ما آگاهانه و ناآگاهانه به شیوه هایی عمل و رفتار می کنیم که چنان تأثیری بر دیگران بگذاریم و چنان احساسی به آنها بدهیم یا آنها را دچار چنان افکاری کنیم که به باورمان بیشترین احترام و تأیید را از آن ما می سازد. ما به سوی رفتارهایی که دوست داریم یا نداریم رانده می شویم تا برخی نیازهای درونی خود را برآورده کنیم.

ما با سرپرستی منیت زخمی خود به کارهایی را داشته می شویم تا غذا، یعنی همان عاطفه مورد نیاز مان را گدایی کنیم. غذای منیت، عشق، تأييد، تشخص، چاپلوسی، قدرشناسی، پذیرش و احترام است، یعنی هر آنچه که بگوید منیت اِشکالی ندارد و پذیرفتنی است
میشل بی. طراح با استعدادی بود که به عنوان دستیار با یکی از مهندسین معمار مشهور، در منطقه مرکزی آمریکا کار می کرد.

این زن پس از آن که با رییس خود اختلاف پیدا کرد، شغلش را از دست داد، اما تصمیم گرفت که عنوان پیشین را در کارت ویزیت خود نگه دارد. او که می ترسید در غیر این صورت کسی استخدامش نکند و هرگز آن احترامی را که منیت زخمی اش نیاز داشت به دست نیاورد، خود را به عنوان مهندس معمار جا زد.

میشل توانست عده ای را فریب دهد و دروغ پشت دروغ بگوید و پروژه هایی را در دست بگیرد که بیرون از حيطه تخصصی او بود. سرانجام پس از آن که صدها هزار دلار به مالکین خانه ها ضرر زد و پنج بار مورد پیگرد قانونی قرار گرفت، کارش به دادگاه کشید.

یک منبت زخمی و در به در، در تلاش برای پر کردن جای خالی حاصل از قطع ارتباط با ذات حقیقی خود، از هیچ کاری فروگذار نمی کند.
 
بالا