mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
مارک با صدایی پر اعتماد به نفس شروع به صحبت کرد.
- شب ھمگی بخیر... مادربزرگم ھمیشه می گفت.. اگه خوب از خانوادت مواظبت کنی و پشتشون باشی، اونا ھم ازت مراقبت میکنن و پشتت می ایستن. تو این ھشت ماه گذشته خانواده ی چینوک من صد در صد پشتم بودن و ازم خوب مراقبت کردن..و ازین بابت واقعا قدردانم.
نوراختصاصی روی موھایش می تابید و پیراھن شدیدا سفیدش را سفید تر کرده
بود. و حس درون قلب چلسی کمی شدیدتر شد.
- در این ھشت سال بازی کردن برای چینوک برام افتخار و یه موھبت ویژه بوده. تک تک کسایی که الان اینجان میدونن که برای برنده شدن بیشتر از یک نفر لازم ھست. چیزی بیشتر از بازیکنای عالی. در کنارش نیازمند یک مربی گری بی نظیر ھست و مدیریتی از خودگذشته که یه گوش شنوا برای حرفات دارن و خودشون رو وقف تیم میکنن. پس میخوام از آقای دافی فقید، مربی ھا، تمرین دھنده ھا و بقيه ی دست اندرکارا تشکر کنم. بیشتر از ھمه دخترای قسمت دفتر پرواز که ھمیشه لطف داشتن و چک میکردن اتاقایی که برام رزرو میشه کنار آسانسور نباشه ...
زنی در بین جمعیت فریاد زد:
- دوست داریم مااارک..
- ممنون جنی..
خندید و ادامه داد:
- ...میخوام از ھمه ی اونایی که بعد تصادف باھام تماس گرفتنو برام آرزوی
سلامتی کردن تشکر کنم. میخوام از ھمه ی پسرایی که تا حالا درکنارش بازی کردم تشکر کنم. بیشترشون اینجا حضور دارن. خصوصا میخوام از کسی که تابه حال درکنارش بازی نکردم تشکر کنم..تای ساویج. در طول شش سال گذشته من و تای فقط تو محور بازی ھای پر از دشمنی با ھم ملاقات داشتیم و تنھا ارتباطی که باھم داشتیم بد دھنیامون به ھمدیگه بوده..اون بیشتر اصل و نسبم و زیر سوال می برد منم تمایلاتشو.. اما تنھا چیزی که ھرگز زیر سوال نبردم مھارتشه ..روی یخ و به عنوان یه رھبر تیم. میدونم که ھمه ی اعضای چینوک از اون به خاطر کار فوق العاده ش و رھبری تیم تحت شرایط طاقت فرسا تشکر کردن...
مارک سربرگرداند و به مردی که کمی عقب تر از او ایستاده بود نگاه کرد و ادامه داد:
- ...اما من مایلم به نوبه ی خودم ازش تشکر کنم.
تای قدمی به جلو برداشت و ھردو به ھم دست دادند. چلسی روزی را که مارک تای را عوضی صدا کرده بود به یاد آورد و نمیدانست حالا نظرش عوض شده یا نه.
چند جمله بین آن ھا رد و بدل شد و سپس تای به میکروفون نزدیک شد.
- شب ھمگی بخیر... مادربزرگم ھمیشه می گفت.. اگه خوب از خانوادت مواظبت کنی و پشتشون باشی، اونا ھم ازت مراقبت میکنن و پشتت می ایستن. تو این ھشت ماه گذشته خانواده ی چینوک من صد در صد پشتم بودن و ازم خوب مراقبت کردن..و ازین بابت واقعا قدردانم.
نوراختصاصی روی موھایش می تابید و پیراھن شدیدا سفیدش را سفید تر کرده
بود. و حس درون قلب چلسی کمی شدیدتر شد.
- در این ھشت سال بازی کردن برای چینوک برام افتخار و یه موھبت ویژه بوده. تک تک کسایی که الان اینجان میدونن که برای برنده شدن بیشتر از یک نفر لازم ھست. چیزی بیشتر از بازیکنای عالی. در کنارش نیازمند یک مربی گری بی نظیر ھست و مدیریتی از خودگذشته که یه گوش شنوا برای حرفات دارن و خودشون رو وقف تیم میکنن. پس میخوام از آقای دافی فقید، مربی ھا، تمرین دھنده ھا و بقيه ی دست اندرکارا تشکر کنم. بیشتر از ھمه دخترای قسمت دفتر پرواز که ھمیشه لطف داشتن و چک میکردن اتاقایی که برام رزرو میشه کنار آسانسور نباشه ...
زنی در بین جمعیت فریاد زد:
- دوست داریم مااارک..
- ممنون جنی..
خندید و ادامه داد:
- ...میخوام از ھمه ی اونایی که بعد تصادف باھام تماس گرفتنو برام آرزوی
سلامتی کردن تشکر کنم. میخوام از ھمه ی پسرایی که تا حالا درکنارش بازی کردم تشکر کنم. بیشترشون اینجا حضور دارن. خصوصا میخوام از کسی که تابه حال درکنارش بازی نکردم تشکر کنم..تای ساویج. در طول شش سال گذشته من و تای فقط تو محور بازی ھای پر از دشمنی با ھم ملاقات داشتیم و تنھا ارتباطی که باھم داشتیم بد دھنیامون به ھمدیگه بوده..اون بیشتر اصل و نسبم و زیر سوال می برد منم تمایلاتشو.. اما تنھا چیزی که ھرگز زیر سوال نبردم مھارتشه ..روی یخ و به عنوان یه رھبر تیم. میدونم که ھمه ی اعضای چینوک از اون به خاطر کار فوق العاده ش و رھبری تیم تحت شرایط طاقت فرسا تشکر کردن...
مارک سربرگرداند و به مردی که کمی عقب تر از او ایستاده بود نگاه کرد و ادامه داد:
- ...اما من مایلم به نوبه ی خودم ازش تشکر کنم.
تای قدمی به جلو برداشت و ھردو به ھم دست دادند. چلسی روزی را که مارک تای را عوضی صدا کرده بود به یاد آورد و نمیدانست حالا نظرش عوض شده یا نه.
چند جمله بین آن ھا رد و بدل شد و سپس تای به میکروفون نزدیک شد.