mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
کسب وکار بزرگ تری نسبت به بقیه داشتند، هر کدام باید ماهیگیری شان را ۵۰ درصد کاهش می دادند. همه موافقت کردند که چنین راه حلی عادلانه است و جلسه پایان یافت.
حال نوبت به این رسیده بود که هر کدام پیش خودشان تصمیم بگیرند می خواهند به این توافق پای بند باشند یا نه و اینکه چقدر ماهی بگیرند.
دو نفر از آن ها به تعهدشان پای بند ماندند و میزان ماهیگیریشان را ۵۰ درصد کاهش دادند. نفر سوم شبیه بخشنده ها رفتار کرد: میزان
ماهیگیری اش را ۶۵ درصد کاهش داد. کل اعضای گروه متحد شده بودند تا منابع ماهیشان را حفظ کنند؛ ولی دِرِک تصمیم گرفت ماهیگیری اش را اصلاً کاهش ندهد.
به بیشترین مقداری که می توانست ماهیگیری کرد و در واقع میزان ماهیگیری خود را افزایش داد و سهم سه کارآفرین دیگر را گرفت. دِرِک پیش از آن جلسه کمترین سود را میان آن ها داشت. پس از اینکه بسیار بیشتر از مقدار تعیین شده ماهیگیری کرد، درآمدش ۷۰ درصد
بیشتر از ماهیگیر بخشنده و ۳۱ درصد بیشتر از دو نفر دیگر شد. وقتی همکارانش حرف هایش را به یادش آوردند، جواب داد: «می خواستم مذاکره رو به نفع خودم تموم کنم و رقبامو نابود کنم».
دِرِک طی چند ماه بعد، صعودی پرسرعت را در مسیر شغلی اش تجربه
کرد. یکی از تیم های ورزشی حرفه ای استخدامش کرد و به عنوان مذاکره کننده ای برجسته نامش سر زبان ها افتاد و نقشی کلیدی در تشکیل تیمی ایفا کرد که در مسابقات جهانی قهرمان شد. توانست طی مدت زمانی که به طرز عجیبی کوتاه بود ترفیع بگیرد و در سی سالگی، به یکی از ۱۰۰ فرد قدرتمند اول در رشته ی ورزشی اش تبدیل شود.
وقتی کارش را به عنوان مذاکره کننده ای حرفه ای شروع کرد، وظیفه اش مدیریت بودجه، شناسایی استعدادهای برتر احتمالی و مذاکره با مدیربرنامه های بازیکنان جدید و قدیمی بود. از آن جایی که منابع محدود بودند، مذاکره به شیوه ی فردی گیرنده به نفع او بود. درک دنبال
استعدادهای کمتر شناخته شده رفت و توانست در لیگ دسته دو الماسی را پیدا کند. با مدیربرنامه ی این بازیکن ملاقاتی ترتیب داد تا درباره ی قراردادشان صحبت کند. دِرِک با حفظ شیوه اش پیشنهاد پایینی مطرح کرد. مدیربرنامه ی این بازیکن ناامید شده بود: بازیکنان های مثل این را می شناسم که حقوق های خیلی بیشتری دریافت می کنند. این مدیربرنامه دِرِک را به بازی دادنش متهم و درخواست پول بیشتری کرد، ولی دِرِک این پیشنهاد را نادیده گرفت و مبلغ پیشنهادی را بیشتر نکرد. در نهایت، این مدیربرنامه تسلیم شد و با شرایط درک موافقت کرد.
چنین چیزی بردی برای درک بود و هزاران دلار برای تیمش صرفه جویی کرده بود. اما وقتی دِرک آن شب به خانه برگشت، آرام و قرار نداشت. «از
حال نوبت به این رسیده بود که هر کدام پیش خودشان تصمیم بگیرند می خواهند به این توافق پای بند باشند یا نه و اینکه چقدر ماهی بگیرند.
دو نفر از آن ها به تعهدشان پای بند ماندند و میزان ماهیگیریشان را ۵۰ درصد کاهش دادند. نفر سوم شبیه بخشنده ها رفتار کرد: میزان
ماهیگیری اش را ۶۵ درصد کاهش داد. کل اعضای گروه متحد شده بودند تا منابع ماهیشان را حفظ کنند؛ ولی دِرِک تصمیم گرفت ماهیگیری اش را اصلاً کاهش ندهد.
به بیشترین مقداری که می توانست ماهیگیری کرد و در واقع میزان ماهیگیری خود را افزایش داد و سهم سه کارآفرین دیگر را گرفت. دِرِک پیش از آن جلسه کمترین سود را میان آن ها داشت. پس از اینکه بسیار بیشتر از مقدار تعیین شده ماهیگیری کرد، درآمدش ۷۰ درصد
بیشتر از ماهیگیر بخشنده و ۳۱ درصد بیشتر از دو نفر دیگر شد. وقتی همکارانش حرف هایش را به یادش آوردند، جواب داد: «می خواستم مذاکره رو به نفع خودم تموم کنم و رقبامو نابود کنم».
دِرِک طی چند ماه بعد، صعودی پرسرعت را در مسیر شغلی اش تجربه
کرد. یکی از تیم های ورزشی حرفه ای استخدامش کرد و به عنوان مذاکره کننده ای برجسته نامش سر زبان ها افتاد و نقشی کلیدی در تشکیل تیمی ایفا کرد که در مسابقات جهانی قهرمان شد. توانست طی مدت زمانی که به طرز عجیبی کوتاه بود ترفیع بگیرد و در سی سالگی، به یکی از ۱۰۰ فرد قدرتمند اول در رشته ی ورزشی اش تبدیل شود.
وقتی کارش را به عنوان مذاکره کننده ای حرفه ای شروع کرد، وظیفه اش مدیریت بودجه، شناسایی استعدادهای برتر احتمالی و مذاکره با مدیربرنامه های بازیکنان جدید و قدیمی بود. از آن جایی که منابع محدود بودند، مذاکره به شیوه ی فردی گیرنده به نفع او بود. درک دنبال
استعدادهای کمتر شناخته شده رفت و توانست در لیگ دسته دو الماسی را پیدا کند. با مدیربرنامه ی این بازیکن ملاقاتی ترتیب داد تا درباره ی قراردادشان صحبت کند. دِرِک با حفظ شیوه اش پیشنهاد پایینی مطرح کرد. مدیربرنامه ی این بازیکن ناامید شده بود: بازیکنان های مثل این را می شناسم که حقوق های خیلی بیشتری دریافت می کنند. این مدیربرنامه دِرِک را به بازی دادنش متهم و درخواست پول بیشتری کرد، ولی دِرِک این پیشنهاد را نادیده گرفت و مبلغ پیشنهادی را بیشتر نکرد. در نهایت، این مدیربرنامه تسلیم شد و با شرایط درک موافقت کرد.
چنین چیزی بردی برای درک بود و هزاران دلار برای تیمش صرفه جویی کرده بود. اما وقتی دِرک آن شب به خانه برگشت، آرام و قرار نداشت. «از