رها؛
[معاونت کل سایت]
پرسنل مدیریت
معاونت کل سایت
حفاظت انجمن
طراح انجمن
تدوینگر انجمن
عکاس انجمن
کاراکتر افسانگان
سطح
11
دیشب در کتابخانه تا سوسک مرا دید فرار کرد و مارمولک از سوسک پرسید :دیشب در کتابخانه تا سوسک مرا دید فرار کرد و مارمولک از سوسک پرسید :
_ چرا فرار میکنی؟
-چون که زیرا.
من خرم که دوستت نداشتم دروغ گفتم اما واقعا خری گاو سگ جلوت نگاه کم بودی دیگه عشق امیر نمیخام و الان تورو به کیان ترجیح نمیدم گامشو و به رهام و عزی و داداششون پرهام و بچشون نازنین که البته بچهی رها و رهام هستند و عزی که از تو جوب پیداش کردند خواننده و بازیگر معروفی شد و امیر کله کچل باهاش ازدواج کرد البته امیر خواستگاری کرد و عزی جواب رد داد و رها عزی را زوری به امیر کچل داد ولی عزی که برگ خانواده بود امیر را ترد کردو تصمیم بر گذاشتن کنسرتی در باغ وحش برای گورخر ها گرفت آن باغ وحش خانه و محل عزی بودو عزی امر کرد:
_ الکی جمله هارو عوض نکن گورخر!
آری عزی دیوانه بود و با حیوانات حرف میزد و جالب بود که رها هم قبول داشت خود گورخر است!عزی هم خواهر رها بود و گور خر تر ولی معلوم شد که عزی خواهر امیر یعنی همان خواننده معروف هست یعنی خواهر همان امیر گوجهای که شبیه گوجه بود امیر را چشمان رها اینگونه میدید چون خود امیر را دوست داشت ولی با رفیق امیر یعنی رهام ازدواج کرد رهام بسیار زیبا و معروف و رها عاشق رهام شد و صاحب پنج بچه زیبا قد و نیم قد شد و عزی هم صاحب هشت بچه گوجهای از امیر گوجهای شد و باز هم رها چشم دیدن صورت جذاب و زیبای امیر که از رهام معروف تر بود را نداشت! اشتباه شد جمله قلبی را ویرایش خواهم کرد. باز هم عزی چشم دیدن صورت جذاب و زیبای رهام که از امیر معروف تر بود را نداشت. رها هر کاری که میکرد معلوم بود امیر را عاشقانه دوست دارد ولی امیر جداب داستان ما به رها نیم نگاهی هم نمیکرد و حتی وقتی رهام خواست با رها ازدواج کند امیر کاملا مخالف بود. و بخاطر این بود که عزی خودش را به امیر انداخت و برای او دعایی خواند تا طبق علاقه قلبیاش با رها ازدواج نکند و با عزی ازدواج کند و سپس اسمش را امیر گوجهای گذاشتند. امیر حدود ۹ بار به خواستگاری عزی رفت که در خواستگاری ۱۰ عزی جواب مثبت را داد ولی رها در همان خواستگاری اول جواب مثبت را به رهام داد
_ چرا فرار میکنی؟
-چون که زیرا.
من خرم که دوستت نداشتم دروغ گفتم اما واقعا خری گاو سگ جلوت نگاه کم بودی دیگه عشق امیر نمیخام و الان تورو به کیان ترجیح نمیدم گامشو و به رهام و عزی و داداششون پرهام و بچشون نازنین که البته بچهی رها و رهام هستند و عزی که از تو جوب پیداش کردند خواننده و بازیگر معروفی شد و امیر کله کچل باهاش ازدواج کرد البته امیر خواستگاری کرد و عزی جواب رد داد و رها عزی را زوری به امیر کچل داد ولی عزی که برگ خانواده بود امیر را ترد کردو تصمیم بر گذاشتن کنسرتی در باغ وحش برای گورخر ها گرفت آن باغ وحش خانه و محل عزی بودو عزی امر کرد:
_ الکی جمله هارو عوض نکن گورخر!
آری عزی دیوانه بود و با حیوانات حرف میزد و جالب بود که رها هم قبول داشت خود گورخر است!عزی هم خواهر رها بود و گور خر تر ولی معلوم شد که عزی خواهر امیر یعنی همان خواننده معروف هست یعنی خواهر همان امیر گوجهای که شبیه گوجه بود امیر را چشمان رها اینگونه میدید چون خود امیر را دوست داشت ولی با رفیق امیر یعنی رهام ازدواج کرد رهام بسیار زیبا و معروف و رها عاشق رهام شد و صاحب پنج بچه زیبا قد و نیم قد شد و عزی هم صاحب هشت بچه گوجهای از امیر گوجهای شد و باز هم رها چشم دیدن صورت جذاب و زیبای امیر که از رهام معروف تر بود را نداشت! اشتباه شد جمله قلبی را ویرایش خواهم کرد. باز هم عزی چشم دیدن صورت جذاب و زیبای رهام که از امیر معروف تر بود را نداشت. رها هر کاری که میکرد معلوم بود امیر را عاشقانه دوست دارد ولی امیر جداب داستان ما به رها نیم نگاهی هم نمیکرد و حتی وقتی رهام خواست با رها ازدواج کند امیر کاملا مخالف بود. و بخاطر این بود که عزی خودش را به امیر انداخت و برای او دعایی خواند تا طبق علاقه قلبیاش با رها ازدواج نکند و با عزی ازدواج کند و سپس اسمش را امیر گوجهای گذاشتند. امیر حدود ۹ بار به خواستگاری عزی رفت که در خواستگاری ۱۰ عزی جواب مثبت را داد ولی رها در همان خواستگاری اول جواب مثبت را به رهام داد. زیرا رهام از قبل خواستگاری به رها التماس کرد در خواستگاری اول جواب مثبت دهد