mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
باید اعتراف کنم که این بی تفاوتی فزاینده الف که یار همیشگی من در کار بود، به اندیشه هایی اندوه بار انجامید. یک بار آشکارا درباره اش با او گفت و گو کردم - به سختی به یاد می آورم از چه راهی.
الف مخالفت کرد و گفت : "کی به تو گفته که من دارم تو را رها می کنم؟ کمی صبر کن و خودت خواهی دید که چه قدر اشتباه می کنی.
اما به دلایلی هیچ کدام از این اشارات، و اشارات دیگرش که به نظرم غریب می آمدند، توجه ام را به خود جلب نکردند. شاید چون درگیر آشتی دادن خود با این اندیشه بودم که تنهای تنها هستم. و این قصه ادامه یافت. تنها حالاست که می توانم ببینم، چگونه با وجود گنجایش ظاهری ام برای مشاهده و تحلیل، عامل اصلی را که همواره در برابرم بود نادیده می گرفتم، آن هم به شکلی بخشش ناپذیر. اما اجازه دهید واقعیت ها خود سخن بگویند.
اواسط نوامبر بود که عصر را با یکی از دوستانم گذراندم. علاقه چندانی به موضوع گفت و گو نداشتم. در درنگی میهمانم گفت : "راستی با آشنایی به جانبداری تو از نهان گرایی گمان می برم یکی از موضوعات امروز روزنامه گولوس موسکوی (صدای مسکو) برایت جالب باشد. و به مقاله ای با نام «همه چیز در باره تئاتر» اشاره کرد.
پس از ارائه فشرده کوتاهی، از سناریویی در باره راز و رمزی مربوط به سده های میانه به نام کشاکش جادوگران، سخن می گفت که باله ای به نوشته جی. گورجیف، خاورشناسی شناخته شده در مسکو بود. اشاره به نهان گرایی، عنوان و درونمایه سناریو، علاقه مرا برانگیخت، اما هیچکدام از حاضران نمی توانستند آگاهی های بیشتری درباره آن بدهند. میهمانم که تازه کار پرشور و شوق باله بود، اعتراف کرد که در محفلش هیچ کس را نمی شناخت که ارتباطی با موضوع مقاله داشته باشد. با اجازه اش آن را بریدم و با خود بردم.
شما را با شرح دلایل علاقه ام به این مقاله خسته نمی کنم. اما در نتیجه آن، آهنگ آن کردم که به هر بهایی شده شنبه صبح آقای گورجیف نویسنده سناریو را پیدا کنم.
الف مخالفت کرد و گفت : "کی به تو گفته که من دارم تو را رها می کنم؟ کمی صبر کن و خودت خواهی دید که چه قدر اشتباه می کنی.
اما به دلایلی هیچ کدام از این اشارات، و اشارات دیگرش که به نظرم غریب می آمدند، توجه ام را به خود جلب نکردند. شاید چون درگیر آشتی دادن خود با این اندیشه بودم که تنهای تنها هستم. و این قصه ادامه یافت. تنها حالاست که می توانم ببینم، چگونه با وجود گنجایش ظاهری ام برای مشاهده و تحلیل، عامل اصلی را که همواره در برابرم بود نادیده می گرفتم، آن هم به شکلی بخشش ناپذیر. اما اجازه دهید واقعیت ها خود سخن بگویند.
اواسط نوامبر بود که عصر را با یکی از دوستانم گذراندم. علاقه چندانی به موضوع گفت و گو نداشتم. در درنگی میهمانم گفت : "راستی با آشنایی به جانبداری تو از نهان گرایی گمان می برم یکی از موضوعات امروز روزنامه گولوس موسکوی (صدای مسکو) برایت جالب باشد. و به مقاله ای با نام «همه چیز در باره تئاتر» اشاره کرد.
پس از ارائه فشرده کوتاهی، از سناریویی در باره راز و رمزی مربوط به سده های میانه به نام کشاکش جادوگران، سخن می گفت که باله ای به نوشته جی. گورجیف، خاورشناسی شناخته شده در مسکو بود. اشاره به نهان گرایی، عنوان و درونمایه سناریو، علاقه مرا برانگیخت، اما هیچکدام از حاضران نمی توانستند آگاهی های بیشتری درباره آن بدهند. میهمانم که تازه کار پرشور و شوق باله بود، اعتراف کرد که در محفلش هیچ کس را نمی شناخت که ارتباطی با موضوع مقاله داشته باشد. با اجازه اش آن را بریدم و با خود بردم.
شما را با شرح دلایل علاقه ام به این مقاله خسته نمی کنم. اما در نتیجه آن، آهنگ آن کردم که به هر بهایی شده شنبه صبح آقای گورجیف نویسنده سناریو را پیدا کنم.