به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
معلم مهد کودک پسرم این نکته را خیلی زیبا بیان کرد. او در روز اول به همه بچه هایی که وارد کلاس شدند یک قطعه پازل که روی آن شماره ای نوشته شده بود، داد. خانم معلم، هر کدام از بچه ها را به ترتیب شماره صدا می کرد و آنها قطعه خودشان را می آوردند و معلم آن را سر جای خود می گذاشت.

باید بیست دانش آموز با بیست قطعه پازل وجود می داشتند و سرانجام وقتی معلم شماره بیست را صدا کرد، شکل پازل کامل شده بود. فقط یک قطعه جا مانده بود، چون پسر کوچولویی که تکه پازل شماره نوزده به او تعلق داشت، آن روز به مدرسه نیامده بود. همه بچه های کلاس برای دیدن شکل کامل و زیبای پازل نیاز داشتند که او هم به مدرسه بیاید. این روشی بود که از طریق آن، خانم معلم به بچه ها نشان می داد که هر کدام از آنها تا چه اندازه برای تکمیل مجموعه کلاس مهم هستند.

من در حالی که اشک در چشمانم جمع شده بود، آنجا نشسته بودم و به حضور و شرکت حیاتی یکایک ما در کل پیکره بشریت فکر می کردم. هر یک از ما قطعه با ارزشی هستیم که نقش مهمی در کامل کردن تصویر زندگی داریم. هنگامی که ما به گذشته خود بچسبیم، تقریبا غیر ممکن است بتوانیم قطعه متعلق به خودمان را بازپس بگیریم و آن را در جای مناسب و مقرر قرار دهیم. آن زمان که انتخاب می کنیم مسؤولیت زندگی خود را بپذیریم، قطعه بی همتای خود را در پازل شگفتی آفرین هستی شرکت می دهیم.

من و شما اختیار کامل و این حق را داریم که قطعه بی مانند خود را در پازل هستی شرکت دهیم با خودمان را کنار بکشیم. من یقین دارم که اگر شما کارهای لازم برای بهبود خود را در عمیق ترین سطح وجودتان انجام دهید، عاشق کسی که هستید خواهید شد. آنگاه نه تنها از ابراز هدیه بی همتای خود احساس ارزشمند بودن می کنید، بلکه از ایفای کامل نقش خود در اینجا، بر سیاره زمین احساس شور و هیجان خواهید کرد. طلاق معنوی می تواند به شما کمک کند تا قطعه بی همتای خود را کشف کنید و آن را در پازل هستی شرکت دهید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
من هم از دوران کودکی همچون دیگران آرزو داشتم که در این دنیا کار مثبت و خوبی انجام دهم. با وجود این آرزو و تمایل، همیشه شرایط، دلایل و بهانه های گوناگونی داشتم که مانع می شد آرزوهایم را درک کنم. طلاق من، آن فشار نهایی را برای برون رفت از پیله ناامنی ها برایم فراهم آورد.

اکنون من مسؤول زندگی خودم و پسر کوچکم بودم و باید بال هایم را به قصد پرواز می گشودم. اگر کسی پیله ام را قیچی می کرد تا مرا از آن درد و رنج برهاند یا اگر مرد دیگری برای نجاتم می آمد، یا اگر از طلاق خود پول خوبی به دست می آوردم که می توانستم با آن سال ها زندگی آرامی داشته باشم، هرگز قادر نبودم از پیله باورهای محدودم خارج شوم. اگر توقعات اقتصادی و احساسی خود حقیرم برآورده شده بود، هرگز آن آخرین فشار بر من وارد نمی شد و هیچگاه توانایی ام را برای بروز بیشترین استعدادهایم تجربه نمی کردم.

طلاق من واسطه ای شد تا بتوانم موهبت هایم را با دنیا سهیم شوم. به وجود آمدن این تعهد که هدایای خود را با جهان سهیم گردم، بزرگ ترین دستاورد زندگی من به شمار می آید. آنچه به دست آوردم به صدها برابر رنجی که کشیدم، می ارزد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
در نهایت، طلاق من باعث شد که پس از سال ها درد و رنج، بار دیگر به احساس آرامش برسم. مبادله خواسته هایم با خواسته خداوند، بزرگ ترین سرمایه گذاری عمرم بود. طی سالیان سال که می جنگیدم، مقاومت می کردم، جنجال به راه می انداختم و تقلا می کردم، همه به این دلیل بود که منیتم پیوسته نومیدانه می خواست حق با او باشد و برنده شود.

اما اکنون در بازنگری بر گذشته می توانم به جرأت بگویم که در بیشتر اوقات منیت من اشتباه می کرد. هر چه سرسختانه تر تلاش می کردم که برنده باشم، بیشتر در مبارزاتم شکست می خوردم. در عشق، روابط دوستانه و تجارت، با شکست رو به رو شدم و همچنین برای ترک اعتیادم کوشیدم، اما سرانجام در این راه نیز شکست خوردم. تمامی این باختن ها و از دست دادن ها برای رساندن من به جایگاهی که تسلیم شوم و از دست دادن های بیشتر برایم مهم نباشد، ضروری بود.

تسلیم شدن نوعی متبرک گشتن است، چنان چه امروز ترجیح می دهم خوشحال باشم تا آن که برحق جلوه کنم. ترجیح می دهم که در جدال های کوچک بازنده باشم تا بتوانم در پیکار اصلی زندگی برنده شوم. من دریافته ام که نباید حتما در عرصه مبارزات دنیا برنده شوم، بلکه لازم است در جنگ های درونی پیروز باشم. پیمان صلح حقیقی باید میان روح و منیت بسته شود.
و جهان هستی، همواره از طریق کشمکش ها و مبارزات زندگی به ما آموزش می دهد و راهنمایی مان می کند. هر یک از فراز و نشیب های زندگی، موقعیتی برای ما فراهم می آورد تا با روح خود به آن بخشی از وجودمان که با همه آنچه بود و خواهد بود پیوند دارد به همراه و هماهنگ شویم.

آن هنگام که با روح خود همساز گردیم، قلبمان ما را راهنمایی می کند تا در هر لحظه والاترین انتخاب های رو به کمال را داشته باشیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
همراهی با روح خود


شاید برای شما این سؤال پیش بیاید که چگونه می توان تفاوت میان روح و منیت را شرح داد؟ در حقیقت، جواب این پرسش بسیار ساده است. منیت شما پیوسته نیاز به شناختن داد، اما روحتان از شناختن بی نیاز است. منیت شما در ترس و هراس به سر می برد، اما روحتان در اعتماد و اطمینان کامل زندگی می کند. منیت شما وقتی اوضاع بر وفق مراد نیست مقاومت می کند، اما روحتان تسلیم می شود و به جریان رودخانه زندگی اعتماد می کند و می داند سرانجام شما را به آنجا که باید خواهد برد.

منیت شما در گذشته سیر می کند، اما روحتان با این آگاهی ژرف که لحظه حاضر همه آن چیزی است که وجود دارد، در زمان حال می زند. منیت شما برای برحق بودن دست به هر کاری می زند، اما روحتان می داند که می تواند از طریق اشتباهات خود به قدرت، علم و معرفت دست یابد. منیت شما جدی و خشن است و روحتان شاد و سبكبال می باشد. منیت شما دیگران را مقصر می داند و سرزنش می کند، اما روحتان مسؤولیت کامل همیاری در آفرینش هر شرایطی را می پذیرد. منیت شما همیشه در جایگاه قضاوت قرار دارد، اما روحتان با همدلی و مهربانی موجب آسودگی شما می شود.

بیشتر ما پوسته در این تنگنای دشوار گرفتار هستیم که چه تصمیمی بگیریم و در زندگی کدام مسیر را دنبال کنیم. خیلی ساده است که ما مسیر منت خود را پی بگیریم. منیت، ما را با این باور که اگر در موقعیت کنونی خود باقی بمانیم ایمن خواهیم بود، فریب می دهد. حتی اگر ما با گوش سپردن به صدای میت خود به دردسر بیفتیم، در نهایت آن را همدمی به شمار می آوریم که می توانیم رویش تکیه کنیم. ما برای ورود به دنیای فراتر از منیت خود، باید تسلیم راه و روش هستی شویم.

ما باید نقشه هستی را برای زندگی خود دنبال کنیم و اطمینان داشته باشیم زمانی که به آنجا رسیدیم که از پیش به طور ویژه برای ما در نظر گرفته شده است، به آنچه نیاز داریم دست می یابیم و آن خشنودی و امنیتی که در جست و جویش هستیم، خواهیم داشت.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
امروز این کتاب را می نویسم، چرا که روحم مرا به سوی این کار رهنمون شده است. در هیچ کجا از برنامه زندگی منیت من کتابی به نام «جدایی معنوی» وجود نداشت، اما یک روز هنگامی که در شرایط سخت زندگی قرار گرفتم، در مراقبه فرورفتم و از خدا پرسیدم: «چرا این پیشامدها برای من روی داد؟»، «چه درس هایی باید از این شرایط بیاموزم»، «چگونه این تجربه می تواند به من کمک کند تا انسان بهتری بشوم؟»

پاسخ این سؤالات را به راحتی دریافتم. فهمیدم که روزی از تجربه خود برای کمک به دیگران استفاده خواهم کرد. در این زمان پی بردم که جدایی والدینم و همچنین طلاق خودم، در حقیقت برای تکمیل تعهدم برای نوشتن این کتاب، دقیقا تجربه لازم را به من داده بودند.
تقریبا چهار سال پس از آن که برای نخستین بار فکر نوشتن این کتاب به ذهنم خطور کرد، صفحه اول آن را نگاشتم. «چرا با این تأخیر؟!» حتی در تخیلم هم نمی گنجید که بتوانم کتابی در باره طلاق بنویسم، اما حالا که روند معجزه آسای تولد این کتاب رو به اتمام است، صادقانه می گویم که تا به حال احساسی به این خوبی نداشته ام.

پیش از این هرگز چنین احساس هماهنگی با هستی را نداشتم و هیچ چیزی نتوانسته بود این اندازه مسیر زندگی ام را تغییر دهد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
تسلیم شدن به طرح الهی


طرح الهی همیشه آن گونه که ما فکر می کنیم باید باشد، نیست. در حقیقت، بیشتر کسانی که از طریق کارهای معنوی خود در مرحله آرامش روحی قرار گرفته اند، به احتمال زیاد در پاسخ خواهند گفت تا آن هنگام که به این مرحله نرسیده بودند، نمی دانستند به کدام مسیر کشیده می شوند. استاد و نویسنده بزرگ جوزف کمبل می گوید: «شما باید اجازه دهید که زندگی، مسیر طبیعی خودش را طی کند تا به زندگی دلخواه خود برسید.»

ما باید برای درک مسیر روحی خود از خیالات و تصوراتمان دست بکشیم و تسلیم ناشناخته ها و ندانسته ها شویم. باید خطر چشم پوشی از هر آنچه را می دانیم بپذیریم، زیرا هسته مرکزی باورهایی که ما را به موقعیت کنونی کشیده است، تا زمانی که آنها را رها نکنیم سالم و دست نخورده باقی خواهد ماند. چارلز دوبیس می گوید: «مهم ترین مسأله این است که در هر لحظه شما آنچه را که هستید برای آنچه که می توانید باشید، فدا کنید».
برای من تنها راه رسیدن به این مرتبه گام بیرون نهادن از آرمان های منیت درباره کسی که هستم، می باشد. منیت من به کسی که فکر می کنم هستم چسبیده است، اما روحم می داند که من همه چیز هستم.

روحم می داند که من فراتر از جسم، تجربیات و کارت اعتباری ام هستم و فقط هنگامی که بهترین و والاترین سطح وجودم را آشکار کنم در شکوه یک زندگی کامل و همراه با خشنودی، شادمان خواهم بود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
در آغوش کشیدن نور وجود


شما برای کشف و ابراز والاترین سطح وجود خود باید همان گونه که نیمه تاریک وجودتان را در آغوش می کشید، نیمه روشن خود را نیز در بر بگیرید. نیمه روشن وجودتان متضاد نیمه تاریک آن است و گام بعدی در تکامل شخصیت شما بازپس گرفتن و تجلی این روشنایی است.

همان گونه که نیمه تاریک وجود شما کسی است که ترجیح می دهید نباشید، نیمه روشن وجودتان در کسانی که الهام بخش شما هستند، تجلی می یابد. ما می توانیم ویژگی های مثبت انکار شده خودمان را با نگریستن به پیرامون خود در کسانی که مورد تحسین ما هستند، افرادی که به آنها عشق می ورزیم و آنان که الگو و سرمشقمان هستند، بیاییم. وقتی به بیرون از خود می نگرید، می توانید خودتان را در آیینه دیگران ببینید. به همان اندازه که تاریکی های وجود خود را برانیم، نور وجودمان را نیز پنهان خواهیم کرد. مانور وجود خود را از ترس جسارت و بلندپروازی بیش از حد یا پذیرش این باور که شایسته ابراز این همه شکوه و عظمت نیستیم، مخفی می کنیم.

با این همه باید به خاطر داشته باشید که شما همه چیز هستید و هیچ چیز بیرون از شما وجود ندارد که آن نباشید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
از زمانی که توانستم معنای کمال را دریابم، سفر پرشور نگریستن به خودم در وجود دیگران را آغاز کردم. هر کجا که تحت تأثیر جنبه مثبت حضور کسی قرار می گرفتم و احساس لذت، هیجان یا حتی حسادت شدید می نمودم با صفات ویژه ای که در دیگران الهام بخش من بودند، همسان پنداری می کردم. من فهرستی از ویژگی های سه نفر که صفاتی را که می خواستم در خود پرورش دهم بروز می دادند، تهیه کردم.

من خواهرم آریل را به عنوان شخصی سخت کوش، الهام بخش و متمرکز می شناختم و همچنین عاشق نوشته های امت فوکس بودم و او را انسانی خردمند، فهمیده و بی ریا می دانستم. از سوی دیگر هنگامی که در حضور آموزگار معنوی، آماچی بودم که خیلی ها اعتقاد دارند یک قدیس زنده است - تحت تأثیر محبت ها، ایثار و فعالیتهای بشردوستانه او قرار میگرفتم. پیش از این مرحله یک فهرست الهام بخش از تمامی صفاتی که در وجودم کشف نشده و در انتظار شکوفایی بودند، نوشتم.

آنها صفاتی ویژه و درخور تماشا بودند که مانند جواهراتی درخشان، چشمانم را خیره می کردند. من دریافتم این ویژگی های مثبت که در دیگران مورد توجه من قرار می گیرند، شکل تراش خورده و جلایافته همان صفاتی هستند که به صورت ناهموار و تراش نخورده در وجودم خفته اند. تمرکز خواهرم در سطح بالایی پالایش یافته بود، طوری که می شد آن را به روشنی در شیوه زندگی او دید.

همین ویژگی در وجود من مانند الماسی صیقل نخورده بود که نیاز به توجه و جلا دادن داشت. همه ویژگی هایی که در دیگران مورد تحسین من قرار داشتند، در واقع جزیی از وجودم بودند که انتظار می کشیدند تا آنها را از ضمیر نا آگاه خود بیرون بیاورم. همه این انسان ها آیینه ای برای نمایاندن من به خودم بودند. و اگر من این جنبه های اصلی کسی را که هستم باز پس نمیگرفتم، این خصایل همچنان دست نخورده در وجودم باقی می ماندند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
جست و جو برای یافتن گوهرهای پنهان در وجودم برای من به ماجرایی پرشور تبدیل شد، چون هر بار که صفتی دوست داشتنی را در کسی می دیدم، می توانستم بخش دیگری از وجود خود را بازپس بگیرم. فهمیدم اگر انتخاب کنم که شجاع و جسور باشم و ویژگی های تحسین برانگیزی را که در دیگران تحسین می کنم در آغوش بگیرم، برای همیشه در حضور شکوه و عظمت وجود خود خواهم بود. آن صفات مثبتی که در دیگران تحسین می کردم، تصویر روشنی از شایستگی های من در والاترین سطحی که می توانستم ابراز کنم، پیش رویم می گذاشتند.

چشم هایم را می بستم تا با این باور تنفس کنم که هر ویژگی مثبتی که در دیگران دوست دارم، به سادگی بخشی از وجود خودم می باشد. اگر می خواستم که صفات سخت کوشی، تمرکز، خردمندی، فهم، صمیمیت، همدلی، انسان دوستی، ایثار و... را در وجودم تجسم ببخشم، فقط باید کمی تلاش می کردم و آنها را به آگاهی خود می آوردم.
وقتی در زندگی خود به آزمودن این نکته پرداختم، فکر نمی کردم که دارای هیچ یک از آن ویژگی ها باشم. با این وجود بنا بر دلایل ناشناخته ای از ته دل آرزو می کردم که بتوانم این صفات را در وجودم آشکار کنم.

بعدها کشف کردم که ویژگی های مورد نظر در وجود من به شکل جرقه هایی نهان هستند تا موجب افروختن شعله حداکثر توانایی هایم شوند. آتشی که با دیدن این ویژگی ها در دیگران درون روحم شعله ور می شد، به دلیل آن کسی بود که همیشه آرزو داشتم باشم.

حتی امروز که این نکته برایم روشن شده است نیز همه کاری که باید انجام بدهم این است که آنچه را از آن خودم می باشد، بازپس بگیرم. با این الهام، من تمامی صفاتی را که بالقوه با والاترین تصوری که از خودم داشتم همراه بود، گردآوری کردم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
من تهیه یک فهرست از کارهایی را که می توانستم برای فراخوانی و پرورش این ویژگی ها در وجودم انجام دهم، آغاز کردم و به این ترتیب به جست و جوی شناخت و درک وجود خود برآمدم. چشمانم را بستم و از خود پرسیدم: «چگونه می توانم درک و شناخت بیشتری در بار دیگران پیدا کنم؟» نخستین فکری که به ذهنم رسید این بود که به دیدگاه ها و عقاید دیگران توجه بیشتری داشته باشم.

همه ویژگی هایی را که درخور یک انسان فهیم و خردمند می پنداشتم، روی کاغذ آوردم. برای نمونه اگر می خواستم مهربان تر باشم، فقط باید خودم را به جای دیگری می گذاشتم تا موجب بروز خصلت محبت و همدلی که در درونم خفته بود، شوم. تصور انسان دوستی و کمک به هزاران هزار انسانی که بخت و اقبال کمتر از من داشتند، هیجان زده ام می کرد. برای ملموس شدن هر چه بیشتر این احساس شروع به کمک های نقدی کردم. اگر چه این کمک ها ناچیز بود، اما می توانستم از آنها برای ابراز جنبه انسان دوستی خود یاری بگیرم.

با چشمان بسته از خود می پرسیدم: «چه کار کنم تا انسانی دقیق تر و متمرکز تر باشم؟» پاسخ این سؤال، ساده بود: باید به سر بردن در جنبه های منفی گذشته خود را رها می کردم و همه توجهم را روی برنامه های آینده ام معطوف می نمودم. این تمامی آنچه بود که برای حمایت از نوشتن نخستین کتابم نیاز داشتم. دست یابی به این جنبه های درونی وجودم، ساده تر از آنچه همیشه فکر می کردم بود؛ به این منظور فقط باید اشتیاقم را در تجسم خود والايم حفظ می کردم.
 
بالا