به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
کلی به زندگی دارد، و چگونگی همکاری اش با دیگران؛ در هر آدمی چیزهایی بنیادی وجود
دارد که تغییر نمی کنند. تمام کسانی که در گردهمایی شرکت کرده بودند تا حد زیادی همان
آدم های سابق بودند.

شخصیت آنها همان شخصیت سی سال پیش بود. این موجب نوعی احساس امنیت می شود چون می توانی به خودت نگاه کنی و بگویی:
" من همان آدم هستم من آدم دیگری نشده ام. "

می توانی به این آدم ها نگاه کنی و بگویی : " بله، جف هنوز جف است؛ دیو هنوز دیو."

چقدر خوب، می توانم به خودم نگاه کنم بگویم: " من هم هنوز خودم هستم."
دانستن اینکه مردم تغییر نمی کنند به آدم قوت قلب می دهد. معنای آن این است که در هر
یک از ما، به عنوان یک فرد، چیزی هست که تماما به خودمان تعلق دارد.

چرا می نویسیم؟


بیل نوشتن هدف خود را به مقاله ای تشبیه می کند که به تازگی درباره مهندسی پل ساز
خوانده است. نویسنده مقاله سؤالی را مطرح می کند:

چه تفاوتی است میان کسی که در مورد چیزی خیال بافی می کند و کسی که از تخیلاتش استفاده می کند؟

_ جواب تعهد است. مهندس از تخیل خود استفاده میکند تا چیزی را طراحی کند، با این هدف که به آن جامه ی عمل بپوشاند. وقتی خیال بافی می کنید تعهدی نسبت به خلق آن ندارید. در حالی که وقتی چیزی را با نوعی تعهد شخصی تخیل می کنید، ساخته می شود.
وجه تمایز آنها تعهد است.

تاثیر نوشتن این بود که مرا از خیال بافی بیرون آورد و به آن متعهد شدم.

وقتی چیزی را می نویسیم، به نوعی واقعیت پیدا می کند. کم هستند کسانی که به نوشتن عادت دارند. برای من نوشتن کاری غیرعادی نیست. نوشتن نوعی تعهد است.

نتیجه گرفتن


بیل پس از بازگشت از گردهمایی احساس می کرد به نوعی انجام وظیفه کرده است.
_به آنجا برگشته و واقعیت را با رؤیا مقابله کرده بودم. از اینکه رفتم شادم. به هیچ راز تازه ای درباره خودم یا کس دیگری پی نبردم. در واقع نوعی نتیجه گیری بود، انگار باید می رفتم.و پس از رفتن به گردهمایی، کابوس ها متوقف شدند.

حالا شما
اولین گام برای متعهد شدن این است که آماده نوشتن خواسته‌ی خود باشید. پس اقدام کوچکی در راه تحقق آن رویا صورت دهید، حتی اگر شواهد عکس آن را نشان می دهند. پس تعجب نکنید زمانی که کمک از جاهایی رسید که اصلا انتظارش را نداشتید.
جولی کامرون می گوید " بپرید، تور ظاهر خواهد شد."
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
فصل 12

روی هم چیدن اهداف؛
بالا بردن مانع


می توانید همزمان بیش از یک هدف داشته باشید، و اجازه دهید که پیروزی تان مبنایی برای دیگری باشد. زمانی که بر یک ترس غلبه می کنید، یا به مهارتی دست می یابید؛ معمولاپاداشی در انتظار شماست.
بیشتر مواقع قیمت یکی را می پردازید، اما دو پاداش به دست می آورید چرا که وقتی در یک حوزه از زندگی خود پیشرفت می کنید در حوزه ای دیگر نیز قدرتمند می شوید.

داستان مارک

چون دوستم مارک –که در )فصل 2 )درباره اش نوشتیم- خواندن را دیر شروع کرد احساس می کرد کارهای زیادی هست که باید انجام دهد.
_من همیشه از آنچه می خواست اتفاق بیفتد می ترسیدم. با زحمت زیاد، هر کاری که از
انجامش لذت می بردم را کنار می گذاشتم، زحمت خودم را می کشیدم، و روی خوانندگی کار می کردم. روش ام خیلی بد بود و با یک دیدگاه منطقی به آن رسیدم. سرانجام نتیجه گرفتم، اما وقتی آدم به این شیوه عمل می کند، موفقیت چندانی در انتظارش نیست.

وقتی نقش مهمی را در یک تماشاخانه مهم به او پیشنهاد کردند، او هم هیجان زده شد و هم ترسید.

_پیش از اینکه آن نقش را بپذیرم دچار بحران شدم. بنابراین، من در آستانه شروع کار حرفه ای خودم بودم. گرفتن آن نقش می توانست سبب پیشرفت من شود اما می ترسیدم، می ترسیدم، می ترسیدم.

مارک تصمیم گرفت برای مبارزه با اضطراب ناشی از کاری که می خواهد انجام دهد، به جنگ ترس خود از ورزش برود.
برای اینکه بفهمید مشکل ترس مارک چه بود و چگونه توانست مشکل را حل کرده و بحران را پشت سر بگذارد باید بدانید که مارک در کودکی هیچ وقت بازیکن خوب بیسبال نبود و بیشتر مواقع آخرین نفری بود که برای تیم های مدرسه انتخاب می شد.

_من بازیکن خوبی نبودم. و همیشه دست پاچه می شدم. وقتی یارکشی می کردند من هميشه آخرین نفری بودم که انتخاب می شدم. در یک سال بچه ای که پایش را گچ گرفته بود جلوتر از من برای بازی انتخاب شد.

مارک تصمیم گرفت با اقدامی قاطع در زمان حال، به جنگ این ترس دیرینه برود. او به اتفاق
یکی از دوستانش به یک قفس توپ زنی رفت تا بیسبال بازی کند. در پایان روز مارک احساس کرد که اعتماد به نفس و توانایی اش افزايش یافته. و احساسش
درست بود. تجربه ی بازی در قفس توپ زنی بر خوانندگی او هم تأثیر مثبت گذاشت.

وقتی اولین بار وارد قفس شد در واقع توانست دو بار توپ را بزند که خودش خیلی شگفت زده شد. و بار سومی که وارد قفس شد توانست از شانزده توپ دوازده تا را بزند.

_بار سومی که وارد قفس شدم فهمیدم که می توانم بهتر بخوانم .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
اکنون مارک دائما به دنبال تجربه های تازه ای بود. اگر به رستوران برود و پیشخدمت به او پیشنهاد کند که برای باز شدن اشتهایش سوشی بخورد می پذیرد، حتی با وجود اینکه ممکن است از آن خوشش نیاید.

_خودم را مجبور می کنم که کارهایی را که پیش از این هرگز انجام نداده ام انجام دهم. مدام
تلاش می کنم از محدوده راحت خودم خارج شوم؛ غذاهایی را که پیش از این امتحان نکرده ام سفارش می دهم چون برای اینکه امتحان کرده باشم. زیرا می دانم هر بار که این کار می کنم، خوانندگی ام کمی بهتر می شود. چون کمی شجاع تر می شوم .


از میان برداشتن محدودیت های دوران کودکی .


انجام کارهایی که به نظر ناممکن می رسند بیشتر نوعی به مبارزه طلبیدن محدودیت ها و دستورات دوران کودکی است. ما به عقب بر می گردیم و محدودیت های دوران کودکی را
زیر پا می گذاریم و قوانین را دوباره می نویسیم. باید خوشحال باشید از اینکه در اولین حرکت ضعیف عمل می کنید. و خودتان را به دلیل اینکه اساسا چنین جرأتی به خرج داده اید
دچار دردسر کنید.

به قول دوستم کارول کف، : هر چیزی که ارزش انجام دادن دارد ارزش انجام دادن دارد-نقطه.


یانین یک بار این اصطلاح را به کار برد که چطور چیزهایی بودند، : در ذهنم که حتی نمی دانستم آنها در ذهن من هستند.


اشاره او به این بود که چگونه وقتی چیزی را می نویسیم و
سپس آن را فراموش می کنیم به شکلی جادویی و زیرکانه ای اتفاق می افتد. این پدیده یک
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
جنبه منفی و ناخواسته هم دارد. جمالتی منفی مانند " نمی توانم این کار را انجام دهم؛" " به من
می خندند" ؛ " اجازه بده کمکت کنم" )حتی اگر تحت تاثیر محبت و مهربانی باشد فقط به این معناست که آن را کاملا نادرست انجام می دهید(؛ و شکست خواهی خورد در اعماق روح و روان شما ثبت می شوند. اینها پیام هایی هستند که در مغز شما می مانند اگر چه که خودتان از وجود آنها در مغزتان آگاه نیستید.

اکنون که بزرگ شده اید می توانید ثبت های خود را در یک خط قرار دهید. همه‌ی ما موانع
خاص خودمان را داریم؛ کاری که برای یک نفر آسان است چه بسا برای دیگری سخت ترین کار دنیا باشد.

هالووین گذشته، برای اولین بار در زندگی ام یک کدو حوایی را خالی کردم و برش زدم. در گذشته همیشه فکر می کردم همه این کار را بهتر از من انجام می دهند و به این دلیل اجازه می دادم آنها این کار را بکنند. یا اگر تلاش می کردم خراب می کردم یا حتی این دست آن دست می کردم یک نفر از راه می رسید و می گفت: " بده من! بگذار من انجدام بددهم! " و چاقو را از
دستم می گرفت.

اما هالووین گذشته پسرانم، جیمز و پیتر، من را به آنجا دعوت کردند. آنها قبلا کدوها را
خریده بودند، روزنامه ها را پهن کرده و اصرار می کردندد که: بیا این چاقو را بگیر، مال خودت را باید درست کنی.

ابتدا ترسیدم. می دانستم که کدوی من به زیبایی مال آنها نمی شود چون آنها به گونه حیرت انگیزی باهوش هستند.اما به هر حال این کار را کردم. به پاس اپرای توراندات اثر پوچینی، آن
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
را به شیوه چینی درست کردم. خیلی خوب نشد اما مال من بود. احساس آزادی و شادی می
کردم.

این حس شادی و موفقیت، روز بعد بر کارم تأثیر گذاشت. هر بار که به آن فکر می کردم لبخند شادی بر چهره ام نقش می بست.

حالا از آن موفقیت به عنوان استعاره ای برای چیزهای دیگر زندگی ام استفاده می کنم. به
تازگی وقتی اتفاق مهمی افتاد که مرا خسته کرد، یانین عکس دختر کوچولویی را به من داد که یک کدوی گنده را می برد، در حالی که خنده بزرگی روی صورت خودش –و کدو- نقش بسته است.

آن را با آهن ربا به یخچال خانه چسباندم و هر بار که می خواستم به کارهای طاقت فرسا بپردازم به آن نگاه می کردم. از این پس می توانم جعبه های سنگین، کابینت ها، کاغذهای زیر شیروانی و ابزار سنگین در پارکینگ و باس را به راحتی جابجا کنم.

اون عکس می گفت:

تو از عهده اش بر می آیی )و این لذت بخش است!(


انتقال موفقیت

دوست من باب مک چسنی آن را " روی هم چیدن " می نامد. هر موفقیتی، موفقیت بعدی را به همراه دارد.

استفاده از کامپیوتر زمانی که تازه وارد بازار شده بود به نویسندگی من کمک کرد. برخی ها می گفتند: " هرگز نمی توانی آن را یاد بگیری چون خیلی هشیار هستی."

حالا به گذشته نگاه می کنم به یاد می آورم که دوستم بیل هریسون خیلی کمک کرده بود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
زمانی که نمی توانستم کارهایی که می خواستم با کامپیوتر انجام دهم بیل می گفت:

کامپیوتر به این فکر می کند تو چه چیزی خواسته ای؟

بیل شرح داد که هر وقت اشتباهی پیش بیاید از نظر کامپیوتر درست است. سپس شنیدم که این موضوع را با عنوان " هم ذات پنداری مؤکد " می نامد که به معنای یکی شدن با دستگاهی است که تلاش می کنید کار با آن را یاد بگیرید، یعنی
وارد "مغز" آن شدن.

بیشتر افراد که استعداد فنی دارند در کنار تعمیر دستگاه ها از این ابزار استفاده می کنند.
نکته اینجاست که من سرانجام کار با کامپیوتر را یاد گرفتم، و این کار سبب شد نویسنده تیزهوش تری شوم.

نه به این دلیل که حالا می توانستم از یک فرهنگ لغت استفاده کنم یا به این دلیل که تایپ کامپیوتری موجب سهولت کار می شد بلکه چون اعتماد به نفسی که به دلیل توانایی تفکر پیدا کردم به کار خلاقانه ام انتقال یافت. من منطقی تر شدم و عقاید خودم را بهتر ساماندهی کردم.


نوآوری یک استعاره


در این جا با نمونه ای از داستان روی هم چیدن آشنا می شوید که به ادامه زندگی یک انسان شکل خاصی داده است. یکی از دوستان من چنان با اعتماد به نفسی با دست به کارهای جدید می زد؛ یک بار از او پرسیدم این همه دل و جرأت را از کجا آورده ای. انا گفت: دلیل آن باید، اتفاقی باشد که در زمان جوانی برایش افتاد. او در تلویزیون دیده بود که کسی یک تک چرخ را می راند و فهمیده بود که. توانایی انجام این کار باشکوه و مهم را دارد.

نوعی تعادل، نوعی زیبایی، نوعی آزادی و شجاعت، بدون فرمان، بدون محدودیت. شخصی که روی
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
تک چرخ نشسته بود خیلی شاد، و حتی راحت و طبیعی، به نظر می رسید. به نظر می رسید کار ساده ای باشد.

ادنا از دوچرخه فروشی نزدیک آلکی پونت یک تک چرخ کرایه کرد و آن موقع دریافت که کار به آن سادگی هم که به نظر می رسید نیست. او مرتب زمین می خورد.

او به تمرین ادامه داد و روز به روز بهتر شد. مثل اینکه هنوز هم کمی نااستوار و لرزان بود. اما
سواری اش آنقدر خوب شد که توانست والدینش را راضی کند که اولین تک چرخ متعلق به خودش را به عنوان هدیه تولد برایش بخرند. حالا می توانست هر چقدر که دلش می خواست
تمرین کند.

ادنا به زودی به اندازه مردی که در تلویزیون دیده بود مهارت کسب کرد، با تک چرخ تاکتابخانه مادرش، )در حالی که کیفی را نیز روی شانه ی خود انداخته بود تا کتاب ها و خریدها را با خود به خانه بیاورد( و پس از مدرسه، تا خانه ی دوستش رفت.

این کار به اندازه راه رفتن برایش طبیعی شده بود، فقط سریع تر و نشاط آور بود. از بادی که موقع بارندگی و رکاب زدن در موهایش می پیچید شاد می شد و از لبخند عابران و اشاره های شاد بچه های کوچک وقتی از کنارشان رد می شد لذت می برد.

از قدرت مانوری که داشت و از اینکه روی آن بپرد لذت می برد.
در بیشتر مواقع او به خودش افتخار می کرد که توانسته کاری را انجام دهد که فکر نمی کرد
قادر به انجام آن باشد. این کار تبدیل به نمادی شد برای رانندگی توانایی او
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
زمانی که ادنا سال ها بعد سرگرم یادگیری زبان فرانسه شده و سخت تلاش می کرد، مادرش
گفت :
دختری که توانست تک چرخ سوار شود فرانسه هم می تواند یاد بگیرد!

بنابراين او متقاعد گشت که به زودی کاری بسیار عالی در کلاس فرانسه انجام خواهد داد که معلم از او خواست برای بچه های دیگر کلاس خصوصی برگزار کند.

او می خواست یک شغلی بعد از مدرسه داشته باشد، نقشی در یک تئاتر و آن جمله به عنوان
یک ترجیع بند و مایه دلگرمی دوباره به کمکش آمد :

دختری که توانست تک چرخ سوار شود می تواند شغلی مثل این را به دست بیاورد، می تواند تست بدهد و انتخاب شود، می تواند بازی کند، می تواند-می تواند-می تواند- هر کاری بکند.


ادنا زمانی که به یاد گذشته می افتد می خندد. پس از مدتی، موفقیت های مهمی –که بر اساس آن کار بزرگ در دختر بچگی- به دست می آورد؛ می توانستند هر کدام محکی برای چالش های کارهای جدید باشند، اما او همیشه از همان موفقیت اول به عنوان یک شعار استفاده می کرد.

البته مواردی هم بود که دست به کاری بزند و موفق نشود اما چندان توجهی به آنها نمی کرد.
دختری که می تواند سوار تک چرخ شود می دهند که قدرت انتخاب دارد.

فرستادن انسان به کره ماه

مبارزه با گرسنگی جهانی چه ربطی به فرستادن انسان به کره ی ماه دارد؟ کارشناسان، به درستی خواهند گفت اینک " مقایسه بیهوده " است یعنی مقایسه دو کار که شباهت های اندک و تفاوت
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
های بزرگی دارند. اما واقعیت این است که ما به عنوان یک کشور تا کنون بارها کارهای بزرگ
دیگری را به دلیل آن " گام کوچکی برای یک انسان، قدم بزرگی برای نوع بشر " انجام داده ایم.

_کشوری که توانست انسان را به کره ماه بفرستد، می تواند...

و سپس همگی راهی برای انجام آن کار یافتیم.
مهم نیست این را*ب*طه چقدر ظریف و شکننده باشد، راندن تک چرخ، چه ارتباطی با زبان فرانسه را به راحتی صحبت کردن دارد؟

رفتن به قفس توپ زنی، چه ارتباطی با خوب خواندن دارد؟

هیچی و همه چی
همین ارتباط شگفت انگیز نیز میان نوشتن چیزها و اتفاق افتادن آنها وجود دارد. هم زمانی در تمام زندگی شما آغاز می شود. به زودی معجزه ها با چنان سرعتی اتفاق می افتند که حتی به سختی می توانید حساب آنها را نگه دارید.


حالا شما

فهرستی از موفقیت های خود در زندگی را که به آنها خیلی افتخار می کنید بنویسید. تفاوتی ندارد مربوط به یک هفته ی پیش باشد یا دوران کودکی، برنده شدن در مسابقه نقاشی، شنا
کردن طول استخر، یا گرفتن پاداش.

از آن فهرست برای انتخاب نشانه و معیار شخصی خود استفاده کنید. یکی از آن کارها را که برای شما اهمیت خاصی دارد انتخاب کنید.یا امروز برای غلبه بر یکی از موانع دوران کودکی تالش کنید. زدن توپ را یاد بگیرد. اسکیت سواری را یاد بگیرید. شعار خود را بسازید:
دختری )با پسری یا مردی یا زنی( که توانست آن کار را کند، می تواند هر کار دیگری انجام دهد.

اگر حالا هدفی را نوشته و به آن جامه ی عمل پوشانده اید، هدف سخت تری را بنویسید. که به بخش بزرگی از هدف های زندگی شما تعلق داشته و دارد. یا اگر مانند مارک در رسیدن به یک هدف با مانع جدی رو به رو شده اید، هدف دیگری را در زمینه ای کاملا متفاوت دنبال ‌کنید، تا اعتماد به نفس خود را به دست بیاورید. شما می توانید که در ازای پرداخت بهای یک، دو تا – یا بیشتر- به دست آورید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
فصل 13

یک گروه تشکیل دهید:
چه چیزی، چه زمانی


اگر در رسیدن به چیزی که در زندگی می خواهید جدی هستید، تصمیم قطعی بگیرید. به عنوان راهی برای مجبور کردن خود و ارزیابی میزان پیشرفتی که داشته اید. به طور منظم با افراد پرانرژی ملاقات کنید. زمانی که مجبور باشید تا زمان ملاقات بعدی تکاليف خاصی را انجام دهید، انگیزه بیشتری برای تکمیل کار پیدا می کنید.

چنین گروهی، در بالاترین توانایی، شما را به با ترین نقطه توانایی می رساند و حتی وقتی افق دید شما محدود می شود مقصد را به یادتان می آورد.

گروه سیمور
حالا سال هاست که از عضویت در گروه سیمور سود زیادی می برم. افراد گروه سیمور هفته ای یک بار صبح های جمعه در کافه وی واچی با هم ملاقات می کنند.
ما دقیقا رأس ساعت 8 صبح همدیگر را ملاقات می کنیم. اعضای گروه هميشه وقت شناس هستند: آنها رأس زمان مقرر می رسند و آماده اند تا درباره کارهایی که در طول هفته انجام
داده یا نداده اند گزارش بدهند.

اعضای گروه خیلی دقت می کنند که تنها به کار بپردازند. برای وقت همدیگر ارزش قائل شوند و به ندرت مسایل شخصی خود را مطرح کنند. البته ما تلاش می کنیم که این طور باشد .
 
بالا