mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
من پرسیدم: «وضعیت پیشرفت و تکامل گرجیف را چگونه دیدید؟
هاشم خطاط جواب داد: «پیش بینی یا بررسی این موضوع ربطی به من نداشت. همان طور که قبلا گفتم، من فقط وظیفه داشتم یک چیز، فن خطاطی را به او بیاموزم. این که او به درک عمیق تری از آن برسد یا نه، به کار من مربوط نمی شد. او در حال طی کردن مسیر آموزش های خاصی بود که من فقط یک ایستگاه کوچک یا تابلوی راهنمایی در آن بودم.
او کاملا مصمم بود و سخت تلاش می کرد تا همه ظرایف و دانستنی های هنر من و رموز طريقت را بفهمد، اما این را که تا چه عمقی در این راه پیش رفت، من نمی دانم. فقط استادش از روی درجه تهذیب و خلوص قلب او می تواند این را بداند. دوست من! هرگز فراموش نکن که در عالم فعالیت های صوفیانه، اعمال بیرونی و درونی یی هست که شاید با هم تفاوت داشته باشند ولی هر دو با اهمیت اند.
گرجیف، به دستور شیخ طریقت، چندین ماه را فقط با نوشتن عبارت "خدا رحمت کند سپری کرد. این مورد، آمیزه ای بود از اعمال بیرونی و درونی، اما بعضی موارد دیگر این طور نیست.»
من از دکان خطاط بیرون آمدم و مدتی در خیابان ها پرسه زدم. دیگر برایم مسلم بود که گرجیف نزد استادان مختلف و متعددی آموزش دیده و هر کدام از آن ها بخشی از دانش خود را به او منتقل کرده اند. مسلماً این آموزش ها برای این بوده که او بتواند در این دنیا درست زندگی کند و به کمال برسد، اما من چگونه می توانستم این رشته های سردرگم را کنار هم گذارم.
اگر فقط کسانی را بشناسم که هنر یا صنعتی را به او یاد داده اند و نه استادان طریقت اش را؟ آیا این صنعتگران و هنرمندان می توانسته اند دانش های ماوراء الطبیعی و معنوی را به او آموزش دهند؟ آیا بهتر نیست که من هم به نوبه خود از آن ها آموزش بگیرم؟ ولی خیلی زود این فکر را از سرم بیرون کردم، زیرا کاملا روشن بود که اگر تعالیم و راهنمایی های شیخ طريقت با استان روحانی نباشد، یادگیری این فنون، فایده چندانی برای سیر و سلوک معنوی ندارد و برای تکامل شخص، کافی نیست.
هاشم خطاط جواب داد: «پیش بینی یا بررسی این موضوع ربطی به من نداشت. همان طور که قبلا گفتم، من فقط وظیفه داشتم یک چیز، فن خطاطی را به او بیاموزم. این که او به درک عمیق تری از آن برسد یا نه، به کار من مربوط نمی شد. او در حال طی کردن مسیر آموزش های خاصی بود که من فقط یک ایستگاه کوچک یا تابلوی راهنمایی در آن بودم.
او کاملا مصمم بود و سخت تلاش می کرد تا همه ظرایف و دانستنی های هنر من و رموز طريقت را بفهمد، اما این را که تا چه عمقی در این راه پیش رفت، من نمی دانم. فقط استادش از روی درجه تهذیب و خلوص قلب او می تواند این را بداند. دوست من! هرگز فراموش نکن که در عالم فعالیت های صوفیانه، اعمال بیرونی و درونی یی هست که شاید با هم تفاوت داشته باشند ولی هر دو با اهمیت اند.
گرجیف، به دستور شیخ طریقت، چندین ماه را فقط با نوشتن عبارت "خدا رحمت کند سپری کرد. این مورد، آمیزه ای بود از اعمال بیرونی و درونی، اما بعضی موارد دیگر این طور نیست.»
من از دکان خطاط بیرون آمدم و مدتی در خیابان ها پرسه زدم. دیگر برایم مسلم بود که گرجیف نزد استادان مختلف و متعددی آموزش دیده و هر کدام از آن ها بخشی از دانش خود را به او منتقل کرده اند. مسلماً این آموزش ها برای این بوده که او بتواند در این دنیا درست زندگی کند و به کمال برسد، اما من چگونه می توانستم این رشته های سردرگم را کنار هم گذارم.
اگر فقط کسانی را بشناسم که هنر یا صنعتی را به او یاد داده اند و نه استادان طریقت اش را؟ آیا این صنعتگران و هنرمندان می توانسته اند دانش های ماوراء الطبیعی و معنوی را به او آموزش دهند؟ آیا بهتر نیست که من هم به نوبه خود از آن ها آموزش بگیرم؟ ولی خیلی زود این فکر را از سرم بیرون کردم، زیرا کاملا روشن بود که اگر تعالیم و راهنمایی های شیخ طريقت با استان روحانی نباشد، یادگیری این فنون، فایده چندانی برای سیر و سلوک معنوی ندارد و برای تکامل شخص، کافی نیست.