mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
پرده چهارم
مکتب جادوگر سیاه
غاری بزرگ دیوار پشتی یک بر آمدگی در وسط دارد؛ ورودی در سمت راست و از سطح زمین بالا تر است و گذرگاهی از سمت چپ به داخل غار کشیده شده است.
در سمت چپ درون غار در شکافی تاریک گونه ای آتشخوان یا تنور دیده می شود که آتشی در آن می سوزد روی تنور دیگی است که گه گاه از آن ابر هایی از دود سبز بیرون می آید. در جلو تنور موجودی ژنده پوش و نیمه برهنه نشسته که با چنگک سه شاخه ای که شکل عجیبی دارد. آتش را زیر و رو می کند و هر از گاه چوبی به درون آن می اندازد. در شکاف بالای تنور یک اسکلت مردم است و چنگک های عجیب و غریب تری از یک سوی آن شکاف بیرون زده است. در مرکز غار، به سمت پشت سنگ بزرگی به شکل اورنگ دیده می شود. روی تیرک بالای آن نماد پنج تایی (پنتاگرام) نقش خورده.
حیوانات پر شده گوناگونی از سقف آویزان است - یک جغد، یک قورباغه چند خفاش و همین طور جمجمه های مردم و جانوران دیگر جادوگر سیاه پس از کمی اندیشیدن سرش را به نشانه تأیید تکان می دهد. پیرزن عقب عقب می رود و خیلی زود با جعفر، رسول و دو خدمتکار دیگر که کیسه های هدایا را به دوش می کشند وارد می شود. خدمتکاران در حالی که از ترس به خود می لرزند وارد می شوند و با حیرت و وحشت به اطراف می نگرند. وقتی به مرکز غار می رسند کیسه ها را به زمین می اندازند و با شتاب بیرون می روند. رسول و حتى جعفر كمابیش به اندازه خدمتکار ها ترسیده اند.
مکتب جادوگر سیاه
غاری بزرگ دیوار پشتی یک بر آمدگی در وسط دارد؛ ورودی در سمت راست و از سطح زمین بالا تر است و گذرگاهی از سمت چپ به داخل غار کشیده شده است.
در سمت چپ درون غار در شکافی تاریک گونه ای آتشخوان یا تنور دیده می شود که آتشی در آن می سوزد روی تنور دیگی است که گه گاه از آن ابر هایی از دود سبز بیرون می آید. در جلو تنور موجودی ژنده پوش و نیمه برهنه نشسته که با چنگک سه شاخه ای که شکل عجیبی دارد. آتش را زیر و رو می کند و هر از گاه چوبی به درون آن می اندازد. در شکاف بالای تنور یک اسکلت مردم است و چنگک های عجیب و غریب تری از یک سوی آن شکاف بیرون زده است. در مرکز غار، به سمت پشت سنگ بزرگی به شکل اورنگ دیده می شود. روی تیرک بالای آن نماد پنج تایی (پنتاگرام) نقش خورده.
حیوانات پر شده گوناگونی از سقف آویزان است - یک جغد، یک قورباغه چند خفاش و همین طور جمجمه های مردم و جانوران دیگر جادوگر سیاه پس از کمی اندیشیدن سرش را به نشانه تأیید تکان می دهد. پیرزن عقب عقب می رود و خیلی زود با جعفر، رسول و دو خدمتکار دیگر که کیسه های هدایا را به دوش می کشند وارد می شود. خدمتکاران در حالی که از ترس به خود می لرزند وارد می شوند و با حیرت و وحشت به اطراف می نگرند. وقتی به مرکز غار می رسند کیسه ها را به زمین می اندازند و با شتاب بیرون می روند. رسول و حتى جعفر كمابیش به اندازه خدمتکار ها ترسیده اند.