به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,069
در پاسخ آقای گورجیف گفت: "بالله من راز نیست. هدف از آن اجرای نمایشی جالب و زیباست. تردیدی نیست، در پس شکل های دیدنی، مفهومی نیز نهفته است، اما هدف من نمایش با پافشاری بر آن نبود. موضع اصلی در این باله در برخی رقص هاست. خیلی کوتاه آن را برایتان توضیح می دهم. مجسم کنید که هنگام مطالعه قوانین حرکت اجسام آسمانی، برای نمونه سیاره های منظومه شمسی، سازوکار خاصی برای بازنمایی و ثبت این قوانین ساخته اید. در این ساز و کار، هر سیاره ای با اندازه مناسب بازنمایی شده و در فاصله معینی از حوزه مرکزی که متعلق به خورشید است، گذاشته شده است.

ساز و کار را به جنبش در می آورید، و تمام حوزه ها به نوبه خود شروع به چرخش و حرکت در مسیرهای معین می کنند، و قوانینی را که بر حرکت آنها حاکم است به شکلی باز تولید می کنند که همانند زندگی است. این سازوکار یادآور شناخت و دانش شما می شود.

به همین سان، در آهنگ برخی از رقصها، در حرکت و آمیزه های رقیق رقصنده هاء قوانین معینی به روشنی به یاد آورده می شود. این رقصها، مقدس نامیده می شود. در جریان سفر ایم به ځاور زمین، اغلب این گونه رقص را که هنگام اجرای آیین های مقدس در برخی روایت باستانی روی میداد، تماشا کردم. این آیین ها، برای اروپائیان دسترس پذیر و شناخته شده نیست.

برخی از این رقص ها در کشاکش جادوگران بازآفرینی شده، از این گذشته، می توانیم بگویم که در اساس کشاکش جادوگران سه اندیشه نهفته است؛ اما چون هیچ امیدی ندارم که اگر باله به تنهایی اجرا شود، آنها از سوی مردم فهمیده شوند، آن را نمایش نامیدم." آقای گورجیف کمی بیشتر درباره باله و رقصها سخن گفت و سپس ادامه داد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,069
سرچشمه این رقصها، معنا و اهمیت آنها در گذشته دور است. اکنون از شما می پرسم آیا چیزی در این شاخه هنر امروز به نمایش گذاشته شده که شما بتوانید هر اندازه از دور، معنا و هدف بزرگ گذشته آن را به خاطر آورید؟ در اینجا آیا جز چیزهایی پیش پا افتاده، نکته دیگری دیده می شود؟" پس از سکوتی کوتاه، انگار منتظر پاسخ من بود، با نگاهی خیره و اندوهگین و اندیشناک به روبه رو ادامه داد: "هنر امروز در کل هیچ چیز مشترکی با هنر مقدس باستانی ندارد... شاید در این باره اندیشیده باشید؟ نظر شما چیست؟"

به او توضیح دادم که پرسش هنر که از جمله موضوعات مورد علاقه من است، جایگاه مهمی برایم داشته است. دقیق تر بگویم، آن قدر به خود اثر هنری، یعنی به نتایج آن علاقه نداشتم که به نقش و اهمیت آن در زندگی مردمی درباره این پرسش با کسانی که به نظر می رسید تجربه بیشتری در این موضوعات دارند، اغلب گفت وگو کرده ام - موسیقیدانان، نقاشان، پیکره سازان، هنرمند و ادیبان و همین طور کسانی که تنها به مطالعه هنر علاقه داشتند. بر حسب اتفاق، آرای زیادی از این دست شنیده ام، که اغلب در ستیز با یکدیگرند. عده ای، درست است که در اقلیت بودند، اما هنر را گونه ای سرگرمی برای کسانی می دانستند که بیکار بودند؛ اما اکثریت همرای بودند که هنر مقدس است و آفرینش آن به خودی خود مهر الهام الهی را بر خود دارد. خود هیچ نظری که بتوانم آن را باوری راسخ بنامم نداشتم، و این پرسش تاکنون برایم باز مانده است.

تا آنجا که می توانستم، اینها را خیلی روشن به آقای گورجیف گفتم، او با توجه به توضيحهای من گوش داد و گفت:
درست می گویی که آرای بسیار ناسازگاری درباره این موضوع وجود دارد. آیا این به تنهایی ثابت نمی کند که مردم چیزی از حقیقت نمی دانند؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,069
در جایی که حقیقت حضور داشته باشد، آرا نمی توانند زیاد متفاوت باشند. در دوران باستان چیزی که اینک هنر نامیده می شود، به هدف شناخت و دانش عینی خدمت می کرد. و همان طور که لحظه پیش در باره رقص ها گفتیم، آثار هنری نمایانگر شرح و ثبت قوانین جاودانه ساختار عالم است. کسانی که زندگی خود را به پای پژوهش گذاشته اند و از این راه به شناخت و دانش قوانین مهم رسیده اند، آنها را در آثار هنری به نگاره در آورده اند، درست کاری که امروز در قالب کتاب صورت می گیرد."

در اینجا آقای گورجیف به نامهایی اشاره کرد که بیشترشان برایم ناآشنا بود و من فراموش کرده ام. سپس ادامه داد که: "این هنر نه به دنبال "زیبایی" بود و نه بازآفرینی چیزی یا کسی. برای نمونه، یک تندیس باستانی که به دست چنین هنرمندی ساخته شده، نه رونوشت شکل فرد است و نه تجلی حسی ذهنی فردی؛ بلکه یا گویای قوانین شناخت و دانش در قالب کالبد مردمی است، یا راهی برای انتقال عینی حالتی ذهنی. شکل و کنش و در واقع کل بیان، بنا به قانون است."

بعد از سکوتی کوتاه که به نظر می رسید آقای گورجیف دارد به چیزی می اندیشد، گفت : "حال که موضوع هنر مطرح شده، می خواهم درباره پیش آمدی سخن گویم که به تازگی روی داد و نکاتی از گفت و گویمان را روشن می کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,069
در میان آشنایانم در مسکو، فردی است که از کودکی او را می شناسم و پیکره ساز پرآوازهای است. وقتی از او دیدن می کردم متوجه شدم که تعدادی کتاب درباره فلسفه هندوها و نهان گرایی در کتابخانه اش دارد. در جریان گفت و گو دریافتم که علاقه شدیدی به این مسائل دارد. با دیدن اینکه چه قدر در مطالعه مستقل این پرسش ها درمانده و ناتوان بود، در عین حال که نمی خواستم آشنایی خود را با آنها نشان دهم، از مردی که اغلب درباره این موضوعات با من گفت و گو می کرد، آقای پ، خواستم به این پیکره ساز علاقه نشان دهد. روزی پ به من گفت که علاقه آن پیکره ساز به این موضوعات کاملا نظری بود و به جوهرش نمی رسید و فایده ای در این گفت و شنودها نمی دید. به او سفارش کردم که گفت وگو را به موضوعی که بیشتر مورد علاقه پیکره ساز بود بکشاند.

در جریان آنچه به نظر می رسید یک گفتگو تصادفی است و من هم در آن حضور داشتم، پ گفت و گو را به پرسش هنر و آفرینش هنری کشانید و پیکره ساز توضیح داد که او درستی شکل های پیکره نمایانه را "احساس می کند و پرسید: "میدانید چرا تندیس گوگول شاعر در کاخ آرت چنین دماغ بزرگی دارد؟" و توضیح داد چگونه با نگاه کردن به این تندیس از پهلو، احساس می کرد که به قول خودش "جریان نرم نیم رخ" مورد تج*وز بالای بینی قرار می گیرد."
"به دلیل تمایل به آزمایش درستی این احساس، بر آن می شود به دنبال ماسکی بگردد که پس از مرگ از صورت گوگول گرفته شده بود و به دنبال جست و جوی های بسیار آن را نزد مجموعه داری خصوصی پیدا می کند. ماسک را مطالعه و توجه خاصی به بینی آن می کند.

این کندوکاو به او نشان میدهد که احتمالا وقتی ماسک را می ساختند، حباب کوچکی درست در جایی درست می شود که به نظر می رسید جریان ترم نیمرخ را مورد تج*وز قرار می داد. ماسک ساز آن حباب را ناشیانه پر کرده و شکل بینی نویسنده را تغییر داده بود. برای همین طراح آن یادواره که تردیدی به درستی ماسک نداشته چنان دماغی برای گوگول ساخته بود که در واقع دماغ او نبود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,069
"در این باره چه می توان گفت؟ آیا روشن نیست که چنین چیزی نمی توانست در صورت وجود شناخت و دانش واقعی روی دهد؟

"در حالی که یک نفر از آن ماسک با خاطرجمعی کامل به درستی آن، استفاده می کند، دیگری "احساس می کند که در ساختن آن اشتباهی صورت گرفته، به دنبال گواهی برای تردید خود می گردد. هیچ کدام از دیگری وضعش بهتر نیست.
"اما با شناخت و دانش قوانین تناسب در اندام مردمی، نه تنها بالای بینی گوگول را می توان از روی ماسک بازسازی کرد، بلکه تمام بدنش را هم درست همان طور که بوده، می توان تنها از روی بینی اش ساخت. بیایید با جزئیات بیشتری به آن نگاه کنیم تا منظورم را کاملا روشن کند.

امروز من به شکلی فشرده به قانون اکتاو پرداختم. دیدید که با شناخت و دانش این قانون، می توان مکان همه چیز را یافت و به عکس، اگر مکان چیزی را بدانیم میدانیم چه چیز در آن جا هستی دارد و کیفیت آن چیست. همه چیز را می توان محاسبه کرد، تنها باید بدانیم چگونه گذر از یک اکتاو به دیگری را محاسبه کنیم. اندام مردمی، مانند هر چیز دیگری یک کل است و این نظم اندازه گیری را در خود دارد. بنا به تعداد نت های اکتاو و فواصل، اندام مردمی به اندازه گیری اصلی دارد که با اعداد معینی بیان می شود. این اعداد برای هر کس کرانه های بسیار معینی دارد. به اندازه گیری اصلی که کل اکتاو نظم نخست را به دست می دهد، به اکتاوهای زیردست تبدیل میشود و با گسترش پردامنه این دستگاه زیردست، تمام اندازه های بخش های تن مردمی روشن می شود. هر نت اکتاو، خود یک اکتاو کامل است.

در نتیجه، لازم است با قوانین همبستگی و آمیزش، گذار از یک گام به گام دیگر آشنایی داشت. همه چیز با نظم پایدار و تجزیه ناپذیر قانون با هم در می آمیزند. مانند این است که پیرامون هر نقطه، نُه نقطه زیردست یا بیشتر جمع شده است؛ و این تا اتم های آن محاسبه پذیر است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,069
"با شناخت قوانین فرود، با قوانین فراز هم آشنا می شویم و در نتیجه نه تنها می توان از اکتاوهای اصلی به اکتاوهای زیردست رسید، بلکه عکس آن هم شدنی است. نه تنها بینی را می توان تنها از صورت باز آفرینی کرد، بلکه کل صورت و تن هر کسی را می توان با دقت تمام از نو ساخت. مسئله زیبایی یا همانندی در کار نیست. هر آفرینشی چیزی جز آنچه هست نمی تواند باشد...

"این از ریاضیات دقیق تر است، زیرا در اینجا شما با احتمالات رویاروی نیستید، و تنها با مطالعه ریاضیات به دست نمی آید، بلکه با مطالعه ای بس ژرف تر و گسترده تری شدنی است. فهم و دریافت چیزی است که مورد نیاز است. در گفت و گویی خالی از فهم و دریافت، می توان دهها سال درباره پرسش های ساده بدون رسیدن به هیچ نتیجه ای گفت وگو کرد.

"با پرسشی ساده می توان روشن کرد که فردی نگرش اندیشه ای لازم را ندارد، یا حتی خواستی به روشن شدن پرسش ندارد، نداشتن آمادگی و دریافت در شنونده، گفته گوینده را خنثی می کند. این گونه دریافت لفظی" بسیار همه گیر است.
"این پیش آمد یک بار دیگر چیزی را تایید می کند که من از مدت ها پیش میدانستم و هزاران بار ثابت شده است. به تازگی با آهنگساز پرآوازه ای در سن پترزبورگ گفت و گویی داشتم. از این گفت و گو به روشنی دیدم تا چه اندازه شناخت و دانشش در قلمرو موسیقی راستین ناچیز و مغاک نادانی و جهالت اش تا چه اندازه ژرف بود. اگر ارفئه را که از راه موسیقی آموزش میداد، به یاد آورید، می فهمید که من چه چیز را موسیقی راستین یا مقدس می نامم."
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,069
آقای گورجیف در ادامه گفت: برای این گونه موسیقی شرایط خاصی لازم است، آن وقت کشاکش جادوگران نمایش صرف نخواهد بود. به صورتی که در حال حاضر است، تنها پاره هایی از موسیقی که من در جاهایی خاص شنیدم به کار می آید، و حتی این موسیقی راستین چیزی را به شنوندگان انتقال نمیدهد، زیرا کلیدهایش گم شده اند و شاید هرگز هم در باختر زمین شناخته شده نبوده است.

کلیدهای تمام هنرهای باستانی، سده ها پیش گم شدند. و بنابراین، دیگر هنر مقدسی وجود ندارد که شناخت و دانش بزرگ را در خود داشته باشد و به این ترتیب به تأثیرگذاری روی غرایز بیشتر مردمان خدمت کند.
"امروز هیچ آفریننده ای وجود ندارد. کاهنان امروز هنر، چیزی نمی آفرینند، تقلید می کنند. آنها به دنبال زیبایی و همانندی، یا چیزی می گردند که نوآوری نامیده می شود، بی آنکه حتی شناخت و دانش لازم را در اختیار داشته باشند. با این ندانستگی و ناتوانایی در اجرای هیچ کاری به این دلیل که در تاریکی چنگ می زنند، از سوی تودهای ستایش می شوند که آنها را روی سکو می گذارند. هنر مقدس ناپدید شده و تنها هاله ای پیرامون خدمتکارانش باقی گذاشته است. تمام گفته های کنونی در باره جرقه الهی، استعداد، نبوغ، آفرینندگی، هنر مقدس هیچ شالوده محکمی ندارد - همه بی ربط و پوچ اند. این استعدادها چیستند؟ در فرصتی مناسب در باره شان گفت و گو می کنیم.

"یا باید پیشه کفاش را هنر نامید، یا کل هنر امروز را باید پیشه وری نامید. از چه رو کفاشی که کفشهای امروزی و آلامدی با طرحی زیبا میدوزد، از هنرمندی که هدفش تقلید یا نوآوری است، پست تر است؟ با شناخت و دانش، دوختن کفش می تواند هنر مقدس باشد، اما بدون آن، کاهن هنر امروز بدتر از کفاش است." پس از جمله آخر که بر هر واژه اش پافشاری شده بود، آقای گورجیف خاموش شد و الف هم چیزی نگفت.

گفت و گو به شدت روی من اثر گذاشته بود. احساس می کردم چه قدر الف حق داشت که هشدار داده بود که برای گوش دادن به آقای گورجیف به چیزی بیش از آرزوی ملاقات او، نیاز است.
اندیشه ام دقیق و روشن کار می کرد. هزاران پرسش در ذهنم پدید آمد، اما هیچ کدام ربطی به ژرفنای آنچه شنیده بودم نداشت و برای همین خاموش ماندم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,069
به آقای گورجیف نگاه کردم. آهسته سرش را بالا آورد و گفت : "من باید بروم. برای امروز کافی است. یکساعت و نیم دیگر اسب هایی برای بردن شما به ایستگاه قطار از راه می رسند. الف برنامه های بعدی را به آگاهی ات می رساند"و سپس رو به الف کرد و پرسید : "جای مرا به عنوان میزبان بگیر. با میهمان مان ناشتایی بخور، پس از بردن او به ایستگاه، برگرد... خوب خداحافظ. "

الف از اتاق گذشت، طنابی را که پشت یک پشتی پنهان بود کشید. فرشی ایرانی که روی دیوار بود، کنار رفت و پنجره بزرگی نمایان شد. نور پگاه زمستانی روشن و یخ زده ای اتاق را پر کرد. شگفت زده شدم، تا آن لحظه به فکر ساعت نیفتاده بودم.
شگفت زده پرسیدم: "ساعت چند است؟"
الف پاسخ داد : "نزدیک نه" و چراغ ها را خاموش کرد. با لبخند افزود: همان طور که دیدی، زمان در اینجا هستی ندارد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,069
مطلق و میکروب یک سیستم واحد است، تنها تفاوت در تعداد مراکز است

(پریوره، 3 آوریل، 1923)


تکامل ما مانند پروانه است. باید بمیریم و دوباره زنده شویم" همانطور که تخم میمیرد و کرم می شود، کرم می میرد و پیله میشود، پیله میمیرد و بعد پروانه به دنیا می آید. روند درازی است و پروانه تنها یکی دو روز زنده ماند. اما هدف کیهانی برآورده میشود. در باره مردم هم همین است، بایدضربه گیرهایمان را نابود کنیم. کودکان ضربه گیر ندارند؛ بنابراین باید کودکانی خردسال شویم.

(پریوره، 2 ژوئن 1922)

گورجیف به کسی که پرسید چرا ما به دنیا می آییم و می میرم، پاسخ داد : می خواهی بدانی برای دانستن باید رنج ببری. می توانی رنج بکشی؟ شما نمی توانید رنج بکشید. نمی توانید به اندازه یک فرانک هم رنج بکشید و برای آنکه یک ریزه بدانید، باید برای یک میلیون فرانک رنج بکشید...

(پریوره، 12 اوت، 1934)

هنگام یادگیری به اندیشه های خودمان گوش میدهیم، برای همین نمی توانیم اندیشه های تازه را بشنویم، تنها با روشهای تازه گوش کردن و مطالعه...

(لندن، 13 فوریه 1922)
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,069
اسنتوکی

حدود 1918 (1297)


هنگام گفت و گو در باره موضوعات گوناگون، متوجه شدم چه قدر دشوار است که دریافت خود را از حتی معمولی ترین موضوعات به کسی که آشنایی زیادی هم از او دارم، انتقال دهم، زبان ما برای توصیف های کامل و دقیق بی اندازه بی مایه است. دیرتر فهمیدم این نبود درک میان هر کس با دیگری پدیده ای است که نظمی ریاضی دارد و به اندازه جدول ضرب دقیق است. در کل به قول معروف وابسته به "روان " افراد مورد نظر است و به ویژه به حالت روان آنها در هر لحظه معین متکی است.

درستی این قانون را می توان در هر گام ثابت کرد. برای آنکه دیگری مردم را بفهمد، نه تنها لازم است گوینده بداند چگونه سخن بگوید، بلکه شنونده هم باید بداند چه طور گوش دهد. برای همین است که می گویم اگر قرار بود به شیوه ای گفت وگو کنم که خود دقیق می پندارم تمام کسانی که اینجا هستند به جز تعدادی بسیار انگشت شمار خیال می کردند من دیوانه هستم. اما از آنجا که در حال حاضر باید با مخاطبان به صورتی که هستند گفت و گو کنم، و مخاطبانم باید به من گوش دهند، ما نخست باید امکان دریافت مشترکی را به وجود آوریم.

در جریان گفت وگویمان باید رفته رفته نشانه های راهنمای گفت وگویی بارور را مشخص کنیم. تنها چیزی که در حال حاضر می خواهم پیشنهاد کنم این است که شما بکوشید از دیدگاه و از زاویه ای به چیزها و پدیده های پیرامونتان بنگرید و به خصوص به خودتان که با آنچه برایتان عادی یا طبیعی است فرق کند. تنها نگاه کنید، زیرا بیشتر از این، تنها با خواست و همکاری شنونده ممکن است، وقتی که شنونده از گوش دادن منفعل دست کشد و شروع به کار کند، یعنی وقتی که وارد حالت فعال شود.
 
بالا