به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
هنگامی که تشخیص می دهیم اسیر زمزمه های منیت خود شده ایم، می توانیم لحظه ای به آن گوش ندهیم، چشمانمان را ببندیم، به آرامی چند نفس عمیق بکشیم و آگاهانه افکارمان را به سطح بالاتر هوشیاری سوق دهیم.

ما باید با تکرار این عبارات به صدای بلند، نور وجود والای خود را به گفت وگوی منفی سطوح پایین تر درونمان بتابانیم: «بیش از این انرژی و وقتم را برای گوش دادن به شک، ترس و محکوم کردن خود هدر نمی دهم!» باید تأكید کنم که این هیاهوی منفی، واکنش آن بخش وجودی ما که با خداوند اتصال دارد نیست، بلکه صدای آن بخش جدا، تنها و زخمی ماست.

از زمانی که درک کنیم مجبور به گوش دادن به شک ها و ترس هایمان نیستیم، می توانیم وجود خود را برای دریافت هدایت الهی بگشاییم. قانون هدایت الهی تأکید می کند، خدا آنچه را که نمی توانیم برای خودمان انجام دهیم، برای ما انجام می دهد و بر این نکته تکیه دارد که تا زمانی که از تصور بر حق بودن خود در مورد این که موجودی جدا و ناوابسته هستیم به بیرون گام برنداریم، منیت ما همچنان عهده دار مسؤوليت ها باقی می ماند.

وقتی به یاد بیاوریم تنها نیستیم، در می یابیم که اگر همسرمان را هم از دست بدهیم، نیرویی عظیم تر برای آرامش بخشیدن به ما وجود دارد. حتی اگر شما عامل اصلی فروپاشی زندگی مشترکتان باشید، هنوز سزاوار بهبود و پیوند با قدرت والاتر خود هستید.

بسیاری از ما آموخته ایم که اگر انسان خوبی باشیم، خداوند از ما مراقبت می کند و اگر چنین نباشیم، او ما را حمایت نخواهد کرد. اما این دروغ محض است! خداوند همیشه حضور دارد و منتظر شماست تا تسلیم شوید. آنگاه او می تواند به جای این که پشت شما باشد، در کنارتان گام بردارد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
شناخت خدا


خدایی که من از او صحبت می کنم، آن قدرت برتری که بیرون از وجودمان حضور دارد نیست، بلکه نیرویی کیهانی ست که در کانون وجود ما جای دارد و ما را به هر آنچه هست و هر آنچه خواهد بود متصل می کند.

این نیرو یک انرژی همه شمول است که هم از قدرت و هم خرد برخوردار می باشد. نیرویی که بیشتر اوقات، عشق، معنویت، خرد هستی، حکمت الهی، طبیعت یا به اسامی گوناگون دیگر نامیده می شود. راه های بسیاری وجود دارند که می توانند شما را به سوی حضور الهی درونتان هدایت کنند. برای شروع فقط نیاز به اشتیاقی راستین برای شناخت خدا و وجودی گشوده برای پذیرش این قدرت الهی دارید، تا شما را به انجام کارهای درست رهنمون شود.

امت فوکس در کتاب خود به نام «قدرت تفکر سازنده » به ما می آموزد که خدا شناخت خود ما از حقیقت است و این شناخت حقیقت، خود موجب حضور الهی ست. اما این شناختی که او از آن صحبت می کند شناختی عقلانی نیست، بلکه تجربه واقعی خداوند است. شناختن با تفکر و مغز نیست، بلکه تجربه ای در قلب ماست. شناخت عقلانی مان از خدا بیشتر اوقات ما را از داشتن تجربه حقیقی خدا باز می دارد، زیرا شناخت ذهنی ما امکان وجودی بزرگ تر را محدود می کند.

در این مرحله هنگامی که بهبودی را با درد جدایی تجربه می کنیم، جای شگفتی نیست که فقط به آنچه می بینیم اعتماد داشته باشیم. ما به فکر خود اعتماد می کنیم، زیرا قلبمان بسیار آسیب دیده است. شناخت عقلانی می تواند درها را به روی امکانات گوناگون ببندد و با ممانعت از آشکار شدن هر پدیده نو ما را اسیر یک رشته از واقعیت ها کند. ما باید برای التیام قلب آسیب دیده خود از رویدادهای گذشته، الوهیت ورای عقل را تجربه کنیم.

باید باور داشته باشیم که ما فراتر از شک ها، ترس ها و افکار منفی خود هستیم. ما فراتر از احساسات آشفته ای هستیم که ممکن است در این لحظه تجربه کنیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
آن هنگام که مشتاق سفری ورای آنچه مطمئنیم که هستیم شویم، تسلیم آنچه که بودا «ذهن مبتدی» می نامد می گردیم. ذهن مبتدی به حالت معصومانه کودکی و شگفتی در برابر هر چه که پیش از گسترش باورهایمان در باره دنیا در زندگی داشتیم، اطلاق می شود.

برای بازگشت به این معصومیت باید دانسته ها و
قضاوت ها و باورهای خود را فراموش کنیم. باید مشتاق باشیم که در حالت عدم قطعیت و ندانستن آن که کیستیم و خدا کیست، زندگی کنیم. در این صورت است که وجود ما گشوده خواهد شد و می توانیم از ذهن خود به سوی قلبمان حرکت کنیم.

در ابتدای طلاقم مطمئن بودم که دان می خواهد پسرم را از من دور کند. با آن که هیچ مدرکی در تأیید این موضوع نداشتم، هر موقع که احساس ترس و تنهایی می کردم، این فکر آزارم می داد. پس از گفت و گوهایی که با دوستم راشل داشتم، فهمیدم که ترس از دست دادن بو - تنها کسی که به او عشق می ورزیدم و در آن زمان در موردش مقاومت نشان می دادم - پیانگر وسواس روحی من است. هر زمان که فکر می کردم دان، بو را از من خواهد گرفت، ضربان قلبم تند می شد و غمگین می شدم.

برایم مهم نبود که دیگران در این باره چه می گویند، اما من شب ها در تنهایی از افکار منفی خود رنج می بردم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
با گذشت هفته ها و غرق شدن هر چه بیشتر در غم و اندوه خود به یاد آوردم که باید راهنمایی بخواهم. گرچه در اضطراب ناشی از ترس همیشه چنین به نظر می رسید که فراموش می کنم می دانم و باور دارم که می توانم از نیرویی برتر از خود، کمک بگیرم.

بنا بر این چند کاغذ زردرنگ برداشتم و روی آنها شروع به نوشتن کردم: «خداوند مرا دوست دارد و از من حمایت می کند!» و بعد آنها را در جاهای مختلف خانه چسباندم تا این نکته مهم را فراموش نکنم. بعضی از این کاغذها را در کیف پولم و درون ماشین گذاشتم و هر موقع که فکر می کردم دان پسرم را از من خواهد گرفت، نفسی عمیق می کشیدم و خودم را به حالت ذهن مبتدی برمی گرداندم.

یادم می آید که نمی دانستم زندگی چگونه خواهد بود و نمی توانستم رفتار هیچ کس جز خودم را کنترل کنم. بعد با صدای بلند تأکید می کردم که خداوند مرا دوست دارد و از من حمایت می کند. این کلمات را بارها و بارها تکرار می کردم تا آن زمان که احساس آسودگی به من دست می داد.

پس از هفته ها تمرین تأكید نورزیدن بر داشته ها و گشوده بودن برای دریافت عشق و حمایت الهی، احساس کردم ترس هایم از من دور شده اند. اکنون که به عقب برمی گردم، در می یابم که ترس های من در باره آن که دان، بو را از من خواهد گرفت به هیچ رو واقعی نبودند. این فقط فکر من بود که مرا به بازی گرفته بود. می توانستم انتخاب کنم که همچنان به بازی ادامه دهم یا از ذهن خود به بیرون گام بگذارم و در آرامش و امنیت زندگی کنم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
درخواست کمک


هنگامی بهبودی حاصل می شود که شما جرأت و همچنین فروتنی لازم را برای درخواست کمک داشته باشید و این عمل ناشی از ایمان است.

ایمان داشتن احتمالا یکی از دشوارترین حالت هایی ست که هنگام ناامیدی، اندوه، خشم و افسوس خوردن به آن می رسیم. در این مواقع است که نیاز به ایمان داریم تا دوباره ایمان خود را به دست آوریم. باید مواقعی را که در زندگی خود ایمان داشته ایم به یاد بیاوریم؛ اوقاتی که ایمان راه را به ما نشان می داد.

ایمان، اعتماد کامل است. ایمان این امکان را برای ما فراهم می آورد که بدانیم همه ما از طریق شعوری والا هدایت می شویم و با آن پیوند داریم. این ارتباط در نهایت بهترین آرزوهایی را که در ذهنمان وجود دارد، متجلی می سازد. ایمان، به ما اجازه بازگشت به جایگاه امن و مطمئنی از توانایی را می دهد تا به این اصل که زندگی مان در مسیر درست قرار دارد، اعتماد کنیم. ایمان، درست پشت دیوارهای ترس که ما را از زیستن با قلبی گشوده باز می دارد، حضور دارد.

ایمان، اعتقاد بدون ذره ای تردید در کمال گیتی ست و این ایمان است که راه را برای پدیدار شدن فرشتگان و معجزات الهی به زندگی مان هموار می کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
ادامه ...


من داستانی در باره مادری تنها و چهار فرزندش شنیده ام. شوهرش آنها را بدون هیچ درآمدی ترک کرده بود و جولی می دانست که مجبور است کاری پیدا کند. بنا بر این صبح روزی سرد و توفانی، بهترین لباسش را پوشید و با خانواده اش سوار کامیون خود شد.

هر پنج نفر آنها به هر کارخانه، فروشگاه و رستورانی که در شهر کوچکشان بود سر زدند، اما هیچ شانسی نداشتند. در حالی که جولی ناامیدانه سعی داشت کارفرماها را قانع کند که مایل به یادگیری و انجام هر کاری ست، بچه ها سعی می کردند که ساکت و آرام بنشینند.

روزها گذشت و هیچ اتفاقی نیفتاد. آخرین جایی که جولی آزمود، یک تعمیرگاه کامیون در چند مایلی شهر بود.
مالک آن محل، خانم پیری به نام گرنی بود که جولی را برای شیفت شب با سمت خدمتکار استخدام کرد، جولی باید از یازده شب تا هفت صبح در ازای ساعتی چهار دلار و شصت و پنج سنت به اضافه انعام، کار می کرد.

خانم گرنی به او گفت که می تواند از همان شب کارش را شروع کند. جولی به خانه رفت و از همسایه اش خواست تا از بچه ها مراقبت کند. او به همسایه قول داد که بچه هایش به آرامی می خوابند و او هم می تواند راحت بخوابد.

آن شب جولی و فرزندانش دعا خواندند و همگی از خداوند برای پیدا شدن کار مادرشان تشکر کردند و بعد جولی آنها را برای شروع کار در تعمیرگاه بزرگ کامیون ترک گفت. اگر چه دوران سختی بود اما جولی خدا را برای داشتن سقفی روی سرشان، غذا برای خوردن و پوشاک برای گرم شدن و از همه مهم تر عشقی که در قلب هایشان وجود داشت، شکر می کرد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
وقتی چرخ های کامیون قدیمی سوراخ شدند، جولی هر روز بعدازظهر در راه رسیدن به محل کارش توقف می کرد تا آنها را باد کند و هر روز صبح پیش از بازگشتن به خانه نیز مجبور بود همین کار را انجام دهد.

یک صبح غم انگیز پاییزی وقتی جولی به طرف کامیون رفت، در اوج حیرت چهار حلقه لاستیک نو روی صندلی عقب ماشین دید. او از شدت شادی فریاد زد: «لاستیک های نو!» فریاد جولی به قدری بلند بود که همه کسانی که در پارکینگ حضور داشتند، به طرف او برگشتند و نگاهش کردند.

هیچ نوشته و نشانه ای به جز آن لاستیک های نو، بزرگ و مدل جدید آنجا نبود. جولی مطمئن شد که فرشته ها محافظش هستند.
کریسمس در راه بود و جولی هیچ پولی برای خرید اسباب بازی بچه ها نداشت.

یک روز قوطی رنگ قدیمی ای پیدا کرد و دست به کار شد تا بعضی اسباب بازی های قدیمی را تعمیر و رنگ آمیزی کند. بعد اسباب بازی ها را در زیرزمین مخفی کرد تا روز کریسمس بابانوئل آنها را به عنوان هدیه بیاورد.

هر روز جولی پس از کار سخت روزمره از صمیم دل دعا می کرد که بچه ها یک کریسمس به یاد ماندنی داشته باشند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
ساعت شش صبح روز کریسمس وقتی جولی محل کار خود را ترک کرد، با شتاب به سوی کامیونش دوید. او امیدوار بود قبل از این که بچه ها از خواب بیدار شوند، خود را برساند تا بتواند هدایا را از زیرزمین بردارد و زیر درخت کوچک بگذارد.

وقتی به ماشین رسید هنوز هوا تاریک بود و نمی توانست خوب پسند، اما سایه هایی از درون ماشین پیدا بودند. آیا این خطای دید ناشی از تاریکی شب بود؟! به نظر می رسید چیزی تغییر کرده است، اما جولی نمی توانست بگوید چه شده است.

هنگامی که او به کامیون رسید، از پنجره کناری با دقت درون ماشین را نگاه کرد و از تعجب دهانش باز ماند: ماشین قراضه و کهنه او پر از جعبه هایی با شکل ها و اندازه های مختلف بود! جولی به سرعت در طرف راننده را باز کرد، داخل شد و سرش را به سمت صندلی عقب برگرداند.

او با تلاش فراوان جعبه رویی را به سوی خود کشید و در آن را باز کرد؛ آن بسته پر از شلوارهایی با اندازه های مختلف بود. درون جعبه دیگر بلوزهای رنگارنگ و متناسب با شلوارها قرار داشت. جولی جعبه های دیگر را باز کرد که پر از شکلات، تنقلات، موز و بسته های گوشت، کنسرو سبزیجات، سیب زمینی و یک بسته بزرگ مواد شوینده بود و در آخرین جعبه، سه ماشین بزرگ اسباب بازی و یک عروسک زیبا پیدا کرد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
جولی در شگفت آورترین کریسمس زندگی خود در خیابان های خلوت، همگام با خورشید که به آرامی طلوع می کرد به سوی خانه راند.

او نفس راحتی کشید؛ حالا مطمئن بود که خدا به دعایش پاسخ داده است. سپس بی اختیار و از سر حق شناسی شروع به گریستن کرد. هنگامی که به خانه رسید هنوز همه خواب بودند، پس خیلی بادقت همه اسباب بازی ها را زیر درخت تزیین شده کریسمس جا داد.

وقتی بچه ها از خواب بیدار شدند، مادر خود را با گونه های خیس از اشک دیدند. او در حالی که نمی توانست جلوی اشک هایش را بگیرد، به بچه ها گفت که خداوند پاسخ دعاهای آنها را داده است و از آنها خواست تا هدایا را باز کنند. همان طور که بچه ها هدیه ها را باز می کردند، جولی به آنها نگاه می کرد و با لذت و شادی لبخند می زد.

او با خود پیمان بست که هرگز چهره های شاد کودکان خود را در آن صبح بی نظیر کریسمس فراموش نکند. از آن لحظه جولی مطمئن شد که خدا دعاها را می شنود و حتما در آن ماه دسامبر، فرشتگانی در آن تعمیرگاه بزرگ کامیون وعدۂ دیدار داشتند.

بله، فرشتگانی در همین لحظه و همین جا کنار هر یک از ما حضور دارند که ما را احاطه کرده اند. آنها همین گوشه و کنارها هستند. در محل کارتان به کار مشغولند، در همسایگی تان گشت می زنند، به شما تلفن می کنند تا سلامی بگویند و اینجا هستند تا گریه های شما را بشنوند. آنها به بچه هایتان درس می دهند، آنها فرزندان شما هستند.

این فرشته ها به شما می نگرند و برایتان دعا می کنند، حتی اگر شما این راز را ندانید. شما هر روز آنها را می بینید، اما آنان را نمی شناسید .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
ایمان به معجزه


ما زمانی دست به مبارزه می زنیم که احساس ناامنی و آسیب پذیری کنیم. باید قلبمان را بگشاییم و سدهایی را که مانع احساس عشق و تأیید حمایت کیهانی از جانب ما می شوند، فرو بریزیم.

سومین قانون معنوی از ما می خواهد که به هدایت الهی ایمان داشته باشیم. اگر چه ممکن است برای ما که آسیب دیده ایم یا فریب خورده ایم آسان نباشد، اما فقط از این راه می توانیم قلب خود را بهبود ببخشیم و بار دیگر عشق را تجربه کنیم.

ما می توانیم موانعی را که خود ساخته ایم و ما را از تجربه کردن وجود خودمان و دیگران باز می دارد، بشکنیم. درهم شکستن این موانع فقط از طریق رها کردن پیش داوری های خود در باره همسرمان و چگونگی زندگی مشترک ممکن می شود.

معجزات فقط هنگامی می توانند پدیدار شوند که ما برای دریافت آنها پذیرا باشیم. اگر ما روی این مسأله که همسرمان کیست یا در هر شرایطی چه واکنش و رفتاری از خود نشان می دهد خیلی مضر باشیم، هیچ راهی برای او وجود نخواهد داشت که بتواند خود را به گونه ای متفاوت نشان دهد.

اما اگر پذیرای این عقیده باشیم که در هر لحظه هر کدام از ما می تواند تغییر کند، به دیگران و شرایط اجازه داده ایم تا به گونه ای متفاوت آشکار شوند. اگر هنوز به این باور چسبیده اید که نمی توانید خود از عهده همه چیز برآیید یا پول کافی برای پرداخت هزینه ها ندارید، خودتان را از دریافت معجزه ای هر چند به صورت شغل، وام یا کمکی فوق العاده از سوی همسرتان محروم می کنید.
 
بالا