به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
اگر چه این موضوع مرا بسیار ناراحت می کرد، اما ناچار بودم بپذیرم که هنوز احساسات بهبود نیافته بسیاری دارم که باید درمان شوند. وقتی منصفانه نگاه کردم، دریافتم تا کنون من زندگی مشترکمان را کنترل کرده ام، زیرا همیشه باور داشتم که من بهتر و بیشتر می دانم. من، پیوسته و به هر طریق در برابر راهنمایی های دان مقاومت می کردم.

خیلی سخت بود که باور کنم چه دروغ هایی گفته ام، زیرا خودم را متقاعد کرده بودم که راست نگفتن به معنی دروغ گفتن نیست. البته ساده تر این بود که همیشه با انگشتم به سوی دان اشاره کنم و او را به دلیل هر چه که در زندگی برای ما مطلوب نبود، مورد سرزنش قرار دهم.

می دانستم که برای بهبود باید دست از سرزنش دان بردارم و هر دوی ما را به یک اندازه در از هم پاشیدن زندگی مشترک مان مقصر بدانم.
آگاهی از احساساتمان مبنای بهبودی قلب های ماست. عواطف سمی تا هنگامی که درس هایی را که باید به ما بیاموزند، نیاموخته ایم پا بر جا می مانند.

در ابتدای طلاق، احساساتم از اختیار من خارج بودند؛ یک لحظه خوشحال و لحظه دیگر خشمگین بودم. وقتی بچه را تمیز می کردم، یکریز اشک می ریختم ویا وقتی ظرف ها را می شستم، دچار حمله عصبی می شدم. هیچ دلیل و ترتیبی برای بروز این احساسات وجود نداشت، آنها خیلی تصادفی ظاهر می شدند.

تا این که روزی یکی از دوستانم با مهربانی به این نکته اشاره کرد که تمامی این احساسات از آن من است و در درونم جای دارد. از آن روز من از سرزنش دان دست کشیدم و مسؤولیت همه احساسات منفی خود را بر عهده گرفتم. هر گاه که دچار این احساسات ناخواسته می شدم، می نشستم، چشم هایم را می بستم و با دقت به بررسی احساسی که در آن لحظه داشتم می پرداختم و آن را مشخص می کردم.

اگر غمگین بودم، از خود می پرسیدم: «چرا غمگین هستم؟ آیا به دلیل از دست دادن همسرم ناراحت هستم؟ آیا غمگین بودن من به علت عدم حضور پدر پسرم در خانه است؟ آیا به دلیل عدم امنیت است؟ آیا به علت مرگ رؤیاهایم غمگینم؟»
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
تشخیص و شناخت منشأى غصه هایم، آغاز بهبود من بود. بیشتر اوقات فکر می کردم اندوه من به دلیل نبودن دان است، اما وقتی آرام می شدم و نفس عمیقی می کشیدم می فهمیدم که به علت دوری از خانواده ام غمگینم. به همین دلیل بستن چشم ها و پرسش از اعماق درون خود بسیار مهم است، زیرا اغلب ذهن ما یک چیز و قلبمان چیز دیگری می گوید. پس از این که منشأى اندوه خود را پیدا می کردم و بر آن نامی می گذاشتم، دفترچه یادداشتم را بر می داشتم و شروع به نوشتن احساسات یا افکاری می کردم که در آن لحظه داشتم.

بدون این که به آنچه می نویسم فکر کنم، فقط به خودم اجازه می دادم که احساساتم را آزادانه با نوشتن روی کاغذ رها کنم. در یکی از این یادداشت ها نوشتم: امروز با روحیه خوبی از خواب بیدار نشدم، ولی سعی داشتم وانمود کنم که حالم خوب است؛ اما واقعیت این نبود! از ادامه زندگی خیلی می ترسم. کجا بروم و چه کار کنم؟ چه کسی از من حمایت و مراقبت می کند؟ در نهایت فکر کردم از زمان ازدواجم تنهاتر و نگران تر هستم.

شکم یک نفر دیگر را باید سیر کنم و روح دیگری را پرورش دهم. در دریایی از غم شناورم و به هر طرف نگاه می کنم، مانع و در قفل شده دیگری می بینم.»
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
وقتی این یادداشت ها را می نوشتم، چشم هایم را می بستم و از خداوند می خواستم کمکم کند تا بهبود یابم. بعد سعی می کردم زمان های مشابه را به یاد آورم که همین احساس را داشتم.

هر زمان که این خاطرات به ذهنم هجوم می آوردند، ناگزیر درد و غم بیشتری به همراه داشتند. هنگامی که چنین می شد، به خودم اجازه می دادم که چند نفس عمیق بکشم و به درون درد و رنجم بروم و این احساسات قدیمی را شناسایی کنم. سپس دفترچه یادداشتم را بر می داشتم و این بار در مورد تجربه دیگری که با همین درد، مرتبط بود می نوشتم.

در پایان به آرامی چند نفس عمیق می کشیدم و آگاهی خود را روی احساساتم تمرکز می دادم. بعد در سکوت برای بهبود یافتن قلبم دعا می کردم. در نهایت به این درک می رسیدم که فقط زمانی بهبود خواهم یافت و احساسات بهتری خواهم داشت که صاحب احساساتم شوم و مسؤولیت آنچه را انجام داده یا نداده ام، بر عهده بگیرم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
گام نهادن در توفان


پذیرش مالکیت احساسات خود، تنها راه بازپس گیری اختیار زندگی ماست. آنچه را که احساس نمی کنیم، نمی توانیم بهبود ببخشیم. گام برداشتن در توفان احساسات آشفته و پریشان خود، زمانی مقدس و مهم در زندگی ماست. در این دوران هاست که می توانیم اعماق وجود خود را بشناسیم.

ایستادگی در توفان عواطفمان به ما اجازه می دهد تا جراحات و عذاب قلب شکسته خود را احساس کنیم. این سفر پرخطر، کشمکش و ستیز درونی ما را با تمامی آنچه که در مورد خود باور داریم، آشکار می کند.
جدایی، یکی از تاریک ترین دوران های زندگی بیشتر انسان هاست. این دوره، زمانی ست که ما هر کس و هر چه را زیر سؤال می بریم. جدایی از همسر بر تمامیذجنبه های زندگی ما اثر می گذارد و بنیان وجودمان را می لرزاند.

باورنکردنی به نظر می رسد که ممکن است در این دوران مهربان ترین زن دنیا مانند یک گاو نر خشمگین شود و یا سخاوتمندترین مرد به جمع آوری و مخفی کردن اموال خود اقدام کند. مادران و پدران خوب ناگهان همه قوانین را می شکنند، دیر به دیدن فرزندان خود می آیند و کنار گوش های معصوم آنها نسبت به همسر پیشین خود بددهانی می کنند.

در این هنگام ممکن است خوش نیت ترین افراد، آکنده از حس کینه و انتقام شوند و ترجیح بدهند که همه دارایی خود را به وکیلشان ببخشند تا آن که آرزوی دشمنشان برآورده نشود. همه این دیوانگی ها حاصل زخم های عاطفی بهبود نیافته ماست.

خشم، تلخکامی، اندوه، گناه، ترس و شرمندگی ما سبب رفتاری می شود که شادمانی را از بین می برد. حالا زمان آن فرا رسیده است تا در حالی که با شهامت به عمق درد خود می رویم، افکار، عقاید و قضاوت های خود را مورد بررسی قرار دهیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
مارک پس از هفت سال که از همسرش جدا شده بود، شرکت در دوره های روند سایه را آغاز کرد. آن مرد، خشمگین و تدافعی به نظر می رسید، اما وقتی از او خواستم تا عواطف دردناک خود را شناسایی کند، گفت که از هیچ کدام آنها آگاه نیست. دلیل طلاقش را پرسیدم و مارک گفت که همسرش وقتی فهمید زن دیگری در زندگی او وجود دارد، ترکش کرد.

بعد از مارک خواستم تا چشم هایش را ببندد و از خود بپرسد: «چه نوع انسانی همسرش را فریب می دهد؟» اولین کلمه ای که به ذهن او رسید و از دهانش بیرون پرید «خیانتکار» بود. بعد پرسیدم که وقتی من به تو می گویم، «مارک تو خیانتکار هستی!» چه احساسی داری؟ ناگهان او چشم هایش را گرد کرد و فریاد کشید: «اما من خیانتکار نیستم! من مجبور شدم زن دیگری را پیدا کنم، چون همسرم با من مهربان نبود.»

بعد به او گفتم ک که آیا فکر می کند عادلانه است که همسر پیشین خود را برای ازدواج مجدد سرزنش کند. او فقط غمگین پیش روی من نشسته بود و با شرمندگی سرش را تکان می داد. سپس مارک به آرامی اعتراف کرد که همواره از واژه خیانتکار متنفر بوده است، زیرا این درست همان برچسبی ست که همیشه به پدر خود می زد.

او را تشویق کردم تا به شرکت در دوره ها ادامه دهد و توضیح دادم که برای بهبود و رسیدن به آرامش با آنچه انجام داده است، نیاز دارد هر چه را که در باره یک خیانتکار احساس می کند، در آغوش بگیرد. از مارک خواستم تا این عبارت را بعد از من تکرار کند: «من یک خیانتکار هستم! من یک خیانتکار هستم!» بعد از این که بیست یا سی بار این جمله را تکرار کرد، عذاب و دردی را که در باره خیانت به همسرش احساس می کرد پذیرفت.

او از این که مانند پدرش شده است . کسی که هرگز دوست نداشت مثل او باشد . سرشار از گناه، اندوه و شرمندگی بود. مارک مجبور بود آه بکشد، بگرید و شاهد عواطف خود باشد تا سرانجام این زخم عاطفی عمیق را بپذیرد و در آغوش بگیرد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
او همسر خود را به این دلیل که با بی توجهی موجب شد مارک در فریفتن او خود را محق بداند، سرزنش می کرد. پس از آن که او توانست تمامی احساسات خود را اعم از خشم، اندوه و کمبود بپذیرد، در کمال فروتنی کاستی هایش را نیز پذیرفت.

مارک با گام نهادن درون توفان احساسات خود توانست احساس حقیقی اش را که زیر یک حالت تدافعی پنهان شده بود، کشف کند. هنگامی که او به درد خود اجازه بروز داد، فضایی برای پدیدار شدن عواطف جدید گشود. مارک پس از ساعت ها تفكر تصمیم گرفت که در نهایت با دردهای کودکی اش رو به رو شود و با آن بخش از وجود خود که شبیه پدرش است، آشتی کند.

حالا او در مكان امن و آرامی ایستاده بود، جایی که می توانست دگرگونی های لازم را بدون آن که به خود و همسرش آسیب برساند، به وجود آورد. به محض این که مارک به درون حقیقت دردهای عاطفی خود گام نهاد، از متهم کردن همسرش دست برداشت و مسؤولیت کامل تمامی اعمال و دردی را که خود موجب آن شده بود، بر عهده گرفت.

برای از بین بردن انرژی های منفی و متضادی که ریشه در دردهای ما دارند، باید آنها را حس کنیم و نوع احساس، مقاومت یا قضاوت های خود را شناسایی نماییم. همان طور که از میان یک احساس عبور می کنیم، انرژی هایی را به حرکت در می آوریم که موجب می شوند آرامش عمیق و واقعی را تجربه کنیم. پذیرش به ما اجازه می دهد تا هر چه عمیق تر در سکوت و آرامش درونمان غرق شویم.

در این سکوت، ما می توانیم دیدن نور را در تاریکی وجودمان آغاز کنیم و دست به انتخاب هایی بزنیم که به جای شکست موجب بهبودی ما شوند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
آیا می خواهید بهبود بیابید؟


احساسات مسموم خشم، رنجش، حسادت، گناه و شرم برای جلب توجه ما درونمان را فا*سد می کنند. این احساسات بدون شناخت، عشق و همدلی قابل درمان نیستند و فقط در این حالت است که قدرت و نفوذ خود را بر وجود ما از دست می دهند.

هنگامی که آنها را نادیده می گیریم، احساس ترس، خستگی و بیماری در ما ایجاد می کنند.
در بیشتر موارد خشم سرکوب شده ما در زندگی مان به افسردگی، در جا زدن و بی تفاوتی تبدیل می شود. اغلب در روند بهبود احساسات مسموم، حس عمیق کناره گیری، شکست و ضعف بروز می کند که موجب می شود هیچ انتخاب یا اختیاری برای بهبود عواطف خود نداشته باشیم.

وقتی قصد از بین بردن احساسات منفی خود را داریم، در واقع به جهان اعلام می کنیم که برای عهده دار شدن مسؤولیت زندگی مان آماده هستیم. برخی افراد بر حفظ احساسات مسموم خود اصرار دارند و هیچ کاری برای درمان آنها انجام نمی دهند. این گروه به جای آن که بگویند: «من این کار را انجام نمی دهم!» می گویند: «من نمی توانم.» در حالی که نتوانستن، دروغ محض و یک روش غير مسؤولانه برای «من نمی کنم.» است.

حتی اگر من نمی توانم درک کنم که چگونه کاری را انجام دهم یا چرا آن را انجام دهم، باید متوجه باشم واقعیت آن است که وجود هر مشکلی در زندگی این نکته را اعلام می کند که من در آفرینش زندگی ام شرکت دارم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
در یکی از دوره های اخیر خود با جودی زن جوانی که از طلاقش رنج می برد، ملاقات کردم. حتی پیش از آن که جلسات شروع شود، او به همه کسانی که در این دوره شرکت داشتند گفته بود، این کلاس ها نمی تواند به او کمک کند. جودی خودش را متقاعد کرده بود که مشکل او بزرگ تر از مسایل دیگران و متفاوت با آنهاست. هر بار که من از دیگران می خواستم تا چشم هایشان را ببندند و تمرین ها را انجام دهند، جودی با چشم های باز آنجا می نشست.

در خلال زمان های تنفس، وقتی که همه سعی می کردند تا تمرین ها را با یکدیگر انجام دهند، او فقط با دیگران حرف می زد.
در پایان سومین روز وقتی همه با لذت، بینش و عشق خود را با دیگران در میان می گذاشتند، جودی در صندلی خود فرورفته بود. در پایان به سوی او رفتم تا بفهمم چه کار می کند. جودی به من نگاه کرد و گفت: «من که به شما گفتم نمی توانم آنها را انجام دهم.»

مسأله این نبود که او نمی توانست تمرینات را انجام دهد، بلکه او نسبت به مراحل درمان، احساس مسؤولیت نمی کرد و از انجام تمرین هایی که برای بهبودش حتمی بود اجتناب می ورزید. جودی منتظر بود که همه چیز خود به خود رو به راه شود.

نخستین گام در پذیرش مسؤولیت برای بهبود دردها، آن است که آگاهانه بدانید این دردها از آن شما هستند، گام دوم آن است که تصمیم بگیرید آنها را رها کنید. شما حتما می توانید این کار را انجام دهید. باید از خود بپرسید: «آیا من می خواهم که این درد را حفظ کنم؟ آیا می خواهم که هفته ها، ماه ها، سال ها و حتی برای همه عمر با گذشته تلخ خود زندگی کنم؟ با این که می خواهم دگرگون شوم ؟» درک این نکته ضروری است که اگر با شدت به یک احساس بچسبیم هرگز به سطح بالای آگاهی ما ارتقا نمی یابد، بلکه به زخم های دیگر درونمان می پیوندد. از این رو حتی اگر با شیوه های گوناگون از رویارویی با احساسات خود پرهیز کنیم طبق شواهد بسیار زندگی، اگر موجب تكرار همان رویدادها نشوند، بار دیگر به شکلی پدیدار می شوند. این احساسات به شکل عواقب نامطلوب پراکنده و گاه به صورت تنش های عظیم جلوه گر می گردند.

در این موقعیت هاست که واقعا به عمق این مفهوم می رسیم: «تو می توانی فرار کنی، اما نمی توانی پنهان شوی!»
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
شناخت احساسات


شناخت احساساتمان خواه مثبت یا منفی و گسترش درک دنیای عاطفی مان، راه های جدیدی را برای چیرگی ما در زندگی به وجود می آورد. برای درک کامل عواطف بشری، باید زمانی را با یک نوزاد سپری کنیم. کودک یک دقیقه می خندد، روی پتو با لذت می غلتد و لحظه ای بعد همان کودک سرحال، ناگهان شروع به جیغ زدن می کند.

سپس به همان سرعت که این خشم ظاهر شده بود، ناپدید می شود و کودک در حالت روحی دیگری قرار می گیرد.
نوزادان با معصومیت خود مجموعه احساسات انسانی، چه مثبت و چه منفی را نشان می دهند. این موجودات، انعطاف پذیری و قابلیت تغییر سرشتی عواطف ما را آشکار می کنند. آنها آرامش سازگاری عمیق و امکان دگرگونی واکنش خشم را در معرض دید ما می گذارند.

اگر مانند یک کودک باشیم، همه احساسات خود را بدون قضاوت می پذیریم. در این حالت، ما درک می کنیم که بروز عواطف، راهی برای بیان نیازها و خواسته های ماست. رفتار به شیوه نوزادی تا زمانی ادامه می یابد که به ما می آموزند گریه کردن درست نیست، باید ساکت باشیم و فریاد نزنیم و از آن پس سرکوب احساسات کامل ما آغاز می شود.

تأثیر منفی رفتار بزرگ ترها موجب می شود که روند به خطا رفتن احساسات در ما آغاز گردد. با تشخیص آن که احساسات ما چه واکنشی را در دیگران ایجاد می کند، عواطف حقیقی مان را پنهان می کنیم و احساسات درست خود را بروز نمی دهیم. زمانی که تصمیم می گیریم کدام یک از عواطفمان را بروز دهیم و بهتر است که کدام را پنهان کنیم، به نتایج مهمی می رسیم که تمامی زندگی مان را تحت تأثیر قرار می دهد و تا آخر عمر با ما می ماند.

ما خیلی زود خود را غرق در آمیزه ای از احساسات می یابیم که برخی از آنها برایمان غير قابل تشخیص هستند.
برای بسیاری از مردم افزایش احساسات منفی و غیر قابل مهار که حاصل طلاق آنهاست، تجربه ای جدید به شمار می آید. بیشتر مراجعین من که در جریان طلاق قرار دارند، می گویند: «من نمی دانستم که می توانم تا این اندازه خشمگین شوم!» یا «هرگز فکر نمی کردم بتوانم از یک نفر تا این اندازه متنفر باشم!» خواه این احساسات، خشم، حسادت، تنفر، شرم، آشفتگی یا گناه باشند، به هر حال باید پدیدار شوند تا بهبود یابند. بیشتر مردم فقط سعی می کنند راهی برای مخفی کردن، رها شدن یا درمان احساسات ناخوشایند خود بیابند، در حالی که باید ریشه آنها را کشف کنند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
رها کردن احساسات مسموم


تصور کنید که یک بطری از نوشابه گازداری را که از قبل تکان داده اید، در دست خود دارید. اگر در آن را به شدت باز کنید، بطری منفجر و محتوای آن پخش می شود و همه جا را کثیف می کند. اما اگر همین بطری را درون دست شویی بگیرید و به آرامی درش را باز کنید، هیچ جا کثیف نمی شود و شما هنوز محتویات بطری را دارید.

احساسات ما نیز برای بهبود یافتن نیاز به یک ظرف ایمنی دارند. در مواقع اضطراب و پریشانی، زمانی که احساسات ما متلاطم شده اند، در پی راهی برای خروج هستند. این احساسات راهی برای سرریز می یابند تا از فشارهای درونی ما بکاهند. اگر وجودمان سرشار از خشم باشد، همیشه در دنیای بیرون دلیلی برای خشمگین شدن پیدا می کنیم.

همچنین اگر غمگین و افسرده باشیم، برای توجیه احساساتمان به خود آسیب می رسانیم یا روی جنبه های بد دیگران متمرکز می شویم. بدون نگریستن به درون و پذیرش مسؤولیت خود در طلاق، ما مدام علت احساساتمان را در دنیای بیرون می جوییم. به همین دلیل بسیار مهم است که برای بهبود زخم های خود به درون برویم و به منظور یافتن راه های مطمئن برای تخلیه آنچه در درونمان وجود دارد، وقت بگذاریم.

حضرت مسیح در یکی از خطبه های خود بر فراز کوه می گوید: «اگر آنچه در درون داری بیرون بریزی، آنچه در درون توست موجب نجاتت می شود و اگر آنچه در درون داری بیرون نریزی، آنچه در درون توست نابودت می کند.»
 
بالا