به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,815
مدال‌ها
4
سکه
24,119
ما اسبی در درون داریم؛ دستورها را از بیرون می گیرد. و ذهن مان ناتوان تر از آن است که در درون کاری کند. حتی اگر ذهن دستور ایست بدهد، هیچ چیز در درون بازنمی ایستد. ما چیزی جز ذهن مان را نمی پرورانیم. می دانیم چگونه با این یا آن رفتار کنیم، "خداحافظ؟ حالتان چه طور است؟" اما این تنها راننده است که این را می داند. با نشستن روی جعبه اش باید در باره آن بخواند. اما اسب هیچ آموزشی نمی بیند. حتی الفبا هم به آن نمی آموزند، هیچ زبانی بلد نیست، هیچ وقت به مدرسه نرفته است. اسب هم قابلیت فراگیری دارد، اما ما آن را فراموش کرده ایم... و برای همین مانند یتیمی نادیده گرفته شده و بزرگ شده است. تنها دو واژه بلد است: راست و چپ.

آنچه در باره تغییر درونی گفته شد تنها به نیاز به تغییر اسب مربوط می شود. اگر اسب تغییر کند، می توانیم حتی از لحاظ بیرونی تغییر کنیم. اگراسب تغییر نکند، هیچ چیز فرق نمی کند، مهم نیست چه مدت مطالعه کنیم. تصمیم گیری برای تغییر در حالی که در کمال آرامش در اتاق تان نشسته اید، آسان است. اما بی درنگ با دیدن کسی، اسب لگد می زند. ما در درون اسبی داریم.
اسب باید تغییر کند. اگر کسی گمان برد که مطالعه خود کمک می کند و می تواند تغییر کند، سخت در اشتباه است. حتی اگر همه کتاب ها را بخواند و صدسال مطالعه کند، بر تمام دانش و معرفت چیره شود، بر تمام رازها -چیزی از آن دستگیرش نمی شود.

چون تمام این شناخت و معرفت از آن راننده است. و او حتی اگر بداند، نمی تواند بدون اسب کالسکه را بکشد - زیادی سنگین است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,815
مدال‌ها
4
سکه
24,119
اول از همه باید بدانید که شما خودتان نیستید. تردید نکنید، حرفم راباور کنید. شما اسب هستید و اگر می خواهید کار کردن را شروع کنید، باید زبانی را به اسب بیاموزید که بتوانید با آن با اسب حرف بزنید، به آن بگویید چه می دانید و برای نمونه ضرورت تغییر آمادگی و استعدادش را برایش جا بیندازید. اگر در این امر پیروز شوید، در این صورت، با کمک شما، اسب هم شروع به فراگیری می کند.

اما تغییر تنها در درون ممکن است. در مورد کالسکه باید گفت که هستی اش به کلی فراموش شده است. باذاین حال نقشی در تیم دارد، نقشی بسیار مهم. زندگی خودش را دارد که شالوده زندگی ماست. روان شناسی خود را دارد. آن هم می اندیشید، گرسنه می شود، خواست هایی دارد، در کار مشترک نقش بازی می کند. آن هم باید آموزش ببیند، به مدرسه فرستاده شود، اما نه آورندگان به آن اهمیت می دهندو نه کس دیگری. تنها به راننده آموزش داده می شود. او با زبان ها آشناست، می داند این یا آن خیابان کجاست. اما نمی تواند به تنهایی به آنجا براند.

در اصل کالسکه ما برای شهری معمولی ساخته شده است؛ تمام بخشهایذمکانیکی برای جاده های چنین شهری طراحی شده بودند. کالسکه چرخهای کوچک زیادی دارد. انگاره این بود که ناهمواری جاده باعث می شود روغن نرم کننده به شکل یک نواختی پخش شود و آنها را روغن کاری کند. اما این ها همه برای شهر خاصی محاسبه شده بود که جاده هایش زیاد صاف نبودند. حالا شهر دگرگون شده، اما ساختمان کالسکه همان است. برای کشیدن چمدان ساخته شده بود، اما حالا مسافر می برد. و همیشه در راستای یک خیابان، رفت و آمد می کند، "شاهراه ". بخشهایی چون به کار نمی روند، زنگ می زنند. اگر گاهی نیاز به رانندگی در خیابان متفاوتی باشد، به ندرت ازخراب شدن و تعمیر جدی به دنبال آن جان سالم به در می برد. خوب یا بد، هنوز می تواند در "شاهراه" کار کند، اما برای کار در خیابان های دیگر باید اول تغییر داده شود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,815
مدال‌ها
4
سکه
24,119
هر کالسکه ای جنبش آنی خود را دارد، اما کالسکه ما آن را به مفهومی از دست داده است. و بدون جنبش آنی هم نمی تواند کار کند. از این گذشته اسب می تواند برای نمونه پنجاه کیلو بکشد، در حالی که کالسکه می تواند صد کیلو بار ببرد. برای همین، حتی اگر هم بخواهند نمی توانند با هم کار کنند.
بعضی ماشین ها چنان آسیب می بینند که کاری نمی شود برایشان کرد. آنها را تنها باید فروخت. بعضی را می توان تعمیر کرد. اما این نیازمند زمانی دراز است چون برخی از قطعات زیادی آسیب دیده اند. ماشین باید اوراق شود، تمام بخشهای فلزی اش در روغن خوابانده، تمیز و دوباره سوار شوند. بعضی از قطعات ارزان اند و می توان آنها را از نو خرید، بقیه گران اند ونمی توان عوضشان کرد - هزینه خیلی بالا می رود. گاه خریدن ماشینی تازه ارزان تر از تعمیر یک ماشین قدیمی است.

به احتمال زیاد همه کسانی که اینجا نشسته اند تنها با یک بخش خود آرزو می کنند و می توانند آرزو کنند. بازهم این تنها راننده است که چیزهایی خوانده و چیزهایی شنیده. خیال پردازیهای زیادی دارد، در خواب و خیالاتش حتی به ماه هم پرواز می کند. کسانی که گمان می برند می توانند کاری با خودشان کنند، سخت در اشتباه اند.

تغییر هر چیزی در درون بسیار دشوار است. هر گونه آگاهی که دارید از آن راننده است. تمام شناخت و دانش شما تنها یک سلسله دست کاری است. تغییر واقعی، کار بسیار دشواری است، دشوارتر از پیدا کردن چندصد هزار دلار در خیابان.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,815
مدال‌ها
4
سکه
24,119
پرسش : چرا اسب آموزش ندیده؟
پاسخ: پدربزرگ و مادربرزگ کم کم فراموش کردند، همه خویشاوندان فراموش کردند. آموزش و پرورش نیازمند زمان است، نیازمند رنج و زحمت؛ زندگی آرامشش را از دست می دهد. نخست به دلیل تنبلی به آن آموزش ندادند و دیرتر آن را به طور کامل از یاد بردند. در اینجا نیز، قانون سه در کار است. میان اصل مثبت و منفی باید اصطکاک، رنج وجود داشته باشد. رنج به اصل سوم می رسد. منفعل بودن صدها بار آسان تر از رنج است و نتیجه بیرون شما روی می دهد و نه درون. نتیجه درونی زمانی به دست می آید که همه چیز درون شما روی دهد. گاه ما فعال ایم و گاه منفعل.

یکساعتی فعال ایم، و یکساعتی منفعل. وقتی فعال ایم، انرژی مصرف می کنیم و وقتی منفعل، می آساییم. اما وقتی همه چیز درون شماست، نمی توانید بیاسایید، قوانین همیشه در کارند. حتی اگر رنج نبرید، آرام نیستید.
هیچ مردمی رنج را دوست ندارد، همه می خواهند آرام باشند. هر مردمی آسان ترین را برمی گزینند، چیزی را که با کمترین آشفتگی خاطر همراه باشد و می کوشد که زیاد نیندیشد. کم کم مادر پدربزرگ هایمان بیشتر و بیشتر به استراحت پرداختند. روز اول، پنج دقیقه استراحت؛ روز بعد، ده دقیقه و... زمانی رسید که نیمی از ساعات صرف استراحت می شد. و قانون به شیوه ای است که اگر یک چیز به اندازه یک واحد اضافه شود، چیز دیگری به اندازه یک واحد کم می شود. به هر جا چیزی افزوده شود، از جای دیگری کاسته می شود. رفته رفته مادر پدر بزرگ تان آموزش و پرورش اسب را فراموش کردند. و حالا دیگر هیچ کس آن را به خاطر نمی آورد.

پرسش: چگونه تغییر درونی آغاز می شود؟
پاسخ : سفارش من -چیزی است که در باره ملاحظه گفتم. باید با آموزش زبانی تازه به اسب آغاز کنید، آن را برای خواست تغییر آماده کنید. کالسکه و اسب به هم بسته اند. اسب و راننده هم از راه لگام با آنها ارتباط دارند. اسب دو واژه بلد است: راست و چپ. گاه راننده نمی تواند به اسب دستور دهد زیرا لگامها این گنجایش را دارند که گاه کلفت و گاه نازک شوند. آنها از چرم ساخته شده اند. وقتی نازک می شوند، راننده نمی تواند اسب راکنترل کند. اسب تنها زبان لگام را بلد است. مهم نیست چه قدر راننده فریاد زند: خواهش می کنم برو راست، اسب تکان نمی خورد. اگر آن را بکشد، می فهمد. شاید اسب زبان دیگری را بلد باشد، اما زبانی نیست که راننده بداند. شاید عربی باشد. همین وضعیت میان اسب و کالسکه با ميله چرخ در جریان است. این نیازمند توضیح دیگری است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,815
مدال‌ها
4
سکه
24,119
ما همه چیزی مانند مغناطیسم در خود داریم. تنها از یک ماده تشکیل نشده، بلکه مواد زیادی آن را می سازد. بخش مهمی از ماست. زمانی که ماشین کار می کند ساخته می شود. وقتی در باره خوردنی حرف می زنیم تنها یک اکتاو را مد نظر داریم. اما آنجا سه اکتاو وجود دارد. یک اکتاو، یک ماده درست می کند، بقیه مواد دیگری.سی نتیجه اکتاو اول است. وقتی ماشین به شکلی مکانیکی کار می کند، ماده شماره ۱ تولید می شود. وقتی زیر خود آگاه کار می کنیم، ماده دیگری تولید می شود.

اگر هیچ کار زیر خودآگاهی از این گونه نباشد، این ماده تولید نمی شود. وقتی آگاهانه کار می کنیم، ماده سومی تولید می شود. بیایید این سه ماده را کندوکاو کنیم. اولی به میله چرخ مربوط می شود، دومی به لگامها، سومی به ماده ای که اجازه می دهد راننده صدای مسافر را بشنود. می دانید که صدا نمی تواند در تهی حرکت کند، باید ماده ای آنجا وجود داشته باشد.
باید تفاوت میان مسافر الابختکی و ارباب کالسکه را بفهمیم. "من" ارباب است، اگر "منى" داشته باشیم. اگر نداشته باشیم، همیشه کسی است که درکالسکه می نشیند و به راننده دستورهایی می دهد. میان مسافر و راننده ماده ای است که به راننده اجازه می دهد صدای او را بشنود. این که این مواد آنجا وجود داشته باشد یا نه به چیزهای تصادفی مربوط می شود. ممکن است وجود نداشته باشد. اگر این ماده انباشته شده باشد، مسافر می تواند دستورهایی به راننده بدهد، اما راننده نمی تواند به اسب دستور دهد و ... می توانید، گاه نمی توانید، بسته به میزان وجود آن ماده آنجاست. فردا می توانید، امروز نمی توانید. این ماده نتیجه خیلی چیزهاست.

یکی از این مواد زمانی شکل می گیرد که ما رنج می بریم. ما هر وقت که به شکلی مکانیکی آرام نباشیم، رنج می بریم. رنج گونه های متفاوتی دارد. برای نمونه، من می خواهم چیزی به شما بگویم، اما احساس می کنم بهتر است نگویم. یک سو می خواهد آن را بگوید و سوی دیگر می خواهد خاموش باشد. این کشاکش، ماده تولید می کند. کم کم این ماده در جای معینی گرد می آید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,815
مدال‌ها
4
سکه
24,119
پرسش: الهام چیست؟
پاسخ: الهام تداعی است. کار یک مرکز است. الهام ارزان است، مطمئن باشید. تنها ستیز، بگومگو می تواند نتیجه تولید کند. هرگاه عنصر فعالی وجود داشته باشد، عنصر منفعل هم موجود است. اگر به خدا باور داشته باشید، به شیطان هم باور دارید. اینها هیچکدام ارزشی ندارند. خواه خوب باشید خواه بد - هیچ ارزشی ندارد. تنها بگومگو و ستیز میان دو سو ارزشمند است. تنها وقتی انباشت زیاد باشد، چیز تازه ای می تواند خود را متجلی کند. در هر لحظه ستیزی در شماست. هیچ وقت آن را نمی بینید.

تنها زمانی به حرف من می رسید که شروع به نگاه کردن به خود کنید . آن وقت رنج می برید. اگر بخواهید کاری کنید و آن را نکنید - رنج می برید. چیزی که دوست دارید . خواه خوب باشد و خواه بد - ارزشی یکسان دارد. خوب مفهومی نسبی است. تنها اگر شروع به کار کنید، خوب و بد هستی می یابند.
پرسش: ستیز میان دو خواست به رنج می رسد. با این حال میزانی از رنج کار را به دیوانه خانه می رساند.

پاسخ: رنج می تواند گونه های متفاوتی داشته باشد. برای شروع می توان آن را به دو گونه تقسیم کرد. اول، ناخودآگاه و دوم خودآگاه. گونه نخست رنج هیچ نتیجه ای به بار نمی آورد. برای نمونه، از گرسنگی رنج می برید چون پولی برای خرید نان ندارید. اگر نان داشته باشید و آن را نخورید و رنج ببرید، بهتر است. اگر با یک مرکز رنج ببرید، خواه با مرکز اندیشه با احساس، کارتان به دیوانه خانه می رسد. رنج باید هماهنگ باشد. باید میان ظریف و زمخت هم سازی وجود داشته باشد. وگرنه چیزی می شکند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,815
مدال‌ها
4
سکه
24,119
شما مراکز زیادی دارید: نه سه تا، نه پنج تا، نه شش تا، بلکه بیشتر. میان آنها جایی است که بگومگو می تواند روی دهد. اما همسنگی هم می تواند به هم بخورد. خانه ای ساخته اید، اما همسنگی به هم ریخته، خانه می ریزد و همه چیز خراب می شود. حال چیزها را به شکلی نظری توضیح می دهم تا دست مایه ای برای دریافت متقابل در اختیار بگذارد.

پیش بردن هر کاری هر اندازه هم که کوچک باشد، مخاطره بزرگی است رنج می تواند نتیجه ای گرانبار به بار آورد. در حال حاضر به صورت نظری در باره رنج سخن می گویم برای دریافت. اما تنها در حال حاضر این کار را می کنم. در نهاد، آنها به زندگی آتی نمی اندیشند، به تنها چیزی که می اندیشند فرداست. مردم نه می تواند ببیند و نه می تواند باور آورد. تنها وقتی خودش را بشناسد، ساختار درونش را بشناسد، تنها آن وقت می تواند ببیند. حال به شیوه ای بیرونی مطالعه می کنیم. می توان خورشید و ماه را مطالعه کرد. اما مردم همه چیز را در درون خود دارد. من در درون خود، خورشید، ماه، خدا دارم. من - کل زندگی در کلیت اش - هستم. برای دریافتن، باید خودمان را بشناسیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,815
مدال‌ها
4
سکه
24,119
پريوره

17 ژانویه 1923 (27 دی 1302)


هر جانوری بر اساس خميره و مزاجش کار می کند. جانوری بیشتر کارمی کند و جانوری کمتر، اما هر کدام به اندازه ای که برایش طبیعی است کار می کند. ما هم کار می کنیم؛ در میان ما یکی توانایی کار بیشتر دارد و یکی کمتر. هر کس مانند گاومیش کار کند، بی ارزش است و هر کس که کار نکند هم بی ارزش است. ارزش کار نه در کمیت آن که در کیفیتش نهفته است. متأسفانه باید بگویم همه از لحاظ کیفیت خوب کار نمی کنند.

با این حال، بگذارید کاری که تا به به امروز کرده اید مايه پشیمانی باشد. اگر انگیزه پشیمانی شود، بهره خواهد داشت؛ اگر نه، هیچ ارزشی ندارد.
هرجانوری، همان طور که گفته شد بسته به جانوری که هست، کار می کند. یک جانور - برای نمونه کرم - بسیار مکانیکی کار می کند؛ نمی توان انتظار دیگری از آن داشت. مغزی جز یک مغز مکانیکی ندارد. جانوری دیگرتنها با احساس کار و حرکت می کند- این ساختار مغزش است. جانور سومی حرکت را که کار نامیده می شود از راه عقل درک ودریافت می کند، و نمی توان چیز دیگری از آن انتظار داشت، چون مغز دیگری ندارد؛ انتظار دیگری نمی توان از آن داشت، چون طبیعت آن را به این صورت آفریده است. وقتی گونه های متفاوت جانوران را در نظر می گیریم، در می یابیم که تک مغزی، دومغزی و سه مغزی اند. مردم جانوری سه مغزی است. اما اغلب پیش می آید که کسی که سه مغز دارد باید برای نمونه، پنج بار بیشتر از کسی کار کند که دو مغز دارد.

مردم هم به شکلی آفریده شده که کار بیشتری از او خواسته می شود، بیشتر از آنچه او می تواند بنا به خمیره و سرشتش تولید کند. این اشتباه مردم نیست، بلکه اشتباه طبیعت است. کار تنها وقتی با ارزش است که مردم تا حد ممکن تولید کند. معمولا در کار مردمی، مشارکت احساس و اندیشه لازم است. اگر یکی از این کارکردها غایب باشد، کیفیت کار مردمی در سطح کار موجودی دومغزی است. اگر مردم بخواهد مانند مردم کار کند باید یاد بگیرد مانند مردم کار کند. تعیین آن آسان است . به همان اندازه آسان که تمایز گذاشتن میان جانور و مردم - و ما به زودی یاد می گیریم که آن را ببینیم. تا آن زمان، لازم است به حرف من اعتماد کنید. تنها لازم است آن را با ذهن تان تمییز دهید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,815
مدال‌ها
4
سکه
24,119
می گویم تاکنون مانند مردم کار نکرده اید؛ اما این امکان وجود دارد که کار کردن مانند مردم را فرابگیرید. کار کردن مانند مردم به این معناست که مردم کاری را که می کند احساس کند و به این بیندیشد که چرا و به چهذدلیل آن را پیش می برد، اکنون آن را چگونه پیش می برد، دیروز چگونه باید پیش برده می شده و امروز چگونه، فردا چگونه باید آن را پیش ببرد و بهترین راه پیش بردنش چیست - آیا راه بهتری وجود دارد. اگر مردم درست کار کند، موفق می شود کار را بهتر و بهتر پیش ببرد. اما وقتی موجودی دومغزی کار می کند، تفاوتی میان کار دیروز، امروز و فردایش نیست.

در جریان کار ما، حتی یک نفر هم مانند مردم کار نکرد. اما برای نهاد لازم است که به شکل دیگری کار پیش برود. هر کس باید برای خودش کار کند، چون دیگران نمی توانند هیچ کار برای او کنند. اگر بتوانید برای نمونه، مانند مردم یک سیگار درست کنید، دیگر می دانید چگونه یک فرش ببافيد. دستگاه لازم برای انجام هر کاری به مردم داده شده است. هر کسی می تواند هر کاری را که دیگران می توانند اجرا کنند، پیش ببرد. اگر یک نفر بتواند، همه می توانند. نبوغ، استعداد، پوچ است. راز آن ساده است، کارکردن مانند یک مردم. کسی که بتواند مانند یک مردم بیندیشد و کار کند،
بی درنگ می تواند هر کاری را به خوبی کسی پیش ببرد که همه عمر آن کاررا کرده، اما نه مانند مردم.

آنچه او باید در جریان دهسال یاد می گرفته، دیگری در دو یا سه روز یاد می گیرد و پس از آن، آن را بهتر از کسی پیش می برد که همه زندگی به آن پرداخته است. مردمانی را دیده ام که پیش از فراگیری، تمام زندگی شان مانند مردم کار نکرده اند، اما وقتی آن را یاد گرفته اند به آسانی توانسته اند ظریف ترین و زمخت ترین کارها را اجرا کنند، کارهایی را که در گذشته حتی به چشم خود هم ندیده بودند. راز کوچک و بسیار آسانی است -باید یاد گرفت مانند مردم کار کرد. و آن این است که وقتی مردم کاری می کند در عین حال در باره کاری که می کند بیندیشد و ببیند چگونه باید آن را پیش ببرد و هنگام پیش بردن آن همه چیز را فراموش کند - مادربزرگ و پدربزرگ و شامش را.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
3
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,815
مدال‌ها
4
سکه
24,119
در آغاز دشوار است، نشانه های نظری چگونگی پیشبرد کار را به شما می دهم، بقیه به خود فرد متکی است. اما هشدار می دهم که تنها تا آنجا برایتان توضیح می دهم که آن را به کار برید. هر چه بیشتر تمرین کنید، بیشتر می گویم. حتی اگر کسانی تنها برای یک ساعت کار کنند، تا وقتی که لازم است، با آنها گفت وگو می کنم، اگر لازم باشد بیست و چهار ساعت. اما با کسانی که مانند گذشته کار می کنند - به جهنم!
همان طور که گفتم، جوهر کار درست مردمی در کارکردن همزمان سه مرکز - متحرک، عاطفی و اندیشه - نهفته است. وقتی هر سه باهم کار می کنند و کنشی را تولید می کنند، این کار یک مردم است. دستمال کشیدن زمین، به شکلی که باید، هزاران بار با ارزش تر از نوشتن بیست و پنج کتاب است.

اما پیش از شروع کار با تمام مراکز و متمرکز کردن آنها روی کار، لازم است هر مرکزی را جداگانه آماده کرد تا هر کدام بتوانند کانونمند شوند. لازم است مرکز متحرک را آموزش داد که با مراکز دیگر کار کند. و باید به یاد داشت که هر مرکز از سه بخش ساخته شده است. مرکز متحرک مان کمابیش سازگار شده است.
 
بالا