به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
شما، خودتان عملا كانون وفور و فراوانی هستید. اما بدنی که شما را به این سو و آن سو می کشد نمی تواند . پس از آن که ترکش کردید . چیزی را تصاحب کند و یا با خود ببرد. بدن شما با توسل به ثروتی که فراتر از مال و منال دنیاست انجام وظیفه می کند. تمام نعمت ها و موهبت های عالم خلقت برای خدمت به شما در اختیارتان قرار گرفته است و نه این که شما بنده و خدمتگزار آن باشید.

این اصل را آویزه گوش کنید که آنچه چند سال پیش در تصاحب فردی بود، اکنون خادم و خدمتگزار فرد دیگر است. زمینی که چند سال پیش تصور می شد به فردی تعلق دارد، اکنون در خدمت فرد و یا افراد دیگر است.
جواهراتی که زمانی دست و گوش برخی بانوان را تزیین می کرد، اکنون زینت بخش دست، گوش بانوان دیگر است. این استدلال برای سایر جنبه های زندگی ما نیز قابل اطلاق است. هر چه زودتر باور کنید که هیچ چیز قابل تصاحب نیست، و هر چه بیشتر مال و منال دنیا را معیاری برای کسب شادمانی و سعادت و کامروایی تلقی نکنید، با اصل شگفت انگیز وفور و فراوانی هماهنگ تر خواهید شد.

برای این منظور باید از تمرکز ذهن به آنچه ندارید دست بشویید، و هشیاری خود را به سوی همه آنچه هستید و دارید معطوف کنید. با این تغییر و تحول در هشیاری، خدمت و سرویس دهی محصول و ثمره طبیعی زندگی سرشار از وفور نعمت خواهد بود حال به کلام نغز و حکیمانه گاندی در این زمینه توجه کنید:

«هر یک از ما، به طور ارادی و یا غیر ارادی خدماتی انجام میدهد. اگر این عادت را در خود توسعه دهیم، که از روی تأمل و اندیشه خدمت کنیم، گرایش «خدمت و ایثار» ما نسبت به زندگی بیشتر و نیرومندتر می شود، و این وضعیت نه تنها موجب مسرت و انبساط خاطر ما خواهد شد، بلکه در شبکه جهانی بخشش و بارش قرار می گیرد و همگان را بهره مند می سازد»

و حال پیام ارزنده آلبرت شوایزر را در این زمینه مرکز توجه قرار دهید :

«از سرنوشت شما بی خبرم؛ در عین حال به این نکته وقوف کامل دارم که: تنها افرادی به طور کامل شادمان و سعادتمند خواهند بود که شیوۀ خدمت کردن را جستجو کرده، آن را کشف کنند»

این دو نفر در جامعه بشری از هر حیث به نوعدوستی و نیکوکاری مشهور و زبانزد هستند. از این رو بد نیست اینارها و از خودگذشتگی های آنان را سرمشق قرار دهیم. با مطالعه شرح حال زندگیشان و نیز توجه به سخنان نغز و ارزنده آنان می توان نکته ها آموخت. مقصود یافتن حس راستین خشنودی و رضایت خاطر فراسوی گرد آوری مال و موقعیت های دنیوی است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
با وفور نعمت هم آواز شویم


فراوانی را کسب نمی کنیم ؛ با آن هماهنگ و همصدا می شویم. اگر ذهن، کمبود و تنگنا را باور کند و تنها به بخش ناچیزی از وفور و فراوانی جهان اعتقاد داشته باشد، سهم ما از نعمت های جهان هستی از حدی که خود آن را تعیین کرده ایم فراتر نخواهد رفت.

تنها چیزهایی در زندگیمان متبلور می شود که مایلیم آن را به سوی خود فرا خوانیم. در حقیقت آنچه در زندگیمان متجلی نمی شود، خارج از دسترس ما نیست، بلکه عقیده ما مبنی بر کمبود، راه را برای ظهور این موهبت ها بسته است. هرگاه به طور خیالی فراوانی و نیکبختی را شایسته و برازنده خود بدانیم، حس می کنیم که تغییر عمده و قابل توجهی در وضعیت ما پدید آمده است.

در وهله نخست باید به نظام اعتقادی خود بنگرید، خود را به صورت انسانی موفق و کامروا تصور کنید. فکر خود را یکسره بر نیکویی و فراوانی و ثروتی - که همه پیرامونتان را فرا گرفته - متمرکز کنید و با تمام روح و فکر خود با آن یکی شوید. تمرکز ذهن بر روی فراوانی و ثروت و شوکت به تدریج بر رنگ و بوی احساس ها و ادراک هایتان درباره جریان ها و پیشامدهای زندگی اثر می گذارد و در نهایت گرایش ها و انتظارهایتان را از زندگی دگرگون می کند.

آنگاه باور می کنید که هر آنچه بخواهید و بطلبید پیشاپیش در اختیار شماست و عقیده شما آن را متجلی خواهد کرد. دیگر بار خاطر نشان می کنم، هر چیزی را که کانون توجه قرار دهید، تحقق آن را شاهد خواهید بود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
اما چگونه می توان با منشاء وفور نعمت - که موجد و تشکیل دهنده عالم هستی است - هم آواز شد؟ اتصال به منبع بیکران توانگری، شادمانی و فراوانی، مستلزم آن است که بینش خود را نسبت به شایستگی و ارزشمندی خود تغییر دهید، بد نیست توانایی خود را در این زمینه با استفاده از سه پرسش زیر ارزیابی کنید.

1- فکر می کنید چقدر ارزش دارید؟

شما در این جهان کامل و بیکرانه موجودی الهی هستید و هیچ چیز کم ندارید. همانگونه که والت ویتمن گفت: «بدون تردید، نظریه گیتی به سوی یک فرد هدایت می شود و آنهم شمایید». این ادعا را خود خواهانه ندانید. این نکته در چارچوب جهان بینی ویتمن به طور کامل ملموس و قابل توجیه است. شما از یک لحاظ همه بشریت هستید، به لحاظ دیگر عضوی از خانواده بشریت که از ارزشی کامل و تمام عیار برخوردار است، به عنوان بخشی از آن تکامل تمام عیار، ارزشمندی شما غیر قابل ارزیابی است.

چگونه ممکن است چیزی کامل تر از انسان باشد؟ چگونه ممکن است چیزی ارزشمندتر از انسان وجود داشته باشد؟

2 - فکر می کنید که چه چیزهایی در دسترستان است؟

پاسخ صادقانه به این پرسش وابسته به آن است که از چه نعمت ها و مواشبي برخوردارید. اگر ذهن خود را به آنچه ندارید و یا هرگز نمی توانید داشته باشید معطوف کنید، دقیقا این ذهنیت را در زندگیتان متظاهر خواهید کرد. روزی در پایان سخنرانی، بانویی نزد من آمد و گفت: «فکر می کنید که چه محدودیت هایی برای دستیابی به موفقیت و شادکامی، که عمری چشم به راهش هستم وجود دارد؟»

بی درنگ پاسخ دادم: «تنها محدودیت موجود، اعتقاد شما مبنی بر وجود محدودیت ها است!» در حقیقت آنچه که در دسترس هست و یا نیست سطح موفقیت و شادکامی شما را تعیین نمی کند بلکه نکانی که خود را متقاعد کرده اید درست است، معیار و میزان این موهبت ها را در زندگی شما رقم می زند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
3 - صلاحیت و شایستگی خود را چگونه ارزیابی می کنید

اگر فکر می کنید که صلاحیت شما ناچیز است، به همین اندازه صلاحیت دارید. محققان با استفاده از فن تجسم، تأثیر انتظارها و گرایش ها را در میزان صلاحیت و شایستگی افراد بررسی کرده اند. در جریان یک آزمایش، از سه نفر تقاضا شد که موارد زیر را در ذهن خود به تصویر بکشند: الف) دستیابی به کار دلخواه. ب) مستحق دانستن خود برای احراز آن شغل و ج) کار کردن در حرفه جدید. این سه نفر که در کار پیشین خود به ترتیب ۱۰۰۰۰، ۲۵۰۰۰ و ۲۵۰۰۰۰ دلار حقوق دریافت می کردند، ظرف چند هفته، هر یک از آنان حرفه ای را آغاز کردند که دستمزدش به طور دقیق معادل شغل پیشین آنان بود.

هر یک از آنان حقوق خود را در حدی که به اعتقاد خودش، صلاحیت دریافت آن را داشت محدود کرد و نتوانست خود را شایسته و برازنده شغلی تصور کند که از حقوق و مزایای بیشتری برخوردار است. میزان وفور نعمت که به زندگی آنان راه یافت به طور دقیق با آنچه که در قوه خیالشان می گنجید، جور و هماهنگ بود. این استدلال به تقریب درباره هر چیزی درست است.

اعتقاد به تنگنا و نداری مولد، تنگنا و نداری است، و شرایطی فراهم می کند که این اصل بر زندگی شما حكمفرمایی کند. این قاعده نیز در مورد اصل فراوانی صدق می کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
آزادی و فراوانی


در عمق و ژرفای این واقعیت که جهان بیکرانه است و محدودیت های آن ساخته و پرداخته ذهن ماست، مفهوم آزادی نهفته است. خطوط و حد و مرزها، آزادی را محدود می کنند، اما این حد و مرزها تنها زاییده ذهن انسان است.

جهان هستی گردش و دوران دارد. آب و هوا به وسیله حد و مرز، جدا از هم نیست. این دو همزیست هستند و با هماهنگی کامل با یکدیگر کار می کنند. برای فضا نمی توان محدودیتی قایل شد. چرخ و فلک از آزادی کامل بهره مند است. آزادی و وارستگی آن، موانع و محدودیت های ذهن انسان را به هیچ می گیرد.

بنابراین آزادی همان وفور نعمت است. آزادی یعنی فقدان محدودیت ها. در طبیعت، برندگان آزادند که بر حسب میل و طبیعت خويش لانه شان را بسازند. نهنگ دریا در هر کجا که قلب و غریزه اش فرمان دهد شنا می کند و در زندگی انسان ها، فراوانی تنها زمانی نمایان می شود که ذهنش توسط محدودیت های تصوری مسدود نشده باشد.

یکی از راه های آفرینش جهانی سرشار از وفور نعمت آن است که شیوه رهایی از محدودیت ها را که از آرمان آزادی نشأت می گیرد بیاموزیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
چگونه تصمیم های عمده زندگیم را اتخاذ کردم


حتی در دوران نوجوانی ذهنم را به آنچه نیازمند و آرزومندش بودم متمرکز می کردم و نسبت به کمبودهای زندگیم و نظر دیگران درباره آرمان ها و خواسته هایم به طور کامل بی اعتنا بودم. این اصل همیشه برای من کارساز بوده است و اکنون نیز از آن سود می برم.

وقتی زندگی خود را در گذشته مرور و بررسی می کنم، به این نتیجه می رسم که همواره در انتخاب عمل آزاده بوده ام و هیچ گاه زندگیم معلول نیروهای بیرون از خودم نبوده است. برای مثال از این که هر روز در مکان خاصی کار کنم بیزار بودم. دوست نداشتم کسی به من بگوید که چه لباسی بر تن کنم، چه کار بکنم، چه بگویم، چه رفتاری در پیش گیرم و چقدر مزد دریافت دارم. می خواستم شخص خودم مسؤول هدایت زندگی و گرایشی باشم که برای سرنوشت خویش برگزیده بودم.

اصل فراوانی نیز به طور دقیق به همین نکته اشاره می کند: هماهنگی با نیروهای نهفته در ذات و هوش بیکرانی که فراسوی تمام حد و مرزها و نیز کنترلی است که ممکن است دیگران بر ما اعمال کنند. نخستین شغل واقعی من، بجز کوتاه کردن چمن و پارو کردن برف، توزیع روزنامه در سطح شهر بود. از ده تا چهارده سالگی توزیع روزنامه های دیترویت تایمز، دیترویت نیوز و روزنامه آزاد دیترویت را به عهده داشتم.

هر روز با عشق و علاقه به دفتر روزنامه های محلی مراجعه می کردم، سهمیه روزنامه ام را می گرفتم، آنها را تا می کردم و بر روی میله جلو و یا داخل خورجین دوچرخه ام می گذاشتم و به توزیع آنها می پرداختم. از هر حیث آزاد بودم؛ تمام تصمیم هایم را خودم اتخاذ می کردم و هیچ کس به من نمی گفت که چگونه کار کنم. با وجود این تحت کنترل یک منبع خارجی بودم:
نمی توانستم به خواست و دلخواه خویش، حق اشتراک روزنامه را جمع آوری کنم؛ در پایان هر هفته ناگزیر بودم که درب خانه ها را بزنم و پول روزنامه هایی را که در طول هفته توزیع کرده بودم دریافت کنم.

این کار وقت زیادی می گرفت و هر هفته باید انجام می شد، در غیر این صورت از دستمزد خبری نبود. بعضی اوقات افراد در خانه نبودند و من مجبور بودم چندین بار مراجعه کنم. پس از جمع آوری حق اشتراک روزنامه ها، پولی را که به روزنامه بدهکار بودم کنار می گذاشتم، و باقیمانده آن را ذخیره می کردم تا شاید بتوانم مزه سود را بچشم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
از این رو نخستین تصمیم من برای تغییر شغل تنها به این سبب بود که می خواستم برای دریافت دستمزدم از آزادی بیشتری بهره مند باشم. از این رو کاری در سوپر مارکت کوچکی در حوالی محل سکونتم دست و پا کردم. نحوه پرداخت حقوق، نخستین چیزی بود که مایل بودم از آن باخبر شوم. به زودی دریافتم که بعداز ظهر هر جمعه، در قبال ساعات کارم در طول هفته، حقوق دریافت خواهم کرد.

این وضعیت که مقیاس تازه ای از آزادی را در اختیارم می گذاشت ارزشمند می شمردم. حس می کردم که شرایط خارجی بر من تأثیر ندارد. اما رفته رفته دریافتم که محدودیتهای تازه ای بر من تحمیل شده است. برای مثال ناگزیر بودم بنا به تقاضای مدیرم، گزارش کارم را تسلیمش کنم؛ ناچار بودم که پیش بند بپوشم و در طول اوقات معینی کار کنم.

با وجود این در قیاس با کار پیشین، ناگزیر نبودم از میان برف و گل گام بردارم و با این امید که مشتریان در خانه حضور دارند، کوچه به کوچه و خانه به خانه وجوه روزنامه را طلب کنم.
در تمام مدت تحصیلم در دبیرستان در این سوپر مارکت کوچک کار کردم. بعد از گذشت چند سال دستیار مدیر شدم، مسؤولیت دخل، حساب و کتاب و بستن مغازه و کنترل همه چیز با من بود.

نخست پادوی فروشگاه شدم و آنگاه به شغل مدیر تولید و دستیار مدیر ارتقاء مقام یافتم. در انتخاب ساعت کارم، از آزادی بیشتری برخوردار شدم. در آمدم خوب بود و از کارم لذت می بردم. با وجود این یقین داشتم که کار در این فروشگاه، در مسیر اجرای آمال و آرزوهایم نیست.
پس از پایان دوره دبیرستان، در نیروی دریایی نامنویسی کردم؛ گرچه میل نداشتم سلاح به دوش بکشم و در ستونی منظم رژه بروم.

اما می دانستم که خدمت نظام امری اجباری است و میل و علاقه من در آن نقشی ندارد. پس از طی مرحله های امتحان و آزمایش به دانشکده مخابرات منتقل شده، و در نهایت به جزیره گوآم واقع در جنوب اقیانوس آرام اعزام شدم. در طول چهار سال خدمت، کارهایی را به عهده گرفتم که از آزادی بیشتری برخوردار بود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
نخستین باری که از نظر انضباط تحت بازرسی قرار گرفتم، چنان برایم سخت و دردناک بود که حتی توصیف آن نیز برایم دشوار است. افسری جوان جلو رویم قرار گرفت، به چشمانم خیره شد؛ به دقت اصلاح صورت و اونیفورم مرا بررسی کرد و به من گفت که کفش هایم به اندازه کافی براق نیست.

یقین حاصل کردم که نمی توانم تا چهار سال دیگر این وضعیت را تاب آورم. به همین دلیل راه هایی برای گریز از بازرسی های آینده جستجو کردم و در تمام طول چهار سال، دیگر هرگز مورد بازرسی قرار نگرفتم هرگز! هیچ کس از این تصمیم باطنی من باخبر نبود؛ حتی نزدیکترین دوستانم؛ به این ترتیب با منصوب شدن به کارهایی که از بازرسی معاف بود، توانستم به سوی آزادی بیشتر گام بردارم. سمت من مخابره پیام های رمز بود؛ پس از مدتی به سرپرستی مرکز مخابرات پیام های رمز منصوب شدم.

حتی تحت لوای مقررات سخت و جدی خدمت نظام، نیز توانستم از میزان قابل توجهی آزادی عمل بهره مند شوم.
پس از گذشت چهار سال در مقام یک درجه دار، دریافتم که باید تغییری جدی در زندگیم پدید آورم. می خواستم هدف هایم را ترسیم و خط مشی های خود را انتخاب کنم. در طول مدتی که در جزیره گوآم خدمت می کردم، در فكر برنامه ریزی برای آینده ام بودم.

قصد داشتم به دانشگاه بروم. دریافتم که هزینه لازم را در اختیار ندارم؛ برای تأمین شهریه دانشگاه، نود درصد دستمزدم را در طول هجده ماه ذخیره کردم. تا آن زمان هیچ کس در خانواده ما به دانشگاه راه نیافته بود. تصمیم گرفتم پس از اتمام خدمت نظام، در دانشگاه ایالتی و این واقع در شهر دیترویت تحصیلاتم را ادامه دهم. به جای این که اجازه دهم کمبودها و تنگناها و یا بحران های دوران کودکی ام بر ذهن و ضمیرم سایه افکند، تمام فکر و ذکرم این بود که شهریه دانشگاه را گرد آورم و در این راستا، بیشتر به دستمزدم از ارتش که هر دو هفته یکبار به حساب پس اندازم واریز می شد متکی بودم.

تصمیم گرفته بودم که معلم شوم. از تصور این که در برابر حضار قرار خواهم گرفت و سخنرانی خواهم کرد غرق در شعف می شدم. از آن گذشته آزادی عمل تدریس توجهم را جلب کرد.
می توانستم دو روز در هفته و تمام فصل تابستان تعطیل باشم و کارهای دیگری را که در مسیر آمال و آرزوهایم بود انجام دهم. می دانستم که با استفاده از وقت اضافی می توانم در کلاس های شبانه نیز حضور یابم. به هر حال تصور می کردم که تدریس در دانشگاه با تمایلات باطنی من سازگار است و به من فرصت می دهد تا ارباب و حکمران بلامنازع قلمرو وجود خویش باشم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
زمانی که خیلی از افراد در سن و سال من، با دوره دانشکده را تمام کرده و یا در شغل مورد علاقه شان به فعالیت اشتغال داشتند، من به تحصیلات دانشگاهی می اندیشیدم. وقتی تدریس در مدرسه را آغاز کردم، آن را دوست داشتنی یافتم. اما دیری نپایید که حس کردم بسیاری از آزادیهای خود را از دست داده ام. برای مثال ناگزیر بودم که در تمام طول سال تحصیلی، در وقت معین در کلاس خاصی حاضر شوم.

مدیرانی داشتم که مقررات زیادی را بر من تحمیل می کردند؛ به من می گفتند که در چه کمیته هایی خدمت، و چه وقت در جلسه اساتید شرکت کنم. اوقات زندگیم به اختیار آنان برنامه ریزی می شد. تاب و تحمل آن را نداشتم که روزهای چهارشنبه هر هفته سر ساعت ۲ بعد از ظهر در اتاق شماره ۲۲۳ حاضر شوم. با گذشت زمان، حس کردم نحوه گذران روزهای زندگیم تحت کنترلم نیست.

به خاطر تصدی یک شغل، بسیاری از آزادیها و امکاناتی را که برایم ارزشمند بود از دست می دادم.
در این میان دریافتم که مشاوران مدرسه نسبت به آموزگاران از آزادی بیشتری برخوردارند. آنان کلاس درس نداشتند و ناچار نبودند که از برنامه از پیش تعیین شده آقای مدیر پیروی کنند.

می توانستند به میل و دلخواه خویش، وقت مشاوره را با دانش آموزان برنامه ریزی کنند و مهم تر از همه در وقت ناهار مدرسه را ترک کنند .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
برای این که صلاحیت احراز تصدی سمت مشاور مدرسه را به دست آورم، تحصیلاتم را در دوره فوق لیسانس ادامه دادم؛ به کار مشاوره دلبستگی مفرط داشتم. مطالب و موضوع های دوره تحصیلی، حضور در مدرسه و گفت و شنود با نوجوانان و آزادی عمل ناشی از حرفه مشاوره را به شدت دوست داشتم. روز من مطابق میل و علاقه ام سپری می شد؛ ناگزیر نبودم که بر حسب برنامه زمانبندی شده مدیر مدرسه زندگی کنم و یا نفس بکشم.

در عین حال به این نکته توجه کردم که استادانی که مرا برای تصدی شغل مشاوره تربیت می کردند، تنها دو و یا سه روز در هفته حضور داشتند و برنامه زمانبندی شده آنان بسیار سبک تر از برنامه من بود. آنان برای تحقیق و نگارش وقت زیادی در اختیار داشتند. حال آن که من به عنوان مشاور ناگزیر بودم پنج روز در هفته و چهل هفته در سال در دفترم حاضر شوم. افزون بر این تمام اوقات روزم با انجام وظایف مدرسه اشغال می شد.

هنوز تشنۂ آزادی بیشتری بودم. از این رو بی درنگ در دوره دکترا نام نویسی و خود را برای احراز سمت استادی دانشگاه آماده کردم.
تدریس در سطح دانشگاه برایم تجربه ای ارزشمند بود. به مدت شش سال از این کار لذت فراوانی بردم. برنامه تدریس و ساعات کار دفترم را طوری تنظیم کردم که فقط سه روز در هفته در دانشگاه باشم. به این ترتیب مجال یافتم که بقیه روزهای هفته را به نویسندگی، مشاوره و کنترل زندگی و تعیین مقدراتم اختصاص دهم.

آزادی نسبی حاصل از تدریس در دانشگاه نسبت به کار در سطح مدرسه، به اندازه شب و روز تفاوت داشت. با وجود این هنوز با چشم انداز دلخواهم رو به رو نبودم؛ زیرا برای دریافت حقوق ماهانه ام به دانشگاه اتکاء داشتم. به علاوه آنان هنوز برنامه تدریس مرا طرح ریزی می کردند و تکالیفی را که باید به دانشجویان تسلیم می کردم در اختیارم می گذاشتند. به همین دلیل بنا به تقاضای خودم، به سرپرستی امور تحقیقات و مطالعات دوره دکترای دانشگاه منصوب شدم.
گرچه مانند افراد دیگر به حقوق و مزایا و رفاه خانواده ام توجه داشتم.

با این وصف از ته دل احساس می کردم که برای اتصال به اقیانوس وفور و فراوانی باید هر یک از روزهای زندگیم را تحت کنترل در آورم.
 
بالا