به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
جعفر نگاهی به کالا ها می اندازد و هر از گاه می ایستد تا با آشنایان خود سلام و علیکی کند اما به نظر میرسد که هیچ چیز چنگی به دلش نمی زند. از تمامی حرکاتش غرور مردی می بارد که مزه همه لذت های دنیا را چشیده به همقطاران خود با ارباب منشی افتادگی نشان می دهد اما به بقیه با خفت و تحقیر یا انزجار نگاه می.کند مرد باتجربه و دنیا دیده ای است و چیز هایی که بقیه مردم برایش دست و دل می شکنند و خود را برایشان به آب و آتش می زنند دیگر هیچ چنگی به دل او نمی زنند.

در همین لحظه دو زن از خیابانی فرعی از سمت چپ وارد میدان می شوند. یکی از آن ها زینب زن جوان بیست یا بیست و دو ساله ای از تبار هندی ایرانی است، با قامتی بلند و کشیده و چهره ای بسیار زیبا پیراهن و شلوار سفیدی بر تن دارد و دستاری سبز به دور کمر بسته موهای سرش با فرقی از میان با سربندی طلایی بسته شده، چادری بر سر دارد اما پوشیه ندارد.

زن دیگر، حیلا ندیمه اش است زنی كوتاه قد، فربه میان سال و نیک سرشت که یک کت مخمل آبی زیر چادری بنفش بر تن دارد دهانش را با دستمال پوشانده است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
زینب توپی پارچه که در دستمالی حریر پیچیده شده در دست دارد. با برازندگی از میدان می گذرد و به گدا هایی که سر راهش قرار می گیرند صدقه می دهد. جعفر او را می بیند و با چشم دنبالش می کند چهرۀ زینب او را به خود می کشاند شاید چون در نخستین نگاه او را یاد کسی یا چیزی می اندازد از رسول و آشنایان دیگرش می پرسد که آن زن کیست، اما هیچ کس او را نمی شناسد.

درست در همان لحظه زینب به سوی زن گدایی می رود که پسر نیمه برهنه هشت ساله ای که زخم بازی بر بازوی لختش دارد در کنارش ایستاده هنگام دادن صدقه، زینب زخم را می بیند و در حالی که خم می شود با هم دردی با زن در این باره گفت و گو می کند. سرانجام چیزی به او می گوید به یکی از خیابان های کناری اشاره می کند و سپس به پسرک. از حرکات اشاره اش پیدا است که دارد به زن سفارش می کند که پسرک را برای درمان زخمش به کجا ببرد.

در این مدت جعفر چشم از زینب بر نمی دارد.
زینب دلش می خواهد زخم بازوی پسرک را ببندد اما چیزی برای این کار ندارد برای همین دستمال حریری را که دور توپ پارچه بود باز می کند و به دور بازوی پسرک روی زخم می بندد. سپس همراه با میدان را ترک می کند و وارد یکی از خیابان های کناری می شود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
جعفر بی درنگ با رسول رایزنی می کند. روشن است که دارد به او دستور می دهد دنبال زینب برود و هر چه می تواند در باره او اطلاعات به دست آورد با ناپدید شدن زینب از دید رسول دنبال او به همان خیابان می رود. جعفر ایستاده و او را تماشا می کند و بعد آهسته به سوی زن گدا می رود و شروع به گفت و گو با او می کند.

با دیدن دستمال حریر زینب روی بازوی پسرک، نمی داند چرا هوس می کند آن را بخرد پولی برای خرید آن به زن پیشنهاد می کند، اما زن حاضر نمی شود آن را بفروشد برای همین جعفر یک مشت پول روی زمین می ریزد و با زور دستمال را از بازوی پسرک باز می کنند و سپس آهسته به سوی میانه میدان به راه می افتد. زن حیرت زده پول ها را از روی زمین جمع می کند و دستانش را به سمت آسمان بلند کرده و از جعفر سپاس گزاری می کنند. سپس دست پسرک را می گیرد و به سوی کوچه ای که زینب نشان داده بود به راه می افتد.

رسول با ادا هایی که گویای نشدنی بودن کاری است باز می گردد و به جعفر می گوید که فهمیده زینب زنی نیست که به هیچ رو بتوان به او نزدیک شد سپس در حالی که هنوز با هم گفت و گو می کنند، از یکی از خیابان های سمت چپ از میدان بیرون می روند.
عصر نزدیک می شود. در یکی از کوچه ها جنبش و جوش زیادی در جریان است و درویشی به همراهی جمعیتی که زنان و کودکان زیادی هم در میان آن ها دیده می شوند از آن بیرون می آید. این درویش در
این اواخر محبوبیت زیادی در آن کشور پیدا کرده و مورد احترام مردمان بسیاری از ملیت های گوناگون قرار گرفته است. ابیات مقدسی را زیر ل*ب زمزمه می کند و با آهنگ اشعار به بدن خود حرکاتی می دهد که مانند ژیمناستیک یا رقص است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
معنای شعر این است


خدا برای همه یکی است
اما سه وجهی است
مردمان گمراه می شوند، چون او هفت وجه دارد
در کلیتش یک آوایی است
در تقسیماتش چند آوایی
و در تقسیمی دیگر نا همساز
او همه جا و در همه است
هر کس بسته به صفاتش
او را می بیند
و بخشی از او را لمس می کنند
اما کسی که او را لمس می کند اگر نادان باشد
كل او را در آن بخشی که لمس می کند، می بیند
و بی آن که تردید به دل راه دهد در باره اش موعظه می کند
و مرتکب گناه می شود
زیرا در ستیز با قوانینی رفتار می کند
که در فرمان های والا ترین بنیاد نهاده شده فرمان این است:
من راستی و درستی (حقیقت)ام
بی باوری تان شما را به نزدیک من می کشاند
زیرا کسی که من را می بیند

پایان بیت ها در صدای بلند طبل کوبیدن هایی که بر گرد شارلاتانی دارو فروش به صدا در می آید گم می شود.
سرخی غروب ژرفنای بیش تری می یابد. فروشندگان یکی یکی بساط خود را جمع می کنند و مغازه های خود را می بندند. در لحظه ای که حرکت جمعیت به اوج می رسد، پرده پایین می آید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
پرده دوم

در مکتب جادوگر سفید


اتاقی بزرگ که بیش تر مانند آزمایشگاه یا رصدخانه است با طاقچه هایی که روی آن ها با شیشه و قرابه و اشیایی با شکل های که عجیب یاد آور دستگاه های مدرن است و چندین طومار و کتاب پوشیده شده است.

پشت اتاق پنجره ای است که با پرده پوشیده شده در سمت چپ دری به اندرونی می رود در سمت راست در دیگری که به بیرون باز می شود.
در گوشه سمت راست ساعتی شنی دیده می شود. در سمت چپ میز های کوتاهی که روی آن ها شیشه ها قرابه ها و کتاب های باز دیگری است.

در مقابل پنجره تلسکوپی دیده می شود که شکل عجیبی دارد و سمت چپ دستگاهی مانند میکروسکوپ روی میز کوتاهی به چشم می خورد. در سمت راست یک صندلی اورنگ مانند بزرگ با پشتی سیاه بزرگی قرار دارد که روی آن نماد انیگرام دیده می شود و سمت چپ صندلی کوچکی که مخصوص دستیار جادوگر است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
با بالارفتن پرده، عده ای شاگرد زن و مرد روی صحنه دیده می شوند و هر از گاه عده دیگری از راه می رسند و به آن ها می پیوندند. همگی جوانان خوش فرم و دلنشین با چهره هایی دلپ ذیر و زیبا هستند.
پیراهن بلند و شلوار سفیدی بر تن دارند؛ پیراهن دختران تا مچ پا و مال مردان تا زانو است همگی صندل به پا دارند موهای دختران به سادگی آرایش شده و با روبان ها سربندی طلایی بسته شده و مو های مردان با تار های نقره ای همه دستار به کمر بسته اند که دستار دختران زرد، نارنجی و قرمز است و مال مردان سبز آبی سیر و روشن.

همه سخت سرگرم هستند. عده ای سرگرم چیدن و تمیز کردن دستگاه ها و عده‌ای سرگرم مطالعه و عده ای آبگونه هایی را در شیشه تکان می دهند. حالا دیگر شمار آن ها بیش تر شده است.
دستیار جادوگر از در بیرونی وارد می شود. مرد سالمندی است با قدی میانه و ریش کوتاه و تنک خاکستری و عینک به چشم دارد.

جامه ای زرد روی زیر پیراهنی سفیدی به تن دارد و دستاری بنفش بر کمر بسته است. صندل به پا دارد و کلاه آخوندی سفید با دستاری بنفش به دور آن سرش را می پوشاند. در دستانش تسبیحی از مروارید است و نماد هپتاگرام یا ستاره هفت پری در یک دایره با
زنجیری نقره ای روی گردن اش آویزان است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
شاگردان به دستیار جادوگر سلام می گویند و او هم در حالی که از یکی به سراغ دیگری می رود تا کار آن ها را کند و کاو و درست کند با مهربانی به آنان پاسخ می گوید. شمار شاگردان باز هم بیش تر می شود روشن است که را*ب*طه میان آن ها بسیار پر مهر متین و دوستانه است.

خدمتکاری از در اندرونی وارد می شود و چیزی می گوید و از حركات حاضران مشخص می شود که آن ها منتظر کسی هستند.
جادوگر سفید وارد می شود. مرد سالمند بلند قامت تنومندی با سیمایی خوش خیم و دل پذیر و ريش سفيد بلندی است لباس بلند سفیدی با آستین های گشاد بر تن دارد و لباس زیرش کرم رنگ است. او هم صندل به پا دارد عصای بلندی با سری از عاج در دست دارد و نماد انیگرام که با سنگ های گران قیمت کار شده از زنجیری طلایی از گردنش آویزان است.

به تعظیمی که شاگردان می کنند با لبخندی مهربان پاسخ می دهد و آهسته برایشان دعا می کند. سپس به سمت اورنگ خود می رود و پیش از نشستن یک بار دیگر همه را دعا می کند. در این لحظه نماد روی اورنگ روشن می شود. شاگردان به نوبت جلو می روند و دست او را می بوسند و پس از آن به جای خود باز می گردند و کار خود را از سر می گیرند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
در این لحظه زینب وارد می شود. دیر کرده است و به خاطر شتابی که کرده نفس نفس می زند به سوی جادوگر می رود و دستش را می بوسد. از برخورد جادوگر با او می توان فهمید که یکی از شاگردان محبوب او است. سپس زینب به سوی شاگردان دیگر می رود و تأثیراتی را که از زن گدا و پسرک گرفته بود، انگار با آنان در میان می گذارد.

یکی از شاگردان به سوی جادوگر که سرگرم گفت و گو با دستیارش است می رود و از او می خواهد تا چیزی را برایش توضیح دهد. انگار پاسخ جادوگر همه را جذب می کند؛ زیرا رفته رفته همه دور او جمع می شوند و به او گوش می سپارند. با ادامه توضیح جادوگر از جا بر‌ می خیزد (بی درنگ نماد روی اورنگ خاموش می شود) و به سوی میکروسکوپ می رود و شروع به توضیح می.کند شاگردان هم به همان جا که میکروسکوپ است می روند و به درون میکروسکوپ نگاه می کنند.

سپس جادوگر به سوی پنجره میرود و پرده را کنار می زند آسمان روشن پرستار های دیده می شود. جادوگر تلسکوپ را به سمت آسمان می گیرد. شاگردان هم به سوی تلسکوپ می روند و به توضیحات جادوگر گوش می دهند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
انگاره اصلی توضیح هایش این است آن چه در بالا است مانند همان چیزی است که در پایسن است. و آن چه در پاسین است مانند همان چیزی است که در بالا است هر یکتایی، یک کیهان است. قوانینی که مهین کیهان را اداره می کنند. کیهان بزرگ، دو کیهان، میان کیهان، سه کیهان و دیگر کیهان ها را تا حد خُرد کیهان اداره می کنند. با مطالعه یک کیهان بقیه کیهان ها را می توان شناخت نزدیک ترین کیهان به ما سه کیهان است و برای هر یک از ما نزدیک ترین موضوع مطالعه خودش است با شناخت کامل خود همه، حتی خدا را می شناسیم، زیرا مردم در نگاره خدا آفریده شده است.

جادوگر پس از این توضیح آهسته به سوی اورنگش باز می گردد. خدمت کار وارد می شود و به سوی جادوگر می رود و خبر می دهد که کسی اجازه ورود می خواهد با گرفتن اجازه، خدمتکار زن گدا و پسرک را به درون می آورد. زن خودش را روی پای جاودگر می اندازد و با اشاره به پسرک درخواست کمک می کند. زینب نیز به سوی جادوگر می رود و خواستار کمک به پسرک می شود.
جادوگر پس از معاینه زخم چیزی به دو تن از شاگردان می گوید. سپس به اندرونی می روند و یکی با بالشی بازمی گردد که عصایی از عاج روی آن است که توپ نقره ای بزرگی در یک سر دارد و دیگری با یک کاسه یک پارچ با مایعی در آن و دستمالی در دست باز می گردد. جادوگر پارچ را می گیرد و مایع را در کاسه می ریزد. دستمال را در آن فرو می برد و آن را روی زخم می گذارد.

سپس با دقت بسیار عصا را بر می دارد و بی آن که آن را به زخم بزند، چندین بار آن را از روی بازوی پسرک رد می کند. وقتی جادوگر دستمال را بر می دارد دیگر اثری از زخم دیده نمی شود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,468
مدال‌ها
11
سکه
22,369
زن گدا که از حیرت زبانش بند آمده است روی زانوان او می افتد و گوشه ردای او را می بوسد. جادوگر با مهربانی دستی به سر پسرک کشد و عذرشان را می خواهد.
شاگردان به سر جا های خود باز می گردند و هر یک کارش را ازسر می گیرد. جاودگر دور اتاق راه می رود تا به کار شاگردان سرکشی کند و رهنمود های لازم را بدهد. پس از اندکی چیزی به همه می گوید و به سوی اورنگش باز می گردد.

شاگردان بی درنگ کارشان را رها می کنند و جلوی او صف می کشند و با علامت جادوگر شروع به انجام حرکاتی می کنند که به رقص می ماند. دستیار جادوگر بالا و پایین می رود و وضعیت بدنی آن ها و حرکاتشان را درست می کند.
رقص های مقدس یکی از موضوعات اصلی مطالعه در مکاتب راز و رمز گرایانه خاور زمین در گذشته و حال .بوده حرکاتی که این رقص ها را می سازند دو هدف را دنبال می کنند؛ از یک سو در بر گیرنده و بیانگر دانش و شناختی معین است و از سوی دیگر روشی است برای رسیدن به هماهنگی وجود آمیزش این حرکات حس های گوناگونی را بیان می کند درجات متغیری از کانونمند شدن اندیشه ها را به وجود می آورد. تلاش های لازم را در کارکرد های گوناگون می آفریند و کرانه های شدنی نیروی فردی را به نمایش می گذارد.

هنگام استراحت یکی از شاگردان به ساعت شیشه ای اشاره می کند و در نتیجه جادوگر به آن ها می گوید که کاری را که در دست داشتند به پایان برسانند و آماده برنامه بعدی شوند. در این میان خود او به سمت پنجره می رود و پرده را کنار می زند. بیرون سپیده زده و خورشید در حال طلوع است. با پدیدار شدن نخستین پرتو های آفتاب جادوگر سفید همراه با دستیار و شاگردانش زانو می زنند و دست به دعا بر می دارند.
پرده آهسته پایین می آید.
 
بالا