به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
شما احساس می کنید که باید سؤال کنید به خودتان حق می دهید که سؤال کنید و فکر می کنید از عقل و درایت کافی برای فهمیدن جواب سؤال برخوردارید. همچنین شما مسلماً تحصیلات عالیه و مدرک دانشگاهی دارید. آیا تنها «عقل و درایت شما، در حوزه هنرهای دستی به کمک تان می آید اگر در آن کار مهارتی نداشته و ناآزموده باشید؟ آیا امراض پوستی زودتر مداوا می شود اگر مدرک دانشگاهی داشته باشید؟ آیا می توانید از یک دونده ورزیده ولی نادان و بی سواد تندتر بدوید چون خیلی عاقل تر هستید؟

آیا عقل و درایت تان باعث بال درآوردن پاهایتان می شود؟ تحصیلات، دانش و عقل فقط وقتی برای تان سودمند است که بتوانید آن هارا با کیفیت درست و در زمینه درست به کار بیندازید.

پرسیدم: «پس ممکن است به من بگویید که آیا درست است به دنبال استادان مردی بگردم که هرگز او را از نزدیک ندیده ام، ولی احترام عمیقی برایش قایل ام؟
- بله، البته اگر احترام ات برای کیفیت آموزش هایش باشد و نه برای خود او. تو ممکن است آن قدر به کیش شخصیت پرستی نزدیک شوی که دیگر معنویت پنهان آن مرد را نبینی. اگر شخصیت او بر تو تأثیر کرده، جست وجو کن که چه چیزی باعث ایجاد آن شخصیت شده تا شاید خودت هم آن را تجربه کنی و مزه اش را بچشی.

اگر فقط خاطره یک مرد را ستایش کنی آن وقت موجودی به شکنندگی و حقارت خودت را ستایش کرده ای. در ماه ژانویه، در بازار مسگران دمشق، کرمانی را پیدا کن، تا آن هنگام برو در اورشلیم بمان و به عیسی ابن يوسف بیندیش. خداحافظ!
تا به خود بیایم، او رفته بود.

داخل مغازه هنوز پر از آدم ها و گفت وگوهای شان بود، اما به نظر من خالی می آمد، و خودم هم خالی بودم. اما احساس می کردم که تخلیه خوبی انجام گرفته، مثل سر باز کردن و با فشار خالی شدن غده یی چرکین در کمال تحير متوجه شدم که اصلا در خاطرم نمانده شیخ چه قیافه داشت. اما صدایش در ذهنم مانده بود که فارسی را با لهجه اهالی افغانستان ادا می کرد. خیلی سعی کردم تا برداشتم را از سن و سال او به یاد بیاورم، اما هیچ چیزی به خاطر نمی آوردم و اگر فرش مورد اشاره او، جلوی پایم نبود، شاید همه اش را وهم و خیال می پنداشتم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
اورشلیم، حد فاصل بین دو کشور در حال جنگ اردن و اسرائیل - واقعأ شهری است که در طول زمان تغییر نکرده است. البته منظورم بخش کهنه اورشلیم است، نه شهر جدید انگار زمان از حرکت باز ایستاده تا کوچه های باریک دیوارهای سنگی قدیمی، برج های دیده بانی و ساختمان های قدیمی، نمونه زنده ای از تاریخ را به بیننده عرضه کنند.

هنگام ورود به شهر از فرط هیجان، لرزشی همه بدن ام را فرا گرفت. در میان دیوارهای این شهر، بعضی از بزرگترین مردان تاریخ، یهودی و مسیحی و مسلمان، زندگی کرده اند و درس داده اند. روی کوه موریاه، نزدیک مزار مقدس، دو تا از مقدس ترین بناهای اسلامی در کنار هم قرار دارند . گنبد صخره و مسجد عمر، از اصحاب پیامبر و خلیفه دوم. همچنين آخرين بقایای معبد سلیمان هم در آن جاست. چون هر سه دین بزرگ، این شهر را مقدس می دانند، پس باید برای جویندگان حقیقت، چیزی در آن نهفته باشد.

شاید راهنمایی شیخ، باعث توجه و اشتیاق بیش تر من نسبت به این شهر می شد. تازه اول دسامبر بود و یک ماه وقت داشتم تا شهر را تماشا کنم و بگذارم تا تأثیر خودش بر من بگذارد.
می دانستم که بر من اثر خواهد گذاشت احساس می کردم مردانی که گرجیف دست پرورده شان بوده، از روی هوا و هوس چیزی نمی گویند و بیهوده سفر به شهری را توصیه نمی کنند. احساس می کردم که در این شهر ، پیامی برای جوهره حقیقی درون من، نهفته است. این گوهر بنیادین می بایست از آشفتگی و شلوغی ای که احاطه اش کرده بود، خلاص می شد و به شکوفایی می رسید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
جست وجوی من از ابتدای کار، یافتن ردپای مردی بود که او را استاد می خواندم. می خواستم این جست وجو را ادامه دهم، اما با یک تفاوت اساسی و مهم؛ تفاوت در این بود که اکنون می خواستم خودم هم سعی کنم تا بیاموزم؛ دانش حقیقی را در ضمیر خود جای دهم و پذیرنده باشم. اینک در جست وجوی دانشی بودم که با روزگار کنونی مناسبت داشته باشد و نه دانش استریل و ایستایی که بی ریشه است. مردانی که من به ایشان امید بسته بودم، همان کسانی بودند که مردی را که ما به نام جرج گرجیف می شناسیم، پرورش داده بودند و ضمنا، هیچ اجباری نداشتند که مرا هم پرورش دهند.

به هر حال، من می دانستم که حتا خرده نان های سفره آن ها، اجزای حقیقت اند. اجزایی که من می توانستم از آن ها برای پاکسازی سطح زنگار گرفته روح درون ام، که احساس می کردم بیکار و راکد مانده، استفاده کنم؛ و نیز برای پاکسازی و جلادادن روح ام تا بتوانم همچون آینه ای، «من» حقیقی خود را در آن مشاهده کنم و آن را پاک و صیقلی نگه دارم تا انعکاس های دروغین، نتوانند مرا بفریبند و یا آگاهیم را تکه تکه و پراکنده سازند.

عیسی بن يوسف شیخ به من گفته بود درباره او فکر کنم. برای فکرکردن درباره او و پیام اش، چه جایی بهتر از شهری که در آن زندگی کرده و جان سپرده بود؟
اما سمت و سوی افکارم به کدام جهت باید باشد؟ آیا باید از سرمشق او پیروی کنم یا بهتر است ظرفیت ها و محدودیت های خودم را در نظر داشته باشم؟ آیا باید او را همچون یک انسان در نظر بگیرم یا یک استاد، یک شفابخش، یک عارف و یا آمیخته ای از همه این ها؟ یا این که او را انسان کاملی بدانیم که همه توانایی هایی که من در جست وجویشان هستم را دارا بوده؟

آیا باید در را*ب*طه با او از ادبیات رایج استفاده کنم یا ادبیات خاص خودم را ابداع کنم؟ اگر آن طور که شیخ گفت پیام شخص با خودش می میرد، پس مطمئنأ سنت های مقدسی که در «همه و همه چيز» و ملاقات با مردان برجسته» (کتاب های گرجیف) شرح داده شده، کمکی به من نمی کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
من نمی توانستم به آموزش های گرجیف، آن طور که در پاریس ارائه می شود، فکر نکنم. آیا همه اش سترون و بیهوده بود؟ آیا هیچ بخشی از آن به کار نمی آمد؟ آیا اکنون واقعا به صورت تکرار طوطی وار اصول عقاید و رقص هایی در آمده بود که در گذشته، کاربرد درستی داشته اند؟

من به شدت تحت تأثیر حکایت های چندماه آخر زندگی گرجیف و آخرین سخنان أش قبل از مرگ، قرار گرفته بودم. همه شواهد حاکی از آن است که در چند ماه آخر عمر، شور و شوق و انگیزه اش را از دست داده بود. سخنان هاشم خطاط در خاطرم مانده بود که می گفت را*ب*طه میان گرجیف و استادان از ابتدای سال آخر نیمه اول قرن بیستم ( 1949) قطع شده بود، یعنی در همان سالی که گرجیف جان سپرد. آیا خودش هم می دانسته که را*ب*طه قطع شده؟ و یا اینکه دیگر دلیلی برای ادامه آموزش ها وجود نداشته است؟ او باید به خوبی دانسته باشد که ادامه آموزش هایش، آنن طور که شاگردان اش می دانستند، نه تنها فایده ای به حالشان ندارد بلکه باعث سردرگمی ایشان می شود

. آیا برای همین است که می گویند آخرین سخن اش این بود که: «شما را در آشفته بازاری درست و حسابی، رها می کنم؟»
مطمئنا اگر او فکر می کرد که شاگردان اش می توانند تحت نظر مرجع اصلی آموزش ها به فعالیت های شان ادامه دهند، چنین سخنی بر زبان نمی آورد و مثل سابق، آنان را به «بودن» و «کارکردن» تشویق می کرد. با چنین اندیشه های اندوه باری بود که نمی توانستم باور کنم پیام گرجیف، پیام کاملی بوده است. در این که او را فرستاده بودند تا زمینه را برای مقصود خاصی آماده کند، هیچ شکی نداشتم. ولی این که آیا آموزش های اصلی قرار بود در ادامه آن بیاید یا آمده را من نمی دانستم و هیچ حدسی هم درباره اش نداشتم.

کاملا پیدا بود که وارثین خرقه و مقام گرجیف در غرب، برعهده خود می دانستند که همان مسیرا و آموزش های او را دنبال کنند. من مطمئن بودم که آن ها از طرف گرجیف، و یا استادان اصلی، مأمور به ادامه مسیر او نشده بودند. چه سرنوشت عجیبی در انتظار پیام او بوده، با وجود این که خود گرجیف در سراسر عمرش، اندیشه و عمل طوطی وار را نفی می کرد؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
یک دفعه، خود را در حال تجزیه و تحلیل وضعیت فعلی در غرب، یافتم. ترس حقیری بر آن حاکم بود! نه انضباط درست و یا احترام به بزرگان و استادان، بلکه ترسی بی دلیل و کورکورانه! ترس از چه؟ ترس از آن که یکی از صاحب اختیاران فعلی خود برگزیده شخص را نفرین کند یا بقیه زندگی اش را شوم و خراب کند؟ ترس از این که پرسش ها یا مخالفت هایش، فس*اد عقیده یا رفض محسوب شود و کفرگویی باشد؟ گرجیف بر اطاعت بدون سؤال و انضباط آهنین، سخت تأکید داشت.

انضباط واقعی، واکنش فوری و مثبت فرد به دستوراتی است که نتیجه تمایل و خواست شخصی، براساس شناسایی و پذیرش آگاهانه است. درحالی که انضباط کورکورانه و بدون اندیشه، عملی است از سر ترس، ناکارآمد، بیهوده، ناهنجار و ناآگاهانه که باعث تخریب توان واکنش کننده خواهد شد. تحول و تکامل از طریق ترس؟! من که فکر نمی کنم ممکن باشد، زیرا وقتی ذهن کسی را ترس فرا گرفته باشد، دیگر نمی تواند درست فکر، عمل کند، باشد و یا کار کند.
شاید این روش، کسانی را جلب کند که ترس را مساوی با مقام و اعتبار می دانند یا به چنین روش کاری ای نیازمندند.

من حدس می زنم که گرجیف هم از ترس استفاده می کرد، اما به صورت وسیله ای که با کاربرد آن کاملا آشنایی داشت و آن را همچون راه و روش زندگی به کار نمی برد. ولی آن چه اکنون از روش گرجیف باقی مانده، ترس و وحشتی ست آشفته و گیج کننده، بی سمت وسو و در واقع سکوت و فرمانبری یی ست بیمارگونه. گرجیف بریده بریده و با جملات شکسته سخن می گفت، چون در برخی زبان ها فاقد تسلط کافی بود، اما آیا باید وارثان (خود برگزیده) پیام و آموزش های او هم به همین نحو سخن بگویند.

و آیا این یک روش ماوراء الطبیعی در نحوه سخن گفتن است؟ جادوی سمپاتیک؟ تقلید زیاده از شخصیت و هویت استاد؟ و یا شاید چون چیز دیگری برای عرضه و ظهور از خویش ندارند؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
اما بازگردیم به مسأله فعلی خود من؛ آیا باید ادبیات درویشانه را برای یافتن روایاتی درباره عیسی (ع)، جست وجو کنم؟ آیا باید بفهمم که آن ها درباره این مردی که هرگز خود را هم ردیف خداوند و یا اقنوم الوهیت ندانست، چه می گویند؟ آیا باید با شورای نیقیه که طبیعت عیسی را مشخص کرد، موافقت کنم و به این ترتیب، خود را از آرزوی درک و دستیابی به مرتبه انسان کاملی که عیسی (ع) بود، محروم سازم؟ اگر او خوب، مهربان، دلپذير، ممتاز، خردمند، ساده، معتدل و پر از رحم و شفقت بوده که هیچکس منکر آن نیست.

پس تعجبی ندارد که از ذات و خمیره الهی برخوردار بوده باشد. گزافه گویی نیست اگر همان طور که عقل و منطق حکم می کند، کسی بگوید، مقام و وضعیت الهی او حاصل میراث کهن انسان خدایی باقی مانده از اعصار گذشته است. شخصیت عیسی (ع) در لفافه اسطوره و راز و رمز پیچیده است.
اگر بخواهیم آن چه را که در کتاب عهد جديد آمده، با دید مثبت و بدون تعصب بنگریم، خواهیم دید آن قدر که انتظار می رود دقیق و صحیح نیست. ماتیو آرنولد! دلایل محکم و‌ انکارناپذیری ارائه کرده است تا کاملا غیر قابل اعتماد بودن استاد عهد جدید را نشان دهد. اگر کسی قبول داشته باشد که توده های نا آگاه و بی سواد بیش تر به ارتباط نزدیک با خدایی قادر و توانا نیازمند بوده اند تا تعالیم عرفانی ممکن است این را هم بپذیرد که تعالیم عرفانی در سطح نازل تری ضروری بوده اند.

اما آیا پیامبر را به مقام الوهیت رساندن و او را واسطه میان انسان و خدا قرار دادن هم ضروری بوده است؟ باز هم اگر کسی باور داشته باشد همان طور که من باور دارم - آیاتی که برای آباء کلیسا ناخوشایند بوده اند از کتاب مقدس کنار گذاشته شده اند تا قدرت خود را به عنوان میان خلق با خدا بیش تر کنند و هیچ رمزی را باقی نگذاشته اند تا از طریق آن، انسان بتواند خودش را پیدا کند و به خودشناسی برسد و از خودشناسی به خداشناسی راه یابد؛ آن وقت تصویر ماجرا برایش روشن و واضح خواهد شد. مسیحیت پاولین از واقعیت اصیل خود بیرون آمد و اصول عقاید آن دستخوش تغییر و تحریف شد، واقع گرایی (رئالیسم) سفت و سخت آن و تعالیم باطنی اش کنار گذاشته شد و اهمیت بیش تری به قانونمندی و مناسک داده شد تا به تجربیات واقعی روحانی.

و آن را در همان قالب بت پرستی متزلزل دنیای جدید آن زمان ریختند، به جای آن که الگویی بسازند برای ایمانی بنیادین و مستقیم تا انسان بتواند به کمک آن، خدا را بیابد . شاید حتا بدون آن که خودش بداند، ولی در هر حال خدا را بیابد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
نویسندگان عرفانی مسلمان، عیسی (ع) را به عنوان یک آموزگار و پیامبر می شناسند و او را در مرتبه انسان کامل Insan Kamil می دانند. بسیاری از مورخین مسلمان به زندگی و تعالیم او پرداخته و درباره جنبه باطنی او مطالبی گفته اند، که در انجیل های متأخر، که یک نسل بعد از مرگ او نوشته شده اند، نیامده است. عبدالقرن رمله یی، موردی را ذکر می کند که عیسی و حواریون اش «رقص چرخشی »ای را اجرا کردند که به طور تکان دهنده ای با رقص درویشان چرخان شباهت دارد.

این واقعه در بعضی انجیل های آپوکریف همراه داستان هایی با معانی عرفانی آمده است به هیچ یک از این داستان های عرفانی، مهر تأیید کلیسا را دریافت نکرده، با این حال همه آن ها، تازه و اصیل اند؛ یعنی هیچ یک از آن ها در مجموعه امثال و افسانه های ادیان قبل از میلاد مسیح دیده نمی شود. پس از کجا آمده اند اگر واقعأ رخ نداده اند؟

وقت خود را در اورشلیم با مطالعه و سیر و سیاحت گذراندم. به دنبال ارتباط نمی گشتم و قانع شده بودم که از تنها راهی که می دانم « يعني مراقبه خود را برای قدم بعدی آماده سازم، بیش تر وقت خود را در باغ عمومی، نزدیک گنبد صخره می گذراندم که به شکل هشت ضلعی ساخته شده است. این صخره، علاوه بر آن که محمد مد (ص) در آن شب مشهوری که از مکه به عرش اعلی سفر کرد، از روی آن معراج کرد. همان نقطه ای است که یهودیان سالی یک بار می آیند تا بر سنگ های آن روغن بمالند و زاری و ندبه کنند.

بعضی باستان شناسان معتقدند که این جا، همان محل أصلي مذبح تقديم قربانی سوختنی بوده. از روی طرح کلی و شالوده بنا متوجه می شویم که هشت ضلعی بیرونی، شامل یک هشت ضلعی دیگر هم می شود که تشکیل شده از هشت ستون که بیست و چهار طاق منحنی را نگه داشته است، و هر ضلع از هشت ضلعی بیرونی، پنج پنجره دارد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
آرامش و صفای باغ عمومی، فوق العاده بود. سپیدارهای بلند، فوارده ا و حوض ها با کاشی های شان باعث نوازش چشم و لذت بصری بود و زمزمه ملایم قاریان قرآن هم، موسیقی گوش نوازی را فراهم می ساخت. شبهای جمعه، جمعیت زیادی به آنجا می آمد و اکثرشان در سکوت، به ذکر و مراقبه مشغول می شدند و بعضی درویشان هم مراسم همراه با شعر و آواز خود را اجرا می کردند.

در اینجا از موسیقی و دست کوبیدن، آن طور که در شمال آفریقا دیده بودم، خبری نبود. اما زمزمه تحلیل منظم و گاه دم و بازدم های عمیق تنفس آیینی که گفته می شد نشانگر مراسم خاصی می باشد، به جای موسیقی در فضا طنین می انداخت.

می توانستم تا ابد در آنجا بنشینم و خود را با تجلیات و پرتوافشانی این ارواح پاک و خالص، هم آهنگ کنیم. با این حال نیازی از درون ام فشار می آورد تا به جستجوی درس ها و تعالیم عیسی ادامه دهم و از این فضای «چهارراه ادیان»، حداکثر استفاده را عمیقا ببرم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
تازه در ۱۸ دسامبر بود که نشانه هایی از آن چه باید درباره اش مطالعه و تحقیق می کردم، به دست آمد. من فکر میکردم که باید مطالعات و فعالیت های بخصوصی را دنبال کنم بدون آنکه توجهی به فضای بارور آن منطقه داشته باشم.

شاید همین اقامت در اینجا، مطالعه زنده عیسی (ع) بود؛ شاید تماس روزانه با همان کوچه ها و جاهایی که او در آنها قدم میگذاشت، درس اصلی من بود. این مطلب موقعی به ذهنم خطور کرد که مردی به نام محمدعلی - که انگلیسی را به خوبی صحبت می کرد و با او در اداره جهانگردی اردن آشنا شده بودم - وقتی شبی با هم نشسته بودیم و قهوه میخوردیم به من گفت: «آیا شما انجیل مانوي لوسیوس، یکی از یاران يوحنا، را مطالعه کرده اید که فکر می کنم به نام "اعمال يوحنا" خوانده می شود؟»

من پاسخ دادم که آپوکریف ها (انجیل های غیر رسمی) را در جوانی خوانده ام، اما فقط آپوکریف های عهد عتیق را، و به بقیه شان توجه زیادی نداشته ام.
او گفت: «ولی مطالب آن خیلی جالب است. مخصوصا آن جا که واقعه ای را شرح می دهد که کمی قبل از مصلوب شدن عیسی رخ داد و درباره یک جور رقص صحبت می کند».
من جا خوردم و به دقت او را نگریستم ولی از چهره اش چیزی دستگیرم نشد.

آیا این همان «نشانه»ای بود که در جست وجویش بودم؟ یا این که من زیاده از حد حساس شده بودم و میخواستم در همه چیز نشانه ای بیابم؟ مطمئنأ عجیب نبود که در اورشلیم باشی و سخن از عیسی (ع) به میان آید، ولی با این وجود...
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
در اولین فرصت، کتابی را امانت گرفتم که حاوی «اعمال يوحنا» بود. در آن کتاب، از بیت 94 به بعد، شرح رقصی آیینی بود که حواریون در حلقه ای به دور عیسی رقصیده اند و همه با هم زمزمه کرده اند و گیج و منگ شده اند یا به حالت خلسه رسیده اند. ضمنا آمده بود که عیسی پس از مصلوب شدن بر یوحنا ظاهر شد و رازهای بخصوصی را برایش شرح داد، اما با صدایی که به نظر یوحنا آشنا نبود.

من همه آن قسمت را نقل می کنم تا حق مطلبی را که به نظرم خیلی اهمیت دارد، ادا کرده باشم، و به باور خودم رذیه یی باشد بر این فرضیه که «عهد جدید»، آن طور که اکنون به دست ما رسیده، کامل و بدون نقص و افتادگی است.

من هیچ شکی نداشتم که این ابیات، بخشی از تعالیم باطنی مسیحیت را بیان می کرده اند که با تعليمات مورد نظر روحانیت رسمی کلیسا در تضاد بوده و بعدها کنار گذاشته شده است. از چه راه دیگری می توان حقایق نصفه نیمه و تناقض های انجیل رسمی را توضیح داد؟
می توان گفت که من از این کشف، خیلی هیجان زده شده بودم و «می خواستم» که آن را باور کنم. شاید اینطور باشد ولی وقتی کسی از باوری، احساس رضایت میکند و اقناع می شود، بدون آن که در چنبره خود پرستی، پیش داوری ها، قید و بندها و یک سونگری های کلیسای رسمی گرفتار باشد، آن وقت می توان گفت آن کس «ایمان» پیدا کرده است.

مفهوم ابیات، تکان دهنده و هیجان انگیز است. من نمی خواهم نشان بدهم که عیسی (ع) یک صوفی یا درویش بوده و یا دراویش و صوفیان از او و تعالیم اش الگوبرداری کرده اند. هر را*ب*طه ای که در این میان باشد، و چه کسی از چه کسی تقلید کرده یا هر کسی چه مقامی داشته، اهمیت اساسی و تعیین کننده ندارد.

محققین رسمی و اعضای فرهنگستان ها می توانند ژست متفکرانه به خود بگیرند و درباره فلسفه نوافلاطونی و اینکه مرغ اول به وجود آمد یا تخم مرغ بحث کنند، اما تا جایی که به من مربوط میشود فقط میخواهم گوهر وجود درونی خود را، اگر هنوز داشته باشم، شکوفا کنم و برایم فرقی نمیکند که ابتدا چه کسی آموزش های باطنی را ترتیب داده و یا اعتقادات عرفانی داشته است. برای من این ابیات، برهان محکمی است که عیسی (ع) روشی را به کار می برده، شبیه به روشی که امروزه دراویش به کار می برند و مشابه روشی که توسط گرجیف در غرب، معرفی شد. پس از این رو برای «گشایش» و راه یابی شخص به ادراک متعالی، اهمیت دارد و ارزشمند است.
 
بالا