mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
تا زمان مرگ گرجیف در ۱۹۴۹، آموزشهایش همه جور بالا و پایین به خود دید و در آمریکای شمالی و جنوبی انتشار یافت.
اما در تمام مدت، چیزی کم داشت. پس از مرگ اش، با گذشت زمان، اقتدار و مثبت بودن اش را - با نبودن سرچشمه اصلی - از دست داد. آیا به خاطر محروم شدن از تماس با منبع و مرجع آموزشها بود؟ هرچه باشد، مکتب او از دهه 1950 به بعد، با تکان اولیه ای که گرجیف به آن داده بود، دوام آورد.
فعالیت ها، مطالعات، تحقیقات و سخنرانی ها ادامه داشت و هر از چندگاه هیأتهایی هم به جست وجوی تماس با استادان فرستاده می شد. آنها دیرهای تکامور و هودا كار را جست وجو کردند. در پنگی حصار کا کشمیر، آنها را نپذیرفتند و همین طور هم در قزل جان ترکستان. شاید اگر دانش آن را داشتند که بفهمند، انتقال آن پیام یک امر لازم و حتمی نبود بلکه مزیتی بود که فقط به کسانی تعلق می گرفت که لیاقت اش را داشته باشند و با تمام وجودشان آن را طلب کنند و در را*ب*طه ی درست با عنصر زمان قرار بگیرند، آن وقت زیاد حرص و جوش نمی خوردند.
همچنین شاید اگر آنها دانش آن را داشتند که بعضی اسامیی را که گرجیف به آنها داده بود، رمزگشایی و کشف کنند، به اسم هایی می رسیدند همچون عاشق الحق Ashuk ul Haq، حکیم بگ Hakim Beg، بدر کرابگ Bedar Kerabeg بها الدین اولیا Bahauddin Evlia، اهل ساز Ahl saz و دیگران.
سال ها به دهه ها پیوست و شاگردان و جانشینان اش، خود را به هدف نزدیک تر نیافتند. دیگر، اینانی که مدعی به ارث بردن قیمومیت بر آموزش های گرجیف بودند را کسی قبول نداشت. شاگردان اش ناراحت بودند و نمی توانستند درباره ی سرنوشت خود به کسانی اطمینان کنند که قادر به جلب اعتمادشان نبودند.
آنها می گفتند: «چطور می شود به کسی اعتماد کرد که می گوید وقتی من سؤالها را جواب می دهم، احساس می کنم خودم باید سؤال هایی بپرسم و یا میگوید ساختن یک انسان کامل، صد هزار سال طول می کشد؟»
این زمینه ای بود که جست وجوی من بر پایه آن شکل گرفت. تا جایی که یافتن منبع آموزش ها مطرح بود، جست وجویم پایان یافته است، اما جست وجو برای شناخت خودم تازه آغاز شده ولی با اطمینان، هدفمند و با انضباطی.
رافائل لفورت
اما در تمام مدت، چیزی کم داشت. پس از مرگ اش، با گذشت زمان، اقتدار و مثبت بودن اش را - با نبودن سرچشمه اصلی - از دست داد. آیا به خاطر محروم شدن از تماس با منبع و مرجع آموزشها بود؟ هرچه باشد، مکتب او از دهه 1950 به بعد، با تکان اولیه ای که گرجیف به آن داده بود، دوام آورد.
فعالیت ها، مطالعات، تحقیقات و سخنرانی ها ادامه داشت و هر از چندگاه هیأتهایی هم به جست وجوی تماس با استادان فرستاده می شد. آنها دیرهای تکامور و هودا كار را جست وجو کردند. در پنگی حصار کا کشمیر، آنها را نپذیرفتند و همین طور هم در قزل جان ترکستان. شاید اگر دانش آن را داشتند که بفهمند، انتقال آن پیام یک امر لازم و حتمی نبود بلکه مزیتی بود که فقط به کسانی تعلق می گرفت که لیاقت اش را داشته باشند و با تمام وجودشان آن را طلب کنند و در را*ب*طه ی درست با عنصر زمان قرار بگیرند، آن وقت زیاد حرص و جوش نمی خوردند.
همچنین شاید اگر آنها دانش آن را داشتند که بعضی اسامیی را که گرجیف به آنها داده بود، رمزگشایی و کشف کنند، به اسم هایی می رسیدند همچون عاشق الحق Ashuk ul Haq، حکیم بگ Hakim Beg، بدر کرابگ Bedar Kerabeg بها الدین اولیا Bahauddin Evlia، اهل ساز Ahl saz و دیگران.
سال ها به دهه ها پیوست و شاگردان و جانشینان اش، خود را به هدف نزدیک تر نیافتند. دیگر، اینانی که مدعی به ارث بردن قیمومیت بر آموزش های گرجیف بودند را کسی قبول نداشت. شاگردان اش ناراحت بودند و نمی توانستند درباره ی سرنوشت خود به کسانی اطمینان کنند که قادر به جلب اعتمادشان نبودند.
آنها می گفتند: «چطور می شود به کسی اعتماد کرد که می گوید وقتی من سؤالها را جواب می دهم، احساس می کنم خودم باید سؤال هایی بپرسم و یا میگوید ساختن یک انسان کامل، صد هزار سال طول می کشد؟»
این زمینه ای بود که جست وجوی من بر پایه آن شکل گرفت. تا جایی که یافتن منبع آموزش ها مطرح بود، جست وجویم پایان یافته است، اما جست وجو برای شناخت خودم تازه آغاز شده ولی با اطمینان، هدفمند و با انضباطی.
رافائل لفورت