mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
درد مقاومت
مقاومت، ما را میان دردهای عاطفی ناشی از موقعیت های خاص اسیر می کند. مقاومت، ما را به دام واقعیاتی می اندازد که بیشتر اوقات می خواهیم آنها را تغییر دهیم. مقاومت، زمانی ایجاد می شود که آرزو داریم واقعیات موجود به شکل دیگری باشد.
مقاومت، تنش به وجود می آورد. تصور کنید که من می خواهم به شما ضربه بزنم و در مقابل، شما بدن خود را محکم و منقبض نگه می دارید. این دقیقا همان واکنشی ست که وقتی در برابر شخص یا موقعیتی مقاومت می کنیم، در بدنمان به وجود می آید. مقاومت ما و انکار دیگر حقایق زندگی، موجب می گردد که در آرزوهای خود محبوس شویم و احساس جدایی و تنهایی کنیم. هنگامی که اسیر آرزوهای شخصی می شویم، همواره درگیر گفت و گویی درونی پیرامون این فکر هستیم که نباید این گونه باشد.
پس تمامی انرژی مان را صرف تغییر شرایط خارجی خود می کنیم. با این ستیز درونی، ما تلاش می نماییم که موقعیتمان را درک و تفسیر کنیم و برای در اختیار گرفتن رفتار شریک زندگی خود بجنگیم.
تسلیم نقطه مقابل این واکنش طبیعی یعنی جنگیدن برای احقاق حقوق و حفظ آنچه باور داریم به ما تعلق دارد، است. اما تا هنگامی که تسلیم نشده ایم، به درد حاصل از شکست های خود می چسپیم. تسلیم شدن به ویژه آن زمان که به ما خیانت کرده اند یا فریبمان داده اند مشکل است، اما اگر بپذیریم که هر آنچه اتفاق می افتد درست همان است که باید باشد، می توانیم تسلیم شویم و به جریان طبیعی هستی اعتماد کنیم.
ما باید برای فراتر رفتن از درد و رنجمان خلاف غریزه خود که در حفظ آنها تلاش می ورزد، عمل کنیم و در عوض در مسیر تسلیم و رها کردن دردها گام برداریم.
مقاومت، ما را میان دردهای عاطفی ناشی از موقعیت های خاص اسیر می کند. مقاومت، ما را به دام واقعیاتی می اندازد که بیشتر اوقات می خواهیم آنها را تغییر دهیم. مقاومت، زمانی ایجاد می شود که آرزو داریم واقعیات موجود به شکل دیگری باشد.
مقاومت، تنش به وجود می آورد. تصور کنید که من می خواهم به شما ضربه بزنم و در مقابل، شما بدن خود را محکم و منقبض نگه می دارید. این دقیقا همان واکنشی ست که وقتی در برابر شخص یا موقعیتی مقاومت می کنیم، در بدنمان به وجود می آید. مقاومت ما و انکار دیگر حقایق زندگی، موجب می گردد که در آرزوهای خود محبوس شویم و احساس جدایی و تنهایی کنیم. هنگامی که اسیر آرزوهای شخصی می شویم، همواره درگیر گفت و گویی درونی پیرامون این فکر هستیم که نباید این گونه باشد.
پس تمامی انرژی مان را صرف تغییر شرایط خارجی خود می کنیم. با این ستیز درونی، ما تلاش می نماییم که موقعیتمان را درک و تفسیر کنیم و برای در اختیار گرفتن رفتار شریک زندگی خود بجنگیم.
تسلیم نقطه مقابل این واکنش طبیعی یعنی جنگیدن برای احقاق حقوق و حفظ آنچه باور داریم به ما تعلق دارد، است. اما تا هنگامی که تسلیم نشده ایم، به درد حاصل از شکست های خود می چسپیم. تسلیم شدن به ویژه آن زمان که به ما خیانت کرده اند یا فریبمان داده اند مشکل است، اما اگر بپذیریم که هر آنچه اتفاق می افتد درست همان است که باید باشد، می توانیم تسلیم شویم و به جریان طبیعی هستی اعتماد کنیم.
ما باید برای فراتر رفتن از درد و رنجمان خلاف غریزه خود که در حفظ آنها تلاش می ورزد، عمل کنیم و در عوض در مسیر تسلیم و رها کردن دردها گام برداریم.