نالم از دست تو ای
ناله که تاثیر نکردی
گر چه او کرد دل از
سنگ تو تقصیر نکردی
یاری که دوست داشتمش
با خاک واگذاشتمش
اکنون مرا که آنِ وِیَم
با غیر واگذار مکن!..
،سیمین بهبهانی
نالم از دست تو ای
ناله که تاثیر نکردی
گر چه او کرد دل از
سنگ تو تقصیر نکردی
نمی دانم چه می خواهم بگویم زبانم در دهان باز بسته ستیاری که دوست داشتمش
با خاک واگذاشتمش
اکنون مرا که آنِ وِیَم
با غیر واگذار مکن!..
،سیمین بهبهانی
نمی دانم چه می خواهم بگویم زبانم در دهان باز بسته ست
دل در گره زلف تو بستیم و برآنیمترسم که اشک در غم ما پرده در شود«حافظ»
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
روح مــن نــیــز بـه دنـبـال تـو گـیـرد پـروازدل در گره زلف تو بستیم و برآنیم
جویای سر زلف چو شستیم دگربار
کان جان که نسیم سر زلف تو به ما داد
هم با سر زلف تو فرستیم دگربار
تو شبی در انتظاری ننشستهای چه دانیروح مــن نــیــز بـه دنـبـال تـو گـیـرد پـرواز
دگر از صحبت این دلشده سیر آمده است
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن راتو شبی در انتظاری ننشستهای چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت
میازار موری که دانه کش استتو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بی نظیرم
تو به سخن تکیه کنی، من بکارمیازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین، خوش است
روا بود همه خوبان آفرینش راتو به سخن تکیه کنی، من بکار
ما هنر اندوخته ایم و تو عار