به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,633
مدال‌ها
11
سکه
23,204
پاریس

اوت 1922 (مرداد -شهریور 1301)

بدن، جوهر و کسيت


هنگام به دنیا آمدن، سه ماشین جداگانه با مردم به دنیا می آیند که تا زمان مرگ به شکل گیری ادامه می دهند. این ماشینها هیچ چیز مشترکی با ندارند. آنها بدن، جوهر و کسيت (شخصیت) ما را می سازند. شکل گیری آنها به هیچ رو وابسته به ما نیست. تکامل آینده شان، تکامل هر کدام به طور جداگانه به داده هایی وابسته است که مردم در اختیار دارد و داده هایی که پیرامون اوست، مانند محیط، اوضاع، شرایط جغرافیایی و این و آن برای تن این داده ها، وراثت، شرایط جغرافیایی، خوراک و حرکت است. آنها تأثیری در کسیت ندارند.

در جریان زندگی مردمی، کسیت تنها و تنها از راه آنچه مردم می شنود و از راه مطالعه، شکل می گیرد. جوهر، همه عاطفی است. از چیزهایی ساخته می شود که پیش از شکل گیری کسیت از وارثت و دیرتر از آن حس ها و احساس هایی که مردم در میانشان زندگی می کند، ساخته می شود. آنچه در پی می آید تنها وابسته به گذار است.
بنابراین تن در هر مردمی به شکلی فردی ذهنی رشد می کند. تکامل هر سه از نخستین روزهای زندگی مردم آغاز می شود. هر سه خودمختار ازیکدیگر رشد می کنند. به این ترتیب ممکن است برای نمونه به نظر رسد که تن زندگیش را در شرایط مطلوب آغاز می کند، روی خاکی سالم و در نتیجه دلاور است؛ اما این ناگزیر به این معنا نیست که جوهرش هم همین ویژگی را دارد.

تحت همان شرایط، جوهر می تواند ناتوان و بزدل باشد. مردم می تواند بدنی دلاور در برابر جوهری بزدل داشته باشد. جوهر ناگزیر موازی با رشد تن رشد نمی کند. مردم می تواند بسیار نیرومند و سالم، در عین حال مانند خرگوش بزدل باشد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,633
مدال‌ها
11
سکه
23,204
مركز نیروی جاذبه بدن، جان، مرکز متحرک است. مرکز نیروی جاذبه جوهر، مرکز عاطفی است و مرکز نیروی جاذبه کسیت، مرکز اندیشه است. جان جوهر، مرکز عاطفی است. درست به همان سان که مردم می تواند بدنی سالم و جوهری بزدل داشته باشد، کسیت می تواند دلاور و جوهر ترسو باشد. برای نمونه مردمی با عقلی سلیم را در نظر بگیرید؛ او مطالعه کرده و می داند اوهام می توانند روی دهند؛ می داند نمی توانند واقعی باشند.

بنابراین در کسیت خود از آنها نمی ترسد، اما جوهرش می ترسد. اگر جوهرش پدیده ای از این گونه را ببیند، نمی تواند نترسد. تکامل یک مرکز به تکامل مرکز دیگر وابسته نیست، و یک مرکز نمی تواند نتایج خود را به دیگری انتقال دهد.
امکان ندارد که بتوان به یقین گفت که مردم این یا آن است. یکی از مراکزش می تواند دلاور باشد و دیگری بزدل؛ یکی خوب و دیگری بدجنس. یکی حساس و دیگری بسیار زمخت؛ یکی به آسانی تسلیم شود و دیگری با در این کار این پا آن پا کند یا به هیچ رو توانایی تسلیم نداشته باشد. بنابراین امکان ندارد بگوییم: خوب، دلاور، نیرومند یا بدجنس.

همان طور که در گذشته گفتیم، هر کدام از سه ماشین یک زنجیره کامل است، کل سیستم با یکی، دیگری یا سومی ارتباط دارد. به خودی خود هر ماشینی بسیار پیچیده است، اما به سادگی به حرکت می افتد. هر چه بخشهای ماشین پیچیده تر باشد، اهرم های بیشتری دارد. تک تک ماشینهای مردم، پیجیده است، اما تعداد اهرمها در هر کدام می تواند متفاوت باشد. در یکی، اهرمهای بیشتری باشد و در یکی اهرمهای کمتری.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,633
مدال‌ها
11
سکه
23,204
در جریان زندگی، یک ماشین می تواند به اهرمهای زیادی برای به جنبش در آوردن آن شکل بخشد، در حالی که ماشین دیگری ممکن است با تعداد کمتری اهرم به جنبش افتد. زمان برای شکل گیری اهرمها بسیار محدود است. این زمان به نوبه خود به وراثت و شرایط جغرافیایی متکی است. به طور میانگین، اهرمهای تازه تا هفت یا هشت سالگی شکل می گیرند؛ دیرتر تا 14 یا 15 سالگی، می توانند تغییراتی کنند؛ اما بعد از 16 یا 17 سالگی اهرمها نه دیگر شکل می گیرند و نه تغییر می کنند. برای همین دیرتر در زندگی تنها آن اهرمهایی کار می کنند که شکل گرفته اند.

این روال همه چیز در زندگی معمولی به هنجار است، مهم نیست، مردم چه قدر باد به غبغب اندازد و بانگ بردارد. در مورد گنجایش فراگیری هم همین است. تا 17 سالگی چیزهای تازه ای می توان آموخت؛ هر آنچه دیرتر آموخته می شود، تنها در علامت نقل قول یا به اصطلاح فراگیری است، یعنی تنها برزدن قدیمی است. دریافتن این نکته در ابتدا می تواند دشوار باشد. هر مردمی با اهرمهای خودش به وراثت، مکان و محفل اجتماعی و شرایطی وابسته است که در آن به دنیا آمده و بزرگ شده است. کار هر سه مرکز یا جان ها مانند هم است. ساختارشان متفاوت است، اما تجلیاتشان یکسان است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,633
مدال‌ها
11
سکه
23,204
نخستین حرکت ها، ضبط می شود. ضبط حرکت های بدن به کلی فردی ذهنی است. این ضبط کردن مانند صفحه گرامافون است . نخست تا سه ماهگی، بسیار حساس است، بعد از چهارماهگی از حساسیتش کاسته می شود؛ بعد از یک سالگی از آن هم کمتر است. در ابتدا حتی صدای تنفس شنیده می شود؛ یک هفته بعد چیزی آرام تر از گفت و گویی با صدایی پائین شنیده نمی شود. همین را برای مغز مردمی می توان گفت: نخست بسیار گیر است و هر حرکت تازه را ضبط می کند. به عنوان نتیجه نهایی مردمی می تواند وضعیت های بدنی زیادی داشته باشد، و مردمی کمتر برای نمونه، مردمی می تواند 55 وضعیت بدنی متفاوتی به دست آورد، در زمانی که امکان ضبط آنها را داشته، در حالی که مردم دیگری که تحت همان شرایط زندگی کرده، می تواند 250 وضعیت بدنی متفاوت به دست آورد.

این اهرمها وضعیت های بدنی، در هر مرکز بنا به قوانین یکسانی شکل می گیرد، و برای بقیه زندگی باقی می مانند. تفاوت میان این وضعیت های بدنی تنها در شيوه ضبط آنها نهفته است. برای نمونه، وضعیت های بدنی مرکز متحرک را در نظر بگیرید. تا زمان معینی، وضعیت های بدنی در هر مردمی شکل می گیرند. سپس شکل گیری شان باز می ایستد، اما آنهایی که شکل گرفته اند تا زمان مرگ باقی می مانند. شمارشان محدود است، برای همین هر کاری را که می کند با همان ها پیش می برد. اگر بخواهد این یا آن نقش را بازی کند، آمیزه ای از وضعیت های بدنی را که در خود دارد، به کار می برد، زیرا هرگز وضعیت بدنی دیگری به دست نمی آورد. در زندگی معمولی، وضعیت بدنی تازه ای نمی تواند شکل بگیرد. حتی اگر مردمی بخواهد بازیگر باشد، وضعیتش از این لحاظ یک سان است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,633
مدال‌ها
11
سکه
23,204
تفاوت میان خواب و بیداری تن در این است که وقتی شوکی از بیرون در خواب از راه می رسد، تداعی هایی را در مغز هم خوان برنمی انگیزد، تولید نمی کند. فرض کنید مردم خسته است. شوک اول داده می شود. تعدادی اهرم به شکلی مکانیکی شروع به حرکت می کنند. به همان اندازه مکانیکی، به اهرم دیگری می خورد و آن را به جنبش در می آورد؛ این اهرم، به اهرم سومی می خورد و سومی به اهرم چهارمی و این و آن. این چیزی است که ما تداعی های بدن می نامیم.

ماشین های دیگر هم وضعیت های بدنی دارند و به همین سان به جنبش درآورده می شوند.
گذشته از ماشین های مرکزی، خودمختار و فعال - تن، کسيت و جوهر - ما تجلیاتی بی جانی داریم که بیرون مراکز روی می دهند. برای دریافتن آن،مهم آن است که توجه کنیم ما وضعیت های بدنی کالبد فیزیکی و احساس را به دو گونه تقسیم می کنیم: 1) تجلیات مستقیم هر مرکز و 2) تجلیات به کلی مکانیکی که بیرون مراکز پدید می آیند. برای نمونه، حرکت بالا بردن دست در من با یک مرکز آغاز می شود. اما در مردم دیگری ممکن است بیرون مرکز آغاز شود. فرض کنید روند همانندی در مرکز عاطفی دارد روی می دهد، مانند شادی، اندوه، بیقراری، حسادت.

در یک زمان، وضعیت بدنی نیرومندی می تواند با یکی از این وضعیت های بدنی عاطفی هم زمان شود، و این دو به این ترتیب به وضعیت بدنی مکانیکی تازه ای شکل می بخشند. این جدا و خودمختار از مراکز و به شکلی مکانیکی روی می دهد.
وقتی از ماشینها سخن می گفتم کار به هنجار را تجلی مردم نامیدم - که معنای ضمنی آن این است که هر سه مرکز با هم در نظر گرفته شده اند. این تجلی اوست. اما به دلیل زندگی نابه هنجار، عده ای اهرمهای دیگری دارند، که بیرون مراکز شکل می گیرند و خودمختار از جان حرکتی را برمی انگیزند. می تواند در تن، ماهیچه ها یا جای دیگری باشد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,633
مدال‌ها
11
سکه
23,204
حرکت ها، تجلی ها، درکودریافت های مراکز جداگانه، تجليات مراكزند، اما تجلیات مردم نیستند، اگر به یاد داشته باشیم که مردم از سه مرکز ساخته می شود. گنجایش احساس شادی، اندوه، سرما، گرما، گرسنگی، خستگی در هر مرکز وجود دارد. این وضعیت های بدنی در هر مرکز وجود دارد و ممکن است از لحاظ کیفیت زیاد، کم یا متفاوت باشد. دیرتر در این باره گفت و گو می کنیم که چگونه این وضعیت در هر مرکز جداگانه روی می دهد و چگونه می توان پی برد که به کدام مرکز تعلق دارد. در حال حاضر باید یک چیز را به خاطر بسپارید و بفهمید: باید یاد بگیرید تجلیات مردم را از تجليات مراکز از هم تشخیص دهید.

وقتی مردمان از کسی سخن می گویند، می گویند،بدجنس، باهوش یا ابله است . تنها همین است. اما نمی توانند بگویند این جفری است یا سیمون است. ما عادت داریم بگوییم "او." اما باید به گفتن "او" به این مفهوم عادت کنیم که او در مقام تن، او در مقام جوهر و او در مقام کسیت.

فرض کنید که در نمونه ای معین ما جوهر را با 3 واحد نشان دهیم: 3 نمایانگر تعداد وضعیت های بدنی است. در مورد بدن این کس، این عدد 4 است. سر با 6 بازنمایی می شود. بنابراین وقتی از 6 حرف می زنیم به کل مردم اشاره نداریم. باید آن را با 13 ارزیابی کنیم، زیرا 13 تجلیات او، درک و دریافتش است. وقتی سر به تنهایی است، 6 است، مهم این است که او را نه تنها با 6 که با 13 ارزیابی کنیم، مجموع چیزی است که او را تعریف می کند. مردم باید بتواند در مجموع 30 را تولید کند. این رقم می تواند تنها در صورتی به دست آید که هر مرکز عدد هم خوان معینی بدهد . برای نمونه، 10+12 +8. فرض کنید این رقم 30 نمایانگر تجلی یک مردم، صاحبخانه است، اگر ببینیم یک مرکز ناگزیر باید 12 بدهد، باید وضعیت های بدنی هم خوانی داشته باشد که 12 را تولید کند. اگر یک واحد غایب باشد، تنها 11 تولید می کند و نمی توان به 30 رسید. اگر مجموع تنها 29 باشد، این مردم نیست، اگر مردم را کسی بدانیم که مجموعش 30 است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,633
مدال‌ها
11
سکه
23,204
وقتی درباره مراکز سخن می گفتیم و تکامل هماهنگ مراکز، منظورمان این بود که برای آنکه چنین مردمی باشیم و بتوانیم آنچه را در باره اش گفت و گو می کردیم، تولید کنیم، به چنین چیزی نیاز است. در آغاز گفتیم که مراکز ما به شکلی خودمختار از یکدیگر شکل می گیرند و هیچ چیز مشترکی با هم ندارند. اما باید میان آنها یک همبستگی وجود داشته باشد. اگر 30 به درستی تجلی راستین مردم باشد و این 30 با سه مرکز با همبستگی هم خوان تولید شوند، در این صورت لازم است که مراکز این همبستگی را داشته باشند. باید، اما در واقع چنین نیست. هر مرکز جداست ( من از آنهایی که حضور دارند سخن می گویم)، آنها هیچ رابطۀ مناسبی با هم ندارند و ناهماهنگ اند.

برای نمونه، مردم تعداد زیادی وضعیتهای بدنی در یک مرکز دارد، و تعدادی دیگر در مرکزی دیگر. اگر هر گونه را جداگانه در نظر بگیریم، مجموع هر فرد متفاوت است. اگر بنا به اصول، باید 12، 10 و 8 داشته باشیم، اما تنها 10 و 8 داریم و به جای 12، هیچی، نتیجه 18 است و نه 30.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,633
مدال‌ها
11
سکه
23,204
ماده ای مانند نان را در نظر بگیرید. به نسبت خاصی از آرد، آب و آتش نیاز دارد، تنها وقتی اجزایش نسبت درستی با هم داشته باشند، نان خواهیم داشت، و مردم همین است، برای رسیدن به رقم 30، هر مایه باید کیفیت و کمیت هم خوانی درون آن بگذارد. اگر جی آرد بیشتری داشته باشد، یعنی وضعیتهای بدنی فیزیکی، اما آب یا آتشی نداشته باشد، آرد است، مردم نیست، نان نیست. ب آب (احساس) تولید می کند، وضعیتهای بدنی زیادی دارد. اما از آب نمی توان نان گرفت - باز هیچ ارزشی ندارد. اگر می شد آنها را روی هم گذاشت، تجلی شان 30 می شد. آیا ب می تواند بگوید "من"؟ "ما" شاید، اما نه "من." او آب تولید می کند، با این حال می گوید "من" هر کدام از این سه ماشین، انگار یک مردم است، و تمام این سه درون هم جا می گیرند. مردم از سه مردم تشکیل می شود؛ هر کدام خصلتی متفاوت، سرشتی متفاوت دارد و از نبود هم خوانی با بقیه رنج می برد. هدف ما باید این باشد که به آنها سازمان بخشیم تا با هم هم خوانی داشته باشند. اما پیش از شروع سازماندهی آنها و پیش از اندیشیدن به این گونه تجلی با ارزشی معادل 30 بیایید درنگ کنیم و آگاهانه ببینیم این سه ماشین ما به واقع با هم فرق دارند.

آنها با هم آشنایی ندارند. نه تنها به یکدیگر گوش نمی دهند، بلکه اگر یکی از آنها به دیگری التماس کند تا کاری را پیش ببرد که این می داند چگونه باید پیش برده شود، دیگری یا نمی تواند و یا نمی کند. چون دیر است، باید بقیه را برای وقت دیگری بگذاریم. تا آن زمان شاید یاد بگیرید کار کنید!
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,633
مدال‌ها
11
سکه
23,204
امریکا

29 مارس 1924 (9 فروردین 1303)

جوهر و کسيت


برای آنکه معنای ملاحظه بیرونی و درونی را بهتر دریابید، باید بدانید هر کس دو بخش به کلی جدا دارد، انگار دو فرد متفاوت در اوست. اینها جوهر و کسیت او هستند. جوهر من است - وراثت، گونه، صفات ممتاز و سرشت. کسیت چیزی تصادفی است - پرورش کودکی، تعلیم و تربیت، دیدگاهها - هر چیز بیرونی، مانند لباسهایی است که بر تن می کنید، نقابهای ساختگی، نتیجه پرورش کودکی، تأثیر محیط، آرایی که در دانسته ها و دانشی است که هر روز تغییر و یکی دیگری را پوچ می کند.

امروز در باره چیزی خاطر جمع می شوید به آن را باور می کنید و خواهان آن می شوید. فردا، تحت تأثیری دیگر، باور، آرزوهایتان فرق می کند. کل موادی که کسیت شما را می سازد می تواند به شکلی ساختگی یا تصادفی با تغییری در شرایط و مکان پیرامونی به کلی و در مدتی بسیار کوتاه تغییر کند.
جوهر تغییر نمی کند. برای نمونه، من پوستی سبزه دارم و بهذهمان صورتی که به دنیا آمدم باقی می مانم. این به گونه من تعلق دارد. در اینجا وقتی از رشد و تکامل و تغییر سخن می گوییم، منظورمان جوهر است. کسيت مان برده می ماند؛ ممکن است به سرعت، حتی در عرض نیم ساعت تغییر کند. برای نمونه، به کمک هیپنوتیسم میتوان باورها را تغییر دارد. دلیلش این است که آنها با شما بیگانه اند، از آن خود شما نیستند. اما آنچه در جوهرمان داریم، مال خودمان است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,633
مدال‌ها
11
سکه
23,204
ما همیشه در جوهر به شکلی مکانیکی ملاحظه می کنیم. هر تأثیری به شکلی مکانیکی ملاحظه هم خوانی را برمی انگیزد. به شکلی مکانیکی ممکن است از من خوشتان نیاید، و به این ترتیب به شکلی مکانیکی این تأثیر از مرا ثبت می کنید. اما این شما نیست. از آگاهی شما سرچشمه نمی گیرد؛ به شکلی مکانیکی روی می دهد. همدلی و ناهمدلی پرسش مربوط به هم خوانی گونه هاست. از لحاظ درونی از من خوشتان می آید، و هر چند در ذهن تان می دانید من مرد بدی هستم، شایسته مهر شما نیستم، نمی توانید مرا دوست نداشته باشید. یا باز: ممکن است ببینید من مرد خوبی هستم، اما از من خوشتان نمی آید - و این و آن. اما ما این امکان را داریم که از لحاظ درونی ملاحظه نکنیم. در حال حاضر نمی توانید این کار را کنید، زیرا جوهرتان یک کارکرد است. جوهر ما از مراکز بسیاری ساخته می شود، اما کسيت مان تنها یک مرکز دارد، دستگاه شکل ساز.

مثال کالسکه، اسب و راننده را به یاد بیاورید. جوهرمان اسب است. درست همین اسب است که نباید ملاحظه کند. اما حتی اگر شما این را بدانید، اسب آن را نمی داند، زیرا زبان شما را درنمی یابد. نمی توانید به او دستور یا آموزش دهید، به او بگویید که ملاحظه نکند، واکنش نشان ندهد،پاسخ ندهد.
 
بالا