• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
«دیدار تصادفی»
از آن خیابان هزار بار رد شده بود،
اما آن روز فرق داشت.
او را دید؛ با همان حالت ایستادن، همان نگاه سرگردان.
چند ثانیه همه‌چیز ایستاد. گذشته برگشت...
دلش ریخت،
اما فقط گذشت. سلام نکرد، نگاه هم نکرد.
چون یاد گرفته بود،
بعضی دیدارها فقط باید تمام شوند.
نه شروع، نه ادامه... .
 
Last edited by a moderator:

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
«چراغ روشن اتاقش»
شب‌ها چراغ اتاقش دیر خاموش می‌شد.
مادر می‌گفت:
«باز داری فکر می‌کنی؟»
او لبخند می‌زد و می‌گفت:
«نه، فقط خوابم نمی‌بره.»
اما واقعیت این بود که داشت با خودش کلنجار می‌رفت؛ با تمام نشدن‌ها، با ترس فردا.
و چراغ، تا صبح، گاهی روشن می‌ماند... .
 
Last edited by a moderator:

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
«گوشی خاموش»
یک روز گوشی‌اش را خاموش کرد.
نه برای این‌که کسی زنگ نزند، برای این‌که خودش هم دیگر زنگ نزند.
دلش می‌خواست از تمام دنیا قایم شود.
آرام بنشیند، بدون انتظار، بدون نوتیف.
فهمیده بود که سکوت، درد دارد،
اما گاهی تنها پناه آدم است... .
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
«باران و پنجره»
پنجره را باز گذاشته بود تا باران صدایش را بیاورد.
دوست داشت خودش را با صدای باران ب*غل کند.
هوا سرد بود، ولی دلش گرم‌تر از همیشه.
باران چیز عجیبی است،
آدم را یاد کسانی می‌اندازد که دیگر نیستند،
ولی هنوز بویشان هست...
در قطره‌ها، در خیسی کف حیاط، در ته دل... .
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
«سوت قطار»
صدای سوت قطار همیشه دلش را می‌لرزاند.
نه چون سفر دوست داشت،
چون رفتن را بلد بود.
هر سوت، یک خداحافظی بود.
یک ایستگاهی که کسی دیگر پیاده نمی‌شد.
و او همیشه در ایستگاه می‌ماند،
چشم‌انتظار قطاری که فقط رد می‌شد... .
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
«قهوه‌ی تلخ»
هر روز یک فنجان قهوه‌ی تلخ می‌خورد، بدون شکر.
می‌گفت تلخی‌اش یادش می‌اندازد زندگی همیشه شیرین نیست،
اما حقیقت این بود که
یاد او را در آن تلخی قاطی کرده بود.
تلخ، داغ، و پُر از حرف‌های نگفته... .
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
«قاب عکس شکسته»
قاب که افتاد، عکس ترک خورد.
نه آن‌قدر که چهره‌ها دیده نشوند،
فقط درست از وسط لبخندها
و او خیره ماند به تصویر ترک‌خورده.
فهمید که بعضی خاطره‌ها با صدا نمی‌شکنند،
با سکوت می‌میرند... .
 
Last edited:

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
«آخر صف»
او همیشه آخر صف می‌ایستاد.
نه چون دیر می‌رسید، نه از بی‌حوصلگی؛
بلکه کسی را نداشت که جایش را نگه دارد.
از میان جمعیت رد می‌شد،
سایه بود، نه صدا.
کاغذهای درون دستش چروک می‌شدند، پیش از آن‌که نوبتش برسد.
و هر بار که برگه‌ای را تحویل می‌داد،
دست‌هایش می‌لرزیدند،
نه از ترس،
از فراموش شدن... .
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
«دست دوم»
او هر چیزی را بعد از دیگران داشت.
لباس‌های برادرش، کفش‌های همسایه، کیف مدرسه‌ی پسردایی.
خودش را هم دست‌دوم حس می‌کرد؛
نه چون چیزی کم داشت،
بلکه چون هیچ‌وقت کسی برای «اولین بار» به او فکر نکرده بود.
حتی دردهایش هم شبیه کسی دیگر بود،
نه به انتخاب خودش،
بلکه از سر عادت دیگران به ندیدن... .
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
«وقتی نگاه نکرد»
با لبخند وارد شد.
لباسی که دوست داشت پوشیده بود.
موهایش را هم مثل همیشه بسته بود.
اما او، نگاه نکرد.
نه حرفی، نه حتی یک سلام.
گاهی بی‌توجهی،
دردش از هر جدایی، عمیق‌تر است... .
 

Who has read this thread (Total: 10) View details

Top Bottom