به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
تداوم انکار


در حالت انکار، آزار شدیدی را که به ما وارد شده است، نادیده می گیریم و لازم نمی بینیم به همه مواردی که به حدود ما تج*وز شده است یا به حقوق دیگران تج*وز کرده ایم، اعتراف کنیم. انکار و توجیه رفتارهای بد دیگران به شکل های گوناگونی ابراز می شوند.

معنوی ترین توجیه قرن بیستم این است : «آنها بهترین کاری را که می توانستند کردند». اما آیا این برداشت همیشه حقیقت دارد؟ آیا به راستی همه پدرها و مادرها، خواهرها و برادرها، خویشاوندان، آموزگاران، همسایگان، دوستان، سازمان های مذهبی و جامعه بهترین کاری را که می توانستند، انجام دادند؟

شاید این آدم ها فقط همان کاری را با ما کردند که دیگران با آنها کرده بودند. شاید فهمشان در همین حد بود. شاید نادانی، واقعا یک جرم نباشد.
اما از شما می پرسم : اگر یک کودک را از حق کودکی کردن، تجربه معصومیت، لذت بردن از لحظه و ابراز کل وجود خود . البته تا زمانی که به دیگری آسیبی نمی رساند - محروم کنیم، آیا این رفتار یک جرم به شمار نمی آید؟ چرا ما اجازه می دهیم جرم های مربوط به روان انسان بدون مجازات بمانند؟ چرا عمق سوء استفاده عاطفی، روانی و روحی را که همه روزه جریان دارد، نادیده می گیریم؟ اجازه می دهید علت را بگویم؟ چون اگر این مسایل را انکار نکنیم، احتمالا بسیاری از ما فقط به دلیل برخورد ناشایسته ای که با خودمان داریم، به زندان می افتیم.

این واقعیت دردناکی ست که باید چشم و گوش خود را به روی آن بگشاییم. ما در یک خلسه جمعی زندگی می کنیم که می گوید اشکالی ندارد دیگران، خودمان و به طور کلی جهان را سرکوب نماییم. هزینه این خلسه پنهانی و جمعی این است که چرخه رنج و مظلوم بودن ادامه می یابد. ما همچنان به دشمنی با خود ادامه می دهیم و در این توهم زندگی می کنیم که قدرت آن را نداریم در این باره کاری انجام دهیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
تا هنگامی که بیدار نشویم، گناه خلافها و ضعف هایمان را به گردن دیگران می اندازیم. ما به انکار قدرت و اهمیت تأثیر رفتار مان بر جهان پیرامون ادامه می دهیم. از همه پرهزینه تر این که به راستی نمی توانیم دیگران را مسؤول رفتارشان بدانیم، زیرا نمی خواهیم هیچ مسوولیتی را از سوی خود برای ویرانی روح بشر بپذیریم. از این رو گفته «تا تو نگویی، من هم نمی گویم» مصداق پیدا می کند.

ما به پشت کردن به خود و دیگران ادامه می دهیم، زیرا احساس می کنیم ناتوان هستیم و کاری برای چرخه های بی پایان سوء استفاده، از ما بر نمی آید. سپس و در حالی که چشمان خود را بسته ایم، بخشی از همان ساز و کاری می شو که از آن ضربه خورده و زخمی شده ایم و نمی بینیم که چگونه ما هم در این خشونت سهمی داریم. ما نه تنها در کشتن روح دیگران شرکت می کنیم، بلکه از نظر عاطفی، روانی، جسمانی یا روحی، سر دسته قاتل های خود نیز می شویم.

ما ندانسته به باورهای متجاوزین به خود اعتقاد می یابیم و خشونت ها را بارها و بارها تکرار می کنیم تا این که دیگر نمی توانیم صدای ذات حقیقی مان را بشنویم یا حتی عظمت خویش را تشخیص دهیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
ما این گونه در ویرانی روح خود مشارکت می کنیم که به پیام های درونی منفی و جانکاهی که مدام توانمان را می گیرند و موجب خجالتمان می شوند، گوش می دهیم، به این ترتیب مشارکت می کنیم که مسؤولیت اشتباهاتی را که بر ما رفته است می پذیریم، در حالی که نقشی در آنها نداشته ایم، به این ترتیب مشارکت می کنیم که بالاترین ابراز وجودمان را از خود می گیریم، استعدادهای الهی مان را پنهان می سازیم، عقایدمان را مطرح نمی نماییم و پیام های خجالتبار ذهن آسیب دیده و مسموم خود را با جان و دل می پذیریم.

به این ترتیب مشارکت می کنیم که خود را جدا نگه می داریم و از کسانی که دوست داریم و دوستمان دارند، کناره می گیریم، به این ترتیب مشارکت می کنیم که منکر تمایلات جنسی خود می شویم و سپس به رفتارهای جنسی نامناسب و زیانبار مانند خیانت به همسر، برقراری ارتباط با کسانی که نمی شناسیم و تماشای تصاویر زننده رو می آوریم. به این ترتیب مشارکت می کنیم که همه انرژی با ارزشمان را بر زندگی دیگران متمرکز می نماییم، نه زندگی خودمان. به این ترتیب مشارکت می کنیم که زندگی خود را با غیبت بیهوده و خواندن مجله های مزخرف پر می نماییم.

به این ترتیب مشارکت می کنیم که به مقایسه خود با دیگران می پردازیم و بر تصاویر و اهداف دست نیافتنی متمرکز می شویم.
به این ترتیب مشارکت می کنیم که بیش از اندازه خود را مشغول می سازیم و بیش تر از توانمان به عهده می گیریم. به این ترتیب مشارکت می کنیم که کارهایی را که شروع کرده ایم، به پایان نمی رسانیم یا آرزوهایمان را حتی آغاز نمی کنیم. به این ترتیب مشارکت می کنیم که همه آنچه را هستیم و همه کارهایی را که می کنیم، نمی پذیریم. هر بار که در کشتن باشکوه ترین وجودمان شرکت می کنیم، به خجالتی که اختیار رفتارها و در نهایت زندگی مان را به دست گرفته است، تداوم می بخشیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
با ادامه دادن به دروغ هایی که از راه های گوناگون به ما منتقل شده است - دروغ هایی که باورهایمان را در باره خودمان تشکیل می دهند – در کشتار روحمان مشارکت می کنیم. اما اکنون وقت آن رسیده است که از انكار رها شویم و شروع به راست گویی کنیم. باورهای شما، حتی آنهایی که به گونه ای عمیق در روانتان حک شده اند، کل حقیقت نیستند، بلکه بخشی از حقیقت هستند و حتی شاید دروغ باشند.

هنگامی که حاضر نیستید کل تصویر را ببینید، در دروغ ساکن هستید. وقتی در انکار به سر می برید، فقط بخشی از تصویر را می بینید، نه کل آن را. زمانی که واقعیت های دیگر را از سر بیرون می کنید و بر نیمی از حقیقت یا یک دیدگاه محدود میخکوب می شوید، در دروغ و در آنکار هستید!
رویدادهای گذشته ما را وادار کرده است که دروغ های بسیاری را درباره خودمان باور کنیم. شاید وقتی کلاس چهارم دبستان بودید، اضافه وزن داشتید و آخرین نفری بودید که برای تیم مسابقه دوی امدادی انتخاب شدند.

در آن لحظه با احساس خجالت از این که شایسته نیستید، ندانسته دروغی را در باره خود باور کردید. آنگاه کلید انکار زده شد و شما را نسبت به آن بخش وجودتان که شایسته است، نابینا کرد. شاید وقتی سه سال داشتید، مادرتان شما را ترک کرد و شما این گونه نتیجه گرفتید که او شما را ترک کرد، چون دوست داشتنی نیستید.

اکنون هر چه قدر دیگران می کوشند تا به شما عشق بدهند، نمی توانید آن را بپذیرید، زیرا دروغی را باور کرده اید نیمه حقیقتی را که زاییده دیدگاه محدودتان بوده و شما را محکم در انکار بخشی از وجودتان نگه داشته است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
اکنون وقت آن است که این دروغ ها را همان گونه که هستند، تشخیص دهید و حقیقت ژرف تری را بپذیرید: باورها فقط باور هستند! ما باورهایمان را پذیرفته و در روان خود حک کرده ایم.

مهم نیست که آنها را از پدر و مادر، آموزگاران یا بزرگان گرفته باشیم، فقط لازم است بفهمیم که این باورها را داریم و این باورها فقط بخشی از حقیقت را در باره ما می گویند. لازم نیست باقی عمر را در انکار به سر ببریم و توسط باورهای محدود کننده که مانع شادی، بهبودی، موفقیت و والاترین ابراز ما هستند، هدایت شویم.

باورهای مبتنی بر این که کافی نیستیم، کاستی و ایرادی داریم، معیوب هستیم و شایسته ابراز کامل خود در زندگی نیستم، فقط تعدادی از دروغ های جمعی است که در بدن خجالتبار خود نگه داشته ایم. دروغ هایی که به خود می گوییم، ما را خجالت زده و این نیمه حقیقت را تأیید می کنند که به راستی آدم بدی هستیم و باید بدون عشق، پول، سلامت یا خوشبختی به زندگی ادامه دهیم.

هر بار که در حالت مظلوم باقی می مانیم و قدرت آن را نداریم که برخیزیم و فریاد بکشیم : «دیگر این وضع را تحمل نخواهم کرد! حاضر نیستم به پیام های منفی گذشته خود گوش کنم. به خشونت ادامه نخواهم داد و خشونت دیگران را نیز تحمل نخواهم کرد»، به این دروغ ها تداوم می بخشیم. بله، ما به کمک نیاز داریم، زیرا نمی توانیم آنچه را ده، بیست یا سی سال یا حتی دو ماه پیش رخ داد، تغییر دهیم. ما باید آماده و مشتاق آن باشیم که به هر زحمتی، از خلسه انکار بیرون بیاییم.

تا این کار را نکنیم، دردی که حاضر به اعتراف و درک آن نیستیم، ما را به نقاب منیت زخمی و در نتیجه محدودیت هایمان می چسباند.
اگر می خواهیم که به طور قطعی به آنچه در واقعیت پیرامون می گذرد هشیار باشیم، فقط یک راه داریم و آن، این است که پیوسته از خودمان و دیگران بپرسیم، درخواست پاسخ صادقانه کنیم و گنجه های درونی خود را بگردیم تا اگر چیزی را پنهان کرده ایم یا خود را از آن دور می کنیم، تشخیص دهیم.

باید آماده و مشتاق باشیم که تصمیم های سخت بگیریم، درخواست بازخورد کنیم و به پاسخ ها گوش دهیم، به آسیب پذیری های خود اعتراف کنیم، محدودیت هایمان را بپذیریم و در صورت لزوم درخواست کمک نماییم. اگر حاضر نیستیم که تا این اندازه دقیق و جدی باشیم، نمی توانیم به یک زندگی اصیل، جانبخش و پر احساس امیدوار باشیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
نیرو بخشیدن به انکار


هنگامی که در آنکار هستیم، این قدرت را نداریم که ببینیم رفتارهایمان تا چه اندازه نامناسب هستند. هنگامی که عده ای با انكار دور هم سوند، تقریبا همیشه پیشامدهای بدی رخ می دهد.

با انگار در باره رفتارهای ویرانگر و زیانبار آدم ها، به آنها اجازه می دهیم که ماه ها و حتی سال ها به کار خود ادامه دهند. اگر کارهای کسانی را که به مردم بی گناه آسیب می رسانند، انگار و توجیه کنیم یا نادیده بگیریم، ما نیز مرتکب جرم شده ایم. چند بار احساس می کنیم که با همسایگان یا عزیزان ما بدرفتاری می شود، اما با روی خود را به سوی دیگر بر می گردانیم یا خود را توجیه می کنیم و مدعی می شویم که ربطی به ما ندارد؟ انکار دلیل می آورد که مشکلات دیگران ربطی به ما ندارد و ما آدم های خوبی هستیم که سرمان به کار خود گرم است.

انگار ما، متقاعدمان می کند که تا آنجا که در توان داریم گرفتار اداره زندگی خودمان هستیم و دست کشیدن از کار خود و کمک کردن به دیگران موجب دردسر است.
باز هم ساده تر است که به سرزنش دیگران بپردازیم تا این که خود برخیزیم و اعتراف کنیم که گاهی مشکلات دیگران، مشکلات ما نیز هستند.

چند نمونه تأمل برانگیز در این زمینه را با شما در میان می گذارم. فرزند یک خانواده خوب رفتارهای ناشایسته ای دارد، مواد مخدر مصرف می کند و به دردسر می افتد. وقتی پدر و مادرش متوجه می شوند، می ترسند و هراسان داوطلب کمک به او می شوند و می خواهند که فرزند خود را حفظ کنند. آنها شاید فرزندشان را نزد مشاور ببرند، اما نیازی نمی بینند که خودشان هم همراه او بروند.

چنین پدر و مادری وقت صرف ریشه یابی مسایل خود نمی کنند، زیرا منکر هستند که مشکلات فرزندشان از آنها سرچشمه می گیرد. فرزند آنها همچنان گرفتار است، به هر قیمتی از مردم پول می گیرد، به لوازم خانه دوستان خود آسیب می رساند و این وضعیت ادامه می یابد. هیچ کدام از حرف های مادر یا پدر برای فرزند فایده ای ندارد. پس در مقطعی، پدر و مادر تصمیم می گیرند که فقط فرزند خود را دوست بدارند و کاری به کارهای او نداشته باشند.

آنها اکنون در واقعیتی که به باور خودشان با «والدین خوب بودن» هماهنگ است، استوار شده اند و در انکار کامل آزاری که پسرشان به دیگران می رساند به سر می برند. آن دو با هر رویدادی که می شنوند، بیش تر منکر آزار رساندن پسرشان به دیگران می شوند و اندک اندک شروع به توجیه گرفتاری های فرزند خود می کنند. توجیه آنها، این امکان را به وجود می آورد که پرده دیگری از انکار شکل بگیرد تا مجبور نشوند خجالت داشتن چنین فرزند افسارگسیخته ای را حه کنند یا از آن بدتر، شرمساری و تباهی والدی ناموفق بودن را حس کنند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
رویارویی با واقعیت وضعیت، بیش از اندازه دردناک است، پس در عوض تلاش دارند تا به پسر بی چاره و زخمی خود کمک کنند. آن دو شغل های خوبی برای فرزند خود پیدا می کنند و با فاش نکردن مشکلات پسرشان به کسانی که شاید بتوانند به بچه عزیزشان کمک کنند و او را از لجن بیرون بکشند، دروغ می گویند.

بیماری انکار گسترده می شود؛ آنها اکنون نه تنها به خود، بلکه به دیگران نیز دروغ می گویند. اما البته داستان ساختگی چنین پدر و مادری از نظر خودشان واقعا دروغ نیست؛ بلکه فقط نگفتن حقیقت است. برخی دوستان و خویشاوندان اندکی از گذشته پرمشکل پسر این خانواده که مانام او را دان می گذاریم، باخبر هستند. وقتی این آشنایان می پرسند: «دان چه طور است؟» پدر و مادرش به دروغ می گویند که اوضاع بهتر شده و دان عالی ست.

خیلی زود این پسر، مرد جا افتاده و سی و چند ساله ای می شود که با یکی از دوستان والدین خود در کاری شریک شده است و از او کلاهبرداری می کند. یک بار دیگر دان دچار گرفتاری مالی می شود و یک بار دیگر پدر و مادرش با گذاشتن وثیقه، او را نجات می دهند. والدین دان اکنون به آدم های دیگری که پسرشان به آنها آسیب می رساند فکر نمی کنند، در واقع به هیچ رو نمی خواهند در این باره چیزی بدانند.

این حالت، شکل دیگری از انکار است.
آنها فقط می خواهند آبرویشان را حفظ کنند و مانع از بیشتر خرد شدن دلهای شکسته خود شوند. این پدر و مادر هرگز درنگ و فکر نمی کنند که در نتیجه قدرت بخشیدن به دان، او چه کسی را در آینده آزار خواهد داد. پس اکنون از شما می پرسم: «در اینجا آدم بد کیست؟ چه کسی کلاهبردار و توطئه گر است؟ آیا قدرت بخشیدن به کسی که با رفتارهای خود به دیگری ظلم می کند، خود نوعی ظلم نیست؟»

در اینجاست که می توانیم ببینیم چگونه همه ما شریک توطئه هستیم و چگونه نیاز به دور شدن از حس شرمندگی و درد و رنجمان موجب شده است که به اندازهای خودشیفته و خودخواه شویم که حتی نتوانیم تأثير انکارمان را بر دیگران ببینیم، چه رسد که مسؤولیت آن را بپذیریم. شاید داستان پدر و مادری که این گونه به انکار قدرت می بخشند، زنگی را برای شما به صدا در نیاورد، اما اگر فرزندان بزرگسالی دارید، خوب است به این موضوع بنگرید که چگونه در زمینه ای از زندگی شان که موفقیت آمیز نیست، شریک انکار آنها شده اید یا برعکس، فرزندان شما در کدام زمینه زندگی تان شریک انکار شما هستند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
جان نماینده بازنشسته دفتر معاملات املاک است که اکنون جهت به دست آوردن در آمد، برای آدم های بی گناه پرونده سازی می کند. ده سال است که پسر او رانی به حقیقتی پی برده است که اعضای دیگر خانواده تلاش در انکار آن داشته اند: پدر او واقعا کار یا کسبی ندارد. جان مدام در باره نقشه های گوناگون تجاری حرف می زند که هیچ کدام از آنها به ثمر نمی رسند.

هر وقت رانی ناراحت یا از دست پدرش خشمگین می شود، این موضوع را پیش می کشد و از جان می پرسد که برای حفظ این زندگی مرفه چه می کند. اما همین که جان حالت دفاعی می گیرد و می گذارد خشم، سر زشت خود را بیرون بیاورد - چرا که هیچ کسی که در انکار است، دوست ندارد مورد پرسش قرار بگیرد - رانی عقب نشینی می کند، زیرا سودی که او از دروغ های پدرش می برد، مانع می گردد که بخواهد حقیقت منبع درآمد مشکوک پدر آشکار شود.

رانی مدام به سرکوب این دانسته درونی که مشکلی وجود دارد، می پردازد و شک خود را از جان و خودش، هر دو، پنهان می کند. او همچنان شاهد حقه بازی های پدرش است که گروه گروه مردم را به بهانه شروع کاری پرسود فریب می دهد. هر بار که قراردادها به هم می خورند، پدر از آنها شکایت می کند و خسارت مالی می خواهد. رانی به علت خجالتی که می کشد، باید پدرش را بالا ببرد؛ او توانایی های پدر را بزرگ و ضعف های او را نادیده می گیرد تا بتواند انکار خود را پا بر جا نگه دارد.

هر از گاهی که پسر از انکار بیرون می آید، دچار چنان ناامیدی و نفرتی می گردد که سرانجام به ویرانی اهدافش کشیده می شود تا پدرش را افشا نکند. اکنون رانی و پدرش شریک انکار همدیگر شده اند و می ترسند که اگر حقیقت را بگویند، محبت آن دیگری را از دست بدهند. بار دیگر از شما می پرسم، آیا رانی دانسته یا ندانسته شریک جرم پدر خود نیست؟ آیا او هیچ مسئولیتی در برابر غریبه هایی که جان به خانه می آورد و می داند که به احتمال زیاد مورد آسیب پدرش قرار می گیرند و شاید حتی نابود شوند - ندارد؟

پسر که اکنون از مسأله بسیار مهم بی صداقتی و شریک بودن در کلاهبرداری پدر آگاه شده است، نمی تواند دست از ویرانگری خود بکشد. تا این تاریخ رانی همچنان شکست می خورد، زیرا هنوز حاضر نیست آنچه را به عقیده او پیامدهای تلخ گفتن حقیقت است، تحمل کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
جیل و استیو دوازده سال است که ازدواج کرده اند. استیو استاد دانشگاه و جیل یک عکاس بسیار مشهور است که به نوشیدن اعتیاد دارد. این زن، مصمم و صریح است و کسی دوست ندارد با او در بیفتد. طی هشت سال گذشته مدام اعتیاد جیل به نوشیدن بدتر شده است.

او چند بار در سال با سخنان بی سر و ته در گردهمایی های خیریه، آبروریزی و خود را شرمنده می کند، اما از آنجا که این زن و شوهر پول فراوانی به انجمن نیکوکاران اهدا می کنند، همه اطرافیان درباره رفتار جیل دهان خود را می بندند. استیو و چند نفر دیگر می دانند که هر وقت جیل در جمعی آبروریزی کند، در درون از خودش خجالت می کشد و در بیرون ستیزه جوتر می شود.

راهکار او در خودداری از رسیدگی به رفتار بد خودش حمله به دیگران است. این زن همیشه به کسانی حمله می کند که به نظرش به اندازه او قوی نیستند. جیل این آدم ها را مورد سوء استفاده قرار می دهد تا توجه را از خودش منحرف سازد و بی کفایتی های خود را به آنها فرافکنی کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
اگر چه بسیاری از اطرافیان این حقیقت را در باره جیل می دانند، قدرت و موقعیت او، آنها را می ترساند و دهانشان را می بندد. ممکن است یک نفر پنج ماه برای ارائه طرح موفقی کار کند، اما اگر جیل شب بدی را گذرانده و در جمعی آبروریزی کرده باشد، یکی از اعضای گروه آن طرح بی تردید توسط اراجیف، گوشه و کنایه ها و تهمت های او نابود خواهد شد. همه اطرافیان جیل حقیقت را می دانند، بی تردید استیو نیز می داند، اما هیچ کس حاضر نیست که کاری کند.


توجیه آنها چیست؟ اطرافیان این زن می گویند: «به همه کارهای خوبی که جیل برای اجتماع انجام می دهد، نگاه کنید!»، «اگر جلوی او بایستم، شاید من نفر بعدی باشم که از بین بروم یا سال دیگر خیریه ای که من عضو هیأت مدیره آن هستم، از یک کمک مالی چشم گیر محروم شود.»، «دلم نمی خواهد من تنها کسی باشم که به میهمانی بزرگ سالانه استیو و جيل دعوت نمی شود. از آنجا که اطرافیان جیل حاضر به پذیرش پیامدهای حقیقت گویی نیستند، به انکار فرو می روند، آثار رفتار این زن را به کمترین حد می رسانند و خود را از هر مسئولیتی برای رفتارهای او رها می کنند.

این انکار فقط به جيل قدرت می دهد تا به الگوی ویرانگری ادامه دهد که نه تنها به خودش، بلکه به بی گناهان دیگر نیز آراز می رساند. اکنون بیایید به بازبینی این مسأله بپردازیم. آیا کسانی که تأثير الگوی حیل را انکار می کنند، در آزار رساندن به قربانی بعدی شریک جرم او هستند یا مسؤولیتی دارند؟ وجود زخمی و خجالت زده که همیشه خود را با انکار حفظ می کند، خواهد گفت: «نه!» چنین کسی می گوید: «من که کاری نکردم و به هر حال اصلا ارتباطی به من ندارد».

منت زخمی ما در تلاش مذبوحانه برای آن که از خودش بیش تر خوشش بیاید، در پی اثبات حقانیت خود است، منیت زخمی همیشه پی یافتن مدارکی برای موجه و درست بودن افکار، آرزوها و کارهای خود می گردد. منیت زخمی بی وقفه از دیگران ایراد می گیرد، اما به ظاهر نمی تواند خود را از هیچ زاويه دیگری ببیند، او در جست و جوی راه های توجیه یا از آن بدتر، انکار رفتارهای خود است.

به همین دلیل بسیاری از آدم ها برای کمکی که نیاز دارند، درخواست نمی کنند و بنا بر این می توانند به سادگی دیگران را مورد تمسخر قرار دهند و از آنها، نظرات، باورها و کارهایشان ایراد بگیرند و خود در گِل انکار خودشان گرفتار بمانند.
 
بالا