به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
مشکلات بیشتر شد زمانی که شرایط زندگی اش هم به هم خورده بود، و او دریافت که نیاز
دارد در یک جای جدید زندگی کند.
_ بنابراین من سال وحشتناکی داشتم، اما حالا سه ماه است که در خانه جدید هستم، با یک
نمای ژرف، چشم انداز آفتاب و عبور کشتی، من در بهشتم. خیابانی که در آن زندگی می کنم
در واقع اسمش کوی بهشت است.

سیدنی چگونه از آنجا به اینجا رسید؟

اولین کار سیدنی این بود که فکر کرد چطور است او و دختر نوجوانش یک جایی برای خودشان داشته باشند. چیزی که در آن زمان قابل دست یابی به نظر نمی رسید. او باید توقف می کرد و تصمیم می گرفت چه چیزی برای او بیشتر از همه اهمیت دارد.

از آنجایی که او در خانه کار می کرد می دانست که داشتن منظره آرامش بخش به آرامش و
خلاقیت او کمک می کند. هر چند که داشتن چنین چیزی کاملا دور از دسترس بود.

برای راحتی و داشتن آسایش، او می خواست که پارکینگ خانه اتوماتیک باشد تا با فشار یک
دکمه و دنده عقب گرفتن وارد فضای خانه ی خود شود.

و امیدوار بود مجبور نباشد با دختر نوجوانش حمام مشترک داشته باشد. فکر کردن به این
معیارها به او کمک کرد تا خواسته ی خود را مشخص کند. پس یک دفترچه خط دار زرد رنگ برداشت و نکات اصلی را در آن یادداشت کرد، چیزهایی که دوست داشته باشد و چیزهایی که دلش نمی خواست بدون آنها زندگی کند.

1.دو اتاق خواب؛ یکی برای دخترم و یکی برای خودم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
۲ تاحمام؛ تا به یکدیگر برخورد نکنیم.
3.پارکینگ با درب اتوماتیک
4.منظره ای زیبا از آب.
او به فکر ادامه داد. به مادرش فکر کرد، او عادت داشت همه چیز را نگه دارد؛ پس از فوتش
خیلی طول کشید تا کاغذهایش را زیر و رو کند. این به سیدنی یک درس داد. او تمیزی و
سادگی را دوست دارد، و همچنین باور دارد که "معجزه در فضای بی نقصی اتفاق می افتد.

او درباره بی نظمی که بر زندگی اش حاکم شده بود فکر کرد. او به سراسر فهرست خود رفت و
اضافه کرد.

5 .جایی آرام؛ زیبا و راحت و تمیز.
سیدنی آن فهرست را جلویش گذاشت و هر وقت دلسرد می شد یا فکر می کرد اصلا امکان
آن هست که خانه ای از خودش داشته باشد یا نه، به آن نگاه می کرد. پول مورد نیاز او به زودی فراهم شد. پنج ماه پس از فوت مادرش، مقداری از املاک مادرش به او رسید. حالا این شانس را داشت که به فهرست خود جامه ی عمل بپوشاند و جای تازه ای
برای زندگی پیدا کند.

وقتی پول به دستش رسید، یک نسخه از روزنامه یکشنبه را خرید و بخش آگهی املاک را بررسی کرد. چهار آگهی نظرش را جلب کرد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
از آن چهار مورد، دو تا را بلافاصله پس از اینکه زنگ زدم و فهمیدم چشم انداز ندارند خط کشیدم. صبح یکشنبه با سومین مورد تماس گرفتم؛ آن خانه منظره ای از کوهستان داشت، منظره ای فوق العاده از کوه پیکر، اما من منظره ای از آب می خواستم.

آگهی چهارم کوتاه و ساده بود:
2 اتاق خواب- 2 حمام- پارکینگ- چشم اندازی از اقیانوس اطلس.

تماس گرفتم و با مالک قرار گذاشتیم. پیش از رفتن حدود بیست دقیقه مراقبه کردم بی آنکه کاری انجام داده باشم. وقتی مراقبه تمام شد یک دعای سریع خواندم، »خدایا، اجازه بده یک
چیز در زندگی را آسان به دست بیاورم. من امسال به یک چیز آسان نیاز دارم!

عشق در نگاه نخست بود .
من صاحبخانه را دیدم، وارد خانه شدم، و این خودش بود. همین که وارد اتاق نشیمن شدم و سقف کلیسا مانندش، فرش سفید، منظره و صندلی راحتی را دیدم، دریافتم که درست آمده ام.
حتی اتاق خواب ها را هم که ندیده بودم می دانستم.
پس از رسیدن سیدنی به خانه روی دستگاه پیام گیر مالک این پیغام را گذاشت:

_با من تماس بگیرید، آن خانه را می خواهم.

چون سیدنی حقوق بگیر نبود و یک قرارداد حقوق نداشت، تعجبی نداشت که مالک در ابتدا
کمی نگران شود. سیدنی چطور توانست او را متقاعد کندد؟ اجاره دو ماه را پیش داد، چک تضمین برای مالک نوشت و یک ضامن بسیار معتبری به او معرفی کرد، یعنی همان وکیلی که پس از ورشکستگی ناشر به او کمک کرده بود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
وجود اینکه چند نفر دیگر هم به خانه علاقه مند شده بودندد، صاحب خانه سیدنی را به عنوان مستأجر خود برگزید.

چرا کارها را فهرست کنیم؟

امروز سیدنی فهرست پنج موردی خود را دوباره می خواند و با ناباوری به اطراف خود نگریست. او همه چیز را در فهرست خود وارد کرد؛ کم و بیش همین بود. با خنده گفت:
_مدن آن را نوشتم! در واقع از این راه بود که موفق شدم!

سیدنی معتقد است که نوشتن آن فهرست نقش تعیین کننده ای داشته
نوشتن فهرست سبب می شود فکر آن از سرتان خارج شود. سرها گاهی تبدیل به باتلاق هایی تاریک می شوند؛ گفت و گوها، محاوره های معمولی، یا هر چه را که شما می خواهید، پیوسته رشته ی افکار را پاره می کنند.
نوشتن فهرست موجب می شود از باتالق خارج شوید و بنویسید. می توانید فهرستی را به صورت سیاه و سفید ببینید ولی واقعی باشد.
وقتی اهداف خود را به یک فهرست کاهش می دهید این به شما کمک می کند تا تمرکز خود
را حفظ کنید. این حقیقت روشن را سیدنی به طور غیرمستقیم از کلاس های خود آموخته بود.

_هر زمان که جلوی در ورودی یک کلاس بودم و می خواستم وارد شوم و شروع کنم، داشتم
مفهومی را برای جلسه ی کلاس انتخاب می کردم؛ سه ساعت نشست، تمامش شکل گرفته از
همان یک واژه پندآموز بود: " مفهوم "
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
به یاد داشتن آن واژه پندآموز بالاترین راهنمای ذهن من بود که او می دانست چه چیزی می خواهد.
در ادامه، نوشتن فهرست راهی است برای برطرف کردن ابهامات ذهنی. به عقیده سدیدنی،
خلاصه کردن اهداف به یک فهرست راهی است برای اینکه بفهمید خودتان چه می خواهید،
نه چیزی که دیگران برای شما می خواهند.

تا زمانی که مبهم و کلی فکر می کنید در امان هستید. برای اینکه آن اتفاق بیفتد باید به عمق افکار خود بروید. شما تا وقتی کلی مطمئن فکر می کنید هیچ اتفاقی نمی افتد. هیچ چیز.

در شرایط سخت و دشوار، نگاه کردن به آن فهرست به او یادآوری می کرد که چیزهای بهتری در انتظار اوست، و چیزی مشخص و معلوم به او می داد تا به آن ایمان داشته باشد. سیدنی میگوید که او یک شعار جدید دارد: آسان انجامش بده. پیش از اینکه بخواهد صورت حساب ‌ها را پرداخت کند، یا روی کتاب تازه ای کار کند، وقتی می خواهد گوشی را بردارد و تلفن مهمی بزند، ابتدا نفسی کشیده و به خودش می گوید " آسان انجامش بده."

_این سه کلمه را دو جای مختلف نوشته ام. " آسان انجامش بده؛ هر چه هست. "

زمانی که به شعار جدید سیدنی فکر می کردم، تلاش کردم آن را در زندگی خودم به کار بگیرم، سوار ماشینم شدم. پشت سرم، سیدنی دم در خانه ی جدیدش در کوی بهشت ایستاده بود و با لبخند دست تکان می داد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
حالا شما

از فهرست کردن به عنوان راهی برای روشن کردن مقاصد و نیت خود استفاده کنید برای اینکه بفهمید چه چیزی بیش از همه برایتان اهمیت دارد.
این فهرست را دم دست داشته و به طور منظم به آن نگاه کنید. به ویژه زمانی که دل و جرات خود را از دست میدهید و یا احساس ترس می کنید. آن را در ذهن خود حک کرده و پیش خودتان تکرار کنید: این چیزی است که من می خواهم و منتظر من است.

به آن به چشم یک فهرست خرید نگاه کنید. نباید مبهم و کلی باشد؛ مخصوص باشد. فقط
ننویسید _ماشین_ بلکه مدل و رنگ و میزان کارکردن آن را بنویسید. اگر به دنبال پول هستید فقط ننویسید _پول_ بلکه مقدار آن را نیز مشخص کنید و وانمود کنید کس دیگری را می خواهید به فروشگاه بفرستید؛ بنابراین باید همه چیز را دقیقا توضیح دهید تا مطمئن شوید طبق درخواست شما خرید می شود.

به زبان ساده، آسان انجامش بده.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
فصل 8

تمرکز روی نتیجه

زندگی همچون یک هزار تو است، و در راه رسیدن به اهداف ممکن است بارها وارد کوچه های بن بست شوید. چطور بر ناامیدی خود غلبه می کنید؟ با تمرکز روی نتیجه مطلوب. وقتی جدول مارپیچ حل می کنیم، گاهی تقلب کوچکی می کنیم: آن را از آخر به اول انجام می دهیم. یعنی از محل خروج شروع می کنیم و از آنجا به نقطه ورود می رسیم. برای بعضی از نتیجه گیری ها، این آسان ترین راه است. برای رسیدن به اهداف خود نیز می توانید از این روش استفاده کنید.

از مقصد شروع کنید و سپس می بینید از چه راهی می توانید به آنجا برسید.
هواپیمایی که از سرزمین اصلی به سوی هاوایی حرکت می کند 90 درصد مواقع در مسیر درست حرکت نمی کند، اما مسیر آن دائما اصلاح می شود. خلبان می داند که مقصد او هاوایی است بنابراین وقتی هواپیما منحرف می شود یا باد آن را از مسیر خارج می کند، او جهت را اصلاح می کند و به مسیر صحیح بر می گردد. سرانجام هواپیما در وسط اقیانوس عظیم روی آن جزیره فرود می آید؛ دقیقا روی آن باند راست و باریک. بنابراین همین مساله در را*ب*طه با اهداف نیز درست است. ما نیز باید قطب نمای خود را وارسی کنیم و مقصد را به خودمان یادآوری کنیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
یک بار که ناامید شده بودم دوستم اریک پارس این داستان را برایم گفت. دوست او، لوتایس
، که سخنران مشهور وی است، برایش تعریف کرده بود که چطور بچه هایش میخواستند در حیاط پشتی خانه خود یک استخر داشته باشند. او بودجه کافی نداشت اما لو، کسی نبود که افراد را از رسیدن به رؤیایشان ناامید کند. او به آنها نگفت که داشتن استخر غیرممکن است، بلکه هر بار که بحث آن را پیش می کشیدند، جواب می داد

_به یاد داشته باشید که یک استخر می خواهید.

یک روز که همگی برای ماشین سواری بیرون رفته بودند متوجه استخر آماده بزرگی در حیاط یک خانه شدند؛ درست همان نوع استخری که آنها به دنبالش بودند.
بچه ها خواهش کردند

_پدر توقف کن تا از آنها بپرسیم چطور آن را ساختند و چقدر برایشان هزینه داشت.

لو تمایلی به در زدن خانه های آدمی غریبه نداشت، اما بچه ها آنقدر هیجان زده بودند که پذیرفت. نمی توانید فکر کنید پاسخ صاحبخانه تا چه حد او را شوکه کرد.

_ ما می خواهیم آنجا را تبدیل به یک باغچه کنیم . خیلی کم از آن استفاده می کنیم و می خواهیم آنجا را تبدیل به یک باغچه کنیم- از آن خوشتان آمد؟

به این ترتیب خانواده ی تایس بدون پرداخت هزینه ای صاحب یک استخر شدند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
داستان استخر یادآور اهمیت ایمان برای من است. ما نیاز داریم تا ایمان داشته باشیم که به اهداف خود برسیم؛ برای تقویت ایمان خود، آن را به عنوان یک واقعیت بنویسید.

از من دعوت شده بود تا یک کارگاهی در یونان برگزار کنم. اما با نزدیک شدن به زمان موعود
به نظر می رسید کنسل خواهد شد. چون تعداد کافی ثبت نام نکرده بودند. در همین موقع بود
که اریک داستان لو تایس را برایم تعریف کرد. و گفت:
_به یاد داشته باش که یک استخر می خواهی.

استخری که من می خواستم یونان بود و بهترین راه برای اینکه آن را به یاد داشته باشم این بود که درباره آن بنویسم.
عهد کردم که هر روز دوباره یونان بنویسم تا اینکه با من تماس بگیرند و خبر برگزار شدن کارگاه را بدهند.

امسال تابستان قرار است به یونان بروم و یک کارگاه معرکه را برای یک کلاس پر در مرکز اسکایروس در جزیره اسکایروس برگزار کنم. تصور می کنم که مردم برای ثبت نام کلاسم ازدحام کرده اند. زمانی واقعا بامزه می شود اگر کلاس به سرعت پر شود و آنها مجبور به رد کردن متقاضیان شوند.

با استفاده از تصاویری که در کاتالوگ چاپ شده بود می توانستم دقیقا تصور کنم که بودن در آنجا چه حال و هوایی دارد.
لحظه ای روی این تصویر مکث می کنم تا کلاس آفتابی را که در آن سرگرم تدریس هستم در ذهن مجسم کنم؛ من در مقابل گروهی بیست نفره هستم که مکتوبات قلبی خود را با اندرژی و هیجان می نویسند.
شب هنگام با رضایت به درون تختم می روم و صبح، با انرژی و سرحال،
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
با صدای خروس ها و الاغ ها از خواب بلند می شوم. تا از خربزه تازه و "ماست" لذت ببرم.
و در ساحل یوگاه تمرین کرده و سپس شنا کنم.هنوز از برگزارکنندگان کارگاه خبری نیست. تماس های تلفنی گرفتم، آگهی پخش کردم، دعوتنامه فرستادم تا با اینترنت ثبت نام کنند. هیچ اتفاقی نیفتاد. داشتم ناامید می شدم و ایمانم را از دست می دادم. هر بار که اعتماد به نفس ام را از دست می دادم به یاد جمله اریک می افتادم که

_به یاد داشته باش که یک استخر می خواهی

و به نوشتن ادامه می دادم. با
احساسات مثبت به جنگ تردیدهای ترسناک می رفتم.
هر وقت به یونان و موفقیت در آن می اندیشم دچار افکار متضاد می شوم و می ترسم. اما نیتم
روشن است: این تابستان به یونان بروم، درس دادن و کمک به افراد برای اینکه با نوشتن
احساس قدرت کنند و روحم به آرامش دست یابد.

احساس می کنم نوعی خوشحالی مرا در برگرفته، یک نور سفید به شرکت کنندگان می تابد.
به سفیدی خانه هایی که در زیر نور خورشید و در برابر آسمان آبی و آب های آب دریای اژه می درخشند. احساس رضایت بخشی است و حتی بیشتر، احساسی پر برکت است. احساس شادمانی در من است.
تقریبا هر بار که به نوشتن ادامه می دادم ناامیدی تبدیل به یک برنامه عملی-تجسمی تازه میشد.

می خواستم کارم را پی بگیرم و به نوشتن ادامه دهم.
برای چهل و شش روز هر روز می نوشتم، آن استخر را در ذهن داشتم و یک روز صبح تلفن زنگ زد، و پیش شماره آن متعلق به یونان بود. کارگاه با افرادی از سراسر دنیا پر شده بود.
 
بالا