به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
شناخت خروجی های عاطفی


در دوران کودکی بیشترین نیاز و عمیق ترین اشتياق شما این بود که دوستتان داشته باشند. بنا بر این وقتی خواهر کوچک خود را زدید و مادر به شما گفت که درست نیست عصبانی بشوید، آن بخش مورد نظر از وجودتان را مخفی کردید.

وقتی پدرتان به شما گفت: «نادان! هرگز در زندگی این کار را نکن!» شما حماقت سرشتی خود را پشت نقاب «دانستن همه چیز» پنهان کردید. هر خانواده ایرمعیارهای ویژه ای برای بایدها و نبایدها دارد.

برای پذیرفته شدن در خانواده خود چنین نتیجه گرفتید که بخش های خاصی از وجود شما قابل قبول نیست و باید آنها را پنهان کنید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
هر چه بزرگ تر می شویم بیشتر می آموزیم که چگونه با محیط پیرامون خود همساز شویم تا بیشتر دوستمان داشته باشند. همان طور که بزرگ تر می شویم، بیشتر و بیشتر بخش هایی از وجود خود را پنهان و انکار می کنیم تا آنجا که دیگر در حقیقت نمی دانیم چه کسی هستیم.

پیامی که از سوی پدر و مادر، خانواده، دوستان و رهبران دینی در ذهن شما جایگزین می شود این است که خوب نیست آنچه را هستید به طور کامل آشکار کنید، وگرنه ناپذیرفتنی می شوید و کسی دوستتان نخواهد داشت. در نتیجه شما این ویژگی ها را بد می نامید و آنها را با شرمندگی به اعماق ضمیر نا آگاه خود می رانید.

به منظور درک بهتر این مفهوم تصور کنید که برای تمامی خصوصیات موجود بر کره زمین صدها خروجی گوناگون الکتریکی، روی سینه خود دارید که هریک از آنها نشانگر ویژگی خاصی ست. یک خروجی، ویژه عشق و دیگری مخصوص حساس بودن است و خروجی های دیگر برای تکبر، فریبکاری، لذت، سلطه جویی و صداقت وجود دارند. ویژگی هایی در وجودتان که مورد پذیرش و تأیید شما هستند، درپوش دارند و از این رو ایمن هستند و اتصالی نمی کنند.

به عنوان نمونه اگر ببینید که کسی خشن و گستاخ است، احساسات منفی شما برانگیخته نمی شود. در این حالت شما فقط شاهد خشونت و گستاخی آن فرد خواهید بود و هیچ انرژی منفی ای از درونتان فوران نمی کند. بنا بر این شما از رفتار چنین کسی آگاه می شوید، اما تحت تأثیر آن قرار نمی گیرید. اما آن ویژگی هایی که در وجود شما بهبود نیافته اند، انکار، مخفی یا سرکوب شده اند، دارای بار الکتریکی هستند.

در این حالت به عنوان نمونه اگر کسی به شما دروغ بگوید، موجب برانگیختگی یک واکنش عاطفی در وجودتتان می شود که احساسات منفی را بیدار می کند.
تنها راه درمان این گونه واکنش ها و پوشش گذاشتن بر خروجی های برانگیخته، این است که بدانید در واقع بخش بهبودیافته وجود شما از طریق همسرتان تحریک می شود. انرژی عاطفی ای که از درونتان می جوشد، به عنوان یک راهنما عمل می کند و به شما نشان می دهد که کدام بخش های وجودتان زخمی ست و در کجا از خود جدا شده اید.

این قسمت های گسیخته به شما یاد آوری می کنند که هنوز بهبود نیافته اند. وظیفه شماست که این بخش های وجود خود را بازپس بگیرید و با هم یکی کنید و حکمت و خردی را که در آنها نهفته است، دریابید. فقط در این صورت وجودتان یکپارچه خواهد شد و فقط در این حالت، خروجی های برانگیخته و سوزان، سلطه خود را بر شما از دست خواهند داد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
روند بازپس گیری فرافکنی


ما مردمی را به زندگی خود راه می دهیم تا از طریق آنها نظاره گر بخش هایی از وجودمان باشیم که انکار کرده ایم. ما به جای پذیرش این بخش های گسیخته وجودمان آن را به همسر خود فراکنی می کنیم.

فرافکنی، مکانیزم دفاعی منیت است. هنگامی که از سوی همسر خود رفتاری را که موجب تنفر، رنجش یا هر گونه احساس منفی دیگری در ما می شود مشاهده می کنیم، آن رفتار در واقع آیینه درونمان است.
درک این نکته که چه وقت در حال فرافکنی هستیم، بسیار مشکل است. وقتی من با دان ازدواج کردم، از دیدن این که او هیچ تمایلی به حل مشکلات ما ندارد بسیار خشمگین بودم.

می دیدم که خودم خیلی مشتاق بهبود روابطمان هستم، اما پس از آن که ساعت ها به درون رفتم دریافتم بیشتر از آن اشتیاقی که ادعایش را دارم، می خواهم دان را تغییر دهم. من باور داشتم که اگر دان ثابت قدم بود، مشکلات ما حل می شد. گرچه در آن زمان متوجه نبودم، اما من به هیچ رو تمایلی به تغییر خود نداشتم و این بی میلی خود را به دان فرافکنی می کردم.

هنگامی که روند بازپس گیری فرافکنی را آغاز می کنیم، بخش های پنهان وجودمان را مالک می شویم، احساسات مسموم ما رها می شوند، اتفاقاتی سحر آمیز روی می دهد و دنیای درونمان تغییر می کند. زمانی که احساس ما نسبت به خودمان تغییر کند، رفتار همسرمان با ما نیز خود به خود تغییر می کند و بهبود می یابد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
رابین و ریچارد در آستانه طلاق خود به دیدار من آمدند تا بین آنها داوری کنم. در بحبوحه جدال آن دو ریچارد همواره رابین را به این دلیل که او را دست کم می گرفت و معتقد بود که ریچارد شایسته همسری با وی نیست، سرزنش می کرد.

رابین نیز هنگامی که توانست به روشنی به گفت و گوی درونی خود گوش فرا دهد، اعتراف کرد که هرگز در اعماق درونش احساس نکرده که با مرد دلخواه خود که کاملا درخور اوست، ازدواج کرده باشد.
هنگامی که ریچارد از سرزنش رابین به دلیل احساساتش دست برداشت، به جست و جوی جنبه های کم ارزش خود که همسرش به طور مداوم به سوی او بازتاب می داد، پرداخت.

این مرد خیلی زود دریافت که از دوران کودکی احساس می کرد دوست داشتنی نیست و ارزشی برای دیگران ندارد. ریچارد به سختی تلاش کرد تا همسری زیبا بیابد که این احساس بی کفایتی خود را بپوشاند. او در دنیای بیرون موفق می نمود و همه فکر می کردند که مرد خوشبختی ست، زیرا توانسته است عروس زیبا و جذابی را تصاحب کند.

اما آن احساس بی ارزش بودن که در اعماق درون ریچارد خانه داشت، به صورت بهبود نیافته رها شده بود و در سراسر ازدواج نه ساله آنها مدام به سراغش می آمد. اکنون در آن شرایط بحرانی، ریچارد با اشتیاق در جست و جوی درک عمیق تر و بهبود شخصیت خود بود و می خواست دریابد که چگونه رابین جنبه هایی را که همیشه سعی در مخفی کردن آنها داشت، به سوی او بازتاب می دهد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
در یکی از جلسات از ریچارد خواستم تا چشم های خود را ببندد و دورترین زمانی را که احساس بی ارزشی و مطلوب نبودن داشته است، به یاد آورد. نخستین صحنه ای که پیش چشمش مجسم شد، طلاق پدر و مادرش بود. وقتی ریچارد شش ساله بود، پدرش بدون این که حتی پشت سر خود را نگاه کند آنها را ترک کرده بود.

او خود را به دلیل گریز پدر و افسردگی مادر و به طور کلی شکست ازدواج والدينش سرزنش می کرد. ریچارد این طور نتیجه گیری کرد که بی ارزش و بی کفایت است و شایستگی ندارد که کسانی در زندگی دوستش داشته باشند و به او افتخار کنند.

ریچارد، قربانی تفسیر خود از این ماجرا شد و اکنون می توانست ببیند که چگونه این برداشت به موضوع دردناک زندگی اش تبدیل شده است. هنگامی که او سرانجام تصمیم گرفت مالک عواطف اندوهبار خود شود، توانست از سرزنش را بین که موجب بروز احساس بی ارزش بودن در او شده بود، دست بردارد و احساس بی ارزشی خود را در آغوش بگیرد.

همین که چنین شد، ریچارد دیگر نیازی به رابین نداشت تا خودانگاره منفی او را به سویش بازتاب دهد.
بازپس گیری فرافکنی های خود و بر عهده گرفتن مسؤولیت آنها ما را برای قرار گرفتن در جایگاهی نو در هم اکنون توانمند می کند. ریچارد به دست کم گرفتن توانایی های خود پایان داد و تصمیم گرفت چنان عالی زندگی کند که بتواند به خودش ببالد و افتخار نماید. او توانست حس ارزشمند خود را بازپس بگیرد.

رابین نیز توانست این قدرت دوباره به دست آمده او را احساس کند و دیگر ناگزیر بر احساسات منفی شوهرش نمی افزود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
همسر ما فقط هنگامی که زخم هایمان بهبود نیافته باشند، با خروجی های احساسی ما اتصالی پیدا می کند. هیچ کس نمی تواند ما را ناراحت کند، مگر آن که مشکلی حل نشده از گذشته داشته باشیم. اگر ما احساسات مسمومی را درون خود انباشته نکرده باشیم، نسبت به ناراحتی و شکایت همسر خود واکنشی نشان نمی دهیم، بلکه فقط به آنها گوش می دهیم.

ما هنگامی خشمگین می شویم و واکنش نشان می دهیم که مسائل حل نشده ای داشته باشیم و بخواهیم آنها را حل کنیم. این نیروی فرافکنی منفی ست که روابط خوب و توانایی ما را به عشق ورزیدن بدون قضاوت و محاکمه ای نابود می کند.

برخی از شما هم اکنون از بخش های پنهان وجود خود آگاه هستید و بعضی دیگر، این جنبه ها را چنان در اعماق درون خود مدفون کرده اید که مالکیت این بخش های توان فرسا برایتان بسیار دشوار است. اما شما چه از آنها آگاه باشید چه نباشید، روند یافتن و بهبود تمامی بخش های وجودمان کاری مقدس است.

این بهبود به شما اجازه می دهد که در وجود هر کس، هر فعالیت و هر رویدادی خودتان و خدا را ببینید.
در بخشی از روند تکامل و بازگشت به وضعیت اصیل خود، باید تمامی جنبه های خودمان خوب یا بد و روشن یا تاریک را بازپس بگیریم. ما هم قربانی و هم گناهکار، هم مهربان و هم سنگدل و هم مراقب و هم بی توجه هستیم.

در برخی لحظات زندگی مان آن هنگام که به سوی محدودیت ها رانده می شویم و در تنگنا قرار می گیریم، حتی اگر موفق شده باشیم که فقط بهترین نیمه وجودمان را نشان دهیم، همزاد به وجود ما خود را آشکار می کند. به همین دلیل است که برخی از ما، ویژگی هایی را در همسر خود می بینیم که هرگز آنها را تجربه نکرده ایم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
تعادل کفه های ترازو


میشل دوازده سال پس از ازدواج خود، بعد از آن که مدت یازده سال خیانت های شوهرش استیو را نادیده گرفته بود، یک روز که از خواب بیدار شد تصمیم به طلاق گرفت.

یعنی ناگهان زنی آرام و صبور، به موجودی عصبانی و غیر قابل تحمل تبدیل شد که دیگر نمی توانست رفتارهای شوهرش را نادیده بگیرد.
استیو دچار شوک شده بود. او نمی توانست بفهمد که چگونه میشل می تواند بعد از آن همه سال ناگهان کانون خانواده را از هم بپاشد، بدون آن که حتی کلمه ای از نارضایتی خود سخن گفته باشد.

از نظر استيو حتی این چشم پوشی های او بی معنی بود. تمامی خشم و خصومتی که میشل سال ها آنها را در وجودش سرکوب کرده بود، آن روز خود را نشان دادند. حتی آن جنبه هایی را که از دوران جوانی در خود مدفون کرده بود، آشکار شدند.
بخشی از وجود میشل می خواست کمک بگیرد تا ببیند که باید در برابر شوهرش چه رفتاری داشته باشد، اما نمی توانست بدخلقی خود را نسبت به استیو یا بچه ها مهار کند.

از میشل خواستم تا الاكلنگی را در نظر بگیرد که یک طرف آن در هوا و طرف دیگرش روی زمین قرار دارد و در این وضعیت متعادل نیست. به او گفتم که این حالت، درست همان چیزی ست که درون او روی داده است. زمانی که منفعل بود و رفتارهای استیو را نادیده می گرفت، خارج از حالت تعادل به شمار می آمد و اکنون نیز که در آن سوی این طیف قرار داشت و بی نهایت خشمگین و پرخاشگر به نظر می رسید، تعادل نداشت.

یکپارچگی عاطفی به این مفهوم است که جنبه منفعل و فعال شما در حال تعادل باشند، زیرا هر دوی این ویژگی ها برای یکپارچه شدن ضروری هستند. میشل توانست با دست یابی به تمامی وجود خود میان جنبه منفعل درونش از یک سو و جنبه پرخاشگر خود در سوی دیگر تعادل برقرار کند. ما فقط با دسترسی به هر دو جنبه ویژگی هایمان می توانیم در هر لحظه والاترین سطح تکامل خود را انتخاب کنیم.

اگر میشل هر دو جنبه وجود خود را یکسان در آغوش می گرفت، می توانست به همان سادگی در باره حقیقت خود سخن بگوید که قادر بود همه چیز را رها کند و از یاد ببرد. تا آن هنگام که او توانست به هر دو جنبه حیاتی شخصیت خود دست یابد و ارزش آنها را بشناسد، فقط یک جنبه از شخصیتش در یک مقطع زمانی و آن هم در شرایط بسیار فوق العاده آشکار می شد. میشل با نگاهی به گذشته دریافت که رفتار سلطه جویانه از جانب یک زن در خانواده او غیر قابل قبول است. روی دیگر سکه، مادر میشل بود که رفتاری گستاخانه با پدر بی قید و بند او داشت.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
این داستان بسیار متداول، ممکن است در شرایط متفاوت روی دهد اما جنبه هایی که مالک آنها نشده ایم سرانجام در نقطه ای بیرون می جهند و به صورت ما کوبیده می شوند. ویژگی هایی را که از آن خود نساخته ایم، مانند یک توپ تصور کنید. آیا می دانید به چه قدر انرژی برای نگه داشتن یک توپ در زیر آب نیاز است؟

شما باید تمامی انرژی خود را برای زیر آب نگه داشتن توپ صرف کنید. سپس وقتی که انرژی شما تمام می شود، توپ به بالا می برد و آب را روی صورت شما می پاشد. همه جنبه های پنهان یا انکارشده ما همانند این توپ، زیر سطحی از آگاهی مان قرار دارند. این ویژگی ها منتظر فرصت مناسبی هستند تا بالا بجهند و به صورت ما ضربه بزنند و آن بخش هایی از وجودمان را که همیشه به سختی در پنهان کردنش کوشیده ایم، به نمایش بگذارند.

وقتی به خودمان توجه نمی کنیم و انگشت سرزنش خود را به سوی همسرمان نشانه می رویم، احساس کینه و دشمنی خود را به او نیز منتقل می کنیم. این نکته است که ما بخش هایی از وجودمان را که از آن خود نساخته ایم، آشکار کنیم و آنها را به هشیاری آگاهانه خود بیاوریم.

همسرمان وارد زندگی ما شده است تا درس های بسیاری را به ما بیاموزد. متأسفانه اکثر مردم نمی دانند چگونه باید این درس ها را یاد بگیرند، بنا بر این همان الگوهای پیشین را یکی پس از دیگری در روابط خود تکرار می کنند. برای به دست آوردن آزادی باید بفهمیم که ما هر موقعیتی را با کمک همدیگر می آفرینیم و تجاریمان از دیگران، بازتاب جنبه های بهبود یافته با بهبود نیافته وجودمان است. فقط آنگاه می توانیم به ورای خشم و افسردگی برویم و به دنیای آزاد مسؤولیت های شخصی گام بگذاریم.

بازپس گرفتن فرافکنی هایمان، موجب باز ستاندن استقلالمان می شود و به ما قدرت آن را می بخشد که درمانگر خود باشیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
گام های عملی درمان


1 - فهرستی از ویژگی های منفی همسرتان که آنها را تهاجمی، دردآور و مایه رنجش خود می دانید، بنویسید. تمامی آن صفاتی که شما را خشمگین، ناراحت و متنفر می کنند، به این فهرست بیفزایید.

2 - فهرستی از ویژگی های منفی پدر و مادر یا دوستان خود را که به همین اندازه برای شما ناراحت کننده هستند، بنویسید.

3 - چشم های خود را ببندید و از خود بپرسید: «در کدام لحظه زندگی ام این خصوصیات را آشکار کرده ام؟» امکان دارد بروز این ویژگی ها در زندگی شما با آنچه که در زندگی دیگران است، متفاوت به نظر برسد. اگر نمی توانید در زندگی کنونی تان این ویژگی ها را بیابید، به گذشته خود بازگردید و زمانی را که این صفات را آشکار می کردید به یاد آورید.

4 - کنار هر ویژگی منفی ای که در فهرست خود نوشته اید، قضاوت و نظر خود را بنویسید. به عنوان نمونه اگر نوشته اید که شوهرتان دروغ گوست، قضاوت شما در باره این ویژگی ممکن است چنین باشد:

دروغ گوها افراد بدی هستند.

کسانی که دروغ می گویند، شیطان هستند.

پدر من یک دروغ گو بود.

مردمی که دروغ می گویند، به کمک نیاز دارند.

آدم های دروغ گو مایه عذاب من هستند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,174
مدال‌ها
10
سکه
18,582
بخش هفتم

با خودمان آشتی کنیم

هر که تو را به خشم می آورد، بر تو چیره می شود. (الیزابت کنی)


قانون مسؤولیت پذیری بر انتخاب هایی که می کنیم، حاکم است. این که ما به سوی چه کسی جذب می شویم و با او ازدواج می کنیم به هیچ رو تصادفی نیست، بلکه در بذرهای کارمای ما وجود دارد. هر کسی را که به زندگی خود جذب می کنیم، برای حرکت ما به سوی مرحله بعدی تکامل شخصیتمان در اینجا حضور می یابد.

این افراد به گونه ای با ما رفتار می کنند تا مکان هایی را که برای بهبود یافتن نیاز داریم، به ما نشان دهند. وقتی که به طور کامل مسؤولیت زندگی خود را می پذیریم، در می یابیم روابطی که ایجاد می کنیم نه تنها تصادفی نیستند، بلکه فرصت های از پیش طراحی شده ای برای بهبود زخم های روحی و عاطفی ما هستند .

پیوندهای کار ما را می توان چنین توصیف کرد: روابطی که برای منظور و هدف معینی به وجود می آیند؛ همه روابط، کارمایی به شمار می آیند خواه آن که آسیب رساننده یا همراه با ناسزاگویی یا شادی بخش و خشنودکننده و یا فقط اساس کشش های جسمانی باشند.
ارتعاشات متناوب روح ما یک میدان تشدید شده در پیرامونمان به وجود می آورد که مردمی را با ارتعاشات همسان به زندگی ما جذب می کند.

اگر شما با رانده شدن خود از جانب دیگران مشکل دارید، ارتعاشاتی تولید می کنید که کسانی را به سویتان می کشاند که شما را طرد می کنند. تا زمانی که شما این زخم را التيام نبخشید، مدام کسانی را به زندگی خود فرا می خوانید که وجود آن را به هشیاری تان یادآور شوند.
هیچ تصادف و اتفاقی وجود ندارد. شناخت امواج انرژی روح خود، برای آن که قادر باشیم رشته های کار ما را که ما را به روشی نادرست به شریک زندگی مان وصل می کند قطع نماییم، بسیار اهمیت دارد. اگر از مقاومت انرژی روح خود آگاه نباشیم، نمی فهمیم که چرا مردم معینی را به زندگی خود جذب می کنیم و چرا این افراد به شیوه هایی خاص با ما رفتار می کنند.

برای تکمیل روند مسؤولیت پذیری باید بدانیم که همسر ما در سطوحی خاص و بنا به دلایلی خاص وارد زندگی مان شده است.
 
بالا