• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
•••به نام خدای خیال، که با جوهر شب، سرنوشت می‌نویسد•••

نام اثر: از چشم دیگران
نویسنده: رها سلطانی
ژانر: عاشقانه، اجتماعی، تراژدی
ناظر: @SULLIVAN
خلاصه: این مجموعه، بازتابی از تجارب انسانی در گستره‌ای وسیع از احساسات و روابط است.
روایت‌هایی که از منظر ناظر بیرونی بیان شده‌اند و عمق واقعیت‌های عاشقانه، اجتماعی و روانی را به تصویر می‌کشند.
هر تک‌نویس، بخشی از زندگی مردمانی‌ست که در سکوت و پنهان، با دشواری‌ها و امیدها دست و پنجه نرم می‌کنند
و این صفحات، فرصتی فراهم می‌آورد برای دیدن آن‌چه اغلب ناگفته می‌ماند.
این مجموعه خواننده را به درک عمیق‌تری از پیچیدگی‌های وجود انسان و روابط او دعوت می‌کند.
 
Last edited:

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
418
Awards
2
سکه
1,907
BCAFF95F-8CE4-4D8A-A1D8-C18C1E5E0186.png
شاعر گرامی، از شما متشکریم که انجمن بوکینو را جهت انتشار آثار خود انتخاب کرده‌اید.

خواهشمندیم قبل از تایپ اثرتان، قوانين تایپ شعر را مطالعه نمایید:




شما می‌توانید در صورت نیاز به راهنمایی و بهبود بخشیدن قلم خود، درخواست ناظر دهید.



بعد از قرار دادن حداقل ۱۰ پست، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست طراحی جلد دهید:



برای بهبود و افزایش کیفیت آثارتان و دریافت تگ‌‌های با ارزشتر، بعد از قرار دادن ١۵ پست، می‌توانید درخواست نقد و تگ دهید.

᯽ درخواست نقد آثار ᯽



بعد از حداقل ٢٠ پست، می‌توانید جهت اعلام اتمام اثرتان، به تاپیک زیر مراجعه نمایید:



برای درخواست انتقال اثر خود به متروکه و یا بازگردانی آن، از لینک زیر استفاده کنید:



با آرزوی موفقیت برای شما؛
[کادر مدیریت تالار ادبیات]
 
امضا : SULLIVAN

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
مقدمه: زندگی هرکس، قصه‌ای‌ست در دل هزاران نگاه.
روایت‌هایی که نه از زبان خود راوی،
بلکه از کنار دستش،
از فاصله‌ای دور،
از چشم دیگران گفته شده‌اند.
از بغض‌های نادیده،
عشق‌های ناگفته،
تنهایی‌های ساکت
و امیدهایی که در سکوت رشد می‌کنند.
هر قصه، لحظه‌ای است که بین بودن و نبودن معلق مانده،
یک تکه از زندگی که شاید هیچ‌وقت دیده نشده،
اما حسش کرده‌ایم.
در این صفحات، به دنیای کسانی می‌رویم
که شاید هرگز حرفی نزدند،
اما زندگی‌شان،
با تمام تلخی و شیرینی‌اش،
در نگاه دیگران معنا پیدا کرد... .
 
Last edited by a moderator:

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
«بغض ناگفته»
او گفت حالش خوب است،
لبخند زد، حتی شوخی کرد.
اما چشمانش،
جایی میان خنده و لرزش ایستاده بودند.
لیوان را سفت گرفته بود،
طوری که انگار اگر رها کند،
همه‌چیز می‌ریزد.
او بغضش را قورت داد،
نه چون نخواست گریه کند،
چون کسی نبود که بپرسد: «چرا؟»
 
Last edited by a moderator:

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
«مهاجرت»
رفت، با دل پُری که چمدان نمی‌فهمید.
کوچه‌هایی را پشت سر گذاشت
که برایش خاطره‌ها داشتند.
هوای فرودگاه سنگین بود
و هر قدم، مثل خیانت به ریشه‌هایش.
کسی برایش دست تکان نداد،
ولی هزار پنجره‌ی خاموش
در ذهنش هنوز باز بود.
او رفت، اما دلش،
همان‌جا جا ماند... .
 
Last edited by a moderator:

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
«کودکی از دست رفته»
او هیچ‌وقت زمین خاکی ندید.
کفش‌های بزرگ‌تر از پایش را زود پوشید.
شب‌ها به‌جای لالایی،
حساب و بدهی شنید.
کودکی‌اش جایی میان قبض و غصه گم شد.
و هیچ‌کس نپرسید:
«تو کی بازی کردی؟»
فقط گفتند:
«چقدر عاقلی!»
 
Last edited by a moderator:

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
«عشق پنهان»
او دوستش داشت،
بی‌هیچ جمله‌ای،
بی‌هیچ ادعایی.
فقط با نگاهی طولانی
و سکوتی که تمام حرف‌ها را می‌فهماند.
سال‌ها گذشته بود
و هنوز هم وقتی اسمش را می‌شنید،
قلبش یک ضربان جا می‌ماند.
بعضی عشق‌ها نمی‌پوسند،
فقط پنهان‌تر می‌شوند... .
 
Last edited by a moderator:

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
«امید مادرانه»
با یک چرخ خیاطی قدیمی
و دستانی که پوست‌شان ترک خورده بود،
لباس رؤیا دوخت.
پسرش باور نمی‌کرد
که پشت هر کوک،
دل مادری می‌تپد
که نخواست پُشت هیچ‌چیز کم بیاورد.
او نگفت «خسته‌ام»،
او فقط دوخت و
دعا کرد... .
 
Last edited by a moderator:

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
«حسادت»
از دور نگاهش می‌کرد.
با لبخندی که تمرین شده بود.
دوستش را می‌دید،
کنار کسی که باید خودش می‌بود.
و در دلش چیزی می‌سوخت،
نه از نفرت،
از دلشکستگی خاموش.
حسادتش بغض نداشت،
اما ساکت‌ترین نوع اندوه بود... .
 
Last edited by a moderator:

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
312
سکه
1,776
«ازدواج اجباری»
لباس سفید پوشید،
ولی دلش سیاه بود.
چشم‌هایش پُر از اشک،
اما ل*ب‌هایش خندیدند،
برای قاب عکس، برای میهمان‌ها.
کسی نفهمید
این عروس،
دلش جایی مانده بود که هیچ‌کس نرفت پیدایش کند.
او فقط خواست از این خانه فرار کند...
نه برای رفتن،
برای نرفتن... .
 
Last edited by a moderator:

Who has read this thread (Total: 10) View details

Top Bottom