به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

انگیزشی * ببخش و بگیر *چرا و چگونه بخشنده ها به اوج موفقیت می رسند؟ ●آدام گرنت●مترجم: علیرضا خاکساران، سعید یاراحمدی / تایپیست : * mahban *

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
کسب وکار بزرگ تری نسبت به بقیه داشتند، هر کدام باید ماهیگیری شان را ۵۰ درصد کاهش می دادند. همه موافقت کردند که چنین راه حلی عادلانه است و جلسه پایان یافت.

حال نوبت به این رسیده بود که هر کدام پیش خودشان تصمیم بگیرند می خواهند به این توافق پای بند باشند یا نه و اینکه چقدر ماهی بگیرند.
دو نفر از آن ها به تعهدشان پای بند ماندند و میزان ماهیگیریشان را ۵۰ درصد کاهش دادند. نفر سوم شبیه بخشنده ها رفتار کرد: میزان
ماهیگیری اش را ۶۵ درصد کاهش داد. کل اعضای گروه متحد شده بودند تا منابع ماهیشان را حفظ کنند؛ ولی دِرِک تصمیم گرفت ماهیگیری اش را اصلاً کاهش ندهد.

به بیشترین مقداری که می توانست ماهیگیری کرد و در واقع میزان ماهیگیری خود را افزایش داد و سهم سه کارآفرین دیگر را گرفت. دِرِک پیش از آن جلسه کمترین سود را میان آن ها داشت. پس از اینکه بسیار بیشتر از مقدار تعیین شده ماهیگیری کرد، درآمدش ۷۰ درصد
بیشتر از ماهیگیر بخشنده و ۳۱ درصد بیشتر از دو نفر دیگر شد. وقتی همکارانش حرف هایش را به یادش آوردند، جواب داد: «می خواستم مذاکره رو به نفع خودم تموم کنم و رقبامو نابود کنم».

دِرِک طی چند ماه بعد، صعودی پرسرعت را در مسیر شغلی اش تجربه
کرد. یکی از تیم های ورزشی حرفه ای استخدامش کرد و به عنوان مذاکره کننده ای برجسته نامش سر زبان ها افتاد و نقشی کلیدی در تشکیل تیمی ایفا کرد که در مسابقات جهانی قهرمان شد. توانست طی مدت زمانی که به طرز عجیبی کوتاه بود ترفیع بگیرد و در سی سالگی، به یکی از ۱۰۰ فرد قدرتمند اول در رشته ی ورزشی اش تبدیل شود.

وقتی کارش را به عنوان مذاکره کننده ای حرفه ای شروع کرد، وظیفه اش مدیریت بودجه، شناسایی استعدادهای برتر احتمالی و مذاکره با مدیربرنامه های بازیکنان جدید و قدیمی بود. از آن جایی که منابع محدود بودند، مذاکره به شیوه ی فردی گیرنده به نفع او بود. درک دنبال
استعدادهای کمتر شناخته شده رفت و توانست در لیگ دسته دو الماسی را پیدا کند. با مدیربرنامه ی این بازیکن ملاقاتی ترتیب داد تا درباره ی قراردادشان صحبت کند. دِرِک با حفظ شیوه اش پیشنهاد پایینی مطرح کرد. مدیربرنامه ی این بازیکن ناامید شده بود: بازیکنان های مثل این را می شناسم که حقوق های خیلی بیشتری دریافت می کنند. این مدیربرنامه دِرِک را به بازی دادنش متهم و درخواست پول بیشتری کرد، ولی دِرِک این پیشنهاد را نادیده گرفت و مبلغ پیشنهادی را بیشتر نکرد. در نهایت، این مدیربرنامه تسلیم شد و با شرایط درک موافقت کرد.

چنین چیزی بردی برای درک بود و هزاران دلار برای تیمش صرفه جویی کرده بود. اما وقتی دِرک آن شب به خانه برگشت، آرام و قرار نداشت. «از
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
صحبت هامون می تونستم بفهمم که خیلی ناراحته. به نکاتی درباره ی بازیکنانی شبیه به این بازیکن اشاره کرد، ولی در بحبوحه ی بحث زیاد به این حرفاش گوش ندادم.

وقتی رفت اصلاً از این معامله راضی نبود». دِرِک تصمیم گرفت دل این مدیربرنامه را به دست آورد. پس قرارداد را پاره کرد و درخواست اصلی او را انجام داد و هزاران دلار پول بیشتری برای این
بازیکن پرداخت کرد. آیا چنین تصمیمی خردمندانه بود؟ درک با این کار هزینه ی بیشتری روی دست تیمش می گذاشت و احتمالاً کارش شروع چنین رویه ای در
مذاکره های دیگرش بود. تازه قرادادی را که پاره کرد امضا شده بود.

مدیربرنامه پیشنهاد را پذیرفته بود و درک هم به هدفش رسیده بود.
بازگشت دوباره به این مذاکره به نظر نمی رسید هوشمندانه باشد. در واقع هوشمندانه تر از آن چیزی بود که در وهله ی اول به نظر می رسد. وقتی محققان دانشگاه وندربیلت، بروس بری و ری فریدمن، به بررسی
مذاکرات پرداختند، حدس می زدند مذاکره کنندگان باهوش نتایج بهتری خواهند گرفت، چون می توانند اطلاعات بیشتری را جمع آوری و تحلیل کنند، چند مشکل را همزمان پیگیری کنند و راه حل هایی پنهانی ارائه دهند. در تحقیقی، بری و فریدمن اطلاعات هوشی تقریباً صد نفر از دانشجویان ام بی ای را جمع آوری کردند. هوش این دانشجویان را با استفاده از امتیاز هر دانشجو در آزمون پذیرش در دوره های تحصیلات تکمیلی مدیریت(۱۹۸( اندازه گیری کردند؛ آزمونی سختی که در پذیرش دانشکده های کسب وکار استفاده می شود تا توانایی های ّ کمی، کلامی و تحلیلی دانشجویان را اندازه گیری کند.

این مشارکت کنندگان در گروه های دو نفره به مذاکره می پرداختند و نقش کارفرمای ساخت مرکز خریدی جدید یا نماینده ی فروشگاهی بالقوه ای را برای همکاری با این مرکز خرید بازی می کردند. پس از اینکه مذاکره تمام می شد، توافق نهایی شان را ثبت می کردند و دو فرد خبره ارزش این معامله را برای هر شرکت کننده ارزیابی می کردند.
همان طور که انتظار می رفت، منفعت مشترک آن جایی به بیشترین مقدار
خود می رسید که هر دو شرکت کننده باهوش بودند. بری و فریدمن دستاوردهای هر شرکت کننده را به بخش های مختلف تقسیم کردند و انتظار داشتند بفهمند مذاکره کنندگان باهوش تر به قراردادهای بهتری برای خودشان دست پیدا می کنند یا نه؟

ولی این طور نبود. باهوش ترین مذاکره کنندگان معامله های بهتری را برای طرف مقابل شان رقم می زدند. بری و فریدمن می نویسند: «مذاکره کننده ی باهوش تر میتواند علاقه مندی واقعی طرف مقابلش را بفهمد و به این ترتیب، با هزینه ی کمی برای خود، به او پیشنهاد بهتری را ارائه کند». هر چقدر باهوش تر باشید، به طرف مقابل تان بیشتر کمک می کنید تا موفق شود. این دقیقاً همان کاری است که
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
دِرِک انجام داد و برای آن بازیکن پول بیشتری به مدیربرنامه اش پرداخت کرد. به شیوه ی ملاحظه گرایانه بخشید که هزینه ی کمی برای خودش و
منفعت زیادی برای مدیربرنامه و بازیکن داشت. چند هزار دلار بیشتر مبلغ کمی برای تیمش بود، ولی برای این بازیکن مبلغ قابل توجهی بود.

چه چیزی باعث شد دِرِک به سمت بخشندگی برود؟ او کمی پیش از این مذاکره فرصتی کوتاه برای فهم چیزی پیدا کرده بود که برایش خیلی اهمیت داشت: شهرتش. در پایان هر جلسه ی دوره ی مذاکره ای که شرکت کرده بود، هر مشارکت کننده رأیی در چند بخش برای مذاکره کنندگان ثبت می کرد. دِرِک در بخش فعال ترین، خلاق ترین و بااخلاق ترین مذاکره کننده هیچ رأیی نگرفته بود. در واقع فقط یک بخش بود که در آن رأی گرفته بود.

دِرِک در این بخش به خصوص بیشترین آرا را گرفته بود. او برنده ی
بی چون وچرای عنوان ظالم ترین مذاکره کننده بود. اما دِرِک در همان هفته دستاورد به یادماندنی تری نیز داشت. او به تنها دانشجویی در تاریخ مدرسه ی کسب وکار تبدیل شد که ظالم ترین مذاکره کننده ی کلاسی انتخاب شد که هرگز در آن شرکت نکرده بود.

همزمان با دوره ای که او در آن شرکت کرده بود، کلاس مذاکره ی دیگری نیز در حال برگزاری بود. هیچ کدام از دانشجویان کلاس های دیگر حاضر نمی شدند با او سر میز مذاکره بنشینند. بعضی هایشان هیچ وقت با او ملاقات نداشتند. با این حال شهرتش آن قدر زود پخش شد که در هر صورت، به او به عنوان ظالم ترین مذاکره کننده رأی دادند. دِرِک در حال مذاکره به شیوه ای بود که در جهان گیرندگان، هر فرد منطقی به همان شیوه مذاکره می کند. او به عنوان ورزشکاری حرفه ای فهمیده بود اگر تا آن جا که می تواند ادعای ارزشمند بودن نکند، در معرض خطر توسری خور شدن قرار می گیرد.

دِرِک می گوید: «تیم در مقابل بازیکن قرار داشت. تیم همیشه تلاش می کرد پولمو از جیبم بیرون بکشه، پس دیدم به مذاکره این بود که مثل یه نبرده که یه برنده و یه بازنده داره. باید تلاش می کردم بیشتر و بیشتر بگیرم». پس از اینکه از سوی همکلاسی هایش و گروهی از افراد غریبه به عنوان ظالم ترین مذاکره کننده انتخاب شد، شروع به بررسی سبک رفتارش در سر میز مذاکره کرد. او می گوید: «گرچه در کوتاه مدت تونستم به منفعت برسم، در بلند مدت من بودم که ضرر کردم.

را*ب*طه ام با همکارم خراب شد و این موضوع اعتبارم رو زیر سؤال برده بود». درک می گوید در مذاکره با آن مدیربرنامه، پاره کردن قرارداد و پرداخت پول بیشتر «حسن نیت ایجاد کرد و مدیربرنامه ی بازیکن خیلی ازم تشکر کرد. وقتی این بازیکن برای انتقال آزاد شد، مدیربرنامه اش با من تماس گرفت. حالا که خوب بهش فکر می کنم، خیلی خوشحالم که اون کار رو کردم. قطعاً را*ب*طه مون رو بهتر کرد و به سازمان مون کمک کرد. شاید
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
ظالم ترین مذاکره کننده داشت کم کم بزرگ می شد». در واقع، معتقدم دگرگونی دِرِک ربطی به بزرگ شدنش نداشت. بزرگ شدن به فرآیند رشد و پیشرفت اشاره می کند، ولی در واقع دِرِک به نحوی مشغول برداشتن قدمی به عقب بود تا ارزش های اصلی خود را که سال ها همراهش بوده اند از میز مذاکره بیرون براند.

بسیار پیش تر از اینکه
به عنوان یک گیرنده به مذاکره بپردازد، همکارانش او را فردی بخشنده و نیکوکار می دانستند که برای هر کسی زمان اختصاص می داد. برای همکارانی که به مسیر شغلی مدیریت ورزشی علاقه مند بودند، ساعات زیادی را صرف توصیه می کرد و به ورزشکاران جوانی که می خواستند راه او را بپیمایند، مشاوره می داد. در دوران نوجوانی و جوانی، از دوران راهنمایی گرفته تا دبیرستان و دانشگاه، تقریباً در هر تیمی که حضور داشت، کاپیتان بود.

حتی در اولین تیم حرفه ای اش؛ با اینکه تازه کار بود، کاپیتان شد. بازیکنانی که دو برابر او سن داشتند به تعهدش برای در اولویت قرار دادن منفعت تیم نسبت به منفعت خودش احترام می گذاشتند. تغییر دِرِک در پشت میز مذاکره به فراگیری مجموعه ی جدیدی از ارزش ها مربوط نبود.

این دگرگونی به پرورش اعتمادبه نفس و شجاعتش برای بروز
مجموعه ای قدیمی از ارزش ها در حوزه ای جدید مربوط بود. معتقدم این موضوع برای بیشتر افرادی که در فضای حرفه ای حسابگرند صادق است و امیدوارم افراد شبیه دِرِک منتظر این نمانند که عنوان ظالم ترین مذاکره کننده را دریافت کنند و بعد از آن تازه در محل کارشان راه هایی برای توجه به منفعت دیگران پیدا کنند. این روزها برای دِرِک شیوه ی متمایز بخشیدن این است که به تیم های حریف کمک کند تا درباره ی بازیکنان
اطلاعات جمع آوری کنند. در حال رقابت در ورزشی با مجموع صفر هستند، ولی این دانش را به اشتراک می گذارد تا تیم های رقیب بتوانند تصمیم های خوبی درباره ی بازیکنان سابق تیم او داشته باشند.

«در زمین بازی می خوام تیم مقابل را شکست بدم. ولی خارج از زمین بازی همیشه تلاش می کنم بهشون کمک کنم».
امروزه دِرِک تغییر رویه اش به بخشش را عامل موفقیتش در ایجاد تیمی حرفه ای می داند که برنده ی مسابقات قهرمانی بوده است. با این حال، هنوز هم نگران است اگر افراد خارج از حلقه ی هم فکرانش از این تغییر رویه مطلع شوند، چه اتفاقی می افتد. در واقع دِرِک سورنسون یک اسم مستعار است: پیش از اینکه داستانش را بیان کنم از من خواست که هویتش را افشا نکنم. او می گوید: «نمی خوام دیگران بفهمن بیش از چیزی که نیاز بوده به بازیکنی پول دادم».

این ترس ها بین بسیاری از بخشندگان موفق نیز وجود دارند، ولی میتوان بر آن ها غلبه کرد. شریان پلَس را در نظر بگیرید، مدیر خدمات مالی در فصل
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
اول که این حقیقت را مخفی می کرد که مهربانی و نوع دوستی برترین قدرت هایش هستند. وقتی از او خواستم داستانش را تعریف کند، او نیز همچون دِرِک فقط تحت این شرایط که ناشناس بماند با چنین چیزی موافقت کرد. شش ماه بعد نظرش را عوض کرد.

گفت: «کمپینی زیرزمینی از بخشندگانی ایجاد کردم که می خوان از لاک شون بیرون بیان. بخشنده بودن به موفقیت شخصی و حرفه ایم کمک کرده. صحبت کردن درباره ش آزادی بخشه. دیگه نمی ترسم». چه چیزی نظرش را عوض کرده بود؟ زمانی که شریان برای اولین بار ویژگی های بخشندگی اش را تشخیص داد، روی خطرهایش متمرکز شده بود: افراد از او انتظار داشتند سرسخت و نتیجه محور باشد و شاید بخشندگی را نشانه ای از ضعفش می دانستند.

ولی وقتی به افراد شرکتش دقت کرد، متوجه شد تمام الگوهایش افرادی بخشنده بودند. ناگهان چارچوب مرجعش تغییر کرد: به جای دیدن بخشندگان در انتهای نردبان موفقیت، متوجه شد تعداد شگفت انگیزی از آن ها در بالاترین نقطه قرار گرفته اند. این چیزی نیست که وقتی به افراد موفق نگاه می کنیم، متوجهش شویم. گیرندگان موفق به دلیل گرایش شان به سخنرانی های مقتدرانه و زدن اعتبار به اسم خود، کسانی اند که یکه تازند و به چشم می آیند. ولی اگر به سبک رفتاری افراد در یک را*ب*طه ی متقابل در محیط کسب وکار تان توجه کنید، فکر می کنم بخشندگان زیادی را می بینید که به سمت موفقیت مدنظرتان می روند.


***

به شخصه، افراد موفقی را که بیش از همه تحسین می کنم بخشندگان هستند و احساس می کنم مسئولیتم تلاش برای انتقال مطالبی است که از آن ها یاد گرفته ام. وقتی به وارتون آمدم، هدفم این بود که به برخی از بهترین تحلیل گران جهان آموزش دهم چطور رهبران، مدیران و مذاکره کنندگان بهتری باشند. تصمیم گرفتم آن ها را با سبک های رفتاری در یک را*ب*طه ی متقابل آشنا کنم و سؤالی را مطرح کنم که مقدمه ای بر نوشتن این کتاب شد: فکر می کنید چه کسانی در انتهای نردبان موفقیت جای دارند؟

همه نظر واحدی داشتند: بخشندگان. وقتی پرسیدم چه کسی به بالاترین نقطه می رسد، نیمی از آن ها گفتند حسابگران و نیمی دیگر گفتند گیرندگان. پس تصمیم گرفتم به آن ها چیزی را یاد بدهم که به نظرشان مخالف عرف
بود. به آن ها گفتم: «شاید موفقیت بخشندگان رو نادیده می گیرید». درست است افرادی که همواره به دیگران کمک می کنند و چیزی در عوضش نمی خواهند همان هایی اند که در انتهای نردبان قرار می گیرند. ولی همین
شیوه ی بخشندگی با کمی تغییرات می تواند افراد را به بالاترین نقطه ی این
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
نردبان برساند. «توجه و انرژی تون رو روی ایجاد تغییری در زندگی دیگران متمرکز کنید و موفقیت به عنوان محصولی جانبی به وجود میاد». می دانستم مشغول مبارزه ی دشواری هستم، پس تصمیم گرفتم ثابت کنم اشتباه می کنند.این کتاب همان اثبات است.


***

گرچه بسیاری از ما به ارزش های بخشندگی معتقدیم، بیشتر اوقات تمایلی به ابرازشان در محل کار نداریم. ولی رشد کار تیمی، کارهای خدماتی و شبکه های اجتماعی فرصت های جدیدی را برای بخشندگان به وجود آورده اند تا روابط و شهرتی را ایجاد کنند که به موفقیت شان شتاب و شدت می دهد. شواهدی ارائه داده ایم که نشان می دهند بخشندگان میتوانند در طیفی بسیار متفاوت، از مهندسی گرفته تا پزشکی و فروشندگی، به جایگاه بالا برسند. پیتر اودی مشاور مالی استرالیایی را به یاد دارید که به نظر می رسید با هدف کمک به مدیریت منابع مالی زمانش را برای ملاقات با کارگر فقیر آهن آلات قراضه تلف می کند؟

معلوم شد این مشتری مالک ثروتمند کسب وکار آهن آلات قراضه است که منافع بزرگی برای شرکت پیتر به ارمغان آورد، ولی این داستان همین جا تمام نمی شود. پیتر فهمید او به قدری درگیر اداره ی کسب وکارش است که برای تفریح هیچ وقتی ندارد و می خواست به او کمک کند. چند ماه بعد، یکی دیگر از مشتریانش که خانم بود توضیح داد از کارش به عنوان مدیر یک صافکاری و نقاشی اتومبیل راضی نیست.

مالک کارگاه آهن آلات قراضه به دنبال شخصی با مهارت های این خانم بود و پیتر او را پیشنهاد کرد و معلوم شد که فاصله ی خانه ی این خانم تا محل کارگاه آهن آلات قراضه پنج دقیقه است. سه هفته بعد، کارش را شروع کرد و مالک کارگاه آهن آلات قراضه پس از چند سال با همسرش به مسافرت رفت. پیتر می گوید: «هر دو مشتری خوشحال و شاکرن که فقط به فکر سرمایه گذاری هاشون نیستم و به کل زندگی شون فکر می کنم. هر چقدر بیشتر کمک کنم، موفق تر می شم. ولی موفقیت رو با تأثیرش روی افراد اطرافم اندازه گیری می کنم. افتخار واقعی اینه».

در ذهن یک گیرنده، تعریف موفقیت معنای متمایزی دارد. در حالی که گیرندگان موفقیت را در کسب نتایجی می دانند که برتر از نتایج دیگران است و حسابگران موفقیت را در تعادل بین دستاوردهای فردی و عدالت در مواجهه با دیگران می دانند، بخشندگان مسیر پیتر را دنبال می کنند و
موفقیت را دستاوردی فردی توصیف می کنند که تأثیر مثبتی روی دیگران دارد. جدی گرفتن این تعریف از موفقیت شاید به تغییرات چشمگیری در شیوه ی استخدام، ارزیابی، اعطای پاداش و ترفیع افراد در سازمان ها نیاز
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
داشته باشد. ممکن است به این معنی باشد که نه تنها به بهره وری فرد توجه کنیم، بلکه اثر موجی آن روی بهره وری دیگران را نیز در نظر بگیریم.

اگر تصورمان از موفقیت را گسترش دهیم تا کمک کردن به دیگران نیز در کنار دستاوردهای فردی جایی داشته باشد، شاید افراد انگیزه پیدا کنند که سبک رفتاری شان را در یک را*ب*طه ی متقابل کاری به سمت بخشندگی ببرند. اگر برای رسیدن به موفقیت لازم باشد که به دیگران منفعت برسانید، احتمالش هست که گیرندگان و حسابگران راه هایی ملاحظه گرایانه پیدا کنند که منافع شخصی و جمعی را در کنار هم به پیش ببرند. در این کتاب، در تمام داستان های ذکر شده درباره ی بخشندگان موفق، ارتباطی بین موفقیت فردی و جمعی وجود دارد.

آدام ریفکین به عنوان یک کارآفرین با تلاش برای کمک کردن به هر کسی که با او ملاقات می کرد، شبکه ی خودش را از افراد تأثیرگذار ساخت و توانست شرکت های موفقی را راه اندازی و به هزاران نفر از همکارانش کمک کند تا کار پیدا کنند، توانایی های خود را گسترش دهند و کسب وکارهای مولدی ایجاد کنند. دیوید هورنیک به عنوان یک سرمایه گذار خطرپذیر روی شرکت های سودده سرمایه گذاری کرد و به کارآفرینان بلندپرواز کمک کرد تا بتوانند ارائه های بهتری داشته باشند و برای شرکت های نوپای شان سرمایه پیدا کنند و از این طریق شهرت یافت.

جورج میر به عنوان یک نویسنده ی کمدی جوایز امی را گرفت و به عنوان شوخ طبع ترین نویسنده ی هالیوود شهرت یافت و برای افرادی که در مجله ی طنز مرد ارتشی و انیمیشن خانواده ی سیمپسون با او همکاری کرده بودند، اثربخشی و درهای باز بیشتری را به ارمغان آورد.

سی. جی. اسکندر چند ده جایزه ی تدریس گرفت و الهام بخش نسل جدید دانشجویان شد، ظرفیت شان را دید و به آن ها در دستیابی به این ظرفیت انگیزه داد و کانری کالاهان توانست انرژی اش را حفظ کند و پس از اینکه سازمانی غیرانتفاعی را افتتاح کرد تا برای ورود به دانشگاه به کودکان محروم کمک کند، نامزد جایزه ی ملی تدریس شد. در بخش درمان نیز کیلدر اسکوتو و نانسی فلپس با کمک به بیماران به بالای نمودار درآمد شرکت شان رسیدند. در خدمات مشاوره، جیسون گلر و لیلیان باور زودتر از موعد به یکی از شرکای شرکت تبدیل شدند و این کار را با مشارکت هایی در راه کمک به همکاران تازه کارشان و پرورش آنها انجام دادند که سبب افزایش دانش همکاران شد. در سیاست، آبراهام لینکلن رئیس جمهور شد و به عنوان بزرگ ترین رهبر تاریخ جهان میراثی از خود بر جا گذاشت و این مقام را با کمک به حریفان برای تصاحب جایگاه های سیاسی مطلوب شان به دست آورد.

این همان چیزی است که درباره ی بخشندگان موفق از همه جذاب تر است: بدون سد راه دیگران شدن، خودشان را به بالا می رسانند، راه هایی برای
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
بزرگ کردن کیک منافع پیدا می کنند که هم به نفع خودشان و هم به نفع دیگران است. در حالی که موفقیت برای گیرندگان بازی با مجموع صفر است، در گروه بخشندگان، شاید چیزی بیشتر از مجموع اجزا باشد.

شاهد بودم که برخی افراد با اطلاع از چنین دانشی به حسابگران زیرک تری تبدیل شده اند و به امید به دست آوردن روابط و شهرت لازم برای پیشرفت موفقیت خودشان، به دیگران کمک کرده اند. آیا افراد می توانند از طریق بخشش ابزاری موفق شوند، بخششی که نیت اصلی اش گرفتن است؟

در ابتدای کتاب اشاره کردم که در بلندمدت شاید جواب خیر باشد.
مرز مشخصی بین بخشندگی و حسابگری هوشمندانه وجود دارد و بسته به اینکه سبک رفتاری در یک را*ب*طه ی متقابل را با خود اعمال یا انگیزه ی پشت شان یا ترکیبی از این دو تعریف کنیم، این مرز جابه جا می شود. سؤال فلسفی عمیقی است و با آگاهی از طیف دیدگاه های مختلف درباره ی چگونگی ارزیابی حسابگران زیرک، پاسخ به آن آسان است. از یک طرف، حتی اگر انگیزه ها ترکیبی باشند، رفتارهای یاری رسان بیشتر اوقات باعث افزودن ارزش به دیگران می شوند و مقدار کلی بخشش در نظامی
اجتماعی را افزایش می دهند.

از طرف دیگر، همان طور که در مورد کنث لی دیدیم، رفتارهایمان سرنخ هایی از انگیزه هایمان را لو می دهند. اگر برای کسانی که بخشش ما شامل حال شان می شود و کسانی که شاهد بخشش مان هستند این سؤال پیش بیاید که آیا نیت مان خودخواهانه است، احتمالش کمتر می شود که با تشکر یا تحسین به ما پاسخ دهند. زمانی که
حسابگران زیرک تلاش ریاکارانه ای برای کمک به دیگران می کنند تا به منفعت شخصی برسند، شاید با بمبی که خودشان کار گذاشته اند به هوا بروند: شاید حسابگران دیگر از کمک کردن به آن ها پرهیز کنند، اطلاعاتی منفی درباره ی شهرت آن شخص پخش کنند یا راه های دیگری برای تنبیه این شخص متقلب پیدا کنند.

برای پرهیز از چنین پیامدهایی، بهترین کار این است افرادی که تمایل به حسابگری دارند، بخشش شان را برای دریافت کننده ای که برای شان اهمیت دارد به شیوه ای انجام دهند که از انجام آن لذت می برند. به این روش، حتی اگر از کائنات یا به طور مستقیم پاداشی دریافت نکنند، با ذهنیت یک بخشنده کار می کنند که باعث می شود انگیزه شان خالصانه تر به نظر برسد و در واقعیت نیز خالص تر شوند.

در نهایت، حسابگران زیرک با انتخاب مکرر اینکه با در نظر گرفتن منفعت دیگران عمل کنند، شاید به خودشان
بیایند و ببینند هویتی بخشنده در خود پرورش داده اند که سبب حرکت تدریجی آن ها به سمت بخشش در یک را*ب*طه ی متقابل شده است. بیشتر ساعات بیداری مان را صرف کارمان می کنیم. یعنی کاری که می کنیم به بخشی اساسی از وجودمان تبدیل می شود. اگر ارزش های بخشندگان را
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
فقط در زندگی شخصی مان به کار بگیریم، در زندگی حرفه ای مان چه
چیزهایی را از دست می دهیم؟

شاید با کمی تغییر مسیر به سمت بخشندگی متوجه شویم در ساعات بیداری مان موفقیت بیشتری به دست آورده ایم، به معنای بیشتری دست پیدا کرده ایم و تأثیر پایدارتری داشته ایم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
کارهایی برای تأثیرگذاری

اگر علاقه مند به اجرای اصول این کتاب در کار یا زندگی تان هستید، فهرستی از کارهایی عملی تهیه کرده ام که می توانید انجام شان دهید. خیلی از این کارها بر اساس راهبردها و عادات بخشندگان موفق است و در هر مورد، منابع و ابزارهایی را برای ارزیابی، سازمان دهی یا پرورش بخشندگی ارائه کرده ام.

برخی از این گام ها بر افزایش بخشندگی بیشتر در رفتارهای روزانه تان تمرکز می کنند، بقیه بر تنظیم میزان بخشندگی تان، پیدا کردن بخشندگان دیگر یا تشویق دیگران به بخشندگی تأکید دارند.

۱ .میزان بخشندگی تان را آزمایش کنید. بیشتر اوقات در خلأ بازخوردی
زندگی می کنیم و اطلاع نداریم که اعمال مان چه تأثیری روی دیگران دارد. برای پیگیری تأثیرتان و ارزیابی خودآگاهی تان، مجموعه ای رایگان از
ابزارهای آنلاین را طراحی کرده ام. به آدرس اینترنتیcom.giveandtake.www بروید تا در ارزیابی رایگانی شرکت کنید که مقدار بخشندگی تان را اندازه گیری می کند.

علاوه بر اینکه خودتان می توانید به این سؤالات پاسخ دهید، می توانید از افراد شبکه تان نیز بخواهید تا به سبک رفتاری تان در یک را*ب*طه ی متقابل امتیاز دهند و داده هایی دریافت می کنید که نشان می دهند چند بار بخشنده، گیرنده یا حسابگر انتخاب شده اید.

۲ .حلقه ی عمل متقابل را اجرا کنید. اگر هر هفته گروه هایی از افراد سازمان تان بیست دقیقه دور هم جمع شوند تا درخواست هایی مطرح کنند و در تحقق آن ها به یکدیگر کمک کنند، سازمان تان می تواند چه دستاوردهایی داشته باشد و برای بخشندگی چه هنجارهایی پرورش دهد؟

برای دریافت اطلاعات بیشتر برای اجرای حلقه ی عمل متقابل در سازمان تان، از سایت شرکت چریل و وین بیکر به آدرس (com.humaxnetworks.www (دیدن کنید که مجموعه ای از ابزارهای
مربوط به شبکه های اجتماعی را در اختیار افراد و سازمان ها می گذارد.

اطلاعاتی را ایجاد کرده اند که بتوانید حضوری حلقه ی عمل متقابل را به اجرا در بیاورید و ابزاری با نام ریپل افکت(۱۹۹ (دارند که می توانید با آن به صورت آنلاین این کار را انجام دهید. افراد معمولاً در گروه های پانزده الی سی نفره دور هم جمع می شوند. هر شخص درخواستی را برای اعضای گروه ارسال می کند که آن ها نیز مشارکت شان را انجام می دهند: از دانش،
 
بالا