به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
در دردهای ما پیام هایی نهفته است که وقتی آنها را دریابیم، ما را برای رسیدن به حالت های جدیدی از آگاهی به پیش می رانند. ناراحتی، ترس، تشویش و افسردگی از رویارو نشدن با عواطف دردناکمان حاصل می شوند.

به جای آن که به احساسات ناخوشایند خود به عنوان مواردی که باید اصلاح شوند بنگریم، باید سعی کنیم آنها را همان طور که هستند ببینیم؛ عواطفی که ما را به درونمان هدایت می کنند تا بتوانیم وجودمان را در عمیق ترین لایه های آن بهبود ببخشیم.

این کار فقط در صورتی امکان پذیر است که آنچه را درست در همین لحظه احساس می کنیم . حتی اگر خشم یا تنفر باشد - بپذیریم تا بتوانیم احساسات مسموم خود را بهبود دهیم.

هنگامی که به احساساتی که درون ما وجود دارند گوش می سپاریم، ناراحتی خود را به خوشی، خشم را به شفقت، ترس را به ایمان و درد را به لذت تغییر می دهیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
برون ریزی احساسات


شری سی و هشت ساله که فرزندی ندارد، چهار سال پیش طلاق گرفته است. او همیشه منتظر بود تا مرد رؤیاهایش را ملاقات کند و تشکیل خانواده بدهد.

به مدت شش ماه شری فکر می کرد که جاش مرد دلخواه اوست. آنها از طریق یک دوست مشترک با هم آشنا شده بودند و زمینه های مشترکی نیز از نظر نژادی، عقاید مذهبی و اصول خانواده داشتند. شری از این که مرد رؤیاهای خود را پیدا کرده بود، بسیار خوشحال بود. یک روز جاش بدون خبر او را ترک کرد و دیگر نه تلفنی زد و نه نامه ای داد و حتی تلفن شری را بی جواب گذاشت.

شری در خود فروریخت و دچار افسردگی شدیدی شد.
وقتی به دیدارم آمد، او را زنی زیبا و جذاب با چشمانی غمگین یافتم. صورتش گواه آن بود که چیزی در درون او مرده است. با هم صحبت کردیم و شری همه ماجراهایی را که برایش رخ داده و او را نزد من کشانده بود، تعریف کرد.

او ده سال با آلن مردی که الکلی و بد دهان به شمار می آمد، زندگی کرده بود. شری به شرح آنچه بر سرش آمده بود، پرداخت. وقتی از او پرسیدم که آن ازدواج چگونه پایان یافت، گفت که آلن یک روز از دستش عصبانی شد و دیگر با او حرف نزد. آنها مدت یک سال را در یک خانه بدون این که حتی کلمه ای با هم حرف بزنند، سپری کردند.

سرانجام زمانی که شری تصمیم گرفت از آن جدا شود، هیچ چیزی از او درخواست نکرد و فقط با ورق طلاق، همسرش را ترک گفت و این در حالی بود که آنها همچنان با هم حرف نمی زدند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
شری و من مدتی طولانی در سکوت نشستیم، سپس او همان طور که در حال تعریف داستانی در باره پدرش بود، شروع به گریستن کرد. وقتی شری در دبیرستان تحصیل می کرد، یک شب با دوستانش بیرون رفتند. او همیشه باید پیش از ساعت ده شب به خانه باز می گشت، اما آن شب به هر دلیل تصمیم گرفت که دیرتر برگردد. وقتی نیمه شب به خانه رسید، پدرش در اتاق نشیمن تاریک منتظر او بود.

پدر شری او را با زشت ترین عنوان ممکن نامید. سپس ایستاد و گفت که دیگر او را به عنوان دختر خود نمی شناسد و از آن لحظه به بعد مدت شش ماه حتی یک کلمه با شری صحبت نکرد. این داستان، باورنکردنی بود! سه نفر از مهم ترین مردهای زندگی این زن از حرف زدن با او خودداری کرده بودند. هنگامی که از او پرسیدم از این ماجرا چه درسی گرفته است، هیچ پاسخی نداشت و فقط خیره و حیران به صورتم نگاه کرد.

شری با اضطراب بسیار پذیرفت که هرگز نتوانسته است ارتباط درستی برقرار کند. در ذهن او هر مرد، مقوله ای کاملا متفاوت با مردان دیگر بود. سپس من و شری شروع به شناسایی احساسات مسمومی کردیم که در درونش وجود داشتند. من تأکید داشتم که هیچ رویدادی تصادفی نیست و تا زمانی که او از این اتفاقات درس نگیرد و به اکتشاف دردی که احساس می کند نپردازد، احتمالا این ماجرا بارها تکرار خواهد شد.

از شری خواستم که چشم هایش را ببندد، چند نفس عمیق بکشد و با احساسات دیگری که در کنار اندوهش وجود دارند، ارتباط برقرار کند. این تلاش دو هفته طول کشید، اما در دومین هفته هنگامی که شری به درون فرو رفت و از خودش پرسید که با وجود غم چه احساس دیگری دارد، به احساس خشم خود متصل شد.

ناگهان این زن آرام و مطيع، احساسات متفاوتی را تجربه کرد. او تمامی پرخاشگری و خشمی را که سال ها انکار کرده بود، بیرون ریخت. در هفته اول، این خشم نسبت به پدرش بود، در هفته چهارم نسبت به همسر اولش و در هفته پنجم شری توانست خشم خود را نسبت به جاش بیان کند. او قادر بود به جای این که خودش را مورد سرزنش قرار دهد و احساس افسردگی کند، در باره احساسی که سال ها در اعماق درونش مدفون شده بود، حرف بزند و بنویسد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
از شری خواستم تا یک راه درست برای بیرون ریختن احساس خشم خود پیدا کند. خشم، هیچگاه در خانواده او یک احساس قابل قبول از جانب یک زن نبود، بنا بر این حتی فکر این که بتواند احساسات خود را آزادانه بیان کند وحشتناک به نظر می رسید. او تصمیم گرفت که روش «ضربه زدن» را امتحان کند.

به شری پیشنهاد کردم که به فروشگاه برود و بدترین و خشن ترین سی دی را بخرد و وقتی خشم خود را با زدن بالش، خالی می کند به این آهنگ های خشن نیز گوش دهد. با وجود آن که این موضوع خیلی طول کشید، اما سرانجام شری به خود اجازه داد که خشم، غضب و درد تمامی این سال ها را بیرون بریزد. او چند ماه دیگر هم به این تمرینات ادامه داد و توانست عواطف نهفته خود را به روش مطمئنی رها کند و احساس بهتری داشته باشد.

از شری خواستم تا درس هایی را که درون درد و رنج هایش وجود دارد، پیدا کند. یک روز او به دیدنم آمد و گفت: «باور نمی کنی، اما هفته پیش وقتی که از پیش شما می رفتم، فکر می کردم که همه این مردها سعی داشتند چه درسی به من بدهند و فهمیدم که آنها می خواستند به من بیاموزند که خودم را دوست داشته باشم.»

او گفت که همیشه نسبت به خود احساس حقارت داشته است. آن روز پس از این که از نزد من رفت و درون ماشین نشست، دریافت که چه قدر خودش را دست کم گرفته است. آن روز در ماشین همان کارهایی را کرد که همیشه انجام می داد؛ او آینه ماشین را تنظیم کرد تا بتواند خودش را ببیند و بعد به صورتش در آیینه نگاه کرد و این کلمات به ذهنش رسید: «تو خیلی زشت هستی، چرا باید کسی دوستت داشته باشد؟ برو خانه و کمی آرایش کن!»

شری با شنیدن صدای احساس حقارت خود درهم شکست و گریست. در یک لحظه سرشار از موهبت، أو مشاهده کرد رفتار بدی که با خودش دارد، در دنیای بیرون نیز به همان شکل بازتاب می یابد.

در نهایت شری توانست درک کند که مردهای زندگی اش که گمان می برد سرکوبش کرده اند، سعی داشتند به او نشان دهند که خودش را سرکوب می کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
اگر شما احساسات خود را به روشی درست آشکار نمایید، مجبور نخواهید شد که خود یا همسرتان را سرکوب کنید. هر احساسی که انکار، مخفی یا ممنوع شده باشد به حضور خود در وجود شما ادامه می دهد، احساس ارزشمند بودن درونی تان را تحلیل می برد و آرامش طبیعی شما را بر هم می زند.

تصور کنید که جرعه ای شیر ترش شده را بنوشید و به جای این که آن را بیرون بریزید، ببلعید. حالا وجود شیر ترش شده در معده شما موجب می شود که احساس بیماری کنید. این وضعیت، درست مانند زمانی ست که احساسات خود را فرو می دهیم. آنها درون ما را فا*سد و وجودمان را خشمگین، نومید، عصبی، بیمار و خسته می کنند.

باید بدانیم که بالا آوردن شیر فا*سد به روی همسرمان، راه چاره نیست و فقط موجب مسمومیت شدیدتری می شود، اما راه های بسیاری برای تخلیه احساسات منفی، بدون این که به کسی آسیب بزنید وجود دارد.

در جریان طلاقم بیشتر اوقات دان تلفنی حرف هایی می زد که باعث عصبانیت من می شد. می دانستم که داد و فریاد، فقط همه چیز را خراب تر می کند، پس نفس عمیقی می کشیدم و به او می گفتم که بعد تماس می گیرم. پس از گذاشتن گوشی تلفن، یک چوب بیسبال پلاستیکی بر می داشتم و به بالش ضربه می زدم.

بعد از گذشت چند ماه چوب بیسبال را در گوشه انبار رها کردم، زیرا دیگر آن قدر در خودم احساس رضایت داشتم که به ندرت به موضوع دیگری فکر می کردم. همیشه بعد از این که خشم خود را روی بالش ها می ریختم، احساس می کردم تخلیه شده ام. حس می کردم که آرامشی مطلوب مرا در بر گرفته است و می توانم بهتر فکر کنم. بعد دفترچه یادداشتم را بر می داشتم و دعا می کردم که خدا مرا در مسیر تلاش برای بهبود، بدون آن که به دان آسیب برسانم و یا خشمم را بر سر بو خالی کنم، یاری دهد. پس از احساس آرامش، گوشی تلفن را بر می داشتم و دوباره با دان تماس می گرفتم تا به گفت و گویمان ادامه دهیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
احساسات مسموم ما می تواند تأثیر ویرانگری بر دیگران داشته باشند و زخم هایی را برای همه عمر بر جای بگذارند. اگر ما راه های مناسبی برای بروز احساساتمان پیدا کنیم، می توانیم خودمان و دیگران را از فوران احساسات منفی خود نجات دهیم.

به تازگی داستانی در باره پسر بچه ای به نام جیمی که خیلی بداخلاق بود، شنیدم. یک روز پدرش به او یک کیسه میخ داد و گفت که هر موقع عصبانی شد، یکی از این میخ ها را با چکش به پرچین بکوبد. در پایان روز اول، جیمی بیست عدد میخ روی پرچین کوبیده بود. بعد از چند هفته که او یاد گرفت خشم خود را مهار کند، تعداد میخ هایی که هر روز روی پرچین می کوبید به تدریج کم تر شد.

او کشف کرد که مهار کردن خشم، آسان تر از کوبیدن میخ روی پرچین است. سرانجام روزی رسید که جیمی دیگر بداخلاق نبود. او با هیجان فراوان، موضوع را به پدرش گفت و پدرش پیشنهاد کرد، هر روزی که می تواند خشم خود را مهار کند یکی از میخ ها را بیرون بکشد. روزها گذشتند و سرانجام جیمی توانست به پدرش بگوید که همه میخ ها را بیرون کشیده است.
پدرش دست او را گرفت و به طرف پرچین برد و گفت: «پسرم، تو کار خودت را خوب انجام داده ای، اما به سوراخ های روی پرچین نگاه کن ! پرچین هرگز مثل روز اولش نخواهد شد.

وقتی که حرف هایی از روی خشم می گویی، آنها زخم هایی مانند این سوراخ بر جای می گذارند. تو می توانی چاقویی را در بدن انسانی فروکنی و بعد بیرون بکشی و اصلا مهم نیست که چند بار بگویی: متأسفم!» زیرا آن زخم هنوز وجود دارد.»
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
بددهانی، اغلب زخم هایی به همان شدت وارد کردن آسیب های جسمانی بر جای می گذارد. برای آن که مطمئن شویم بر وجود همسر یا فرزندان خود زخمی بر جای نمی گذاریم، باید به تاریکی های پنهان وجودمان نور بتابانیم. هنگامی که از زخم های باز خود آگاه می شویم، می توانیم اختيار دنیای عواطفمان را به دست بگیریم.

در این حالت، ما می توانیم به جای غرق شدن در تاریکی آسیب رساندن به دیگران، انتخابی آگاهانه برای رویارویی با احساسات خود به روشی مناسب و سالم داشته باشیم.

برای برطرف کردن احساسات تاریک خود فقط به نوری کم سو نیاز داریم، اما در تاریکی های وجودمان است که می توانیم نور خود را بیابیم. آن سوی خشم، نارضایتی و درد ما دریای بیکران عشق وجود دارد که می تواند هر زخمی را بشوید. یک شمع یا چراغ را در اتاقی تاریک روشن کنید، آنگاه شاهد قدرت نمایی نور خواهید بود و می بینید که تاریکی به سرعت ناپدید می شود.

هیچ کس نمی تواند احساسات مسموم شما را آزاد کند. هیچ کس نمی تواند شما را از بیماری ناشی از فرودادن پی در پی شیر فا*سد نجات دهد. شما تنها کسی هستید که می توانید این تصمیم را بگیرید.

اگر مسؤولیت احساساتتان را بر عهده نگیرید، در نهایت خود شما و آنهایی که برایتان اهمیت دارند تنها کسانی هستید که آسیب می بینید. اگر مسؤولیت بیرون ریختن شیر ترش شده خود را بپذیرید، می توانید همگام با زندگی تان حرکت کنید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
فهرست روابط


پذیرش مسؤولیت به این مفهوم که این زندگی، عواطف و احساسات منفی خودتان است، حرکتی درونی را به وجود می آورد که به رهایی شما از درد و رنج و پیش گیری از تکرار آنها در آینده کمک می کند. تا زمانی که به سرزنش دیگران ادامه می دهید، به این توهم که در برابر شرایط موجود ضعیف هستید، چسبیده اید.

تا زمانی که مسؤولیت کلی شرایطی را که در آن قرار گرفته اید نپذیرید، برای تغییر آن شرایط هیچ قدرتی ندارید. هنگامی که بخشی از وجود خود را که در این شرایط قرار دارد در آغوش بگیرید، می توانید با تمامی آنچه درونتان وجود دارد رویارو شوید و آن را در آغوش بکشید.

ما می توانیم با تهیه فهرستی از روابط خود عازم این سفر شویم. صداقت در باره رفتار، کردار و کمبودهایمان به ما اجازه می دهد به روشنی دریابیم که در شکست ازدواج خود سهیم بوده ایم. هر نشانه ای از انکار یا رفتارهای دفاعی، موجب می شود که همواره درگیر سرزنش دیگران باشیم و نتوانیم همگام با زندگی پیش برویم. در اینجا نمونه ای از فهرست روابط شری را به عنوان نمونه آورده ایم:

1 - من توجهی به نیازهای همسرم نداشتم.

2 - بیشتر از آنچه که او از من انتظار داشت، پول خرج می کردم.

3 - بیشتر وقت خود را با اقوام و دوستان خود سپری می کردم، اما به همسرم اجازه این کار را نمی دادم.

4 - از لباس پوشیدن او انتقاد می کردم.

5 - با او را*ب*طه زناشویی نداشتم.

6 - او را به خاطر ناشاد بودن خود، سرزنش می کردم.

7 - تمامی ارزش های خود را نادیده می گرفتم و اجازه نمی دادم که مرا دوست داشته باشد.

8 - به زخم های دوران کودکی خود رسیدگی نمی کردم و همه خشم خود را بر سر او خالی می کردم.

9 - از همه کارهایی که انجام می داد، انتقاد می گردم.

10 - با تحت نظر داشتن مداوم او عرصه را برایش تنگ می کردم.

عواطف مسموم شما به درک و همدلی نیاز دارند. فقط با تملک احساسات خود می توانید قدرت تغییر آنها را داشته باشید. تا زمانی که دیگران را به دلیل احساسی که دارید سرزنش می کنید، در دام درد و رنج زندگی گرفتار می مانید.

در چنین لحظاتی ممکن است در رویارویی با عواطف خود احساس در دام افتادن و درماندگی داشته باشید، اما تنها کاری که باید بکنید این است که بردباری نشان دهید و مشتاق باشید تا به هر چه که موجب ترس شماست عشق بورزید. آنگاه موهبت صلح و آرامش نصیب شما خواهد شد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
گام های عملی درمان


1 - چشمانتان را ببندید و به آرامی سه بار نفس عمیق بکشید. از خودتان سید: «در این لحظه چه احساسی دارم؟» وقتی نامی بر احساس خود گذاشتید، به خودتان اجازه دهید که آن را کاملا حس کنید. هنگامی که آماده شدید، همه توجه خود را روی این احساس متمرکز کنید و با تنفس آهسته و عمیق به آن انرژی بدهید.

ببینید چه نظری در باره این احساس دارید، نظرتان را در مورد آن بنویسید. اگر احساس خشم می کنید، ممکن است بنویسید: «من از خشم خود متنفر هستم، چون مادرم همیشه خشمگین بود.» یا «همه می گویند که فقط آدم های احمق عصبانی می شوند. بنا بر این وقتی عصبانی هستم، خجالت زده می شوم.»بعد از این که نظر خود را نوشتید، به خودتان اجازه بدهید که این احساس را به شکل عملی در بیرون هم ابراز کنید.

گبه عنوان نمونه تا آنجا که می توانید با صدای بلند در ماشین خود فریاد بزنید یا این که روی یک بالش بکوبید. یکی از بزرگ ترین دروغ هایی که شنیده ام این است که تخلیه روحی، کار بی نتیجه ای ست. ممکن است این شیوه برای برخی بی نتیجه باشد، اما برای همه کسانی که تا کنون با آنها کار کرده ام مفید بوده است. حالا احساس خود را برای خداوند و خودتان بیان کنید یا از یک دوست بخواهید بدون پیش داوری به صحبت های شما در مورد احساستان گوش دهد.

2 - در دفترچه خود، نامه ای خشمگینانه از طرف خودتان برای همسرتان بنویسید و همه خشم، اهانت، نارضایتی، ناامیدی و ناراحتی خود را برای او بیان کنید. منظور از این کار، تخلیه و پالایش تمامی احساسات مسموم انباشته در درون شماست، طوری که ذره ای از آن باقی نماند. اگر فکر می کنید که ممکن است کسی این نامه را ببیند، آن را بنویسید و سپس بسوزانید، اما بگذارید که احساسات مسموم خود را یک بار برای همیشه تخلیه کنید.

3 - فهرستی از همه نارضایتی هایی که از همسر خود دارید، تهیه کنید و بعد تمامی شکایت هایی را که از دیگران دارید، بنویسید.

4 - یک فهرست از روابط و همچنین لیستی از همه رفتارها و اعمالی که در ازدواج شما نتیجه نداشته است، تهیه کنید که شامل هر آنچه انجام داده یا نداده اید، باشد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,163
مدال‌ها
10
سکه
18,527
بخش ششم

مالک خویشتن حقیقی خودمان باشیم

هر انسان آیینه ای ست که خداوند، مشتاق است خود را در آن ببیند (دکتر رابرت سوبودا)


قانون مسؤولیت به ما کمک می کند تا بهترین همراه خود را جهت آموختن کامل ترین درس ها بشناسیم و انتخاب کنیم. کشف شباهت هایی که میان ما و همسرمان وجود دارد و بر زبان آوردن آنها اطلاعات ارزشمندی به ما می دهد کهذبرای بهبودمان حیاتی ست. فقط با درک کردن و یگانه شدن با تمامی جنبه های وجودمان، می توانیم صلح و آرامش برای همسر خود به ارمغان بیاوریم و مسؤولیت کامل زندگی مان را بر عهده بگیریم.

زمانی که در جریان طلاق قرار می گیریم، انرژی عظیمی را صرف یافتن تفاوت های خود با همسرمان می کنیم، تا بتوانیم از خودانگاره مان حمایت نماییم. رادار درونی ما پیوسته همه راه هایی را ردیابی می کند که ما را متفاوت با برتر از کسی می نمایاند که احساسات و امنیت جسمی مان را مورد تهدید قرار می دهد. ما انگشت سرزنش خود را برای تبرئه خودمان به سوی همسرمان - کسی که زمانی عاشقش بودیم - نشانه می رویم.

حتی ممکن است خود را قانع کنیم که هیچ اشتراکی با ویژگی های غیر قابل تحملی که در او یافته ایم، نداریم.
 
بالا