به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
تنهایی پایین برود و از فاصله بین پله ها سقوط کند. از مادر و خواهرش که پایین ایستاده بودند کمک خواست، اما آن ها کاری نکردند و مادرش گفت که باید تنها پایین بیاید، وگرنه او را می گذارند و می روند. پیتر که از ترس فلج شـده بـود، همان جا بی حرکت باقی ماند. مادر و خواهرش رفتند و تا نیم ساعت بعد باز نگشتند. این تجربه به‌پیتر آموخت: «چنانچه ناتوان باشم، زن ها مرا رها می کنند!»

از آن هنگام او نتوانست‌ ناتوان باشد، چون باور کرد که ناتوانی موجب می شود تا نزدیکانش او را رها کنند. بیش تر ما زیر سلطه کودک هشت ساله درون خود هستیم و این کودک که نیاز هایش برآورده نشده است، به ما التماس می کند تا او را بپذیریم. بهتر است تا آن جا که می توانید به گذشته بازگردید و در ذهن خود به جست و جو بپردازید تا وضعیتی را‌ بیابید که در آن پذیرفتن و درک ویژگی مورد نظر برای شما ساده تر باشد. پیتر سال ها نشنی بود که بیش از شش ماه با زنی دوست نمی شد و همواره دوستی ها را رها می کرد.

اما او توانست با پیگیری ناتوانی طرد شده خود منشا آن را پیدا کند و با روبه رو شدن با این رویداد دوران کودکی، ناتوانی اش را ببیند. سپس برای آن که بتواند این جنبه خود را در آغوش بگیرد، از پیتر خواستم تا دو نفر را که مورد ستایش او و آکنده از رحم و شفقت و انسانیت هستند، انتخاب کند. او بودا و دالای لاما را انتخاب کرد. ابتدا در ذهن خود بودا را فرا خواند و پرسید که هدیه «ناتوانی» برای او چه بوده است. بودا گفت که ناتوانی موجب شده است تا او احساس رحم و عطوفت و درکی عمیق نسبت به ناتوانی ها سایرین داشته باشد.

پیتر از دالای لاما آموخت که ناتوانی او منبع شخصیت پر تحرکش بوده است و به همین دلیل است که می تواند در جمع به دیگران احساس راحتی بدهد. احساس ضعف و ناتوانی تمایلی شدید در او به وجود آورده بود تا شخصیتی دوست داشتنی و پر تحرک برای خود ایجـاد کـنـد. سپس از پیتر خواستم تا پدر، یا مادرش را به یاد آورد. او با چشمان بسته پدرش را به‌ آگاهی خود آورد که به او گفت، به دلیل آن که همواره خود را مجبور می دیده تا بر نا توانی اش غلبه کند یاد گرفته است که انعطاف پذیر باشد و در هیچ شرایطی خود را نبازد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
چون پیتر نمی توانست ناتوانی خود را بپذیرد، همواره راه دشوار تر را انتخاب می کرد تا ثابت کند که بسیار قدرتمند است. او برای آن که قدرت خود را به دنیا نشان شده بود در زندگی برای خـود نـاکـامـی هـا، انتخـاب هـا اشتباه و فرصت ها از دست رفته فراوانی ایجاد کند. پدر پیتر گفت که اگر او این درس هـا را بیاموزد و ناتوانی خود را بپذیرد، می تواند زندگی راحت تری در پیش داشته باشد. به تازگی شنیدم که پیتر به آهنگسازی پرداخته است؛ همـان کـاری که همیشه آرزوی آن را داشت، اما گمان نمی کرد به عنوان حرفه، کارایی داشـته باشـد.

پیتر برخلاف سابق که هر شش ماه یک بار را*ب*طه و کار جدیدی را آغاز می کرد، اکنـون انرژی خود را بر آهنگسازی و تهیه نوار آثارش معطوف کرده است. او می آموزد که‌جهانی بدون رنج ایجاد کند؛ جهانی که در آن برای ابراز احساسات و خلاقیت امنیت وجود دارد.

اگر نگرشمان را نسبت به وجود حقیقی خود دگرگون نکنیم، گرفتار تکرار رفتار پیشین خواهیم شد. شخصیت ها فرعی می توانند به شما بگویند که چه کار هایی را نیمه تمام گذاشته اید و چه باید انجام دهید تا الگوها تکراری کنار بروند. آن ها به شما می گویند، چه کنید تا درس خاصی را بیاموزید. اگـر آمـاده شنیدن باشید، متوجه خواهید شد که شخصیت ها فرعی تان شوخ طبع، مبتکر، صادق و بخشنده هستند و از آن جا که پاسخ ها آن ها از درون خودتان بر‌می خیزد، خردمندترین افراد هستی برای شما به شمار می روند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
می توانید با رفتن به درون خود، به هر که می شناسید دسترسی یابید. تنها کاری که باید بکنید آن است که آرام بگیرید و آن شخص را در نا آگاه خود فرا بخوانید. پس از آن که شخص خاصی را مجسم کردید و با او گفت و گو پرداختید، هر پرسشی را که می خواهید مطرح کنید و نظر او درباره مورد خاصی بپرسید و از وی راهنمایی بگیرید. صدای همه در درون شما وجود دارد و می توانید پاسخ های افراد گوناگون را از درون خود دریافت کنید.

تمامی روابط نا کامـل، خویشان، دوستان، قهرمانان و استادانتان و تمامی افرادی که طرد کرده اید یا شما را طرد کرده اند، در آن جا هستند و یکایک آن ها می توانند با شما سخن بگویند و از طریق شما صحبت کنند.
یکی دو سال پیش، دوران دشواری را می گذراندم و می خواستم تصمیم بگیرم که با زندگی ام چه کنم. در آن هنگام چشمانم را بستم و از خود پرسیدم: «برای راهنمایی باید نزد چه کسی بروم؟» چهره استیو که سال‌ عا پیش با او آشنا شده بودم و بسیار مـورد احترامم بود، در نظرم مجسم شد.

چندین روز با این فکر درگیر بودم که آیا باید مزاحم او بشوم، یا نه. تلفن کردن و راهنمایی خواستن از او درباره مسایل شغلی و روابط خصوصی ام نامناسب به نظر می رسید. در واقع دیگر ارتباط چندانی بـا هـم نداشتیم. یک روز در طول مراقبه سعی کردم استیو را مجسم کنم و بپرسم که به نظر او چه باید کنم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
هیچ گاه چنین کاری نکرده بودم، اما می دانستم که امتحان آن ضرری ندارد. عجیب ترین اتفاق ممکن روی داد؛ استیو شروع به صحبت با من کرد و گفت، از این که برای کمک به او مراجعه کرده ام، خوشحال است و به روشنی و با دقت به تمامی پرسش هایم پاسخ داد. در پایان، درست مانند آن بود که یک ساعت با استیو‌حقیقی گفت و گو و مهر و خرد او را دریافت کرده بودم. تجربه ای عجیب هشیار کننده، ساده، صریح و دقیق بود. حتی لازم نبود رد که خانه ام را ترک کنم، یا پولی بابت تلفن بپردازم.

ماه ها به استیو درونم رجوع می کردم تا مرا در مسیرم هدایت کند، گویا دوست و محرمی در درون خود یافته بودم.
دوستم سیرا پس از درگذشت پدرم، همین روش را در مورد من به کار بست. در دوران عزاداری، هنگامی که به شدت از این بابت غمگین بودم که پدرم، فرزند مـرا نخواهد دید، به دیدن او رفتم. سیرا از من خواست تا چشمانم را ببندم و تجسم کنم که پدرم با فرزندم «بو» بازی می کند. درست مانند آن بود که پدرم در برابر من ایستاده است و به پسرم می گوید که همواره مراقب او خواهد بود.

پدرم به «بو» گفت که چقـدر از موسیقی خوشش می آید و امیدوار است «بو» نیز از موسیقی لذت ببرد، زیبایی را درک کند و بتواند یکی از آلات موسیقی را که او از خود به جا گذاشته است، بنوازد. تجربه ای بسیار ارزشمند و تکان دهنده بود که احساس مرا نسـبت بـه فقـدان پدرم دگرگون ساخت. پس از ترک سیرا، مطمئن بودم که پدرم همواره برای هدایت و تسلى من حضور خواهد داشت و می توانم از طریق سخن گفتن با «بو» درباره علاقه پدرم به موسیقی، آن دو را به هم نزدیک کنم. به این ترتیب احساس نا امیدی و یأس ناشی از فقدان پدرم به احساس امیدواری تبدیل شد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
شخصیت ها فرعی شما در انتظارتان هستند؛ به درون خود بروید و آن ها را باز پس بگیرید. این شخصیت ها چیزی بیش از توجه و پذیرش نمی خواهند. آن ها صدا ها آینده شما هستند، نه گذشته تان. آن ها چه به صورت فردی که می شناسید پدیدار شوند و یا به صورتی نا مشخص، به هر حال حضور دارند تا شما را در آغوش بگیرند، راهنمایی کنند و دلداری دهند.

اگر با خود دوست شوید، به چرخه مداوم از‌ دست دادن خود و دیگران پایان می دهید و درک خواهید کرد که ما هیچ گاه هیچ کس را از دست نمی دهیم، بلکه فقط را*ب*طه هایمان تغییر شکل می دهند. ممکن اسـت جسـم کسی در کنار مـا نباشـد، امـا همـواره در درونمـان حضور خواهد داشت. از راه باز پس گیری هر آن چه که از آن در خودتان بیزار هستید، دری را به جهان درونتان می گشایید و به تمامی هستی دسترسی می یابید.

هر کدام از ما دارای این توانایی هستیم که تمامی آن چه را برای یکپارچه و شادمان بودن لازم داریم، به خود بدهیم. هنگامی که دوباره با تمامی وجودمان ارتباط برقرار می نماییم، تقریباً غیر ممکن است که احساس تنهایی کنیم و خود را جـدا و مطـرود بپنداریم. باید جهان درونمان را بیابیم و یاد بگیریم چگونه به آن عشـق بـورزیم و احترام بگذاریم و فقط در این صورت می توانیم عظمت خود را بپذیریم. هنگامی که به سحر جهان درون پی ببریم، از خود شگفت زده خواهیم شد و در پی آن به آرامش، رضایت و شکرگزاری برای آن که انسان آفریده شده ایم، دست می یابیم.

هر یک از شخصیت ها فرعی هدیه ای برای شما دارد. هر کدام از ویژگی ها مطلوب یا نامطلوبتان می تواند برای زندگی شما سودمند باشد. این فکر که فقط تاریکی وجود دارد، فریبی بیش نیست. در یکایک جنبه ها ما و جهان، نور وجـود دارد. کشف نکردن موهبت ها ما به منزله انکار طـرح خـارق العـادة حيـات اسـت. روح ها ما آرزومند یادگیری این درس های ارزشمند هستند. ما باید از پیش داوری درباره سفر روح دست برداریم و به طرح بشریت و نیکی ابدی اعتماد داشته باشیم.

گفته ای قدیمی به این مضمون وجود دارد که: «آن چه رشد نکند، از بین می رود.» والاترین هدف ما آن است که از تجربه های خود بیاموزیم، رشد کنیم و به حرکت دهیم و با بهره مندی از مواهب ویژگی هایمان آزاد شـویـم تا آن چه را دوست داریم، تجربه کنیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
تمرین

این تمرین را هنگامی که بسیار آسوده هستید، برای نمونه پس از پیاده روی یا حمام کردن انجام دهید. شما می خواهید ندای درون خود را بشنوید، پس باید تا آن جا که می توانید ذهنتان را آرام کنید. صبح زود یا شبپها پیش از خواب نیز فرصت خوبی برای انجام دادن این تمرین است. موسیقی ملایمی پخش و شمع معطری روشن کنید تا در حالت آرام تری قرار گیرید. چشمان خود را ببندید و نفس هایتان را دنبال کنید.‌

نفس های طولانی، آرام و عمیق بکشید و هر نفس را حدود پنج ثانیه یا بیشتر نگه داشته، سپس به آرامی بیرون بدهید. این کار را چهار یا پنج بار انجام دهید تا ذهن شما آرام بگیرد.

اکنون مجسم کنید که به اتوبوس بزرگی وارد می شوید و بر یک صندلی در وسط‌آن می نشینید. از این که به سفری که مدت ها انتظارش را کشیده اید، می روید، شـاد هستید. تجسم کنید که در روزی زیبا و آفتابی با اتوبوس سفر می کنید. شما نشسته به کار خود مشغولید که کسی به شانه شما می زند، سرتان را بالا می کنید و او می گوید: «سلام، من یکی از شخصیت ها فرعی تو هستم، سایر مسافر ها اتوبوس هـمهمگی شخصیت ها فرعی تو هستند.

بلند شو، ببین چه کسانی در اتوبوس هستند.»‌ شما از جای خود بلند می شوید و در سراسر اتوبوس قدم می زنید و به افراد گوناگونی که در آن جا هستند، نگاه می کنید...
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
در این اتوبوس همه نوع آدم میبینید: افراد قد بلند، قد کوتاه، نوجوان یا پیر، شاید هم اشخاصی از سیرک، افراد دوره گرد و حتی حیوانات نیز آن جا باشند. مردمی از هر نژاد، رنگ و آیین همراه شما در اتوبوس هستند. برخی از آن عا دست خود را تکـان می دهند تا توجه شما را جلب کنند و برخی دیگر را می بینید که در گوشه ای پنهان شده اند. به قدم زدن میان اتوبوس ادامه دهید و به آهستگی تمامی شخصیت هـا درون آن را مجسم کنید.

اکنون راننده اتوبوس بـه شـما می گوید که یکی از پرشخصیت ها فرعی خود را برای هوا خوری به پارکی که در همان نزدیکی قرار دارد، ببرید. عجله نکنید! اجازه دهید که یکی از شخصیت ها فرعی شما پیش بیاید، دستتان را بگیرد و برای رفتن به پارک شما را همراهی کند.

در کنار این شخص بنشینید. از او بپرسید چـه نـام دارد و نشـانـه کـدام یک از جنبه ها شما است؟ برای نمونه، اگر با شخصی عصبانی روبه رو می شوید، می توانیـد او را «آن عصبانی»، یا «آلفرد عصبانی» بنامید. اگر شخصیت فرعی شما خود را با اسم مشخصی معرفی نکرد، خودتان نامی بر او بگذارید. هر اندازه لازم اسـت بـه خـود فرصت دهید تا ببینید این شخص چه قیافه و لباسی دارد و چه بویی می دهد. به حالت و پیام بدنش توجه کنید. نفس عمیق دیگری بکشید و از او بپرسید: «چه هدیه ای برای من داری؟» پس از دریافت پاسخ بپرسید: «برای یکپارچه و کامل بودن به چـه نیـاز داری؟» یا «برای این که با روان من در هم بیامیزی و یکپارچه شوی، چه لازم داری؟» از آن که تمامی پاسخ ها را شنیدید، از این شخص بپرسید: «آیا نمی خـواهی مطلب دیگری به من بگویی؟»

در پایان، حتماً مشخص کنید که گفت و گو شما به پایان رسیده و آن شخص را به اتوبوس باز گردانید. هر وقت آماده بودید، چشمانتان را باز کنید و پیام هایی را که از شخصیت فرعی خود دریافت کرده اید، یادداشـت نمایید. سپس دفتر یادداشتتان را بردارید و دست کم به مدت ده دقیقه درباره این تجربه خود بنویسید.
اگر تمامی پاسخ های مورد نیاز را از شخصیت فرعی خود نشنیدید، نگران نشوید.

برای شنیدن همه پیام ها به تمرین و فرصت نیاز دارید. قرار دفعه بعـد را با خود بگذارید. در این تمرین باید به وجودتان تسلیم شوید، بنابراین توجه کنید که آن را در فضایی آرام و ایمن انجام دهید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
فصل هشتم

خود را از نو تعبیر کن


اگر التیام نیابیم، گذشته، زندگی مان را از بین می برد و خلاقیت، موهبـت هـا و استعداد ها بی همتا ما را دفن می کند. هنگامی که بخش هایی از وجـود خـود را نپذیریم، آن ها درون ما راکد می شوند و به جای آن که این بخش ها را در هماهنگی با جهان خود به کار گیریم، بر ضد آن به کار می بندیم.

ما گمان می کنیم که نسبت به دنیا خشمناک هستیم و برای برآورده شدن آرزوهایمان می خواهیم جهان را دگرگون سازیم، اما این ما هستیم که به تغییر و تحول نیازمندیم. ما از خود خشمگین هستیم زیرا پشتکار نداریم، نیروی الهی درونمان را محترم نمی شماریم و به خودمان اجـازه نمی دهیم تا خود را آن گونه که حقیقتاً می خواهیم، ابراز کنیم. گمان می کنیم از پدر و مادرمان عصبانی هستیم که در آغاز زندگی، ما را سرکوب کردند، اما در واقع از خود خشمگین هستیم که این روند واپس رانی را تداوم بخشیدیم.

ما تصور می کنیم قفسی که سال ها پیش در آن حبس بودیم هنوز وجود دارد و با دیوار ها فرضی آن در کشمکش هستیم؛ قفس شک و تردید ها ترس ها و محدودیت هایی که خودمان بر خود اعمال می کنیم. به ما آموخته اند که به دنبال آرزو ها، رفتن کار دشواری است اما متوج نیستیم که شاید گذران زندگی با این دانسته که در پی آرزو هایمان نیستیم، بسیار دشوارتر باشد ما بی آرزو شده ایم در حالی که آرزو کلید بهره گیری کامل از توان معنوی مان است.

ما با نا امیدی و سردرگمی تنها مانده ایم این احساس رفته رفته در ما تشدید می شود و خود را در بدن به صورت بیماری و در روان به صورت خشم نشان می دهد اگر نخواهیم با گذشته آشتی کنیم نا امیدی و خشممان را با خود به آینده می کشانیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
این نیرو که به روشنی به گذشته نگاه کنید و آن جنبه هایی را که طرد کرده اید بازپس بگیرید درون شما نهفته است. تنها کاری که باید انجام دهید آن است که چشمانتان را ببندید به درون بروید و آن نیرو را صدا کنید توان مورد نیاز شما، آن جا است اما فقط هنگامی متجلی می شود که تمایلتان برای دگرگونی قوی تر از تمایلتان برای مانند گذشته بودن باشد و این در حالی است که همواره تقصیر مشکلات را به گردن دیگران انداختن ساده ترین راه به نظر می رسد.

هنگامی که با خود قطع را*ب*طه، کنیم ارتباط ما با الوهیت قطع می شود و چون به خودمان اعتماد نداریم؛ به این باور می رسیم که دیگران قابل اعتماد .نیستند برای برخی ها گذشته چنان دردناک است که معتقد هستند تنها راه تحمل کردن آن سرزنش و انکار است اما اگر خواستار دگرگونی اکنون هستید باید گذشته خود را بپذیرید. اگر مایل هستید که رؤیا هایتان را متجلی، سازید باید برای هر چه در جهان شما روی می دهد خود را مسؤول بدانید.

بیشتر اوقات برای پیش بینی آینده ،کسی کافیست که به گذشته او نگاه کنیم گذشته ما را به این نتیجه میرساند که نمیتوانیم از آینده انتظار چیزی بیش از گذشته داشته باشیم این نتیجه گیری بیشتر افراد را از حرکت باز می دارد، بینش آن ها را کدر میکند و موجب می شود رؤیا هایشان از دست برود. به اطراف بنگرید و ببینید که بیشترِ مردم بدون تغییر باقی می مانند می توانید اکنون به زندگی آن ها دقت کنید و پس از بیست سال باز هم همین وضع را با اندک تغییری در مضمون اصلی خواهید دید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
مسائل اصلی ما خواه را*ب*طه جنسی باشد یا ثروت، دوستی سلامت و یا شغل اغلب در طول زندگیمان به صورت غالب باقی خواهند ماند گذشته ما آن چه می گوییم و می بینیم و نوع زندگیمان را شکل می دهد برخی از ما نه تنها گذشته خود را حمل میکنیم بلکه گذشتۀ پدر و مادر هایمان را نیز به همراه داریم. درد، از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و تا آن را بررسی نکنیم این چرخه را هیچ گاه بر هم نخواهیم زد.

ما بر مبنا اعتقادات اصلی خود که همواره به خانواده و دوران کودکی ما وابسته است. بخش هایی از وجود خود را طرد می کنیم. آن چه پدر و مادرمان کردند و نکردند، تأثیر عمیقی بر زندگی ما گذاشته است و مراقبین و آموزگارانمان نیز در آن چه اکنون هستیم، سهمی دارند. دردی که در سن دو شش یا هشت سالگی تجربه کردیم درست زیر لایه رویی آگاهی ما نقش بسته است و تا هنگامی که آن را تغییر ندهیم زندگی ما را اداره می کند. بیش تر ما هیچ گاه اعتقادات اصلی خود را بررسی نمی کنیم تا بببینیم که آیا آن ها را آگاهانه برگزیده ایم، یا نه هر هفته با مردمی روبه رو می شوم که دوست دارند هنرمند یا نویسنده شوند، اما مطمئن هستند که نمی توانند آرز خود را برآورده کنند هنگامی که از آن ها علت را می پرسم می گویند از استعداد یا معلومات کافی برخوردار نیستند آن ها به دلایلی که برای شکست ارائه می دهند. ایمان دارند.

اما به رؤیا هایشان !نه و هنگامی که منشا باور عا این گروه را بررسی می کنیم متوجه می شویم که بیش تر اوقات اشخاص مورد علاقه شان با کلام یا رفتار به آن ها فهمانده اند که در بر آورده ساختن رؤیا ها خود ناتوان خواهند بود و از آن جا که هی گگاه این طرز تفکر را مورد پرسش قرار نداده اند در دام آن گرفتار هستند. آن ها حتی تلاش نمی کنند که به خواسته ها قلبی خود برسند اعتقادات اصلی ما که زندگیمان را اداره می از این دسته هستند من نمی توانم این کار را بکنم... هیچ گاه برای من چنین وضعیتی پیش نمی آید. من شایسته نیستم... من قابلیت این را ندارم...»
 
بالا