mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
این جمله برایم جدید بود پس تصمیم گرفتم در مورد آن تحقیق کنم. پژوهشم به نتایج جالبی رسید. مطالعات نشان داده است که اگر هوا به دلیل وجود چیزهایی مانند دستگاه های
تهویه هوا، فرستنده های تلویزیونی، و با بادهای موسمی، از مقدار زیادی یون مثبت پر شود؛ افراد ممکن است دچار سردرد و خستگی شوند. برای مقابله با این چیزهای به اصطلاح " یونیزه کننده منفی هوا " مقدار زیادی الکترون را وارد هوا می کند که سبب افزایش انرژی و خلاقیت مردم می شوند.
در گذشته یک بار که برای گروهی در کالگری درباره تأثیر دوش گرفتن و یون های منفی صحبت می کردم، در فاصله ای که استراحت اعلام شده بود یک پروفسور قوی هیکل کانادایی
نزد من آمد. او با اطمینان گفت:
دقیقا می دانم منظورت چیست. همسرم هم همین طور است.
_ببخشید؟
_ گفتم همسرم هم همین طور است.
_همسر شما هم همین طور است؟ منظورتان را نمی فهمم.
_
بله، صبح ها خیلی بداخلاق است تا اینکه دوش بگیرد.
دلم نیامد به او درباره آلودگی امروزی، ثبات مولکولی و یونیزه کننده های مصنوعی صحبت
کنم چون او هم در ظاهر مانند ارشمیدس احساس می کردکشف بزرگی کرده. همان طور که ارشمیدس کشف کرد آب تمیز کننده و آرامش بخش است و آب تعادل ما را به ما بر می گرداند. صدا و حتی نمایش ریزش آب در نزدیکی فرد می تواند وی را آرام کند و تخیل او را بارور نماید.
حس طنز کیهانی
زمانی که می خواهم به تخیلم بال و پر بدهم به جایی می روم که امکان نوشتن در آرامش وجود داشته باشد، جایی که اندیشه هایم به جریان بیفتد _ اندک اما خوب_ . من سال هاست که در کافه اسپرسو ویواچی در کیپتول هیل می نویسم و از انرژی و برخورد دوستانه پیشخدمت های آنجا، لذت می برم. یک روز، متوجه یکی دیگر از ویژگی های هیجان انگیز آن محل شدم؛ اگر چه این ویژگی روشن بود. من سال ها آنجا نشسته بودم بدون اینکه متوجه آن باشم. کافه ویواچی در ساختمان مدرسه ای قدیمی قرار گرفته و مشرف به دریاچه ای
مصنوعی است که در وسط آن فواره ای روشن قرار دارد.
وقتی روی صندلی ام در کنار پنجره می نشینم در محاصره آب هستم و هنگام استراحت گاهی در مسیری که به دور فواره می
چرخد قدم می زنم. بنابراین متوجه نبودم که در آنجا غرق در یون های منفی هستم، بدون
آنکه آگاهانه آن را ضبط و ثبت نمایم این کار را انجام می دادم.
چقدر خوب است دانستن اینکه حتی وقتی مراقب خودم نیستم، شخصی مراقب من است و گاهی با نوعی حس طنز کیهانی. یک روز بعدازظهر سه ساعت و نیم سرگرم نوشتن در کافه شیکی در منطقه کویین آن در نزدیکی سالن اپرا بودم؛ پیوسته کار می کردم؛ سپس بعد از یک ساعت بالای سرم را نگاه کردم و چیزی را دیدم که لبخند به لبم آورد، سرم را تکان دادم و با
تهویه هوا، فرستنده های تلویزیونی، و با بادهای موسمی، از مقدار زیادی یون مثبت پر شود؛ افراد ممکن است دچار سردرد و خستگی شوند. برای مقابله با این چیزهای به اصطلاح " یونیزه کننده منفی هوا " مقدار زیادی الکترون را وارد هوا می کند که سبب افزایش انرژی و خلاقیت مردم می شوند.
در گذشته یک بار که برای گروهی در کالگری درباره تأثیر دوش گرفتن و یون های منفی صحبت می کردم، در فاصله ای که استراحت اعلام شده بود یک پروفسور قوی هیکل کانادایی
نزد من آمد. او با اطمینان گفت:
دقیقا می دانم منظورت چیست. همسرم هم همین طور است.
_ببخشید؟
_ گفتم همسرم هم همین طور است.
_همسر شما هم همین طور است؟ منظورتان را نمی فهمم.
_
بله، صبح ها خیلی بداخلاق است تا اینکه دوش بگیرد.
دلم نیامد به او درباره آلودگی امروزی، ثبات مولکولی و یونیزه کننده های مصنوعی صحبت
کنم چون او هم در ظاهر مانند ارشمیدس احساس می کردکشف بزرگی کرده. همان طور که ارشمیدس کشف کرد آب تمیز کننده و آرامش بخش است و آب تعادل ما را به ما بر می گرداند. صدا و حتی نمایش ریزش آب در نزدیکی فرد می تواند وی را آرام کند و تخیل او را بارور نماید.
حس طنز کیهانی
زمانی که می خواهم به تخیلم بال و پر بدهم به جایی می روم که امکان نوشتن در آرامش وجود داشته باشد، جایی که اندیشه هایم به جریان بیفتد _ اندک اما خوب_ . من سال هاست که در کافه اسپرسو ویواچی در کیپتول هیل می نویسم و از انرژی و برخورد دوستانه پیشخدمت های آنجا، لذت می برم. یک روز، متوجه یکی دیگر از ویژگی های هیجان انگیز آن محل شدم؛ اگر چه این ویژگی روشن بود. من سال ها آنجا نشسته بودم بدون اینکه متوجه آن باشم. کافه ویواچی در ساختمان مدرسه ای قدیمی قرار گرفته و مشرف به دریاچه ای
مصنوعی است که در وسط آن فواره ای روشن قرار دارد.
وقتی روی صندلی ام در کنار پنجره می نشینم در محاصره آب هستم و هنگام استراحت گاهی در مسیری که به دور فواره می
چرخد قدم می زنم. بنابراین متوجه نبودم که در آنجا غرق در یون های منفی هستم، بدون
آنکه آگاهانه آن را ضبط و ثبت نمایم این کار را انجام می دادم.
چقدر خوب است دانستن اینکه حتی وقتی مراقب خودم نیستم، شخصی مراقب من است و گاهی با نوعی حس طنز کیهانی. یک روز بعدازظهر سه ساعت و نیم سرگرم نوشتن در کافه شیکی در منطقه کویین آن در نزدیکی سالن اپرا بودم؛ پیوسته کار می کردم؛ سپس بعد از یک ساعت بالای سرم را نگاه کردم و چیزی را دیدم که لبخند به لبم آورد، سرم را تکان دادم و با