به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
باز پس گرفتن آنچه که متعلق به ماست


اکنون زمان آن فرا رسیده است که به جست و جوی عمیق تر بپردازیم و مطمئن شویم که میان ما و همسر سابقمان هیچ ارتباطی در هیچ قسمتی باقی نمانده باشد. درست همان گونه که ما جنبه های منفی خود را به شریک زندگی مان فرافکنی می کنیم، می توانیم نور وجود خود را نیز به او بازتاب دهیم. اکثر ما به این دلیل عاشق می شویم که نور وجودمان را که در اختیار خود نگرفته ایم، در دیگری می بینیم. ما در وجود همسر خود بخشی از خودمان را می بینیم که پنهان شده است، آنگاه جستجو را آغاز می کنیم تا آنچه را که باور داریم ما را یکپارچه می سازد، به تسخیر در آوریم.

هنگام آشنایی با دان، از اندیشه های درخشان او و شیوه ای که افکارش را به هم ارتباط می داد هیجان زده شدم و تحت تأثير اشتیاق او برای ایجاد دگرگونی قرار گرفتم. همچنین توجهم به حساسیت دان در مورد دردها و مشکلات مردم جلب شد. برای بازپس گرفتن نیمه روشن وجودم، من باید مطمئن می شدم که درخشش و حساسیت خود و آن بخش از وجودم را که عمیقا خواهان دگرگونی بود، در آغوش کشیده ام. اگر فکر می کردم که دان استعداد یا ویژگی خاصی دارد که من فاقد آن هستم، این موضوع بیانگر آن بود که من این ویژگی را در وجود خودم در آغوش نکشیده ام.

ناگهان دریافتم که من درخشندگی خود را به دان فرافکنی می کنم، زیرا همیشه فکر می کردم که به اندازه کافی باهوش نیستم. به علت مجذوب مردی شده بودم که در بهترین مدرسه درس خوانده، مدارج عالی تحصیلی را طی کرده و جوایز علمی بسیاری دریافت نموده بود. فقط باید متوجه می شدم که من همان نوع هوش و استعداد دان را ندارم، بلکه ذکاوت من از نوع دیگری هست. استعداد دان علمی، اما استعداد من اجتماعی بود که هر دوی اینها ویژگی های ارزشمندی به شمار می آیند. برای بازپس گرفتن نوری که به دان فرافکنی کرده بودم، نیاز داشتم با روش ها و راه هایی آشنا شوم تا بتوانم درخشش خود را ابراز کنم و در آغوش بکشم. با بازپس گیری فرافکنی های خود می توانستم هدایای بی شمار نيمه روشن وجودم را ببینم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
هر کدام از ما ویژگی هایی همسان را به شیوه های گوناگون به نمایش می گذاریم، اما برای بازپس گیری حالت واقعی و یکپارچگی احساس خود باید صفات متعلق به خودمان را در دیگران مشاهده کنیم. برای این که بتوانید ویژگی هایی که شما را مجذوب همسرتان کرده است بیایید، باید وقت صرف کنید و هر جنبه ای را که آگاهانه یا ناآگاهانه فرافکنی کرده اید بازپس بگیرید. ممکن است شوهرتان با موفقیت و ارزش های شما از زندگی تان برود، یا امکان دارد زنتان شما را ترک کند و همدلی و مهربانی شما را نیز با خود ببرد.

آیا با ارزش ترین ویژگی خود را به همسرتان داده اید و اکنون اگر شما را ترک کند، دیگر به آن دسترسی نخواهید داشت؟ آیا همسرتان، با بخشی از قدرت و نیروی وجودی شما، ترکتان می کند؟ شما این قسمت های وجود خود را دور انداخته اند و اکنون زمان بازپس گیری آنهاست. هنگامی که شما بخش روشن وجود خود را طرد کرده اید و همسرتان حافظ قسمتی از وجودتان است، جدایی کامل شما از یکدیگر ناممکن می باشد. امکان ندارد که ما احساس یکپارچگی خود را به راستی تجربه کنیم، مگر آن که بتوانیم هر دو نیمه روشن و تاریک و تمامی ویژگی های مثبت و منفی وجودمان را در آغوش بگیریم.

تا وقتی که این دو نیمه وجودمان متعادل نیستند، همواره در جهان جدایی طلبی اسیر خواهیم بود. در این صورت، ما در دام گفت و گوی درونی خود گرفتار می شویم که می گوید: «من این گونه نیستم!»
در آغوش کشیدن ویژگی های مثبت به انضباطی روزانه بر پایه اعتماد و ایثار نیاز دارد.

راه یکپارچگی و تکامل، شما را به سوی خود می خواند تا تمامی ویژگی های موجود در سیاره زمین را در آغوش بکشید. اینک برای شما زمان در برگرفتن شکوه و عظمتتان فرارسیده است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
گام های عملی درمان


1 - فهرستی از سه نفر که مورد تحسین شما هستند، تهیه کنید و سه ویژگی دوست داشتنی هر یک از آنها را که نمونه و سرمشق شماست، بنویسید. چشم هایتان را ببندید و ببینید که در کدام مرحله از زندگی خود، این خصوصیات را ابراز داشته اید. چه رفتارها و فعالیت هایی می تواند این ویژگی ها را هر چه بیشتر در زندگی شما متجلی کند؟

2 - ویژگی هایی از همسر خود را که در آغاز ارتباط موجب جذب شما به سوی او شد، بنویسید. به خصوصیاتی که باعث شد عاشق او شوید یا ویژگی هایی که هنوز در او می پسندید، فکر کنید. حتی اگر هنوز از شریک زندگی خود خشمگین هستید، خیلی مهم است صفاتی را که در او دوست دارید یا تحسین می کنید، پنهان نسازید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
بخش دوازدهم

زندگی متعالی

«سرانجام روزی فرارسید که غنچه ماندن، دردناک تر از شکوفا شدن بود» (آنایس نین)


قانون آفرینش، ما را به تجربه قلبی معصوم و سرشار از عشق و شور زندگی دعوت می کند. اغلب گفته می شود که باید «قلب خود را بگشاییم»، اما در حقیقت قلب ها همیشه گشوده هستند. فقط ما امکان دسترسی به قلب ها را نداریم، چرا که آنها را محصور و بسته نگه می داریم. اینک زمان آن است که سلاحها، وسایل دفاعی و بهانه های خود را کنار بگذارید و در را به روی خرد قلبی تان باز کنید. شاید مردم بگویند: «بجنگ و از خودت محافظت کن!» اما جنگیدن، فقط شما را اسیر دنیایی محدود و کوچک می کند. برای ایجاد آینده ای مبنی بر حقیقت الهی، شما باید از دنیایی که در آن زندگی می کنید فراتر گام بردارید. بدون سلاح دفاعی، شما آزادید تا در سرزمین های جدید و ناشناخته قدم بگذارید، آنجا که از امکان دست یابی نامحدود به سرشت الهی خود بهره مند می شوید. اکنون لحظه ای حیاتی ست تا انتخاب کنید که می خواهید چه کسی باشید. آیا می خواهید یک زندگی معمولی داشته باشید، یا به افق های جدید و عرصه یک زندگی متعالی گام بگذارید؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
چند ماه پس از طلاقم، یک روز صبح در حالی بیدار شدم که مبهوت بودم باید چه کار کنم تا یک زندگی متعالی که از نور الهی وجودم سرچشمه بگیرد، داشته باشم. من از این که پس از چهل سال زندگی در یک مسیر هنوز نمی دانستم چگونه راهم را تغییر دهم و زندگی رویایی ام را بسازم، در هراس بودم و مدام از خود می پرسیدم:

«چگونه می توانم زندگی ای را تشکیل دهم که یکنواخت و تکراری نباشد؟» من می دانستم که نمی توانم بازگردم و به همان روش پیشین زندگی کنم و در همان راه گام بردارم، اما هنوز مطمئن نبودم که چگونه می توانم لاک قدیمی خود را بشکنم. سپس دوستم خانم دانيل همچون فرشته ای از راه رسید و یک کتاب کودکان به من هدیه کرد که داستانی زیبا در باره یک خرچنگ غیر عادی بود. این کتاب که نویسنده و تصویرنگار آن پاول اوت لويس" نام دارد، الهام بخش من در مسیر جدیدم شد. گراسپر شخصیت مهم داستان با تعداد زیادی خرچنگ دیگر، نزدیک صخره ها زندگی می کردند.

آنها روزها را با پیدا کردن غذا در زباله ها می گذراندند و نزدیک خانه ماندند. یک روز اتفاق شگفت انگیزی برای گراسپر افتاد. او احساس عجیبی داشت و دیگر درون پوسته اش جا نمی گرفت. ناگهان همه چیز تغییر کرد؛ گراسپر متوجه شد که پوسته اش چند تکه شده و به جای آن که روی بدنش قرار داشته باشد، کنارش افتاده است.

او با دیدن پوسته خود که نقش و نگار همه اجزای بدنش، یعنی دست ها، پاها، چشم ها و قسمت های دیگر روی آن افتاده بود، دچار شگفتی شد. طولی نکشید که بقیه خرچنگ ها دورش حلقه زدند و گفتند که پوست اندازی کرده و به این دلیل پوسته اش جدا شده است. آنها به گراسپر گوشزد کردند که اگر بیشتر مراقب نباشد، اتفاقات بد و عجیبی برایش روی خواهد داد. خرچنگ های دیگر گفتند این دوره تا وقتی که پوسته جدیدش تشکیل شود، خیلی خطرناک است و به او تذکر دادند به افکاری که به ذهنش می رسد، گوش ندهد.

آنها توضیح دادند که حتی ممکن است او بخواهد جاهایی را که تا به حال ندیده است، کشف کند یا آن طرف صخره ای را که کنارش زندگی می کنند، ببیند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
گراسپر حرف هایی را که دوستانش به او گفتند شنید، اما به جای عمل کردن به آن از اشتیاق خود برای کشف دنیایی ورای آنچه شناخت، پیروی نمود. او بر اساس احساسات خود به پشت صخره محل زندگی اش، یعنی جایی که همه عمرش را در امنیت و آرامش گذرانده بود، خزید و جان خودش را با رفتن به جاهای ناشناخته به خطر انداخت. هنگام سفر او دوستانش فریاد زدند: «گراسپر، بایست!نرو! آنجا امن نیست.» وقتی گراسپر به نوک صخره رسید، آنچه را می دید باور نمی کرد.

آنجا وسیع و زیبا بود و در آن ماهی های بزرگ و رنگارنگ و غذای فراوانی برای خوردن وجود داشت. منظرهای سحرآمیز و متفاوت با همه آنچه تاکنون دیده بود، پیش چشم گراسپر قرار گرفت و همه وجودش را غرق هیجان کرد. او از پشت صخره بیرون رفت و با یک خرچنگ غول آسا رو به رو شد. او بزرگ ترین خرچنگی بود که گراسپر در همه عمرش دیده بود.

وقتی گراسپر از خرچنگ عظیم پرسید که چه طور این قدر بزرگ شده است، او جواب داد که اگر گراسپر هم به رشد کردن و پوست انداختن ادامه دهد، روزی به همان بزرگی خواهد شد. اما خرچنگ کوچک نمی توانست این حرفها را باور کند، چون همه خرچنگ هایی که می شناخت به اندازه خودش بودند.

خرچنگ بزرگ به او توضیح داد که یک خرچنگ فقط به اندازه دنیایی که در آن زندگی می کند، رشد می کند و به اندازه قلب درون سینه اش بزرگ می شود. او گفت: «تو باید برای زندگی کردن در یک دنیای بزرگ، قلب بزرگی داشته باشی!»
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
گراسپر گیج و حیران شده بود، چون به او یاد داده بودند برای ایمن بودن در دنیا باید پوسته و قلبی سخت و سنگی داشته باشد. اما حالا می دید که اگر بخواهد به همه استعدادهای درونی خود برسد و به اندازه ای رشد کند که به یک خرچنگ بزرگ تبدیل شود، باید افق دیدش را گسترش بدهد. گراسپر می خواست اجازه دهد که قلبش نرم شود، چون یک قلب سخت و سنگی هرگز نمی توانست رشد کند. اکنون او با بزرگ ترین تعمیم زندگی خود رو به رو شده بود.

گذشته اش به او می گفت که اگر قلبش سخت باشد و به دنیای محدود خود در پشت صخره و به جمع کوچک دوستانش بازگردد امنیت بیشتری خواهد داشت، اما دوره پوست اندازی، افکار خرچنگ را عوض کرده بود. او دیگر نمی خواست فقط زنده بماند، بلکه می خواست از دنیای کوچک زندگی گذشته خود رها شود، در اقیانوس پهناور شناور گردد و ببیند که در آنجا چه چیزهایی نهفته است.

ما نیز مانند گراسپر وقتی پوست اندازی می کنیم از خود می پرسیم، که هستیم، به کجا تعلق داریم و توانایی حقیقی مان کدام است. ما طی دوره های دردهای شدید عاطفی، پیرامون خودمان پوسته ای به وجود می آوریم و هویت پیشین خود را ذوب می کنیم. با این وجود فقط در عمق همین ضعف و ناتوانی است که به روشنی و رهایی گام نهادن به ورای پوسته محدود و قدیمی خود دست می یابیم و درباره آن که می خواهیم زندگی خود را چگونه زندگی کنیم، تصمیم جدید می گیریم.

انتخاب با ماست؛ می توانیم همچنان در دنیای کوچک و آکنده از سرزنش کردن دیگران، قربانی شدن، احساسات مسموم و جدایی زندگی کنیم یا آن که به دنیای نوین سرشار از پذیرش، ارتباط، مسؤولیت و آرامش روحی و فکری گام بگذاریم. برای زندگی در این دنیای جدید باید زره محافظ و سخت قلب خود را تسلیم کنیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
اگر چه وانهادن و خطر کردن هراس انگیز است، اما حتی اگر شما تلاش کنید و شکست بخورید سرانجام، زندگی کامل و سرشاری داشته اید. اگر شما به درد حاصل از یک را*ب*طه پایان یافته بچسبید، بخشی از وجودتان می میرد و کم کم تمامی عصاره وجودتان که منشأى بقا و شور زندگی ست، خشک خواهد شد.

احساس درد، ندای هشداردهنده بیداری معنوی شماست که نشان می دهد هنوز اقیانوس هایی وجود دارند که کشف نشده اند. به ورای دنیایی که می شناسید، گام بگذارید و به اوج قله هایی برسید که هرگز تصور رسیدن به آنها را نمی کردید. به جاهایی بروید که فراتر از مرزهای مقرر شماست. در این هنگام است که از پوسته گذشته خودتان خارج می شوید و به امکانات غنی آینده خود گام می گذارید. خدا آرزوهایی را که نمی توانیم به آنها برسیم، به ما عطا نمی کند. اگر می خواهید کار مهمی در زندگی خود انجام دهید و اشتیاق به انجام کاری ورای آنچه در حال حاضر انجام می دهید دارید، هم اکنون زمان آغاز کردن است. به خودتان اعتماد کنید! به انسان هایی که به آنها غبطه می خورید، توجه کنید و از خودتان بپرسید:

«آنها چه چیزی دارند که من هم می خواهم داشته باشم؟ آنها چه کار می کنند که من هم دوست دارم انجام بدهم؟»
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
طی مراحل طلاقم کسانی که مراقبه می کردند و زندگی معنوی پرباری داشتند، الهام بخش من بودند. بنا بر این دریافتم که به انجام چه کاری نیاز دارم. وقتی به زنانی که ورزش یوگا انجام می دادند می نگریستم، نرمی و انعطاف بدن آنها را تحسین می کردم، از این رو به ورزش یوگا پرداختم. چند سال پیش متوجه شدم که من شیفته بسیاری از نویسندگان هستم، پس در کلاس های آموزش نویسندگی ثبت نام کردم.

در آن زمان نمی دانستم که این انتخاب ها مرا به کجا می کشاند، اما اکنون این نکته را می دانم که: «اگر به همان انتخاب های گذشته و کارهایی که قبلا می کردم ادامه می دادم، در نهایت در همان جایی که بودم باقی می ماندم» یک ضرب المثل چینی، این مطلب را به خوبی بیان می کند:

«اگر مسیر خود را تغییر ندهیم، به همان جایی که شروع کردیم می رسیم» اگر شما می خواهید که به اهداف جدیدی برسید، باید با کارهای جدید آغاز کنید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,430
مدال‌ها
11
سکه
21,879
تغییر مسیر زندگی


خطر کردن هراس انگیز است، اما نه آن قدر که بیست سال درجا بزنید. چند نفر را می شناسید که گرفتار کاری یکنواخت با مردمی یکنواخت و روزهای یکنواخت هستند و مدام در این باره حرف می زنند که یک خمره طلا پیدا کنند؟ آدم های معمولی منتظر می مانند تا کسی خمره طلا را به آنها نشان دهد و انسان های فوق العاده به کند و کاو می پردازند و طلا را از آن خود می کنند.

افراد فوق العاده خود را پاسخگوی انتخاب ها، کارها و اهدافشان می دانند. آنها منتظر روز به خصوصی نیستند، چرا که روز موعود، همین امروز است؟
من در سراسر کشور سخنرانی می کنم و طی چهار سال گذشته هزاران داستان هولناک از بدرفتاری های جسمانی و عاطفی، فریب و نیرنگ ها و خشم و دشمنی ها شنیده ام. قلبم از رنج یکایک انسان ها به درد می آید، اما بدون شک می دانم که اگر شما این درد را به کار بگیرید و انتخاب کنید که از آن بیشترین بهره را ببرید، بدون استثنا به اندازه لطمه و آسیب ناشی از آن، موهبت دریافت خواهید کرد.

من درد شکست، سرگردانی، تنهایی و قلب شکسته را چشیده ام و نیز می دانم اگر از این درد برای بهبود خود استفاده نکنید، آن را در جهت نابودی خودتان به کار خواهید برد. درد، هشداری ست که یادآور می شود، شما خودتان را از سرشت الهی خود جدا کرده اید. می گویند تفاوت میان یک زندگی معمولی و یک زندگی متعالی در توجه و تعهدیست که فرد نسبت به خود و هستی دارد.

یک انسان متعالی، انسانی معمولی ست که کارهای فوق العاده انجام می دهد.
 
بالا