mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
در فلسفه ذن داستانی در مورد دو راهب نقل می شود که در مسیر رفتن به خانه کنار رودی پرخروش می رسند. آن جا زن جوانی را می بینند که نمی تواند از رود عبور کند. یکی از راهب ها آن زن را ب*غل می کند تا از رود رد شود و در آن سو او را سالم بر زمین می گذارد. سپس آن دو به راه خود ادامه می دهند. پس از مدتی، راهبی که به تنهایی از رود گذشته بود، دیگر نمی تواند خودداری کند و به سرزنش برادرش پرداخته، می گوید:
«می دانی که دست زدن به زنان خلاف قواعد و قوانین ماست. تو سوگند مقدسمان را زیر پا گذاشتی!» راهب دیگر در پاسخ می گوید: «برادر، من آن زن را در آن سوی رود رها کردم، آیا تو هنوز او را حمل می کنی؟!» هنگامی که به زخم های کهنه می چسبید، مسیر زندگی را با کوله باری سنگین طی می کنید.
تازگی با زن جوان و زیبایی به نام مورگان کار کردم که دچار سرطان معده بود. هنگامی که به دیدنم آمد، میل اندکی به ادامه زندگی داشت و پذیرفته که سرطان، او را خواهد کشت. مورگان آکنده از خشم و نفرت به مادرش بود، زیرا را*ب*طه آن ها بر مبنا زنجیره ای پیوسته از سوء استفاده های احساسی و جسمانی قرار داشت.
او سی ویکی دو ساله بود و هر چند پیش از این در دوره های بسیاری برای رشد و تعالی شرکت کرده بود، اما نمی توانست دشمنی و نفرتی را که نسبت بـه مـادرش احسـاس می کرد، رها کند. من و مورگان به این نتیجه رسیدیم که اگر چه او از نظر جسمانی بسیار ضعیف است، اما باید در دوره من شرکت نماید تا شاید بتواند احساسات زهرآلود خود را رها کند.
«می دانی که دست زدن به زنان خلاف قواعد و قوانین ماست. تو سوگند مقدسمان را زیر پا گذاشتی!» راهب دیگر در پاسخ می گوید: «برادر، من آن زن را در آن سوی رود رها کردم، آیا تو هنوز او را حمل می کنی؟!» هنگامی که به زخم های کهنه می چسبید، مسیر زندگی را با کوله باری سنگین طی می کنید.
تازگی با زن جوان و زیبایی به نام مورگان کار کردم که دچار سرطان معده بود. هنگامی که به دیدنم آمد، میل اندکی به ادامه زندگی داشت و پذیرفته که سرطان، او را خواهد کشت. مورگان آکنده از خشم و نفرت به مادرش بود، زیرا را*ب*طه آن ها بر مبنا زنجیره ای پیوسته از سوء استفاده های احساسی و جسمانی قرار داشت.
او سی ویکی دو ساله بود و هر چند پیش از این در دوره های بسیاری برای رشد و تعالی شرکت کرده بود، اما نمی توانست دشمنی و نفرتی را که نسبت بـه مـادرش احسـاس می کرد، رها کند. من و مورگان به این نتیجه رسیدیم که اگر چه او از نظر جسمانی بسیار ضعیف است، اما باید در دوره من شرکت نماید تا شاید بتواند احساسات زهرآلود خود را رها کند.