به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
آن زمان که ناتالی را ملاقات کردم، تازه دوره فوق لیسانس را تمام کرده بود و می خواست در سمت روان درمانگر کار کند. او فکر می کرد که هیچگاه نمی تواند به اهداف مالی خود جامه عمل بپوشاند.

یک روز در حین صحبت گفت که همسر سابقش ماتیو که یازده سال پیش از او جدا شده بود، هنوز هزینه هایش را می پردازد. خیلی تعجب کردم؛ ناتالی فقط چند سال با آن مرد زندگی کرده بود و بچه ای هم نداشت.

احساس کردم ناتالی از برملا کردن این موضوع برای من شرمسار و خجالت زده است. به همین دلیل از او پرسیدم، از این که ماتیو مخارجش را تأمین می کند، چه احساسی دارد. او گفت که این موضوع برایش خوشایند نیست، اما در شرایط سختی گرفتار شده است و نمی تواند بدون کمک ماتیو از عهده مخارج خود بربیاید.

طی دو ماه بعد از آن من و ناتالی روی کشف ترس ها و باور عاجزکنند؛ او در مورد این که نمی تواند بدون وجود مردی امور مالی خود را بگرداند، کار کردیم، وقتی به نتیجه رسیدیم، سرانجام ناتالی دریافت که ایمان و اعتماد خود را از دست داده است.

او باور داشت که اگر این پول را از ماتیو نگیرد، در نهایت آواره خیابان ها می شود. ناتالی می دانست که نیازهای مالی او شوهر سابقش را به دردسر انداخته است، اما همچنین می دانست که ماتيو مرد بسیار خوبی ست و هرگز پولش را از وی دریغ نمی کند. کمک های ماتیو فقط بر احساس خود کم پنداری ناتالی می افزود. بی اعتمادی و عدم رضایت ناتالی به تسلیم شدن، او را به پدیده های بسیاری زنجیر کرده و راه شادی اش را بسته بود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
بالاخره یک روز او تصمیم گرفت که بیش از آن به این وضعیت ادامه ندهد. او می خواست زندگی اش را از نو بسازد. ناتالی به من گفت: «می خواهم به جای یک مرد، خداوند دوست و همراه من باشد.» او می دانست که برای چیرگی بر ترس و عجز خود باید پیله همسر سابقش را پاره کند و از آن بیرون بیاید.

چند ماه بعد ناتالی با آگاهی کامل گوشی تلفن را برداشت و به ماتیو خبر داد که از اول ماه جولای، دیگر مجبور نیست برایش پول بفرستد. ناتالی در حالی که می لرزید و عرق می ریخت قبول داشت که در نخستین گام خود جهش بزرگی کرده که نشانه قدرت اوست.

هنگامی که اول جولای فرارسید، او حتی متوجه نرسیدن پول هم نشد. ناتالی سخت مشغول معرفی خود به درمانگران دیگر برای بازاریابی، پیدا کردن مشتری های خود و تمرین این که عادتش را به کمک گرفتن فراموش کند، بود. سال بعد درآمد ناتالی از بیست و شش هزار دلار به بیش از هشتاد هزار دلار رسید.

او اکنون پس از برداشتن گام های کوچک به جهش های بزرگ برای تحقق تمامی رؤیاهایش دست یافته بود. ناتالی در کارش پیشرفت کرد و آزادی از دست رفته خود را در تمامی عرصه های زندگی بازیافت. حالا او زن آزادی به شمار می آمد که به جاری بودن خرد الهی در سراسر هستی ایمان و اعتماد داشت. رها کردن و عدم وابستگی، انگیزه وی برای کسب قدرتش بود. ناتالی در نامه ای نوشت: «زمانی که من باورها و افکار دوران کودکی خود را رها کردم از آنها جدا شدم، قدرت خود را به دست آوردم و حالا من خدا را می شناسم!»

تسلیم به ناتالی اجازه داد تا به خرد طبیعی جاری در هستی اعتماد کند، قدرت حقیقی خود را ابراز نماید و به این طریق دری را به سوی جهانی نو و سرشار از امکانات گوناگون به روی خود بگشاید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
روند اعتماد


جدایی، روند رها کردن است که برای بعضی ها در نخستین سال و برای برخی دیرتر اتفاق می افتد. جهان برای راهنمایی ما به وجود آمده است و اگر به آن اجازه دهیم، از ما محافظت می کند.

اگر از این حقیقت منحرف شویم، همیشه در ترس به سر می بریم و درگیر هر آنچه که فکر می کنیم برای ما امنیت می آورد، می شویم. دوستم گرهارد روند جدایی را با ماجراهای ماهی گیری خود مقایسه می کند یک روز او به قصد ماهیگیری به سوی جزیره ای کوچک و دور حرکت کرد.

تا چندین ساعت هر موقع که به عقب برمی گشت، می توانست جایی را که ترک کرده بود ببیند. هر قدر که دورتر می رفت، آن محل هم کوچک تر به نظر می رسید تا آن که سرانجام در دوردست ها در اقیانوس محو شد. حالا او نمی توانست جایی را که ترک کرده بود، ببیند و هنوز هم هیچ نشانی از آن جزیره کوچک به چشم نمی خورد.

گرهارد احساس کرد که گم شده است و برای جهت یابی به درون آب نگاه کرد. او آموخته بود که در این مواقع باید به جای نگاه کردن به مکان های دور به درون آب نگاه کرد. هنگامی که به داخل آب نگاه کنید، می فهمید که قایق حرکت می کند و شما راه خود را می یابید.


وقتی که شما خیلی روی نتیجه متمرکز باشید، ممکن است وحشت زده شوید و این واقعیت را که در حال طی کردن گام به گام یک جریان هستید از یاد ببرید. وقتی شما از گذشته امن خود به سوی آینده ای که افق آن ناپیداست می روید، عمیقا احساس تنهایی و سرگشتگی می کنید، گویی که در دریایی پرتلاطم شتاور هستید.

افزون بر آن هنگامی که از دنیای بیرون جدا می شوید، خودخواهی و خواسته های خویش را رها می کنید. رها کردن، جریانی بدون تلاش و تقلا و جایگاهی ست که در آنجا نادانسته و بی هیچ قطعیتی، در رقص با شکوه هستی شرکت می کنیم. رهایی، مکانی ست که ما در آن آرامش را در عین نقصان می یابیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
همه روشن بینان می گویند که ما موجودی کاملا از پیش طراحی شده هستیم و دست یابی به آرامش و رضایت خاطر، حق مسلم ماست. دنیای بیرون، تخته سیاه و زمین بازی ماست و اگر شکل روی آن را دوست نداریم، می توانیم از نو آغاز کنیم و طرحی دیگر بکشیم. تمامی تعلقات ما در دنیای بیرون، خواه عشق به همسر، خانه، موقعیت اجتماعی یا شغل، همگی موقتی و گذرا هستند.

از زمانی که ما دچار وابستگی شده ایم، بردگانی اسیر آرزوها و خواهش ها و گروگان آنچه می پنداریم به شمار می آییم. ما دست بسته هر چه به آن وابستگی داریم، هستیم و آرزوها و نفرت هایمان هر کجا که برویم همراه ما خواهند بود. تا زمانی که نتوانیم نتایج را رها کنیم و با والاترین سطح روح خود همتراز باشیم، وضعیت همین گونه خواهد بود.

آن هنگام که جریان، تغییر مسیر می دهد و ما را به جهتی نامعلوم می برد، با تکیه بر این آگاهی که می توانیم فارغ از طغیان امواج به گرما و آسایش اقیانوس بازگردیم، نیرومند و ایمن بر جای می مانیم. این حالت پس از آن که آرامش و خشنودی را در عمق وجود خود کشف کنیم، روی می دهد. ما از این احساس امنیت که بدانیم به هر چه برای کامل کردن خود نیاز داریم اینجا در درونمان موجود است، لذت می بریم، ایمان و اعتقاد به این که ما جزیی از این کل عظیم هستیم، به ما اجازه تسلیم شدن می دهد.

اعتماد ما به هستی، یک زمین استوار و پا بر جا در زیر پاهای ماست. این اعتماد ما را در خردی شست و شو می دهد که موجب می شود زندگی هایمان مطابق با طرح کیهانی در باره یکایکمان تجلی یابد.

هنگامی که تسلیم می شویم مقاومت خود را در را*ب*طه با هر چه در زندگی ما روی می دهد، کنار می گذاریم. تسلیم، نشانه نهایت قدرت و مبنای زندگی معنوی ست.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
تسلیم شدن بر این نکته تأکید دارد که ما نمی خواهیم بیش از این به زندگی توأم با درد و رنج ادامه دهیم و نشانگر تلاش در تغییر عواطف منفی ماست. تسلیم، ما را به سوی زندگی ای فراتر از منیت و آن بخش از وجودمان که پیوسته به ما یاد آور می شود جدا، متفاوت و تنها هستیم، رهنمون می گردد. تسلیم، ما را به سوی سرشت حقیقی مان باز می گرداند تا بی هیچ تکاپویی در رقص هستی که زندگی نام دارد، به جنبش درآییم.

تسلیم، حالتی قدرتمند است، که بیانگر كمال حکمت کیهانی می باشد.
هنگامی که آرزوهای خود را تسلیم می کنید، در واقع می گویید: «اگر چه شرایط دقیقا به گونه ای که من دوست دارم نیستند، اما من با واقعیت رو به رو خواهم شد. مستقیم به چشمانش نگاه می کنم و به آن اجازه حضور می دهم.» تسلیم و آرامش مترادف هم هستند و شما نمی توانید یکی را بدون دیگری تجربه کنید.

پس اگر به دنبال آرامش هستید، در کنار شماست. همگی شما باید از مقام گرداندن کل هستی استعفا دهید. انتخاب کنید به این مسأله که طرحی عظیم تر برای زندگی شما وجود دارد و این که اگر تسلیم شوید آن طرح در همین دم آشکار خواهد شد، اطمینان داشته باشید.

تسلیم، هدیه ای ست که شما به خودتان تقدیم می کنید. تسلیم، عمل کردن به ایمان است که می گوید: «اگر چه من نمی دانم این رودخانه به کجا می رود، اما اطمینان دارم که مرا به جهتی درست خواهد برد.»
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
گام های عملی درمان


مهم است که تمامی توجه خود را بر روی این تمرینات متمرکز کنید. همه پاسخ های مورد نیاز شما درونتان وجود دارد، فقط باید کاملا آرام باشید تا آنها را بشنوید. برای این تمرین وقت کافی بگذارید و کاملا خود را به آن بسپارید.

بهتر است شمعی روشن کنید، موزیک ملایمی بگذارید و فضای دلنشینی فراهم آورید. قلم و دفترچه خود را کنار دستتان بگذارید.

1 - وقتی که آماده شدید، چشم هایتان را ببندید و پنج بار به آرامی نفس عمیق بکشید. از تنفس خود برای آرام کردن بدن و ذهنتان استفاده کنید. حالا با چشمان بسته سؤالات زیر را از خود بپرسید و پاسخ هایتان را در دفترچه یادداشت کنید:

¶ در زندگی خود در مقابل چه چیزی مقاومت می کنم؟

¶ از چه چیزی می ترسم؟

¶اگر من تسليم شرایط شوم، چه اتفاقی روی خواهد داد؟

¶ چه کسی آسیب می بیند؟

¶چه چیزی از این مقاومت نصيب من می شود؟

¶ پیش از آن که بتوانم تسلیم شوم، چه موانعی باید برداشته شود؟

2 - هدف از این تمرینات آن است که ترس های خود را بشناسید، بدترین نتیجه ممکن را تصور کنید و دریابید که چه کاری می توانید انجام دهید تا شرایط را در اختیار خود بگیرید. خود را برای نیم ساعت نشستن بی وقفه در سکوت آماده کنید. قلم و دفترچه خود را کنار دستتان بگذارید. شمعی روشن کنید، دعایی بخوانید و درخواست کنید که بدترین ترس های شما پدیدار شوند.

حالا سه بار آرام، عمیق و با تمرکز نفس بکشید. وقتی که آرام شدید این سؤالات را از خود بپرسید و بی درنگ پاسخ بدهید:

¶ بدترین ترسی که اکنون در باره آنچه در زندگی ام پیش خواهد آمد دارم، چیست؟

¶بدترین نتیجه ای که از این ترس حاصل می شود، چیست؟

3 - فهرستی از بدترین ترس های خود تهیه کنید، به بدترین نتیجه ممکن بنگرید و تصور کنید چه خواهد شد اگر چیزی که از آن می ترسید به حقیقت بپیوندد. حالا این سؤالات را از خود بپرسید:

¶ حالا این اتفاق افتاده است، چه کاری باید انجام دهم تا خوشحال شوم؟

¶ چه قدم هایی باید بردارم؟

¶ با چه کسی باید در ارتباط باشم؟

¶ کجا باید بروم؟

¶ چه چیزی را باید تغییر دهیم؟

هنگامی که بتوانیم با بدترین نتایج ممکن به آرامش برسیم، آزاد خواهیم بود.

4 - فهرستی از همه چیزهایی را که در روند طلاق خود دوست ندارید، بنویسید.

5 - نسخه جدیدی از داستان طلاق خود بنویسید که در آن در در باره حقایق احساسات خود مبالغه کرده اید. آنها را پنجاه درصد بدتر جلوه دهید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
بخش چهارم

تو تنها نیستی

تو نمیتوانی فرشته ها را ببینی، نمی توانی هوا را ببینی، نمی توانی عشق مرا به خودت ببینی، اما اینها همه جا هستند.

ناشناس

قانون هدایت الهی به شما نشان می دهد آنچه را که نمی توانید برای خودتان انجام دهید، خداوند برای شما انجام می دهد. وقتی شما منیت حقیرتان را تسلیم طرح عظیم رهبری الهی می کنید، دیگر نیازی به دفاع از خود در مقابل همسر سابقتان ندارید. هنگامی که سرانجام تسلیم شرایط موجود می شویم، خود را پذیرای واقعیت های جدید می کنیم. با پذیرش هدایت الهی، فروتن می شویم و پذیرش و اشتیاق به آموختن، جایگزین غرور کاذب ما می گردد. این فروتنی، دری برای ورود الوهیت به زندگی ماست. بدون احساس تواضع، تصور می کنیم که می توانیم به تنهایی از عهده کارها برآییم و حس غرور کاذب یا منیت، ما را از دیدن شرایط کامل با چشمان باز و هوشیار باز می دارد.

منیت ما تا زمانی که از تصور بر حق بودن خود در مورد این که موجودی جدا و ناوابسته هستیم به بیرون گام برنداریم، همچنان عهده دار مسؤولیت ها باقی می ماند. اگر چه ممکن است چنین به نظر نرسد، اما طلاق فرصتی ست تا به خالق الهی توکل کنیم و به او اعتماد داشته باشیم. مراقبه و دعا به ذهن ما آرامش می بخشند، احساساتمان را تسکین می دهند و در بازگشت به شور و امید دوران کودکی به ما کمک می کنند، احساسات منفی به ما یادآور می شوند که از این جایگاه معصومیت به درون ابرهای ترس و واهمه لغزیده ایم.

ترس های ما موجب خشم، درد، نگرانی، نارضایتی و احساس افسردگی می شوند، در حالی که ایمان باعث امید، بروز امکانات، اعتماد و باور قلبی ما به خیرخواهی هستی می گردد.
ترس و ایمان نمی توانند در کنار هم زندگی کنند. ترس، شور و شوق ما را خاموش می کند، اما ایمان وجودمان را گشوده و پذیرا می نماید. وقتی ایمان داریم می دانیم که حتی اگر نتوانیم خیر و روشنی را در لحظه اكنون ببینیم، اما نیکی ها در راه است. ایمان موجب می شود که بدانیم نیرویی خارج از وجودمان ما را هدایت و حمایت می کند. ایمان، درهای ادراک و نگرش نو را برای دست یابی به خرد دوران ها به روی ما می گشاید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
در بحبوحه جدایی من و دان، روزی خواهرم آریل به دیدنم آمد. درست در یکی از آن بحران های عاطفی قرار داشتم و به شدت احساس سرگشتگی، تنهایی و وحشت می کردم که نمی توانستم بر آن چیره شوم. آریل از من خواست که آرام بنشینم و چشم هایم را ببندم. سپس از من پرسید: «از چه می ترسی؟» این سؤال را بارها و بارها در ذهن خود تکرار کردم.

در آن لحظه بیشتر از هر زمان دیگری احساس می کردم که کاملا تنها هستم و هیچ کس نیست که به من کمک کند. در آن لحظه احساس می کردم که همیشه تنها و دردمند بوده ام. این احساس مانند آن بود که چاقویی در زخم کهنه سینه ام فرو می رود و به سختی نفس می کشم. اندوهم آن قدر عمیق بود که چشمانم را بر حقایق دیگر می بست. آن هنگام عظیم ترین ترس من پدیدار شد؛ باور داشتم که تا ابد با احساس تهی بودن و درد تنهایی باقی خواهم ماند.

در حالی که گریه می کردم، آریل مرا در آغوش گرفت و اجازه داد که درد و رنج خود را آشکار کنم. سپس گفت که اگر فقط بپذیری همه چیز رو به راه و درست است، ترس تو ناپدید می شود. او خاطرنشان کرد که حتی در این لحظات یأس و ناامیدی، حضور الهی اینجا و با ماست و اگر خواهان یاری هستم، فقط باید چشم هایم را ببندم و درخواست کنم. چند دقیقه ای کنار هم نشستیم و دعا کردیم که من ایمانم را دوباره به دست آورم تا آن که توانستم آگاهانه احساس عمیقی را تجربه کنم و دریابم که هرگز تنها نبوده ام و نخواهم بود.

فقط آنچه نیاز داشتم انجام دهم این بود که حضور لحظه به لحظه ذات الهی را در کنار خود به یاد داشته باشم. بی درنگ دریافتم که برخلاف ظاهر رویدادها، هرگز مجبورنبوده ام به تنهایی قدم بردارم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
جدایی از همسر، خلای درون ما را آشکار می کند. اکثر ما گمان می کنیم که ازدواج باعث تکامل می شود و حالا با شکستن این پیوند احساس نقص، گم گشتگی، تنهایی، تنش و گیجی می کنیم. ما باور داریم که اشک های غم، دیوارهای انزوا و گریه های دردناک ما ناشی از فروپاشی پیوند ازدواجمان هستند، اما مسایل بسیاری وجود دارد که ما از آنها آگاه نیستیم.

بیشتر دردهای ما ریشه در جدایی ما - البته نه از همسرمان، بلکه از مادر الهی و خالقمان - دارند.
سارا سالیان سال از نظر احساسی و سلامت روحی به شوهرش وابسته بود. زمانی که او را دیدم یک سال می شد از مردی که تصور می کرد تنها عشق زندگی اوست، جدا شده بود. مدتی طولانی می شد که تنهایی، سارا را از پا در آورده و احساس شکست و بی کسی، هفته ها او را غرق در افسردگی کرده بود.

ناامیدی سارا موجب شد تا کمک بخواهد، به کلیسا بازگردد و ساعت ها به مطالعه کتاب های خودیاری بپردازد. او در سطحی از آگاهی خود می دانست در جایی قدرتی وجود دارد که می تواند کمکش کند، زیرا روزها و ساعاتی را در این ایام تاریک، با احساس امید و امنیت سپری کرده بود. اما چنین به نظر می رسید که سارا نمی تواند در این احساسات خوب، پایدار بماند و روحیه خود را حفظ کند. او درگیر گفت و گوی منفی درون خود بود که مدام تکرار می کرد که تقصیر اوست که ازدواجش به شکست انجامید و اگر بیشتر به همسرش توجه داشت و هر کاری که او می گفت انجام می داد، هنوز چیزی در این دنیا داشت که به آن عشق بورزد.

این گفت و گوی منفی درونی، سارا را از قدرت عظیمی که می توانست کمکش باشد دور می کرد. گرچه او لحظاتی در روشن بینی به سر می برد، اما ناگزیر در بازگشت به گذشته در دام منیت ناراضی و جداشده خود می افتاد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,161
مدال‌ها
10
سکه
18,017
وقتی از سارا پرسیدم، چه چیزی باعث ایجاد احساس امید و آرامش در او می شود، دریافت این احساس هنگامی به وجود می آید که کسی یا چیزی به او یاد آوری می کند روی پای خود ایستاده است و سعی دارد کشتی زندگی اش را به جهتی که خودش مایل است هدایت کند.

اما از سوی دیگر این زن حس می کرد که دیگران که در ساحل هستند، تنهایش گذاشته اند. سارا فقط به کسی نیاز داشت تا به او یادآوری کند مجبور نیست به تنهایی کشتی براند و اگر بخواهد از یاری و حمایت دیگران برخوردار است، فقط باید ذهن خود را از دعا سرشار نماید و از درد افسردگی به سوی نور امید حرکت کند.

طلاق، ما را به درون پوسته محدود و شکسته منیت می راند، اما برای بهبودی کامل و نهایی باید راه بازگشت به سوی آغوش گرم الهی را بیابیم. برای درک الوهیت خود در عمیق ترین سطح، باید از گوش سپردن به همهمه درونی که مدام ذهن ما را مشغول می کند، دست برداریم.

راما برچ رییس آکادمی یوگا یک بار به من گفت: «من نمی گذارم که ذهنم بدون اجازه من به چیزی فکر کند!» باید به خاطر داشته باشیم که این همهمه درونی از آن ما نیست و فقط ما این قدرت را داریم که به آن گوش ندهیم.
 
بالا