به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری

- OVERDOSE -

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
342
سکه
1,827
آمین، معشوقه‌یِ نهانِ قلبم
اکنون من در این بلندای سراشیبی از عشق و هوس جامانده از تو، چشمانم را به موازات خیابان‌های خالی
از خانه‌های رویایی می‌بندم.
من در اینجا در میان تحریم طلایی رنگِ خورشید، می‌خندم، روحت را می‌بوسم و برایت م*ست می‌شوم
و بدان که حال من خوب است
بازهم می‌توانم خوب باشم، به امید رویای دوباره آمدنِ تو
می‌دانم روزی خواهی آمد، به موازات شانه‌های من قدم خواهی زد
و تمام زیبایی و لطافت‌ات را برای تنم ثابت می‌کنی و
من در آنجا ادعای زنده بودنت را از سر پژواک خواهم داد اگرچه عزیزم دوباره
با ب*و*سه‌ای می‌شکنی و خواهی مرد.
 

- OVERDOSE -

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
342
سکه
1,827
آمین، تعلق خاطر روزهایم
در گذر از میانه‌‌ی لحظاتم به مرور خاطراتی می‌افکنم که «
از ذهنم پاک شده‌اند و
از نزیستن سیر شده‌اند»
حیرانم و شیفته، همچون کولی‌هایی که قطرات باران را با دستان خود جمع می‌کنند
از سرخوشیِ نواختن آواز گرامافون در آن شبِ به اتفاق مرگ، از یاد می‌برم و با بی‌پروایی با خویشتنم همراهی می‌کنم
و به میان حریق آذر عاری از مِهر بازنده‌ام جان در می‌کنم؛
آه، جان من درد می‌کند محبوبم
من از نفس‌های عمیق ندانسته‌ام از گناهان از یاد برده‌‎ام به روح بلوریِ تو
در این سردی خانه، در خموشی و سکوت آرمیده‌ام
 

- OVERDOSE -

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
342
سکه
1,827
آمین، کیمیای خونِ من!
کاش مرا رها نمی‌کردی عزیزم، تحمل نبودنت را ندارم
کاش در افتان و خیزان روزهایم، دستانت در میان موهایم غوطه می‌خوردند و به تکرار، نغمه‌ای عاشقانه برایم می‌خواندی.
عزیزم، من در نبودت در میان مردمان جهان، برای تو مردی هستم سوای مردها
اما این من ناتوان از همسو نبودن دست‌هایم با دستان ظریف تو
در ژرفایی که نیازمند آنم تنها درمیان اندوه و خشم برانگیخته از خیزش خاک به سختی در خویشتن خود فرو می‌روم.
آمین، من در ندامت رنجیدن روح تو عزیزم به ناتوانی می‌افتم و به سبب این گناه بزرگ به شوق خودکشی و رهایی از نواختن این قصیده‌‌ی تراژدیک زندگی‌ام
ریشه‌های عشق تورا از اعماق قلبم می‌بُرم.
 

- OVERDOSE -

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
342
سکه
1,827
آمین، خوشبختی کوتاه تقدیرم
من غرق در خاطرات پر معنی و کوتاه ملموس از وجود سبزت در زندگی‌ام
خود را محو نگاه شکوفه‌های آلوچه‌ی پشت پنجره می‌کنم؛ عزیزم من برایت اکنون به تک درختی در دل کویری پهناور
می‌مانم که تنها دلیل حیاتم گوش دادن به قصه‌ی آدم‌های رهگذر زندگی‌ام است که روی پل راه می‌روند و پژواک دلتنگی برایم از سر می‌دهند
کاش به تو گفته بودم که چه شگفت‌آوری در زندگی‌ام هستی، و چقدر غمناک از جدایی‌ تو هستم
بلند شو عزیزم، من برایت یک سبد گل لیلیوم آوردم
اما افسوس آن‌ها از نبودنت ترسیده‌اند
از مُردن تو ترسیده‌ و رنگ سفیدی به خود گرفته‌اند.
 

- OVERDOSE -

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
342
سکه
1,827
آمین، یگانه زنی که
« از ژرفِ گودالِ تیره‌ای که دلم در آن افتاده است دوستت می‌دارم. »
قلب من عمیق در پویه و کار است؛ و راه عاشقی من بی‌پایان است، افسوس که مجال و فرصت برای زیستن با تو اندک بود.
سربه سوی قبرستانی متروک می‌برم، دور از همهمه چکاوک‌های زندگی‌ام.
« قلب من تپنده چو فرو مرده نعره‌ى طبل‌ها
مى‌نوازد آشوبِ آهنگ عزا »
می‌خواهم در دوری تو از پوست خویش بگریزم؛ از سایه‌ی شرقیِ امواج تاریکی در ذهنم فرار کنم
می‌خواهم راحت و آراسته بخوابم و درخوابم تورا ببینم
به تماشایت بنشینم و باتو در گذر از میانه‌ی کابوس‌های زندگیم عبور کنم.
می‌دانم که شاید هیچ وقت اتفاق نمی‌افتد اما
در انتهای اندوه من پنجره روشنی به موازات چشمانی منتظر گشوده شده است.
 

- OVERDOSE -

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
342
سکه
1,827
آمین، آخرین نور سرخوشِ خورشیدِ زندگی‌ام
پریشانی و اندوهِ رفتنت، زودتر از طلوع آفتاب بر من چیره شده‌اند؛ و من صفحات ناتمام زندگی‌مان را با
« دست‌ گندم‌گون الهه‌ی شعر » تمام خواهم کرد
من در این جهان تیره با روزهای سرد هم‌سان نخستین قرارهِ بی‌تاریخمان در میان دریای مردم
مثل یک مسافر به کرانه‌ی سرابِ طنین الفبای اسمت آواز می‌خوانم و برای نغمه‌ی تلخ نهان
در پشت قلبم، خواهم گفت:
باز نخواهی گشت حتی برای لحظه‌ای!
در درگیری تلی از خاطراتم با تو مصمم و راسخ نگاهم را در میان مردمک‌های دریایی رنگ‌ات به تماشای
آن روز که از گذشته‌ام می‌گذشت، می‌نشینم و
در رویای پوچ با تو بودن کمرگاه تورا در آغوش می‌کشم.


 

- OVERDOSE -

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
342
سکه
1,827
« جایی که یخ پاره‌ها آویزانند و شکوفه‌ها می‌رقصند »
من برای نگاه کردن به تو، آمین
بی‌تابم.
با صدایی مرده و پشت خمیده در طنین ناقوس‌ها به تو می‌گویم:
اینک من با لبخند جای مانده از نوازش ل*ب‌هایم برایت ولگردی از هق‌هق‌های شبانه هستم.
با چشمان بسته در میان شکاف‌هایِ کثیفِ خیابان‌های پایتخت
آیا می‌شود بازهم محبت‌های تورا چشید آمین؟
آمین، من در برابر خرخره‌ی سیاهِ زندگی‌ام
در پس گذشت شش سال عشق از دست رفته در این روزگار خ*یانت
درد دارم.
می‌بینی؟ زندگی من غرق در لرزه‌های پر دلهره شده است.
 

- OVERDOSE -

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
342
سکه
1,827
رویای غم‌انگیزِ غروبِ جهانم، آمین
به خواب و خاطره‌ی من درحالی که به جستجوی دلبند‌ترین ثانیه‌ی حضورت در اندرون خود هستم، بیا!
برای انتظار من، حتی برای یک روز در آخرین مسیر خاطراتم با تو، دور نشو و رهایم مکن.
دیگر هرگز بی‌تو در امتداد مسیرهای زندگی، سفر نخواهم کرد
و بیش از هرچیز دوباره در جستن حضور واهی تو در همان خواب و دلتنگی‌های کشنده‌ی نیمه شب هستم.
و « آن‌ْچنان‌ که‌ من‌ دوستت می‌دارم‌
که‌ هوایم‌ از عشق‌ توام‌ رنج‌ می‌دهد.» و در میان این دلتنگی‌های نکبت و دود، در آسمان پریده از رنگ مانده‌ام انتهای خط.
 

- OVERDOSE -

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
342
سکه
1,827
زمزمه‌ی روزهای دلتنگی‌ام، آمین!
طاقت خاموشی لگد‌کوبِ حقیقت سرشار از شگفتی‌های بر زبان نیامده‌‌ام بر من طاق شده‌اند؛
بگذار که ساعتی از دلتنگی و اعتراف به عشق نهفته‌ام بر تو مسـ*ـت بمانم و
گذشته‌ی خویش را در فکر‌های سرد شده‌ام، رها کنم.
در این دنیا که مرزهای بین حقیقت من و تو از آن سوی صدایمان به کنار رفته‌اند، آیا بازهم می‌شود « دست‌ها و چشم‌های تو را پیدا کرد؟ »
تورا در گذر از انکار زمان و گذشته‌ام، در دنیای خیال درحالی که « آواره جهان شوم، سرگشته » بیش از هرچیز به حضور کاملت در بین همه‌چیز می‌جستم؛
و اما این زمانی است که آدم‌ها می‌آیند و می‌گویند:
تو مُرده‌ای
تو کنار رفته‌ای از دنیا
 

- OVERDOSE -

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
342
سکه
1,827
آمین، معشوقه‌ام!
من عاشقِ عشقِ به تو هستم؛
و در کوچه‌های فرصت و میعاد از دست رفته آواز بی‌پایان خاطراتت را در حافظه‌ام بر ل*ب می‌آورم و از جای پای تو در آخرین چار‌راه خوابت گذر می‌کنم و دیوار‌های آن شب سنگین را درهم شکسته و بیداد می‌کنم.
شب را « در باغ‌های سبز تنت » بی خط و مرز در آزادی خیال خفتگان با عتاب حادثه‌ای داغ جای مانده در حافظه‌ام می‌گذارنم.
و یاد کن مرا
اما نام مبر که به سی*ن*ه‌ی بستر تو آتش زده‌ام.
 
بالا