جدیدترین‌ها

Welcome to انجمن رمان نویسی بوکینو

Join us now to get access to all our features. Once registered and logged in, you will be able to create topics, post replies to existing threads, give reputation to your fellow members, get your own private messenger, and so, so much more. It's also quick and totally free, so what are you waiting for?

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

حوراء

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-30
نوشته‌ها
640
پسندها
1,733
امتیازها
143
سکه
2,149
  • #1
عنوان اثر: قبله دمویه ← بوسه‌ی خونی
ژانر: عاشقانه، جنایی، تراژدی
نویسنده: @حوراء
مترجم: @حوراء
ناظر: @Liam

دموع تجری من أسفل القلوب و الدم هو الحل لهاذهی القساوه. سوف اذهب الا میعاد الموت، حتی اذا لایحکم القدر. انی اخاف من وعودی، لأن لااخلف بها؛ اعدکم انی سأستعمل کلی قدرتی لدمار الظلمات.​
 

حوراء

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-30
نوشته‌ها
640
پسندها
1,733
امتیازها
143
سکه
2,149
  • #2
اشک‌هایی جاری شده از ته قلب‌ها و خون تنها چاره‌ی این بی‌رحمی‌ست. من برای ملاقات با مرگ خواهم رفت؛ حتی اگر سرنوشت خواهان این ملاقات نباشد.
من از قول‌ها و وعده‌هایی که می‌دهم هراس دارم، چرا که زیر آن‌ها نمی‌زنم؛ قول می‌دهم از تمام توانایی‌هایم، برای نابودی تاریکی‌ها استفاده خواهم کرد.
 

حوراء

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-30
نوشته‌ها
640
پسندها
1,733
امتیازها
143
سکه
2,149
  • #3
صوت بکاء امی، مکیف الهواء و هراء امیره یزعجنی. امیر مبتسم و صدیقته کذالک. نظرت الا امیر و ابتسمت.
- هل ترید ان تموت؟
نظر الی بتعجب و قال:
- ماذا تقول؟
ذهبت الأبتسامه عن وجهی. قمت و امسکت طوقه، قلت بهدوء زائف:
- لاتعرف ماذا اقول؟ سأقتلک بیدی امیر.
امیره انضمت الینا و امسکت یدی بخوف. قالت فی همس:
- ماذا تعمل ولید؟!
لاانظر الیهه و اسحب طوق امیر نحوی. اقتربت بجانبه و اقول بجانب اذنه:
- اعدک، سأنتقم امیر.
یتنفس بسرعه، مثال الفأر مقابل الأسد خائف و یرتعش.
ابتسمت مجدداََ. اترکت طوقه و نظرت الا امیره.
- لماذا انتی خائفه؟ کنا نتحدث فقط.
امسکت یدیها و و قبلتهما. ابتسمت و قالت:
- ولید! امی تبکی دائماََ، ماذا سنفعل؟
لمست شعرها الناعم و نظرت الا عینیها.
- سندمر کل من یعذبنا امیره.


*در حـال ویـرایـش... .
 
آخرین ویرایش:

حوراء

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-30
نوشته‌ها
640
پسندها
1,733
امتیازها
143
سکه
2,149
  • #4
صدای گریه‌ی مادر، کولر و مزخرف‌گویی‌های امیره آزارم می‌دهد. امیر لبخند زده و دوست‌اش(مونث) هم همین‌طور. به او نگاه کردم و لبخندی بر ل*ب نشاندم.
- می‌خوای بمیری؟
نگاهش با تعجب سمت من چرخید و گفت:
- چی میگی؟
لبخند از صورت‌ام رفت. بلند شدم و یقه‌اش را چنگ زدم، با آرامشی کاذب ل*ب زدم:
- نمی‌دونی چی میگم؟ با دست خودم می‌کشمت امیر.
امیره، به ما پیوست و با ترس دست‌ام را گرفت. زمزمه کرد:
- چکار می‌کنی ولید؟!
به او نگاه نمی‌کنم و یقه‌ی امیر را به سمت خود می‌کشم. بیشتر به او نزدیک شدم و کنار گوش‌اش ل*ب زدم:
- بهت قول می‌دم، انتقام می‌گیرم امیر.
نفس‌هایش تند شده است، مانند موشی می‌ماند در مقابل شیر؛ ترسیده و لرزان.
دوباره لبخند زدم. یقه‌اش را ول کردم و به امیره نگاه کردم.
- چرا ترسیدی؟ فقط داشتیم صحبت می‌کردیم.
دست‌هایش را گرفتم و بوسه‌ای روی آن‌ها زدم. لبخند زد و گفت:
- ولید! مادرم مدام داره گریه می‌کنه، چکار می‌کنیم؟
موهای نرم‌اش را لمس کردم و به چشم‌هایش خیره شدم.
- هرکی عذاب‌مون داد رو نابود می‌کنیم امیره.


*در حـال ویـرایـش... .
 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
بالا پایین