به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,201
مدال‌ها
10
سکه
18,717
رشته های کارما


زخم های احساسی ما بازتابی از دردهای گذشته هستند که ما را به سوی بخش های درونی وجودمان که نیاز به درمان دارند، هدایت می کنند. این جراحات، موجب می شوند پیوسته با مردمی که زخم های بهبود نیافته همسان یا مشابه ما دارند، رویارو شویم.

اتصال با این افراد، نوعی برخورد انرژی ست که من آن را به نام رشته های کارما می شناسم. در اینجا سرنوشت دست به کار می شود: این رشته های کارما یا تقدیر، کسانی را که برای کسب تجارب معنوی و تکامل خود به آنها نیاز داریم، به زندگی ما وارد می کنند.

این رشته ها مانند امواج رادیویی عمل می نمایند و تمامی تجاربی را که برای شفای زخم های درونی خود به آنها نیازمندیم، از جهان بیرون فرامی خوانند و پیش روی ما قرار می دهند. تا آن هنگام که ما اطلاعات و پیام های رمزگذاری شده در این زخم ها را دریافت نکنیم، درگیر آنها خواهیم بود، روابط کارمایی به این دلیل وجود دارند تا عاملی برای یادگیری و رشد و نمو ما و ظهور والاترین استعدادهای نهفته مان باشند. روح ما در بالاترین جایگاه خود می داند که چه کسی هستیم؛ اگر چه ممکن است ما در سطحی از آگاهی خود چرایی برخی رویدادها را درک نکنیم، اما روحمان از تجربیاتی که به آنها نیاز داریم کاملا آگاه است.


ممکن است که شما در مسیر زندگی دچار اشتباه و سردرگمی شوید، فریب بخورید یا مورد بد رفتاری قرار بگیرید، اما هیچ یک از شرایطی که در زندگی با آن رویارو می شوید تصادفی نیست. هر موقعیت با هدف سوق دادن شما به سطح بالاتری از آگاهی ایجاد می شود و کار شما فقط این است که حقیقت را دریابید و سهمی را که هر رویداد می تواند در زندگی تان داشته باشد، کشف کنید.

راه های بی شماری برای رسیدن به این حقیقت وجود دارد. این کتاب شما را در عبور از مراحل ضروری برای رسیدن به بهبود کامل و برخورداری از موهبت زندگی کمک می کند. اگر هر رویدادی را یک موهبت الهی بدانیم، رشد می کنیم و بهبود می یابیم، آنگاه می توانیم تجارب خود را با دیگران سهیم شویم. اگر شما هم مانند من معتقد باشید که هیچ چیز اتفاقی نیست و هر چیزی همان گونه که باید اتفاق می افتد.» آنگاه می پذیرید که شکست در ازدواجتان نیز در نهایت، راهی برای اعتلای شماست. اجازه دهید که بار دیگر این نکته را تکرار کنم:
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,201
مدال‌ها
10
سکه
18,717
شکست در ازدواجتان، راهی برای اعتلای شماست!

می دانم که در حال حاضرشاید این مفهوم به نظر اغراق آمیز بیاید و حتی ممکن است شما را خشمگین کند. امابه شما قول می دهم به محض آن که با این دید به زندگی نگاه کنید، همه چیز تغییر خواهد کرد. درک این نکته که زندگی آموزگار شماست و هستی در هر لحظه شما را به سوی والاترین تجلی وجودتان هدایت می کند، جهش بزرگی به شمار می آید. همین که موهبت جدایی خود را دریابید، زخم های سرگشوده شما التيام پیدا می کند و تنگنای قلبتان گسترش می یابد.

دگرگونی، روند تکامل طبیعی ست که طی آن موهبت تجارب منفی را در می یابید و نور را درون تاریکی می بینید. زمانی که این نکته ارزشمند را کشف کردید، زندگی برای شما دوباره سرشار از شور و هیجان می شود. وقتی به دنیای جدید خود رو می کنید، معجزه رخ می دهد و فرصت هایی را که پیش تر قادر به دیدن آنها نبودید کم کم آشکارا می بینید.

آن هنگام که انتخاب کنید از جدایی به عنوان زمینه ساز یک زندگی خارق العاده بهره ببرید، جدایی به لحظه ای مقدس تبدیل می شود.

این کتاب در باره بهره مندی از هشیاری معنوی، دگرگونی و پیوند دوباره قلب و روح شماست. اگر از قلبی شکسته و رؤیاهایی عقیم رنج می برید، این روند شما را یاری می کند تا به زندگی خود با چشمان خدا بنگرید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,201
مدال‌ها
10
سکه
18,717
گام های عملی درمان


1 - دفترچه یادداشت مورد علاقه خود را انتخاب کنید و آن را به هدف معنوی بهره مندی از جدایی خود به منظور بهبود و رشد اختصاص دهید. این دفترچه را برای بیان افکار و احساساتتان و هر چه درون شماست، به کار ببرید و آن را تا آخرین لحظات تمرین، همواره نزدیک خود نگه دارید.

2 - به آرامی چند نفس عمیق بکشید و بگذارید که بدن و ذهنتان کام آسوده باشد. این لحظه را به پیشبرد روند بهبودی و التیام بخشیدن خود اختصاص دهید. چشمانتان را ببندید و توجه خود را به آرامش درونی تان معطوف دارید. حالا تجسم کنید که از طلاق خود همچون سفری معنوی بهره می گیرید. برای لحظه ای تصور کنید که تمامی احساسات و شرایط کنونی حاصل از این رویدادها فقط برای آگاهی شما به وجود آمده اند. فکر کنید روندی که هم اکنون درون آن قرار دارید، الهی و مقدس بوده و برای ایجاد تغییرات مثبت در زندگی شما طراحی شده است. باید درک کنید که با وجود هر آنچه موجب خشم، نومیدی و مقاومت در شما شود، جدایی را به عنوان سفر معنوی خود ببینید.

مطمئن باشید آنچه روی می دهد، کامل و مناسب است. وقتی آماده شدید، به آرامی چشمانتان را باز کنید و آزادانه احساسات، افکار و دریافت های خود را بنویسید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,201
مدال‌ها
10
سکه
18,717
بخش یکم

شرایط همواره آن گونه که به نظر می رسند، نیستند

در دل زمستان، من سرانجام آموختم که تابستانی شکست ناپذیر در درونم نهفته است. (آلبر کامو، تابستان ۱۹۵۴)


هدایت الهی، اساس درک و حمایتی ست که ما برای شروع دریافت «قانون پذیرش» به آن نیازمندیم. پذیرش، عنصر بسیار مهمی ست که توانایی آغاز کردن روند بهبود را به ما می بخشد. تا زمانی که جرأت و جسارت نگریستن به واقعیت شرایط خود را نداشته باشیم، نمی توانیم آنها را بپذیریم.

ما نمی توانیم آنچه را که قادر به دیدن و حس کردنش نیستیم، بهبود ببخشیم. با این وجود بیشتر اوقات رنج های گذشته و ترس هایمان از آینده ما را چنان درگیر می کنند که نمی گذارند زندگی خود را همچون یک مجموعه کامل ببینیم.

دید مبهم، ما را از زیستن در حال و راهیابی به سوی والاترین سطح آگاهی باز می دارد. ای چینگ می گوید: «فقط آن هنگام شهامت رویارویی با شرایط را پیدا می کنیم که بدون خیالبافی و خود فریبی، آنها را همان گونه که هستند دریابیم.

آنگاه نوری از ورای رویدادها تاییدن می گیرد که نشانگر مسیر پیشرفت و موفقیت ماست».
پذیرش، هنگامی به وجود می آید که دست از پیش داوری ها و انکار بکشیم و حال را همان گونه که هست ببینیم، بدون آن که در محدوده هر گونه احساسات و داستان پردازی گرفتار شویم، داستان پردازی، ما را درگیر هزارتوی بی انتهای توجيهات می کند و قدرت تشخیص حقیقت از توهم را از ما می گیرد. این داستان ها ساختارهای دفاعی طراحی شده ای هستند که در برابر دردهای گذشته از ما محافظت می کنند.

هنگامی که در تسخیر داستان خود هستیم، دیگر چندان در زمان حال زندگی نمی کنیم و برعکس اسیر تجربیات همسان خود در گذشته که التیام نیافته اند، می شویم. در این وضعیت، تصور می کنیم که در حال دست و پنجه نرم کردن با زندگی هستیم، اما در حقیقت با دردهای التیام نیافته خود دست به گریبان شده ایم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,201
مدال‌ها
10
سکه
18,717
باید درک کنیم که آنچه در زمان حال روی می دهد، ما را به التیام زخم های گذشته مان فرا می خواند. برای شکستن محدودیت های داستان خود و رهایی آن باید مرز میان واقعیت و تخیل را تشخیص دهیم. این که چه حوادثی در گذشته رخ داده است و اینک چه می گذرد، دردهای کنونی ما چیستند و دردهای التیام نیافته گذشته کدام ها هستند.

احساسات و هیجانی که در داستانمان نهفته است، ما را از دیدن حقایق زندگی مان باز می دارد. نمایش نامه های ما همیشه شخصی و دارای این مضمون هستند: «آنچه برای من اتفاق افتاده است.»

داستان ما همیشه در زیر لایه سطحی خود، رد پایی از دوران کودکی مان را در بر دارد. به عنوان نمونه: «مندوست داشتنی نیستم.»، «من نمی توانم به مردها اعتماد کنم.»، «وقتی به کمک نیاز دارم، کسی به دادم نمی رسد.»، «عشق، بی دوام است. داستان های ما به اشکال گوناگون با مضمون: «زندگی، این بلا را بر سرم آورد.» درهم تنیده شده است.

یک جنبه مهم در بهبود ما این است که بیاموزیم چگونه میان داستان و حقیقت تفاوت بگذاریم. حقیقت، مشاهده رویدادهای زندگی بدون پیش داوری ست. توهم، داستانی ست که ما بر مبنای توجیه احساسات بهبود نیافته گذشته خود می آفرینیم. چند مثال زیر در تفاوت گذاشتن میان توهم و حقیقت به شما کمک می کنند:

حقیقت: «همسرم مرا ترک کرد.»
توهم: «همسرم مرا ترک کرد، زیرا من لیاقت عشق را نداشتم.»
حقیقت: «همسرم حساب بانکی مرا خالی کرد.»
توهم: «همسرم مرا فریب داد و زندگی ام را برای همیشه تباه کرد.»
حقیقت: «فرزندم درگیر یک مشکل عاطفی در مدرسه شده است.»
توهم: «فرزندم به علت جدایی من برای همه عمر دچار آسیب شده است.»

تشخیص توهم از حقیقت در زندگی، مبنای پذیرش است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,201
مدال‌ها
10
سکه
18,717
زمانی که من و دان از هم جدا شدیم، ترس همه وجودم را فراگرفته بود و بی نهایت غمگین بودم. اطمینان داشتم زندگی ام پایان یافته است و پسرم نیز از همان مشکلات روحی ای که من به عنوان یک فرزند طلاق تجربه کرده بودم، رنج خواهد کشید.

پس از هفته ها عذاب، تصمیم گرفتم بدون در نظر گرفتن جنبه های منفی آن، هر چه را که اکنون در زندگی من روی می دهد روی کاغذ بنویسم و این فهرست را تهیه کردم:

1- من هیچ پس اندازی برای خودم ندارم.
2- حتی اگر جدا از هم زندگی کنیم، دان هیچ دلیلی برای طلاق نمی بیند.
3- دان دیگر نمی خواهد که به شرکت در دوره های بهبود ادامه دهد.
4- تا زمانی که شغلی پیدا نکرده ام، مجبورم با درآمد دان زندگی کنم.
5 - من باید شغلی پیدا کنم.
6- دان، شانزده ساعت در هفته را با پسرم خواهد گذراند.
7- دیگر مجبور نیستم هر شب برای دان شام بپزم.
8- ما باید خانه مان را بفروشیم.
9- من برای خودم و پسرم یک خانه اجاره خواهم کرد.
10 - من و دان دیگر یک زوج نیستیم.
11- من مجبورم خودم صورت حساب هایم را بپردازم.

سپس با نگریستن به این فهرست، تمامی هیاهوی درونی ام که حاوی احساسات غمباری در باره این مطالب بود که دان دیگر مرا دوست ندارد یا باز هم در یک را*ب*طه دیگر شکست خوردم، ناپدید شد. در روشنایی حاصل از درک حقایق موقعیت کنونی، ترس های اغراق آمیز من مبنی بر این که «حالا مجبور به زندگی در خیابان خواهم شد!» احمقانه به نظر می رسید.

همچنین همه افکار ناراحت کننده مانند این که دان، بو را از من خواهد گرفت، از میان رفت.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,201
مدال‌ها
10
سکه
18,717
پیش از این در ذهنم هزاران فکر احمقانه وجود داشت که به من می باوراند زندگی ام رو به پایان است، اما سرانجام توانستم میان توهم و حقیقت تفاوت قایل شوم. حقایق به من اثبات کردند که زندگی ام پایان نپذیرفته، بلکه فقط ازدواجمان پایان یافته است.

همچنین حقایق به من نشان دادند که باید برخی دگرگونی ها را در زندگی خود ایجاد کنم. اگر چه در ابتدا آسان به نظر نمی آمد، اما با روی کاغذ آوردن این تغییرات ضروری دریافتم که می توانم به خوبی از عهده همه آنها برآیم.

تشخیص داستان از حقیقت، یک تجربه دگرگون کننده زندگی ام بود و این امکان را برایم فراهم کرد تا با مشاهده بدون پیش داوری رویدادهای زندگی خود، آنها را از جهنم غم انگیزی که در آن به سر می بردم جدا کنم. نیل دونالد والش نویسنده کتاب های گفتگو با خدا می گوید: «جدایی الهی هنگامی روی می دهد که جنبه پایین تر وجود ما از داستان غم انگیزی که خود به وجود آورده است، به بیرون گام می گذارد و به جنبه والای روحمان اجازه می دهد که این داستان را به روشنی و دور از هیجان، صادقانه و بدون تردید، کامل و بدون پیش داوری مشاهده کند و به تفسیر آن بپردازد.»

او چنین ادامه می دهد: «... و شما زمانی به خشم، شرم، گناه، ترس، برچسب زدن و نادرست بودن حتی این اظهارنظر ساده که «باید چنین باشد!» در درونتان بر جای نماند. چرا که حتی چنین اظهارنظری احتمالا بسیار واضح خواهد بود.»
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,201
مدال‌ها
10
سکه
18,717
زیستن در داستان جدایی و فضای غم آلود شرایط کنونی مان، بهای عاطفی گزافی در بر دارد که همانا آرامش خیال ماست. زندگی در این داستان، ما را از زیستن در زمان حال باز می دارد، دسترسی به روشن ترین خرد وجودمان را انکار می کند و ما را اسیر درد گذشته نگه می دارد.

اکثر ما نمی دانیم که تمامی شیوه هایی که برای ساختن داستان خود به کار می بریم، به ما احساس مهم بودن یا در کانون توجه قرار داشتن می بخشد. تشخیص نیازمان به جدایی غمبار به ما کمک می کند که انگیزه ناآگاهانه خویش را برای خودداری از نگریستن با چشمانی پاک و عاشق درهم بشکنیم.

بیشتر اوقات، جدایی موجب می شود که به نمایش نامه های غم انگیز دیگری که آفریده ایم، بنگریم. نه سال می شد که لیندا ، با وارن ازدواج کرده بود و پسری زیبا و سالم به نام زاخاری داشت. اگر چه وارن سال ها با بیماری مهلکی دست به گریبان بود، اما با تولد زاخاری، لیندا احساس کرد زندگی آنها کامل شده است.

لیندا همیشه با رؤیای داشتن خانوادهای کامل می زیست و اکنون به نظر می رسید که رؤیایش به حقیقت پیوسته است؛ او همسرش را داشت و حالا بچه ای که از آن خودش بود، اما یک روز زمانی که زاخاری سه ماهه بود، وارن به همسر خود گفت که زندگی با لیندا به اندازه ای پرتنش است که بیماری او بهبود نمی یابد. اندکی پس از آن، وارن خانواده خود را ترک کرد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,201
مدال‌ها
10
سکه
18,717
لیندا از نظر احساسی متزلزل شده بود و بی رویه دارو مصرف میکرد. داستان او در این باره چنین بود: برای آن که از عهده بیماری وارن برآید، به مصرف این داروها نیاز دارد. پس از این که وارن او را ترک کرد، لیندا دچار افسردگی شدید شد و فکر می کرد که دیگر هیچ دلیلی برای ادامه زندگی ندارد. لیندا باور کرده بود که بدون وارن هیچ نیست و هیچ ارزشی برای دیگران به ویژه پسرش قایل نبود.

اکنون وارن از زندگی او خارج شده بود و لیندا باید می پذیرفت که به شدت نیازمند کمک است.

وارن در این مورد به لیندا یاری کرد. لیندا هیچ دوستی نداشت و از همه چیز در هراس بود. با این که او واقعا زنی جذاب، باهوش و نجیب به شمار می آمد، اما نکته مثبتی در وجود خود نمی دید. لیندا زندگی خود را درون داستانی می گذراند که می گفت، او هیچ هدیه ای برای دنیا ندارد.

بنا بر این وقتی وارن دوست دختر گرفت، لیندا به این موضوع به دیدۂ لطف خداوند برای نگهداری خودش از زاخاری نگریست، زیرا او فکر می کرد که نمی تواند به تنهایی از فرزندش مراقبت کند. لیندا با مضمون داستان خود که هرگز مادر خوبی نخواهد بود، فقط از این راه می توانست را*ب*طه جدید وارن را توجیه کند.

دوران کودکی دردناک این زن جوان همیشه او را با این ترس که مانند مادر خود مادر بدی برای پسرش خواهد شد، فلج کرده بود، اما لیندا بیش از هر چیز در این دنیا آرزو داشت که مادر خوبی برای فرزندش باشد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,201
مدال‌ها
10
سکه
18,717
رفتن وارن، تاریک ترین لحظه در تمامی زندگی لیندا بود که او را به قعر ورطه سردرگمی کشاند. ليندا خرد و درهم شکسته، مصرف داروها را کنار گذاشت و برای نخستین بار در زندگی خود دریافت کمک را پذیرفت و به این ترتیب تاریک ترین لحظه زندگی اش به موهبتی بزرگ مبدل شد. نبودن وارن موجب شد که او شروع به درمان کند، کتاب بخواند، به جلسات خودشناسی برود، دوستان واقعی پیدا کند و همان گونه که همیشه آرزو داشت؛ مادر خوبی برای پسرش باشد! آنچه لیندا کشف کرد این بود که احساساتش بسیار مهم هستند و برای بهبودی، باید تمامی آنها را بپذیرد.

او همچنین دریافت که داشتن این احساسات به آن معنا نیست که خودش هم همین احساسات است. ليندا آموخت که زیاده روی در احساسات، جنبه غم انگیز جدایی و زندگی اش را تغذیه می کند.

او دریافت که چگونه میان توهم و حقیقت تمایز قایل شود تا بتواند از احساسات آشفته و غمباری که خودش به وجود آورده بود، رهایی یابد. اکنون لیندا با نگاه به باورهای خود در باره وجودش، قادر است میان توهم و حقیقت تفاوت قایل شود. توهم این که او هدیه ای ندارد تا به دنیا تقدیم کند به حقیقت آن که هرگز شغلی نداشته است، مبدل شد. توهم این که بدون وارن نمی تواند خانواده واقعی داشته باشد به حقیقت آن که او و زاخاری یک خانواده زیبا را تشکیل می دهند، مبدل شد. توهم این که بدون وارن هیچ ارزشی ندارد به حقیقت آن که او مادری ارزشمند برای زاخاری و عضوی مهم برای جامعه است، مبدل شد. توهم این که بی اهمیت و دوست نداشتنی ست به حقیقت آن که ممکن است او در برخی از اوقات روز چنین احساسی را تجربه کند، مبدل شد.

توهم این که به مصرف بی رویه دارو نیاز دارد به حقیقت آن که او به آموختن مهارت های بیشتر و تغذیه بهتر نیازمند است، مبدل شد. با وجود این که لیندا هیچ وقت شغل یا برنامه معینی نداشت، اما در طول دوران بهبود خود توانست با سمت کمک مربی در مهدکودک پسرش به کار بپردازد. حالا او صبح زود از خواب برمی خاست و همراه پسرش آماده رفتن به مهدکودک می شد.

در این مدت لیندا فهمید که چه قدر بچه ها را دوست دارد. زاخاری در کنار مادرش توانست ستارۂ کلاس خود شود و لیندا روز به روز اعتماد به نفس و شادمانی بیشتری به دست می آورد. او دریافت که آن احساسات منفی و غمباری که تمامی زندگی اش را احاطه کرده اند، فقط زاییده باورها و عقاید اشتباه خودش هستند و به این ترتیب انکار وی به پذیرش حقیقت مبدل شد. آن هنگام که لیندا پیروزمندانه این واقعیت را پذیرفت که قادر به تغییر زندگی خود است،
نقطه عطف زندگی اش بود.

حالا که او می توانست میان واقعیت و داستان خود تفاوت بگذارد، دیگر قادر بود شرایط و موقعیت زندگی خود را بپذیرد.
 
بالا