انگیزشی چگونه مثل یک بیلیونر فکر کنیدهر آنچه که می خواهید درباره موفقیت، املاک و زندگی بدانید/ دونالد جی. ترامپ _ ' مترجم: الهام شریف ' تایپیست : " mahban"

[mahban]

می دانم که ممکن است بعضی از این کارها به نظرتان جالب و سرگرم کننده بیاید، اما به هر حال، وقتی باید انجام بشوند کار محسوب می شوند.

من به همان اندازه که در طول هفته به کارهایم متعهد هستم، آخر هفته هم با جدیت کار می کنم.

موفقیت مستلزم کار کردن در هفت روز هفته است. اگر شما مدام به فکر آن هستید که میان کار و تفریح خود تعادل ایجاد کنید، دست از این تلاش بردارید و سعی کنید کارتان را دلپذیرتر کنید. برای بیلیونرها کار و تفریح
یکی است.

من حتی وقتی گلف بازی می کنم - تفریحی که بیشترین لذت را از آن می برم - به یاد گرفتن یک کار، فکر می کنم و آن بهتر بازی کردن گلف است.

اگر در زمین خودم بازی کنم، دنبال راهی برای پیشرفت بازی خود هستم و اگر در زمین دیگران مهمان باشم، به دنبال یاد گرفتن روش های خوب بازی بقیه هستم.

 

[mahban]

چطور میان کار و عشق تعادل ایجاد کنیم؟


باور کنید یا نه، من مردی احساساتی هستم. اگر در زندگی من عشق وجود نداشته باشد، انگیزه ی زیادی برای تلاش و بهترین بودن ندارم. فکر می کنم
هر مردی که با خود صادق باشد، با این حرف موافق است. عشق باید شما را به بهترین بودن، یادگیری و رشد ترغیب کند. عشق باید سکویی باشد که شما بسیاری از تصمیم های زندگی خود را بر مبنای آن بگیرید.

بنابراین، وقتی از تعادل برقرار کردن میان کار و عشق سخن به میان می آید، من از زمره ی طرفداران نیستم. هیچ تعادلی نباید در میان باشد. عشق باید شما را تشویق به سخت تر کارکردن کند. کار برای من به
اندازه ی نفس کشیدن مهم است. نیازی نیست به آن فکر کنم. من به طور خودکار کار می کنم. کار کردن نیاز فطری من است که هیچ گاه از بین نخواهد رفت.

به همان ترتیب هم عشق ورزیدن - بویژه به همسرم ملانیا - نیاز ذاتی من است که بدون آن نمی توانم کار کنم. به نظر من، در افراد موفق نیاز به کار و عشق، توأم با هم کار می کند.
برای من هر دوی این ها تلاشی همیشگی است که موفقیت در هر یک به دیگری وابسته است و هرگز نباید راهشان از هم جدا شود. من برای هر دوی آن ها نهایت تلاشم را می کنم و در بلندمدت همیشه ارزشش را دارد.


چطور در معاملات همه را تحت تأثیر قرار دهیم؟

در این جا چند قانون قطعی در اختیارتان می گذارم که به شما کمک می کند تا در دنیای تجارت همه را تحت تأثیر قرار دهید:

۱ .وقت شناس باشید. خوش قولی مهم ترین اصل است. هرگز نباید بدقولی و تأخیر دیگری یا خودتان را تحمل کنید.

۲ .مطالعه داشته باشید. تلف کردن وقت دیگران به علت ناآگاهی و بی ملاحظگی چیزی جز تأثیر بد به جا نخواهد گذاشت.

۳ .از افراد شناخت ذهنی به دست بیاورید. قبل از ملاقات با افراد درباره ی آن ها تحقیق کنید. اگر شما به کاری که طرف مقابل تجاری تان پیش از این
انجام داده است یا فلان مؤسسه ی خیریه ای که در آن عضو است اشاره کنید، می توانید به شدت او را تحت تأثیر قرار دهید.

۴ .نام افراد و جزییات مربوط به آن ها را به یاد داشته باشید و در گفتگوی خود از آن ها استفاده کنید.

مردم عاشق این هستند که نام و داستان زندگی

 

[mahban]

خود را از دهان دیگران بشنوند.

۵ .راستگو باشید. بیشتر مردم می توانند بوی دروغ را بشنوند و ارزش صداقت را تقدیر کنند، حتی اگر درست همان چیزی نباشد که می خواهند بشنوند.

۶ .اجازه دهید بقیه هم حرف بزنند. هر مذاکره ی تجاری باید دوطرفه باشد.

۷ .آرام و خلع سلاح باشید. در تجارت بُرنده نباشید. تیغ خود را به عنوان آخرین سلاح نگاه دارید.
بعضی از افراد فکر می کنند بیلیونرها نیاز ندارند کسی را تحت تأثیر قرار دهند یا مجذوب کنند، ولی همه ی ما هر روز با این اصول زندگی و کار می کنیم.
شما باید همواره همان طور که مراقب پولتان هستید، مراقب
رفتارتان هم باشید.


چطور میان پول و ازدواج تعادل برقرار کنیم؟


هر کسی که ازدواج می کند فکر می کند ازدواجش تا ابد پایدار خواهد بود. اما واقعیت این است که متأسفانه بیش از پنجاه درصد ازدواج ها در امریکا به شکست منجر می شوند و وقتی پای پول و املاک و سهام و دارایی های دیگر در میان باشد، اوضاع سریع تر به هم می ریزد و جنگ مخوف تر می شود. بسیاری از دوستان من طلاق های وحشتناکی داشته اند و همیشه می گویند طلاق بدترین معامله ای است که می توانید تصور کنید.

من فقط درباره ی مردان حرف نمی زنم، زنان هم ممکن است بدون گرفتن توافق مالی قبل از ازدواج (مهریه) از نظر مالی به شدت متضرر شوند. هیچ چیز
دلپذیر و زیبایی درباره ی این قرارداد وجود ندارد، اما بهتر از آن است که مجبور شوید یک وکیل حقه باز بگیرید یا اسیر دادخواست های تمام نشدنی و
کاغذ بازی های وحشتناک دادگاه بشوید. من تا به حال دوبار مجبور به گرفتن این توافق نامه شده ام و بدون آن ها شاید اکنون در حال نوشتن این کتاب
نبودم.

تجارت پیچیده است، روابط هم از آن پیچیده تر. بنابراین، بهترین راه پیشگیری از بحران، داشتن قرارداد مالی پیش از ازدواج (مهریه) است. بسیار منطقی است. شما نمی توانید تأثیری را که پول می تواند روی خراب
شدن روابط داشته باشد، نادیده بگیرید. اغلب مانند چسبی است که افراد را به یکدیگر می چسباند و می تواند برعکس مثل حلال آن ها را از هم جدا کند.

افرادی که با حرف من موافق نیستند باید از نزدیک وضعیت زوج هایی را

 

[mahban]

ببینند که طلاق تغییر وحشتناکی در مسیر زندگی شان به وجود آورده است. هم مردان و هم زنان، اما بویژه مردان، برای کنار آمدن با شرایطی که همسرشان بسیار بیشتر از آن ها پول در می آورد، مشکل دارند. این امر ممکن است با غرور، عزت نفس یا خویشتن داری آن ها را*ب*طه داشته باشد.

ممکن است پذیرش این واقعیت حتی در مورد زوج هایی که به برابری مطلق زن و مرد اعتقاد دارند کمی مشکل باشد. بسیاری از را*ب*طه ها در این شرایط فرو می ریزند.
صحبت کردن درباره ی پول در یک را*ب*طه مهم است؛ زیرا، مراقبت کردن از اوضاع مالی تان برابر است با مراقبت کردن از سلامتی تان. حفظ حقوق شما به عنوان یک فرد و یک زوج با سلامتی شما در ارتباط است. من
شنیده ام مردم می گویند: «اوه! ما به هیچ وجه درباره ی پول حرف نمی زنیم!» انگار که حرف زدن از آن گناه یا تقبیح است. اگر اجازه دهید حرف زدن از پول برای شما لکه ی ننگی شود، ابلهانه است.

مانند آن است که انسان از بی سواد بودن لذت ببرد. وضعیت مالی تان مثل نمرات کارنامه ی شماست. اجازه ندهید کسی آن را به زور از بیست به صفر بکشاند. توصیه ی من این است.


چگونه ازدواج کنیم؟


ازدواج خوب مثل مذاکره درباره ی معاملهای مهم است. شما باید همه ی عوامل و جوانب را به طور کامل و با دقت در نظر بگیرید. این طور فکر کنید که اگر قرار بود قسمت زیادی از وجود خود، سرنوشت و آینده تان را در
معامله ای سرمایه گذاری کنید، چقدر به آن فکر می کردید. من به ازدواج این طور نگاه می کنم. ازدواج تصمیمی بسیار جدی و مهم است. من به هیچ وجه آن را شوخی نمی گیرم. شما هم باید همین طور باشید. من اکنون پیرتر شده ام و به طور یقین، عاقل تر و ازدواج با ملانیا نیز تصمیم بسیار بزرگی بوده است.

اکنون چند سالی است که با هم به خوبی کنار آمده ایم و بی شک روزهای آرامی در پیش خواهیم داشت. ما اوقات خوشی درکنار هم داریم و از مصاحبت هم لذت می بریم. لذت بردن از کنار یکدیگر بودن قدم بزرگی در جهت یک ازدواج موفق است. من دیده ام بسیاری از ازدواج های سست و بدون احترام در بین زوج هایی است که از مصاحبت و همنشینی با یکدیگر لذت نمی برند.

من با این گفتار حکیمانه که «پشت هر مرد موفق یک زن بادرایت قرار دارد» و همچنین برعکس آن موافقم. من پنج سال است که ملانیا را می شناسم و این پنج سال از بهترین سال های زندگی ام بوده است - هم از

 

[mahban]

نظر شخصیتی، و هم از لحاظ مالی و تجاری. من در این سال ها از بزرگ ترین و بهترین پیمانکاران املاک در نیویورک بوده ام. مجموعه ی تلویزیونی من با عنوان «کارگاه کارآموزی» بهترین برنامه ی تلویزیونی شناخته شد و نامزد چهار جایزه ی اِمی شد.

کتاب چگونه ثروتمند شویم من
بهترین کتاب تجاری سال معرفی شد و برنامه ی رادیویی «نود دقیقه در روز» من نیز در تاریخ رادیو و بین سیصد ایستگاه خبری برنامه ی اول معرفی شد. بنابراین، نتیجه گرفتم باید قدر زنی را که در طول این سال های شلوغ و پرهیاهو همراه و حامی من بوده است بسیار بیشتر بدانم.


چطور دوستان خوب پیدا کنیم؟


قبل از هر چیز باید نقطه ی اشتراک داشته باشید. من و رگیس فیلبین دوستان بسیار خوبی هستیم؛ زیرا، او آدم مثبت وخوش بینی است و من همیشه از مصاحبت با او لذت می برم. من هم به نوبه ی خود از آن دسته آدم های مثبت هستم و ترجیح می دهم در زندگی چیزهای خوب را ببینم.

بنابراین، ما دو نفر اوقات خوشی با هم داریم. پس راهکار ساده و قابل اعتماد برای دوستی این است: نقطه ی مشترک.
دوستی من با ریچارد لفرک هم مثال زدنی است. برای مثال، چند روز پیش، او وسط جلسه ای بسیار مهم با من تماس گرفت و من نتوانستم جوابش را ندهم؛ او عزیز تر از آن است که بتوانم تلفنش را رد کنم. او بهترین بهترین هاست. ما با هم شوخی می کردیم و من به او می گفتم که من و او فقط به این دلیل باهم دوست شده ایم که وقتی روی دیوار ساختمانش به دلیلی داربست زده بود و من از پنجره ی دفتر کارم می دیدم که کارگران
خوب کار نمی کنند یا جایی از کار خراب شده است در به در دنبالش می گشتم تا به سرعت گزارش بدهم و ریچارد هم توقع این کار را داشت.

همین طور شد که با هم دوست شدیم. چند دقیقه حرف زدیم. او از من درباره ی برنامه ی تلویزیونی ام سؤال کرد و من وضعیت سلامتی اش را جویا
شدم. او از من درباره ی بچه هایم پرسید و من هم از او همان سؤال را کردم. او دو پسر فوق العاده دارد. یکی از پسرانش، هری، از آن بچه های
زرنگ و پر انرژی است که در آینده ی نزدیک به اوج خواهد رسید. علاقه نشان دادن به جزییات زندگی همدیگر برای حفظ یک را*ب*طه ی خوب لازم
است. شما باید روی جزییات زندگی دوست خود سرمایه گذاری کنید. در غیر این صورت، پیوندی میان شما برقرار نخواهد شد.

ضرب المثلی قدیمی است که می گوید: «برای این که دوست خوب داشته باشی، یک دوست خوب باش!» البته گاهی با خوب بودن هم ممکن است را*ب*طه ای درست از

 

[mahban]

آب در نیاید. من اطراف آدم های خودخواهی بوده ام که همیشه از دیگران انتظار خوب بودن دارند و خودشان یک قدم هم برای کسی برنمی دارند.

دوستی از نظر آن ها این است که شما همانی باشید که آن ها می خواهند. به محض آن که از مسیری که برای شما معین کرده اند خارج شوید، دیگر دوست خوبی نیستید.

بهتر است اعتماد به نفس و روحیه ی دوستتان هم مثل خودتان باشد؛ چون، احتمال هرگونه دشمنی و حسادت را از میان برمی دارد. من مرد موفقی
هستم و متأسفانه افراد بسیاری را دیده ام که از در دوستی اما با سوء نیت و دشمنی به من نزدیک شده اند. من مجبورم هر را*ب*طه ای را به سرعت ارزیابی کنم تا ببینم چه کسی صادق است و چه کسی نیست؛ زیرا، با گروه
دوم بیشتر روبه رو شده ام. حسادت و کینه ورزی جرم نیست، بلکه بخشی از سرشت انسان است و من اکنون به خوبی از آن آگاهم.

استیو وین، مدیر موفق یکی از هتل های لا*س وگاس، دوست من است. ما‌ فراز و نشیب های بسیاری با هم داشته ایم، اما به نظر می رسد را*ب*طه ی ما تمام نشدنی است، در نهایت با هم کنار می آییم. استیو وقتی می خواست نام هتلش را از « ِل ریو» به «وین» تغییر دهد با من تماس گرفت و من به او گفتم که به طور حتم، این کار را بکند؛ زیرا، موفقیت بزرگی برایش خواهد
بود. ما پس از مدتی دوری دوباره با هم آشتی کردیم. حال هر دو یک وکیل گرفته ایم و در حال جنگ با کانال HBO هستیم تا از فعالیت بی وقفه ی این
کانال برای ساختن فیلم افتضاحی با موضوع دعوای ما دو نفر در آتلانتیک جلوگیری کنیم.

امیدوارم HBO آن قدر زیرک باشد که قبل از آن که پول زیادی برای این دعوا پرداخته شود، از ساختن این فیلم منصرف شود یا در آن اصلاحاتی کلی اعمال کند.
من بسیاری از افراد موفق را می شناسم که به راستی دوست دارند با افراد معمولی را*ب*طه ی دوستی برقرار کنند؛ چون، احساس بهتری درباره ی خودشان پیدا می کنند. من دوست بسیار سرشناس و موفقی دارم که افتخار می کند فقط با افراد بازنده دوست است (شاید شما هم بخواهید یکی از آن ها باشید!) اما، من تبعیض قایل نمی شوم و همه ی مردم را
دوست دارم؛ برنده، بازنده و افراد متوسط. دوستی با همه ی آن ها را هم دوست دارم.


چطور بفهمیم شخصی صادق است یا نه؟


برای من که زمان زیادی طول کشید تا تشخیص دهم چه کسی صداقت دارد و چه کسی صداقت ندارد. تصور می کنم هر کسی باید چند تجربه ی بد

 

[mahban]

داشته باشد تا این درس را بیاموزد. مطمئن نیستم بتوان آن را به کسی یاد داد. این روزها بعد از سال ها تجربه، حس دقیق تری از افراد و انگیزه های شان دارم و صداقت بیشتر دوستان و همکارانم به من ثابت شده است.

بسیاری از مردم دشمن افراد موفق و ثروتمند هستند. بنابراین، من باید هر بار که در را*ب*طه ی جدیدی قرار می گیرم، بسیار هوشیار باشم. افرادی که
می دانند من چه بهایی (فشار، کار سخت و حتی شکست) برای رسیدن به جایی که هم اکنون هستم پرداخته ام، نسبت به من صادق و وفادارند. من همیشه سعی می کنم با افرادی دوست باشم که اگر فردا از خواب بیدار
شدم و فقیر بودم، در کنارم بمانند.

بهترین زمان برای شناختن دوستان حقیقی از غیرحقیقی وقتی است که اوضاع شما به هم می ریزد. وقتی اوایل دهه ی نود دچار مخمصه ی مالی شده بودم، درس های زیادی دراین باره یاد گرفتم. افرادی که فکر می کردم
به راستی به من وفادارند، در نهایت تعجب به من پشت پا زدند. افرادی هم بودند که روی آن ها هیچ حسابی نمی کردم، ولی در عوض پشت مرا خالی
نکردند و مثل یک دوست کنارم ماندند. وقتی شما در اوج ثروت و موفقیت هستید، مردم جلوی شما تعظیم می کنند و دست و پا میزنند تا دور و بر شما باشند. اما، وقتی اوضاع خراب شود خوب می توان این مگس های دور شیرینی را از دوستان وفادار تشخیص داد.

من دوست ندارم مردم را امتحان کنم و یاد گرفته ام که همه دیر یا زود خودشان را نشان می دهند. شاید باور نکنید افرادی که سال ها پشت مرا خالی کردند، بعد از این که آب ها از آسیاب افتاد تک تک با من تماس گرفتند. پاسخ من هم بسیار ساده بود: برو گمشو! یکی از درس هایی که من از زندگی آموخته ام این است که کسی که یک بار به تو خیانت کرد، باز هم می کند.

در نیویورک دوستی داشتم که همیشه با من تماس می گرفت و با هم اوقات خوشی داشتیم. او تاجر بسیار موفقی است (البته به نظر من). پس از سال ها دوستی و این که هر کاری از دستم برمی آمد برای او کرده بودم، روزی مشکلی برایم پیش آمد که او می توانست به سادگی آن را حل کند. وقتی از او درخواست کمک کردم، جواب داد در موقعیتی نیست که بتواند
این مشکل را حل کند. اما، من فکر می کنم بود، ولی نمی خواست برای من کاری انجام دهد.

حتی سعی هم نکرد که کمکی بکند. فکر می کنم لازم نباشد که بگویم او دیگر دوست من نیست!

 

[mahban]

متعلقات و دارایی ها


بیلیونرها فقط با مقدار دارایی های شان تعریف نمی شوند، بلکه با کیفیت دارایی های خود نیز معرفی می شوند. اگر شما نتوانید از بیلیون ها پول خود
استفاده کنید، بیلیونر بودن مفهومی ندارد.

برای داشتن بهترین ها باید بهترین ها را بشناسید. فکر کردن مثل یک بیلیونر یعنی شناختن و لذت بردن از بهترین ها. البته این کار به تمرین نیاز دارد. آیا شما می توانید با اطمینان نام پنج جواهرفروشی معروف دنیا را بیاورید؟ بهترین نوشیدنی های دنیا؟ بهترین و موفق ترین معاملات املاک دنیا؟ بهترین رستوران های دنیا؟ و بهترین گالری های هنری دنیا را چطور؟

اگر نه، راهی طولانی برای بیلیونر شدن در پیش دارید. اما، زیاد ناراحت نباشید؛ چون، من هم جواب هیچ یک از آن ها جز بزرگان معاملات املاک را نمی دانستم. خیلی خوب است که مردم فکر می کنند کوکاکولا نوشابه ی خوبی است، چون هست، ولی بهترین نیست و من وقتی می شنوم مردم با چه اشتیاقی برای خوردن آن دست و پا می شکنند فقط فکر می کنم که نوشابه ای جز آن نمی شناسند.

همیشه به خاطر داشته باشید که لازم نیست معروف ترین
بهترین باشد. بهترین همیشه مورد بحث است. ذائقه ی خود را عوض کنید. به طعم های همیشگی نچسبید. آن ها شما را محدود می کنند. فکر کنید اگر قرار بود برای همه چیز مثل کمد لباس، آشپزخانه یا حتی برنامه ی سفرتان بقیه ی کارشناسان تصمیم بگیرند، چه می شد؟

هیچ کس خودش نبود و هیچ کس سلیقه ی شخصی نداشت. چگونه می توانید دنبال بهترین باشید، وقتی نمی دانید بهترین چیست و همیشه به تبلیغات چسبیده اید. البته منظور من از
بهترین، گرانترین نیست. همیشه به خاطر داشته باشید که بعضی از ثروتمندترین و موفق ترین افراد دنیا مثل وارن بافت یا سم والتون (پیش از مرگش) خیلی ساده زندگی می کردند. سم هر روز با شورلتی قدیمی به محل کار خود می رفت. من عاشق این افراد هستم.

صرف نظر از این دو موضوع، اگر می خواهید به راستی ثروتمند باشید، باید ارزش مستقل بودن را درک کنید و برای آن تلاش کنید. سعی کنید به دنبال سلیقه ها و انتخاب های شخصی خودتان باشید نه آنچه که مردم می گویند یا انتظار دارند. اگر قهوه شما را مریض می کند، نیازی نیست فقط برای این که ثابت کنید آدم مدرن و باکلاسی هستید قهوه بخورید. این کار مضحک و نامعقول است.

اگر قهوه دوست دارید بروید به دنبال بهترین آن، وگرنه پولتان را برای نوشیدنی دیگری خرج کنید که از آن لذت می برید. من افرادی را می شناسم که به خاطر بعضی از این انتخاب های اشتباه مورد

 

[mahban]

تمسخر قرار می گیرند. شاید بیشتر ما دوست نداشته باشیم این را بشنویم، ولی مردم از روی انتخاب های حتی کوچک ما، درباره مان قضاوت می کنند.
به هر حال، اگر تجملات را دوست دارید، باید بگویم تجملات ما را از افراد عادی به افراد خاص تبدیل می کند. در این جا دفترچه ی راهنمای دونالد ترامپ برای لوازم و اجناس تجملی را در اختیارتان می گذارم.

بهترین خودرو: خودروی محبوب من مرسدس بنز است. من سال هاست که بنز داشته ام. قابل اعتماد، شیک و محکم است. هیچ وقت از بنزم شکایت نداشته ام. هیچ وقت مرا ناامید نکرده است. بنزها خودرو های دمدمی مزاجی نیستند و زندگی مرا آسان تر می کنند. خودرو های بنز بدون آن که نیازی به خودنمایی داشته باشند، زیبا هستند. من در دیگر خانه هایم، فراری، لامبورگینی و غیره هم دارم، اما بنز چیز دیگری است.

بهترین کت و شلوار: من کت و شلوار مارک برونی را دوست دارم و آن را آماده می خرم. بعضی از مردم فکر می کنند که بهتر است خیاط شخصی‌داشته باشند، اما من چنین توصیه ای نمی کنم مگر اینکه هیکل تان خیلی بد
باشد و یا وقت زیادی داشته باشید.

بهترین دکمه سردست: بهترین دکمه سردست، دکمه سردست های الماس پنج ستاره ی ترامپ است که جو سینک، مدیر انجمن جوایز پنج ستاره، به من اهدا کرد. من تعدادی از آن ها را برای هدیه دادن نگاه داشته ام، فوق العاده اند. البته گاهی هم از دکمه سردست های ساده ی طلایی رنگ استفاده می کنم، اما همان طور که گفتم پنج ستاره ی ترامپ را ترجیح می دهم.

بهترین پیراهن مردانه: من در طول سال ها، پیراهن های زیادی را امتحان کرده ام. اما باز هم مثل کت و شلوار، پیراهن های برونی را دوست دارم. دوخت این پیراهن ها عالی و بدون نقص است و به اصطلاح روی تن آدم می نشیند. من عادت داشتم لباس هایم را به خشکشویی ای ببرم که در آتلانتیک سیتی بود، اما حالا از خشک شویی های نیویورک هم راضی هستم؛ چون، وقتی جنس و دوخت پیراهن شما خوب باشد، کسی متوجه نحوه ی اتوی آن نمی شود.

بهترین کراوات: برونی و هرمس بهترین کراوات ها را می سازند و باید بگویم اگر می بینید برونی را هیچ وقت از قلم نمی اندازم، برای آن است که لباس های مجموعه ی تلویزیونی کارگاه کارآموزی مرا با سخاوت تأمین
می کردند.

بهترین کفش: من عاشق کفش هستم. زمانی فکر می کردم بعضی کفش ها خیلی عالی هستند تا این که یک کفش عالی پیدا کردم. البته قیمت آن هم
عالی بود. اما پس از پوشیدن آن کفش ها نتوانستم کفش دیگری بپوشم. پس از مدتی متوجه شدم دوام آن ها نیز بیشتر از بقیه ی کفش هاست،

 

[mahban]

بنابراین، درواقع، قیمت آن ها از بقیه کمتر خواهد شد. بهترین کفش برای هر کسی متفاوت استَ سپری،


بهترین جواهرات: من از میان جواهرات گراف، هری وینستون، ا
تیفانی و فرد لیتون را ترجیح می دهم. اسپری از قرن هجدهم آغاز به کار کرده است و جواهرات آن بسیار برازنده ی خانم هاست.

علاوه بر الماس َ سپری برای ساخت نقره آلات، چرم، چینی و کریستال سنگ های قیمتی، ا
َسپری در برج ترامپ است و
هم معروف است. گل سر سبد فروشگاه های من می توانم هر وقت بخواهم سری به آن جا بزنم و هدیه ای برای ملانیا بخرم. شما می توانید برای هر فردی با هر نوع سلیقه ای در آن جا چیزی پیدا کنید و فروشندگان آن هم بسیار متین و مؤدب هستند. به اعتقاد من، وینستون و گراف بهترین الماس های دنیا را دارند.

بهترین وسایل گلف: اگر تازه کار هستید، نباید پول زیادی برای خرید بهترین چوب و توپ گلف بپردازید. کری استفان، یکی از بهترین بازیکنان باشگاه ملی گلف ترامپ، به من می گوید که فقط گلف بازان خیلی خوب، فرق بین
چوب گلف خوب و بد را متوجه می شوند. البته هر بازیکنی باید مجموعه وسایل گلف مناسب خود را بخرد. در نظر داشته باشید که این وسایل برای افراد مسن و جوان یا مردان و زنان متفاوت است.

اگر گلف باز ماهری هستید، به دنبال وسایل جدیدتر باشید. از هر امکاناتی که می توانید استفاده کنید. وسایل جدید بهتر از قدیمی ها هستند. به هر حال،
من همیشه وسایل گلف گالاوی را دوست داشته ام، درحالی که لی رینکر، سر بازیکن باشگاه گلف ترامپ، لوازم تیلورمید را ترجیح می دهد. بازیکنان خوب می توانند از آهن خالص استفاده کنند، درحالی که بازیکنان معمولی
بهتر است از آهن سبک وزن استفاده کنند. همچنین دقت کنید که قدرت انعطاف چوب گلف متناسب با سرعت پرتاب شما باشد. توپ های نو به ویژه توپ های ساخت تیتلیست و کالاوی نیز بی نظیرند. این توپ ها هم برد بلندشان خوب است و هم برد کوتاهشان. درواقع، انگار دو توپ دارید به قیمت یک توپ.

بهترین لوازم منزل: بهترین لوازم منزل مارک خاصی ندارند. تنوع لوازم‌ منزل بسیار زیاد است و من متوجه شده ام کیفیت همه ی وسایل یک تولیدکننده یکسان نیست. من هرگز همه ی لوازم و مبلمان یک کارخانه را دوست
نداشته ام. گاهی یک وسیله از یک مارک به نظرم بسیار زیبا و فوق العاده آمده است، درحالی که محصول دیگر آن را به هیچ وجه نپسندیده ام. به همین علت است که برای خرید مبلمان و وسایل مختلف زمان بسیار زیادی
می گذارم. یک انتخاب بد می تواند کل طراحی داخلی یک خانه را خراب کند.

اهمیت کیفیت مطلوب مبلمان و وسایل خانه همتراز میزان نور آن خانه است و من در مورد هر دوی آن ها بسیار حساس هستم.