به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,227
سکه
6,148
گمان کردی میان زندگی من و تو
فرسنگ‌ها فاصله و دیوار حصارمانندی چیده‌اند.
که تا ابد، این راه را دوام می‌دهند
نمی‌دانستی که این دیوارها را
خود ساخته‌ای؛
اما اگر بودی
اگر گرمای دستانت را حس می‌کردم
هرگز این چنین نمی‌شد!
با هم دیوارها را آوار می‌کردیم
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,227
سکه
6,148
با بادی که در پیچ موهایت همچو نوازش‌گرانه
بازی و خودنمایی می‌کند.
کوه همچو رودی استوار و با استقامت
یک آواز دل‌نشین
شروع پرواز یک پرنده‌ی با شوق است
میان این آوازهای رنگارنگ
این چکامه‌های زیبا و دل‌ربا،
من همانند یک پرنده‌ی بال شکسته‌ام
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,227
سکه
6,148
نامش عشق بود!
اما کلمه به کلمه‌اش، از اجزای یک غم بی‌پایان
ذرات قلبش، از قطرات باران ساخته شده بود
و صدای تپشش، از صدای طنین و دل‌نواز باران
بر ایوان‌ و کاخ‌ها و بام‌های کاه‌گلی
و من هم‌چنان او را
چون شاخه‌ی درخت بلوط که شکسته باشد
هم‌چنان سایه‌اش را دوست دارم
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,227
سکه
6,148
الفبا، برای بیان عشق تو کم است
بی‌شک، برای اجزای روی زیبای توست
دست‌هایم برای جست‌و‌جوی دستانت،
جان تازه‌ای گرفتند.
اینک دهانم برای بیان عشق توست
ای کاشف آتش
ای مخلوقات عشق
در دلم، تو همانند قطرات باران
که تصویر خنده‌هایت را به بند می‌کشد
که هرگز خنده‌هایت، از ذهنم پاک نخواهد شد!
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,227
سکه
6,148
به چشمان زیبایش،
که زیبایی‌اش همچو آفتابی درخشان
و دستان سپیدش که بازتاب آفتاب
و همانند باران آرام‌بخش
و نرمخند لبانش، تصویر زیبایی
از ج*ن*س الماسی درخشان
و افق ماورای دیدش، همچو سیگاری
بر لبان خشکیده‌ی من
هم‌چنان کدر می‌کند و به خوبی یادم است
و من آن آفتابی که منتظر تکه ابری است
و گویی گمان می‌کردم
در آن زمان که با من
هرگز آواز نخوانده‌ای و نه تاب گفتن
و نه میل رفتن
و رنج و درد قلب سوخته‌ی من،
همه از آن نگفته‌ها بود!
گیسوان سیاه تو،
زیباتر از گیسوبان طلایی‌رنگ خورشید
و ل*ب‌های ترک خورده‌ام،
از سکوت رنج می‌برد
و همانند گلی تازه روئیده، برمخند نشکفته!
و همانند گلی ناامید، بر ل*بم پژمرده گشته!
و روی گونه‌ی گل‌گون و سردم را
قطرات اشک فرا گرفت.
و چشمانم را، همانند غبار غمی از ج*ن*س کدورت
و غرور و کذب آزرد
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,227
سکه
6,148
قدرت به زبان آوردن نامت،
از زبان من رمیده بود
تمام جانم در برابر نام تو، ز عشق دیرینه‌ی تو
هم‌چنان بی‌توان رهیده بود
چرا ز عشق تو سخن می‌گویم؟ چرا از تو می‌گریزم؟
این دل چه طعنه‌هایی را که به جان نخرید!
قدرت به زبان آوردن عشقت،
از دل من رمیده بود! اینک چرا؟
جدایی از تن نبود؛ از دل سهمگین ما بود!
و سرنوشت بی‌رغم و غم‌انگیز من
ای کاش این گونه نبود.
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,227
سکه
6,148
من به حال بد عادت کرده‌ام
از شکست خوردن نمی‌ترسم!
قوی و مقاوم‌تر از قبل، مردانه بلند خواهم شد
در زمان بلوا، سخن از کَس نیست!
نمی‌دانم؛ اما هم‌چنان احساس می‌کنم
هیچ‌گاه احساسم، به من دروغ نخواهد گفت
همانند بال‌های شکسته پرنده‌ای
که آرزوی آواز سرودن دارد.
گویی، خیال پرواز کردن دارد.
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,227
سکه
6,148
وجودم را همچو عشقی
برای سرودن آواز عشق تو،
مسخر ساخته است
و سرتاسر وجودم را
چشمان مشکی رنگت،
مرا محسور خود کرده است
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,227
سکه
6,148
من به آن صدا گوش می‌سپارم
صدای آواز یک پرنده است
پرنده‌ای با بال‌های شکسته و خسته
از هیاهوی جهان و پرواز کردن
خسته و آزرده شده است
و از ریزش برگ‌ها و خزان سرد
و از آرزوهای تکراری، درمانده شده است
بر یک غم بی‌پایان می‌خندد
و با آه و حسرت می‌گوید:
- بهار نزدیک است!
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,227
سکه
6,148
من دیگر آن پرنده‌ای که
با اشتیاق آواز می‌خواند، نیستم
آن پرنده‌ی بال شکسته‌ا‌ی‌ام که
با چشمانی آغشته از اشک
بر روی بام خانه‌ات نشسته است
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban
بالا