mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
همان یک رفتار فریبکارانه که کیت با آن به صلح نرسیده بود، جان گرفته بود. کیتنمی توانست دروغ هایی را که به دوستانش می گفت، ببیند و همواره از این شاکی بود که دیگران منظور او را درست نمی فهمند. از این رو به رغم تمامی موفقیت هایی که در زندگی کسب کرده بود، هیچ گاه از وضع خود رضایت نداشت. این زن از برقراری روابط صمیمانه می ترسید و همواره فاصله خود را با دوستانش حفظ می کرد تا مبـادا راز او بر ملا شود.
کیت گمان می کرد خودش را دوست دارد، اما پس از آن که با هم کار کردیم، متوجه شد از آن جنبه وجودش که یک بار موجـب خجالت و حقارت او شـده بود، بیزار است. پس از آن که کیت توانست نادرستی خود را ببیند و آن را بپذیرد، نوری در درونش روشن شد و توان آن را یافت تا سایر مواردی را که به خود یا دیگران دروغ گفته بود، نیز ببیند. در پایان کار، کیت سال ها جوان تر به نظر می رسید. او توانست آن دروغ بزرگی را که در خود مدفون ساخته بود، آزاد کند. اینک کیت احساس سبکی و آزادی می کرد، اما نمی دانست چرا.
احساس آسودگی جسمانی او را این گونه برایش شرح دادم:
لحظه ای بیندیش که برای پنهان کردن موردی از خودت و دیگران چـه مقـدار انرژی صرف می کنی. میوه ای، مثلاً یک گریپ فروت را بردار و تمام روز آن را در دستت نگه دار. اما نگذار چشمت به گریپ فروت بیفتد و دقت کن تا هنگامی که با کسی روبه رو می شوی، میوه را از چشم او نیز پنهان کنی. پس از چند ساعت ببین چه مقدار انرژی از دست داده ای.
بدن های ما هر روز همین کار را انجام می دهند. البتـه تفاوت در این است که آن ها فقط با یک میوه سرو کار ندارند، بلکه باید برای همه آن میوه هایی که سعی داریم از خود و دیگران پنهان کنیم، فکـری بکنند. آن هنگام که بگذارید حقایق شما آشکار شوند، آزاد خواهید شد. آن گاه می توانید تمامی آن انرژی اضافی را در جهت رشد و تکامل و در راه رسیدن به والاترین هدف های خود به کار ببندید. هر چه بیشتر راز های نهفته داشته باشیم، بیمارتر هستیم، زیرا ایـن راز هـا نمی گذارند خود اصلی مان باشیم. هنگامی که با خود آشتی کنیم، هستی نیز در همـان سطح آرامش را به ما بازمی گرداند و هنگامی که با خود هماهنگ باشیم، با همه هماهنگ خواهیم بود.
کیت گمان می کرد خودش را دوست دارد، اما پس از آن که با هم کار کردیم، متوجه شد از آن جنبه وجودش که یک بار موجـب خجالت و حقارت او شـده بود، بیزار است. پس از آن که کیت توانست نادرستی خود را ببیند و آن را بپذیرد، نوری در درونش روشن شد و توان آن را یافت تا سایر مواردی را که به خود یا دیگران دروغ گفته بود، نیز ببیند. در پایان کار، کیت سال ها جوان تر به نظر می رسید. او توانست آن دروغ بزرگی را که در خود مدفون ساخته بود، آزاد کند. اینک کیت احساس سبکی و آزادی می کرد، اما نمی دانست چرا.
احساس آسودگی جسمانی او را این گونه برایش شرح دادم:
لحظه ای بیندیش که برای پنهان کردن موردی از خودت و دیگران چـه مقـدار انرژی صرف می کنی. میوه ای، مثلاً یک گریپ فروت را بردار و تمام روز آن را در دستت نگه دار. اما نگذار چشمت به گریپ فروت بیفتد و دقت کن تا هنگامی که با کسی روبه رو می شوی، میوه را از چشم او نیز پنهان کنی. پس از چند ساعت ببین چه مقدار انرژی از دست داده ای.
بدن های ما هر روز همین کار را انجام می دهند. البتـه تفاوت در این است که آن ها فقط با یک میوه سرو کار ندارند، بلکه باید برای همه آن میوه هایی که سعی داریم از خود و دیگران پنهان کنیم، فکـری بکنند. آن هنگام که بگذارید حقایق شما آشکار شوند، آزاد خواهید شد. آن گاه می توانید تمامی آن انرژی اضافی را در جهت رشد و تکامل و در راه رسیدن به والاترین هدف های خود به کار ببندید. هر چه بیشتر راز های نهفته داشته باشیم، بیمارتر هستیم، زیرا ایـن راز هـا نمی گذارند خود اصلی مان باشیم. هنگامی که با خود آشتی کنیم، هستی نیز در همـان سطح آرامش را به ما بازمی گرداند و هنگامی که با خود هماهنگ باشیم، با همه هماهنگ خواهیم بود.