mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
درست است که تفکر غربی، مردانی چون کانت و شوپنهاور و عرفایی چون نیکول و آئوسپنسکی را به وجود آورده است، اما همه شان سخت کوشیده اند تا طریقه ای برای «تکامل یافتن» ارائه دهند، اما به خاطر پیچیدگی و درگیری های اندیشه شان، توفیقی در این راه نداشته اند و در واقع شکست خورده اند.
آنها خودشان، محصول تفکر مدرسی (اسکولاستیک) غربی بوده اند که همه اش تنگ نظری ها و تعصبات تفکر ثقیل و یکنواخت آکادمیک را تشویق می کند و نیز، أن استدلال های عقلانی صیقل خورده را که راه بر هرگونه نوآوری و نشاط علمی می بندد و به دانش درونی منجر نمی شود و هیچ راه حلی برای کاستیها و ضعف های انسان، در مواجهه با روح و معنویت، ارائه نمی کند؛ در حالی که اینها مشخصه اصلی بزرگان و مشایخ صوفی است.
می توان این طور گفت که هیچ یک از متفکران غربی، خود را و اندیشه ی خود را به خارج از این دنیای مادی بسط نداده و به ابدیت وارد نشده اند. درحالیکه مولانا و شیخ عطار و سایرین هم، طریق دستیابی به معرفت را نشان داده اند و هم با عنصر حقیقت، راه کمال را پیموده اند و به فنا Fana رسیده اند و همین بزرگترین دلیل برای کارآمد بودن آموزش های شان است. چه دلیلی بهتر از اینکه خودشان به مقصد رسیده اند؟ عرفایی مثل سنت فرانسیس آسیزی، سنت ترزای آویلا و سنت جان صلیبی، همگی از اندیشه های صوفيه الهام گرفته اند و تکامل و دانش درونی خود را کاملا به آن مدیون اند.
از خود پرسیدم که آیا می توانم این نشانه روشن و واضح را نادیده بگیرم؟ مسلما گرجیف نزد این مردم آموزش دیده و تکامل یافته است. آیا می توانم امید داشته باشم که خط سیر این آموزش ها را، آن طور که امروزه به کار می روند، بیایم و دنبال کنم؟ آیا بهتر نیست بخت خود را در این راه بیازمایم؟ تكليف من روشن بود و جست و جویم کم کم جنبه ی شخصی تری به خود می گرفت. من می خواستم مسیری را که گرجیف پیموده بود، دنبال کنم اما فقط برای جست و جو و دستیابی به آموزش ها و پیامی که برای دنیای امروز، قابل استفاده باشد.
آنها خودشان، محصول تفکر مدرسی (اسکولاستیک) غربی بوده اند که همه اش تنگ نظری ها و تعصبات تفکر ثقیل و یکنواخت آکادمیک را تشویق می کند و نیز، أن استدلال های عقلانی صیقل خورده را که راه بر هرگونه نوآوری و نشاط علمی می بندد و به دانش درونی منجر نمی شود و هیچ راه حلی برای کاستیها و ضعف های انسان، در مواجهه با روح و معنویت، ارائه نمی کند؛ در حالی که اینها مشخصه اصلی بزرگان و مشایخ صوفی است.
می توان این طور گفت که هیچ یک از متفکران غربی، خود را و اندیشه ی خود را به خارج از این دنیای مادی بسط نداده و به ابدیت وارد نشده اند. درحالیکه مولانا و شیخ عطار و سایرین هم، طریق دستیابی به معرفت را نشان داده اند و هم با عنصر حقیقت، راه کمال را پیموده اند و به فنا Fana رسیده اند و همین بزرگترین دلیل برای کارآمد بودن آموزش های شان است. چه دلیلی بهتر از اینکه خودشان به مقصد رسیده اند؟ عرفایی مثل سنت فرانسیس آسیزی، سنت ترزای آویلا و سنت جان صلیبی، همگی از اندیشه های صوفيه الهام گرفته اند و تکامل و دانش درونی خود را کاملا به آن مدیون اند.
از خود پرسیدم که آیا می توانم این نشانه روشن و واضح را نادیده بگیرم؟ مسلما گرجیف نزد این مردم آموزش دیده و تکامل یافته است. آیا می توانم امید داشته باشم که خط سیر این آموزش ها را، آن طور که امروزه به کار می روند، بیایم و دنبال کنم؟ آیا بهتر نیست بخت خود را در این راه بیازمایم؟ تكليف من روشن بود و جست و جویم کم کم جنبه ی شخصی تری به خود می گرفت. من می خواستم مسیری را که گرجیف پیموده بود، دنبال کنم اما فقط برای جست و جو و دستیابی به آموزش ها و پیامی که برای دنیای امروز، قابل استفاده باشد.