به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

- OVERDOSE -

خوش‌قلم انجمن
خوش‌قلم انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
279
سکه
1,495
و تو آمین، « بانوی غم‌های عمیق زندگی‌ام »
شب از مهریر زمستان و آواز پریشانی من، غمگین است و به بهانه‌ی یقین شکستن جانِ تو در پس آرزوهای مرده، در شکوه از دست رفته از اینجا رخت بسته است.
به خود گفتم دیگر بار از نوع شروع می‌کنم و با تو سخن می‌گویم، نامت را به زبان می‌آورم و دستانت را می‌گیرم،
« اما باز هم هیچ، دیگر چیزی نیست . »
خیال و وهم مرا در بر گرفته و گویا خواب سنگینی بر من چیره شده است.
من با احساس شکافت پذری از آلودگی ذات خود دور می‌شوم و به سمت چهره‌های یخ‌زده‌ی در تاریکی غمبار خیال‌پردازی عشق در افق‌های دور دست می‌روم
.
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

- OVERDOSE -

خوش‌قلم انجمن
خوش‌قلم انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
279
سکه
1,495
آمین، دلدار دلداده‌ی من
چقدر دوستت دارم، صدایم به هنگام آن شادی بادآورده از تقدیر پنهانمان گره می‌خورد و آن هنگام بود که مرگ زود به سراغت آمد و تو هرگز احساسات و تعلق خاطر من را نیافتی.
سهم من از تو از میلیارد‌ها سال حرکت و حیات به اندازه‌ی یک شب محروم از هیبت و عشق زندگانی با تو بود
و من در حبس و تبعید از دلتنگی چنان دلبسته‌ام به تو که بار دیگر سایه‌ای گسترده‌ی اشک بر من چیره می‌شود
تو جایی در میان گل‌های لیلیوم در آخر این شب
سرد و بی‌جان دراز کشیده‌ای و من برای سالیان نزدیک بدون تو
با نغمه‌ای نو با سوگند به روح جوانت
در برابر سرمای سیاه پا برهنه فریاد برخواهم آورد از درد، که عاشقی بد اقبالم.

برای بیتا همسر از دست رفته‌ام

پایان.


 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا