به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
تباهی درونی


تنها راه تضمین برای آن که وجود اصیل و معیوب ما كشف يا آشکار نخواهد شد، این است که عکس آن ویژگی را که تلاش داریم پنهان کنیم، در خود پرورش دهیم. چه پرده پوشی فوق العاده ای خود را به شکل دیگریذدر می آوریم و با دقت نقابی می سازیم که پشت آن پنهان شویم تا هیچ کس و حتی خودمان نتوانیم خودمان را تشخیص دهیم.

سخت در تلاش هستیم تا با آن ویژگی که باور داریم متضاد مثبت خصوصیت مورد تنفر ماست، وضعیت را جبران کنیم. اگر در کودکی احساس می کردید نامریی هستید، اگر احساس می کردید کسانی که از همه بیشتر دوستشان دارید، شما را نمی بینند و تشخیص نمی دهند، شاید با ایجاد نقاب اجتماعی جذاب تلاش کرده باشید که توجه مورد نیاز خود را به دست آورید.

اگر احساس ناچیز بودن می کردید، شاید صورت ظاهری برای خود درست کرده باشید که احساس مهم بودن به شما بدهد.
شیوه کارکرد این نقاب چنین است. در حالی که به شدت تلاش داشتیم تا احساس وابستگی کنیم، با شور و شوق فراوان سعی کردیم خود را تبدیل به هر کسی نماییم که به گمان ما برای خویشاوندان، دوستان، همکلاسی ها یا دیگر عوامل مؤثر بیرونی که می خواستیم از آن دسته به شمار آییم، مطلوب بود. بی هیچ درنگی نور، معصومیت و ژرف ترین حقیقت خود را از دست دادیم و ابراز اصلی خویش را پنهان کردیم.

در پیکار برای حفظ عشقی که به آن نیاز داشتیم، از آنچه مقدس ترین است کناره گرفتیم. بیرون از آرزوهای اصیل خود،سفری مخاطره آمیز را آغاز و تلاش کردیم تا به ناممکن دست یابیم. هدف ما این بود تا از آن گروه به شمار آییم که از نظر ما شایسته عشق و محبتمان بودند و می خواستیم مورد پذیرش و عشق آنها قرار بگیریم. بفرمایید؛ این هم تولد موفقیت آمیز خود دروغین ما!
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
خجالت و ترس، ما را متقاعد کنند که نقاب های بی شماری بر چهره بگذاریم و پشت آنها پنهان شویم. از آنجا که این درک را نداریم تا بفهمیم نه تنها ما، بلکه دوستان و خویشاوندان عزیزمان نیز همگی دارای شیاطین درونی هستند، این بخش های خود را انکار کرده و روند خستگی ناپذیر ایجاد نقاب های شخصیتی یا به سخنی دیگر، حجاب ها را آغاز می کنیم تا تمامی آن کسی را که در حقیقت هستیم، بپوشانیم.

ما صورت های ظاهری درست می کنیم تا هیچ کس از افکار، خواسته ها و امیال تاریک مان باخبر نشود. البته مشکل چنین کاری این است که سرانجام نه تنها تاریکی خود را نمی بینیم، بلکه نورمان نیز از دیده پنهان می ماند. اکنون رسوب روی طبیعت اصيل ما را گرفته است و کارهایمان به گونه ای کامل و ماشین وار از پست ترین جنبه وجودمان، یعنی منیت ما سرچشمه می گیرد.

منیت زخمی که به طور مطلق باور دارد با آشکار شدن نقص های خود طرد خواهد شد، فراموش می کند که شخصیت یا نقابی برای نمایش به جهان درست کرده است. پس ناگزیر دسترسی به همراه روشن و پیشرفته تر خود را از دست می دهد و خودش را به گونه ای کامل با خود دروغینی که آفریده است، یکی می پندارد. ماموریت خود دروغین این است که خویش را برای خود قابل قبول کند و این یک کار ناممکن است، زیرا خود دروغین در نتیجه زخمی شدن منیت و برای آن به وجود آمد که از رویارویی منیت با «خودی، که باور داشت هست، جلوگیری نماید.

این خود جدید، یعنی خود دروغین به گونه ای خستگی ناپذیر تلاش دارد کسی باشد که نیست. خود دروغین نمی خواهد کسی متوجه شود که این خود حقیقی و اصلی شما که به عقیده شما معیوب بود و ده ها سال پیش را پنهان کردید، نیست.
خود دروغین راههای بسیاری برای پوشاندن خجالت، پنهان کردن درد و رنج و تغییر شکل دادن طبیعت حقیقی ما دارد.

به همین دلیل، کشف حقیقت درباره طبیعت باشکوه مان این همه دشوار است و به همین علت، ما معمولا باید رفتاری خود ویرانگرانه و باورنکردنی نشان دهیم تا سپس بتوانیم به دیوار فولادین خود دروغین نفوذ نمایم و رمزی که ما را متقاعد ساخت تا در ابتدا طبیعت حقیقی مان را پنهان کنیم، بگشاییم .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
منیت زخمی می تواند نقاب های گوناگونی بر تن کند تا ناشایستگی هایی را که می بیند، بپوشاند. ماهیت نقابی که انتخاب می کنیم، از یک نفر تاکسی دیگر متفاوت است، بیشتر ما چندین نقاب اجتماعی داریم که بسته به این که با چه کسی هستیم و در چه مرحله ای از زندگی قرار گرفته ایم، از آنها استفاده می کنیم.

بیشتر ما ساختن این صورت های ظاهری را در خردسالی آغاز نمودیم، همان زمان که محاسبه می کردیم چگونه باشیم تا بیشترین عشق را به دست آوریم و خجالت دردناک و منیت زخمی خود را بیشتر و بهتر بپوشانیم. برخی از ما نقاب های شخصیتی خود را با این مشاهده انتخاب کردیم ران چگونه وجود حقیقی و اصیل ما را می بینند و سپس نقاب اجتماعی مان را مطابق با آن تنظیم نمودیم.

شاید نقابی را با این فکر انتخاب کرده باشیم که ما را از آزار حفظ یا نامریی می کند تا مورد توجه کسانی که از ما عیب جویی می کردند، قرار نگیریم. شاید نقاب آدم خشن و محکم را انتخاب کرده باشیم، زیرا فرهنگمان چنین توقعی از ما داشت یا این که می ترسیدیم اگر وجود معصوم و شیرین خود را آشکار کنیم، کتک بخوریم، مورد سوء استفاده قرار بگیریم، به ما اهمیتی ندهند یا ما را مسخره کنند.

اگر در خانه ما حماقت محکوم بود، شاید آن شخص روشنفکر و فخر فروشی شده باشیم که او را «عقل كل» می خوانند.
شاید نقابی را به این دلیل انتخاب کرده باشیم که می دیدیم تا چه اندازه برای یکی از آشنایان ما مفید است.

شاید با دوستی در مدرسه آشنا شدیم که با گذاشتن نقاب بچه خوب، بسیار بی اعتنا با زورگو مورد ستایش و احترام بود و در نتیجه نقاب اجتماعی همانندی ساختیم. شاید می دیدیم که دخترهای دلربا چه توجهی از مردها جلب می کنند یا پسر های جذاب چگونه زنها را به زانو در می آورند.

شاید از همان کودکی متوجه شدیم هرگز آدم محبوبی نخواهیم شد و در نتیجه تصمیم گرفتیم که دست کم از نزدیکان آدم های مورد توجه باشیم؛ یعنی نقش ملازم رکاب» را انتخاب کردیم و پیوسته با اشخاص مشهور، قدرتمند یا با موقعیت اجتماعی بالاتر معاشر شدیم.

شاید در خانواده شما احساس گناه و فشار از نسلی به نسل بعد انتقال یافته است و شما صرفا با گرفتن نقاب اجتماعی مورد استفاده مادر خود، یک قربانی متعارف شدید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
نقاب های ما طی مشاهدات ابتدایی مان در باره این که کدام رفتارهای ما قابل قبول است و کدام ها نیست، شکل گرفته اند. آنگاه آگاهانه یا ناآگاهانه خود را طبق الگویی که باور داشتیم ویژگی های نا پذیرفتنی ما را پنهان می کند یا آن عشق و توجهی را که می خواهیم برایمان می آورد، شکل دادیم.

برخی از ما حتی در خردسالی متوجه بودیم تلاش می کنیم کسی باشیم که نیستیم و بعضی از ما ناآگاهانه و خود به خود صورتی ظاهری را برای خودمان برگزیدیم تا بخش های نامطلوبمان را زیر آن پنهان کنیم، حتى هم اکنون برخی از شما که این نوشته را می خوانید دقیقا می دانید من درباره چه صحبت می کنم و بعضی دیگر شاید حتی متوجه نباشید که به نوعی نقابی را که بیست، سی یا حتی چهل سال پیش بر چهره گذاشتید، هنوز دارید.

شما از این موضوع آگاه نیستید که وجود اصیلتان پشت آن نقاب پنهان است. تجسم کنید که در کودکی هدیه کوچکی، برای نمونه یک سکه سحرآمیز، از مادر بزرگ خود دریافت کرده باشید. شما آن را در جایی پنهان می کنید تا هیچ کس نتواند پیدایش کند و محفوظ بماند.

آیا اکنون پس از ده ها سال می توانید به یاد بیاورید که آن سکه را کجا پنهان کرده اید؟ آیا اصلا به یاد دارید که آن را پنهان کرده باشید؟ پنهان کردن وجود اصیل و سالم ما نیز به همین ترتیب است. ما چنان مدت درازی آن را پنهان کرده ایم که از یاد برده ایم چه کسی است و اصلا وجود داشته است.

بدون در نظر گرفتن نوع صورت ظاهری که انتخاب کردید و بدون در نظر گرفتن این که آن را آگاهانه یا ناآگاهانه برگزیدید، نقاب شما برای آن ساخته شد تا شما را از خجالتی که از برخی جنبه های طبیعت حقیقی خود می کشیدید، دور کند و از آن مهم تر، تضمین نماید که این جنبه های به درد نخور، از دید جهان پنهان بماند. شرمندگی ای که شما را بر آن داشت تا نقاب خاص خود را ایجاد کنید، می تواند یکی از هزارها علت شرمساری باشد.

برای نمونه، ممکن است خجالت شما به این دلیل باشد که یک سفید پوست معمولی و بیچاره هستید. پس هراسان خود را پشت نقابی پنهان می کنید که شما را جذاب، دلربا و محبوب نشان دهد. ده سال بعد احساس می کنید تنها و گم گشته هستید و نیاز دارید که خود حقیقی تان را بیابید.

در پی آن هستید که صدای واقعی، آرزوهای واقعی و طبیعت اصیل و حقیقی خود را پیدا کنید، اما حاضر نیستید نقاب را بردارید، زیرا از آنچه که می ترسید در پشت نقاب ببینید، نفرت دارید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
شاید از این خجالت می کشید که خودخواه و بی تربیت هستید و در نتیجه به اندازه اعضای دیگر خانواده دوست داشتنی نیستید. پس این ویژگی ها را با نقابی می پوشانید که خوب، مودب و بخشنده است. شما به رفتارهایی بی نقص، مهارت های اجتماعی عالی و لبخندی گرم و خوشایند دست می یابید تا این که روزی دیگر نمی توانید در زندان محیط مودب و مهارشده خود ناب بیاورید.

پس تلاش می نمایید تا از محدوده های صورت ظاهر خود بیرون بزنید و احساس می کنید که بیشتر از آنچه نقابتان اجازه ابراز آن را به شما می دهد، دارید. اما هنگامی که می خواهید قید و بند این خود ساختگی را پاره کنید دوباره ترس بر شما چیره می شود، زیرا نمی خواهید که باز هم از بی ادب، خودخواه و مطرود بودن خود احساس خجالت کنید.

شاید از این خجالت می کشید که کسی به حساب نمی آید. در دبیرستان تصمیم گرفتید که این واقعیت را با موفق و مشهور شدن بپوشانید. از این رو به انجمن دانش آموزان پیوستید، در فهرست شاگردان ممتاز جا گرفتید و حتی به دانشکده برجسته ای راه یافتید، بیست سال بعد، هیچ اندازه موفقیت نمی تواند تشنگی شما را سیراب کند. احساس تهی بودن، شما را وامی دارد که در پی منظور و معنای بیشتری بگردید. اندک اندک در می یابید که شما و زندگی شما فقط به موفقیت هایتان محدود نمی گردد.

اما باز هم، همین که نزدیک می شوید، دوباره همان خجالت عمیق و زهرآگین گذشته، همان را که احساس می کردید کسی نیستید، حس می کنید. پس به جای رفتن به درون و بافتن گمشده خود، رو برمی گردانید و در پی آن بر می آیید تا اندکی نقابتان را خوشایندتر کنید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
پس از آن که صورت ظاهری ما به خوبی جا می افتد، مورد بهره برداری ماهیت نقابی که انتخاب کرده ایم، قرار می گیریم. اگر «دختر خوب» هستیم، پی فرصت هایی می گردیم که بتوانیم خود را به عنوان دلسوز، مهربان و مفید نشان ئهیم. اگر «قربانی» هستیم، ندانسته خود را در موقعیت های مخاطره آمیزی قرار می دهیم که مورد بهره برداری و خشونت واقع شویم.

اگر «مهر طلب» هستیم، درست با همان آدم هایی جفت و جور می شویم که از ما می خواهند برایشان کارهایی بکنیم تا بتوانیم به آنها پاسخ مثبت بدهیم، اگر چه شاید واقعا آرزوی «نه» گفتن داشته باشیم. به سخنی دیگر، ما کسانی را به سوی خود جلب می نماییم که آن وضعیتی را پیش می آورند تا نقشمان را بارها و بارها بازی کنیم؛ حتی هنگامی که ایفای این نقش بیش از اندازه دردناک و از تحمل ما بیرون باشد.

ما به نقاب های خود می چسبیم، زیرا باور داریم که همان نقاب هستیم. ما آن کسی را که هستیم، با نقاب اجتماعی که شده ایم، عوضی می گیریم.
نقاب های اجتماعی ما به عنوان یک ساز و کار محافظتی آغاز به فعالیت می کنند، اما خیلی زود ما را به اسارت می گیرند. آنها قفس هایی نامریی هستند که ابراز کامل ما را محدود می کنند و این توان را از ما می ربایند که به طور کامل خودمان باشیم. این کار مانند بازی قایم باشک است؛ ما ویژگی های نامطلوب خود را پنهان می کنیم و سپس در پی یافتن آنها بر می آییم تا بتوانیم وجود اصیل پنهان در زیر نقاب را باز پس بگیریم.

نقاب های اجتماعی ما تصادفی با الابختکی ایجاد نشدند. آنها اندک اندک ساخته شدند تا خجالتی را که در نتیجه پیشامدهایی از خودمان می کشیدیم، بپوشانند. من به عنوان یک راهنما و مدیر برنامه های تخصصی آموزش عاطفی و معنوی، بیست سال گذشته را به آموزش آدم های گوناگون گذرانده ام تا آنها یاد بگیرند که نقاب های خود را تشخیص دهند و فرو بریزند.

مشاهده فروریزی خود ساختگی در محیطی به راستی ایمن و پشتیبانی کننده، تجربه ای شگفت آور و تکان دهنده است. ما در واقع درباره شگردهای منیت زخمی خود، بسیار بیشتر از آنچه تصور می کنیم، می دانیم. در یک دوره فشرده که به تازگی برای شاگردان برنامه های آموزشی پیشرفته گذاشته بودم، از همه اعضای گروه خواستم تا خجالت عمده ای را که در همه زندگی بر دوش کشیده و نقابی را که برای پنهان کردن آن گذاشته اند، بیان کنند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
عباراتی که در پی می آیند، نگاهی غم انگیز به پشت صورت های ظاهر زنان و مردان تحصیل کرده و اساسا موفقی ست که مانند من و شما هستند. این گفته ها را بخوانید تا شاید سر نخی از خجالت خود را بیابید و بتوانید پرده از آن بردارید. تجسم کنید که کسی در جلوی اتاق، رو به روی جمع ایستاده است و می گوید :

از این خجالت می کشم که دارای گرایش هایی متفاوت هستم و در نتیجه در هیچ جمعی جا ندارم. من با شوخی و خنده، داشتن دوستان فراوان و شمع هر محفلی بودن، این خجالت را می پوشانم

از این خجالت می کشم که بی توجه و بی احساس هستم. من با جذاب بودن، خوب گوش دادن به گفته های دیگران و رسیدگی به نیازهای همه، این خجالت را می پوشانم

از این خجالت می کشم که به اندازه کافی خوب، باهوش یا زیبا نیستم. من با تظاهر به بی نقص بودن، آن را می پوشانم. من فرزندان، خانه و شغل بی نقصی دارم

از این خجالت می کشم که معیوب و بازنده هستم. من به این ترتیب آن را می پوشانم که یک سخنگوی نویدبخش و مربی هستم

از این خجالت می کشم که ضعیف، ناتوان و کثیف هستم. من چشم در چشم دیگران میدوزم و این احساس را به آنها می دهم که بسیار با ارزش هستند و به این ترتیب خجالت خودم را می پوشانم

از این خجالت می کشم که به اندازه برادر الکلی خود دیوانه هستم. من با ثروتمند بودن و مرتب نگه داشتن همه کارهای زندگی خود، این خجالت را می پوشانم


از این خجالت می کشم که تا سر حد مرگ از مردها می ترسم. من با پوشیدن لباس های بسیار باز و چشمگیر و استفاده از ماتیک قرمزرنگ، این خجالت را می پوشانم

از این خجالت می کشم که بیشتر مردم را با دیده تحقیر می بینم. من یکی از رهبران بسیار فعال و دلسوز جامعه هستم و به ایم ترتیب، خجالت خود را می پوشانم

از این خجالت میکشم که زن بدجنس و بی احساسی هستم. من این خجالت را به این ترتیب می پوشانم که با همه به شدت گرم، با محبت و دلنشین برخورد می کنم

از این خجالت می کشم که طرز بیمار گونه ای دروغ گو هستم. من این خجالت را با پیوسته حرف زدن با همه درباره اهمیت شرافت و صداقت می پوشانم

از این خجالت می کشم که آدم متعصبی هستم. من با آدم های گوناگون و از هر رنگ و نژادی دوست می شوم و آنها را به خانه خود دعوت می کنم و به این ترتیب، خجالتم را می پوشانم

امیدوارم که این نمونه ها به شما کمک کنند تا ساز و کار ایجاد و شکل دادن خود دروغین را درک نمایید. اگر چه مدتی طول کشید تا شرکت کنندگان دوره من این شجاعت را پیدا کردند که شفاف و آسیب پذیر شوند، دگرگونی حاصل از این روند به راستی برای تک تک آنها با ارزش بود، زندگی شان را تغییر داد و قلبشان را گشود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
اگر خواهان آرامش هستیم، باید نقاب هایی را که به کار می بریم و پشت آنها پنهان می شویم، آشکار کنیم. اغلب، صورت های ظاهر ما که آنها را برای پوشاندن خجالت خود به کار می بریم، به غیر از ما برای همه روشن هستند.

با این که نمی دانیم، هویت نقاب های ما معمولا بر پیشانی مان حک شده اند. به تلاش فراوان نیاز نیست تا نقاب های خود را دسته بندی کنیم، نه فقط به این دلیل که تنها چند زخم عمده وجود دارد که در همه ما مشترک است و به گونه ای جمعی از آنها و بلکه همچنین به این دلیل که در طی زندگی همیشه مشغول نمونه برداری و تقلید از رفتار همدیگر هستیم و معمولا یکی از نقاب های «آزمایش شده و مؤثر» را انتخاب می کنیم که باور داریم ما را به مقصد می رساند.

اگر زخم ما پیرامون ناتوانی، بی چارگی، طردشدگی یا خیانت باشد، معمولا یکی از نقاب های «مظلوم» را بر چهره می گذاریم. اگر زخم های ما پیرامون سلطه جویی، زور، مهار کردن یا خشونت باشد، شاید یکی از چهره های «ظالم» را برای خود برگزینیم.

نقاب هایی که برای خود انتخاب می کنیم تا اندازه فراوانی به این موضوع بستگی دارد که آیا گرایش طبیعی ما بیشتر به سوی ظالم است یا مظلوم، به سوی شکارچی است یا شکار. در فرضیه علمی «انتخاب طبیعی»، را*ب*طه «شکارچی - شکار»، محور برنامه ریزی طبیعت به شمار می آید که در بشر نیز کار گذاشته شده است. ما این ساز و کار را در را*ب*طه با روباه و خرگوش، پلنگ و گورخر، گربه و موش می بینیم. این را*ب*طه، وابستگی دو سویه جذاب و متناقضی است که در نظام های زندگی کارگذاری شده است. زنجیره غذایی مورد نیاز برای بقای ما فقط به این دلیل ساده از هم گسسته نمی شود که برخی از ما شکارچی و بعضی دیگر شکار هستیم.

یک نوع نمی تواند بدون نوع دیگر وجود داشته باشد و برای تعادل و هماهنگی به هر دو باز است. درک این جنبه از طبیعت بدوی بشری ما نه تنها سر نخ مهمی در باره نقاب هایی که برای پنهان کردن خجالت خود به کار می بریم به ما می دهد، بلکه زمینه را برای بازگرداندن خودمان به تعادل و به صلح رسیدن با جنبه های متضاد وجودمان که در جنگ قرار دارند، آماده می سازد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
پیام نهفته شکارچی این است : «من از تو تغذیه و تو را نابود می کنم؛ تو قربانی من هستی!» شکارچی ها به مرزها تج*وز می کنند، در پی چیره شدن هستند و آنچه را متعلق به آنها نیست، بر می دارند. آنها پرقدرت، ستیزه خو، حسابگر و فریبکار بوده، پیوسته در پی منافع خود هستند؛ حتی اگر در ظاهر به نظر برسد که منافع دیگران را می خواهند.

نوع شکارچی به ندرت قدمی بر می دارد، مگر این که سودی در آن برای او وجود داشته باشد. این گروه برای پیشی گرفتن، برآوردن نیازهایشان و گرفتن «سهم خود» مبارزه می کنند و برای آنها مهم نیست که در این ماجرا چه کسانی آسیب ببینند.

از سوی دیگر، پیام نهفته شکار این است : «من در برابر تو ناتوان هستم؛ خواهش می کنم به من
آزاری نرسان! نمی توانم به خودم کمک کنم» در حالی که شکارچی ها تقریبا فقط و فقط بر نیازهای خود متمرکز هستند، شکارها خود را با این موضوع تطبیق می دهند که چگونه دیگران را راضی کنند، مزاحم نباشند با هماهنگ تر شوند. این دسته به طور عمده از راه فراهم آوردن نیاز های دیگران، بقای خود را تضمین می کنند.

راهکار آنها که شاید از آن آگاه باشند یا نباشند این است که خواسته های دیگران را تأمین نمایند، با این امید کا و به این ترتیب مورد آزار قرار نگیرند. شکارها بی اراده، تسلیم، ترسو و بدون اعتماد به نفس هستند و در نتیجه به سادگی فریب می خورند.

به زمین بازی هر مدرسه ای که بنگرید، کودکی را که کتک می خورد و کودکی را که کتک می زند، خواهید دید. اگر پدر یا مادر بوده و بیشتر از یک فرزند داشته باشید، شاید متوجه شده باشید که یکی از کودکان شما ستیزه خوتر و دیگری ملایم تر است. در هر شرکتی، عضوی را مشاهده خواهید کرد که مشغول برنامه ریزی و بهره برداری از اطرافیان است تا پیشی بگیرد و نیز کسی را خواهید دید که بار انجام کارهای ناتمام همکاران را بر دوش می کشد و از چند همکار زورگو حرف زور می شنود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
در هر طبقه اجتماعی می توان شکارچی ها را به عنوان کسانی دید که طبیعت آنها سلطه جویی بر اطرافیان و سوء استفاده و برتری طلبی از دیگران است. البته همراه طبیعی و اجتناب ناپذیر هر شکارچی، شکار اوست.

مردی که مدام تا ساعت ده شب به کار می پردازد تا از خشم رییس خود در امان بماند و شغلش را حفظ کند، از نوع شکار است. ساز و کار موجود میان این دو گروه، قطعی است: شکارچی می تواند وجود شکار خود را از بیست کیلومتر آن سوتر حس کند و شکار بی چون و چرا به سوی شکارچی کشیده می شود؛ همچون پروانه که مجذوب نور شمع می گردد.

اما در اینجاست که نقشه پیچیده می شود: شکار و شکارچی اغلب ظاهر خود را تغییر می دهند تا هر کدام همچون آن دیگری به نظر برسد. ما این شیوه را در جهان حیوانات می بینیم که موجودات آسیب پذیرتر پف می کنند تا سهمگین تر به نظر برسند و شکارچی های سهمگین چنگال ها و دندان های خود را پنهان می سازند تا بتوانند به شکار نزدیک شوند.

من، خودم را شکارچی می پنداشتم، اما مادرم همیشه هشدار می داد که دیگران از من سوء استفاده می کنند. هر وقت می گفت: «همه جای صورت تو نوشته است که طعمه ساده ای هستی!»، از او خشمگین می شدم، چون به شدت به این نقاب وابسته بودم که نیرومند به نظر برسم. بنابراین حتی هنگامی که به من هشدار داده می شد، حاضر نبودم از خودم محافظت کنم.

سرانجام پس از آن که رویدادهای بسیار فراوانی به من اثبات کردند که اشتباه می کنم، مجبور به اعتراف شدم که اگر چه خود را به شکل یک شکارچی خشن در آورده ام، طبیعت اصلی من، شکار بودن است. این شناخت به کلی زندگی مرا دگرگون کرد.
 
بالا