و گورستانی چندان بیمرز شیار کردندیک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب م*س*ت مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر ل*ب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
که بازماندگان را
هنوز از چشم
خونابه روان است.
و گورستانی چندان بیمرز شیار کردندیک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب م*س*ت مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر ل*ب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینیو گورستانی چندان بیمرز شیار کردند
که بازماندگان را
هنوز از چشم
خونابه روان است.
در بند نقش های سرابی و غافلیتا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نباشد
آهنگ دراز شب رنجوری مشتاق
با آن نتوان گفت که بیدار نباشد
از دیده من پرس که خواب شب مستی
چون خاستن و خفتن بیمار نباشد
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود مادر بند نقش های سرابی و غافلی
برگرد … این لبان من، این جام بو*سه ها
از دام بو*سه راه گریزی اگر که بود
ما خود نمی شدیم چنین رام بو*سه ها!
آن چنان آلودهستای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما
پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما
در گل بمانده پای دل جان میدهم چه جای دل
وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما
من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلیآن چنان آلودهست
عشق غمناکم با بیم زوال
که همه زندگیم میلرزد
چون تو را مینگرم
در سكوت سپيد كاغذهامن عاشق چشمت شدم، نه عقل بود وُ نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچدر سكوت سپيد كاغذها
پنجه هايم جرقه ميكارد
شعر ديوانه تب آلودم
شرمگين از شيار خواهشها
پيكرش را دوباره مي سوزد
من از عناصر چهارگانه اطاعت ميکنمدانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ
یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم
به وفای تو کز آن روز که دلبند منی
دل نبستم به وفای کس و در نگشادم
در من بدمی من زنده شوممن از عناصر چهارگانه اطاعت ميکنم
و کار تدوين نظامنامه نيست
مرا به زوزه ي دراز توحش
درعضو جنسي حيوان چکار
مرا به حرکت حقير کرم در خلاء گوشتي چکار
مرا تبار خوني گل ها به زيستن متعهد کرده است
تبار خوني گل ها ميدانيد؟