mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
پس از آن با شرلی شکمو روبه رو شدم که دوست داشت یک کیک شکلاتی درسته را بخورد و سپس با آنی آشغال آشنا شدم که مایل بود دامن هایخیلی کوتاه بپوشد و حرف ها زننده بزند. شرلی شکمو جلو آمد و گفت که او دوست نزدیک گلوریا گنـده پرچونه است. هدیه شرلی مهر، همدلی و پیوند درونی با تمامی انسان ها بود. علاوه بر این، او به من گفت که در زندگی آرام بگیرم و به خودم توجه کنم. شرلی گفت، هیچ متوجه نیستم که چه اندازه فعالیت می کنم و در حال حاضر بیشتر شبیه به یک ماشین هستم، تا یک انسان! و افزود که از پر کاری من می ترسد و برای احساس امنیت به پر خوری پناه می برد.
از سوی دیگر آنی آشغال هدیه وقار را همراه خود داشت. او مایل بود من همچون شاهزادگان رفتاری باوقار داشته باشم. هنگامی که چنین رفتـار نمی کردم، آنی منفجر می شد و از طریق خودنمایی و جلب توجه کردن خود را نشان می داد. به تدریج با دیدن نکته ها مثبت ویژگی های منفی وجـودم و پذیرفتن آن خصوصیات، زندگی ام از سلطه آن هـا خـارج شد. در واقع این جنبـه هـا منفی آموزگاران بزرگ روانم بودند. به محض آن که به درخواست آن ها مبنی بر آرام گرفتن و دوست داشتنشان پاسخ مثبت دادم، با آگاهی من درهم آمیختند و احساس عشق به خود و یکپارچگی ام را غنی تر کردند.
پس از پذیرفتن این ویژگی ها دیگر مجبـور نبودم یک کیلو بستنی بخورم، یا دامن ها خیلی کوتاه بپوشـم. بـه محـض آن که دوستان جدیدم را در آغوش کشیدم، از زندگی ام بیرون رفتند.
از سوی دیگر آنی آشغال هدیه وقار را همراه خود داشت. او مایل بود من همچون شاهزادگان رفتاری باوقار داشته باشم. هنگامی که چنین رفتـار نمی کردم، آنی منفجر می شد و از طریق خودنمایی و جلب توجه کردن خود را نشان می داد. به تدریج با دیدن نکته ها مثبت ویژگی های منفی وجـودم و پذیرفتن آن خصوصیات، زندگی ام از سلطه آن هـا خـارج شد. در واقع این جنبـه هـا منفی آموزگاران بزرگ روانم بودند. به محض آن که به درخواست آن ها مبنی بر آرام گرفتن و دوست داشتنشان پاسخ مثبت دادم، با آگاهی من درهم آمیختند و احساس عشق به خود و یکپارچگی ام را غنی تر کردند.
پس از پذیرفتن این ویژگی ها دیگر مجبـور نبودم یک کیلو بستنی بخورم، یا دامن ها خیلی کوتاه بپوشـم. بـه محـض آن که دوستان جدیدم را در آغوش کشیدم، از زندگی ام بیرون رفتند.