mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
کلی به زندگی دارد، و چگونگی همکاری اش با دیگران؛ در هر آدمی چیزهایی بنیادی وجود
دارد که تغییر نمی کنند. تمام کسانی که در گردهمایی شرکت کرده بودند تا حد زیادی همان
آدم های سابق بودند.
شخصیت آنها همان شخصیت سی سال پیش بود. این موجب نوعی احساس امنیت می شود چون می توانی به خودت نگاه کنی و بگویی:
" من همان آدم هستم من آدم دیگری نشده ام. "
می توانی به این آدم ها نگاه کنی و بگویی : " بله، جف هنوز جف است؛ دیو هنوز دیو."
چقدر خوب، می توانم به خودم نگاه کنم بگویم: " من هم هنوز خودم هستم."
دانستن اینکه مردم تغییر نمی کنند به آدم قوت قلب می دهد. معنای آن این است که در هر
یک از ما، به عنوان یک فرد، چیزی هست که تماما به خودمان تعلق دارد.
چرا می نویسیم؟
بیل نوشتن هدف خود را به مقاله ای تشبیه می کند که به تازگی درباره مهندسی پل ساز
خوانده است. نویسنده مقاله سؤالی را مطرح می کند:
چه تفاوتی است میان کسی که در مورد چیزی خیال بافی می کند و کسی که از تخیلاتش استفاده می کند؟
_ جواب تعهد است. مهندس از تخیل خود استفاده میکند تا چیزی را طراحی کند، با این هدف که به آن جامه ی عمل بپوشاند. وقتی خیال بافی می کنید تعهدی نسبت به خلق آن ندارید. در حالی که وقتی چیزی را با نوعی تعهد شخصی تخیل می کنید، ساخته می شود.
وجه تمایز آنها تعهد است.
تاثیر نوشتن این بود که مرا از خیال بافی بیرون آورد و به آن متعهد شدم.
وقتی چیزی را می نویسیم، به نوعی واقعیت پیدا می کند. کم هستند کسانی که به نوشتن عادت دارند. برای من نوشتن کاری غیرعادی نیست. نوشتن نوعی تعهد است.
نتیجه گرفتن
بیل پس از بازگشت از گردهمایی احساس می کرد به نوعی انجام وظیفه کرده است.
_به آنجا برگشته و واقعیت را با رؤیا مقابله کرده بودم. از اینکه رفتم شادم. به هیچ راز تازه ای درباره خودم یا کس دیگری پی نبردم. در واقع نوعی نتیجه گیری بود، انگار باید می رفتم.و پس از رفتن به گردهمایی، کابوس ها متوقف شدند.
حالا شما
اولین گام برای متعهد شدن این است که آماده نوشتن خواستهی خود باشید. پس اقدام کوچکی در راه تحقق آن رویا صورت دهید، حتی اگر شواهد عکس آن را نشان می دهند. پس تعجب نکنید زمانی که کمک از جاهایی رسید که اصلا انتظارش را نداشتید.
جولی کامرون می گوید " بپرید، تور ظاهر خواهد شد."
دارد که تغییر نمی کنند. تمام کسانی که در گردهمایی شرکت کرده بودند تا حد زیادی همان
آدم های سابق بودند.
شخصیت آنها همان شخصیت سی سال پیش بود. این موجب نوعی احساس امنیت می شود چون می توانی به خودت نگاه کنی و بگویی:
" من همان آدم هستم من آدم دیگری نشده ام. "
می توانی به این آدم ها نگاه کنی و بگویی : " بله، جف هنوز جف است؛ دیو هنوز دیو."
چقدر خوب، می توانم به خودم نگاه کنم بگویم: " من هم هنوز خودم هستم."
دانستن اینکه مردم تغییر نمی کنند به آدم قوت قلب می دهد. معنای آن این است که در هر
یک از ما، به عنوان یک فرد، چیزی هست که تماما به خودمان تعلق دارد.
چرا می نویسیم؟
بیل نوشتن هدف خود را به مقاله ای تشبیه می کند که به تازگی درباره مهندسی پل ساز
خوانده است. نویسنده مقاله سؤالی را مطرح می کند:
چه تفاوتی است میان کسی که در مورد چیزی خیال بافی می کند و کسی که از تخیلاتش استفاده می کند؟
_ جواب تعهد است. مهندس از تخیل خود استفاده میکند تا چیزی را طراحی کند، با این هدف که به آن جامه ی عمل بپوشاند. وقتی خیال بافی می کنید تعهدی نسبت به خلق آن ندارید. در حالی که وقتی چیزی را با نوعی تعهد شخصی تخیل می کنید، ساخته می شود.
وجه تمایز آنها تعهد است.
تاثیر نوشتن این بود که مرا از خیال بافی بیرون آورد و به آن متعهد شدم.
وقتی چیزی را می نویسیم، به نوعی واقعیت پیدا می کند. کم هستند کسانی که به نوشتن عادت دارند. برای من نوشتن کاری غیرعادی نیست. نوشتن نوعی تعهد است.
نتیجه گرفتن
بیل پس از بازگشت از گردهمایی احساس می کرد به نوعی انجام وظیفه کرده است.
_به آنجا برگشته و واقعیت را با رؤیا مقابله کرده بودم. از اینکه رفتم شادم. به هیچ راز تازه ای درباره خودم یا کس دیگری پی نبردم. در واقع نوعی نتیجه گیری بود، انگار باید می رفتم.و پس از رفتن به گردهمایی، کابوس ها متوقف شدند.
حالا شما
اولین گام برای متعهد شدن این است که آماده نوشتن خواستهی خود باشید. پس اقدام کوچکی در راه تحقق آن رویا صورت دهید، حتی اگر شواهد عکس آن را نشان می دهند. پس تعجب نکنید زمانی که کمک از جاهایی رسید که اصلا انتظارش را نداشتید.
جولی کامرون می گوید " بپرید، تور ظاهر خواهد شد."