به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,215
سکه
6,148
امید از دل من پر کشید، اما چه عاشقانه در آسمان نگاهت پر می‌کشند. در اوج سپید با غم‌هایشان پرواز می‌کنند و آن‌ها روز سیزدهم را روز غصه و غم دانستند. آوازکنان به آسمان نگاهت پرواز کردند و این غصه و غم را به گوش تو رسانیدند. من در آسمان نگاه تو غرق شدم، ای کاش روز سیزدهم تو کنارم بودی!
 

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,215
سکه
6,148
از نبودت می‌میرم، اما هرگز تو را فراموش نخواهم کرد. در یک چرخه‌ی زمانی دیگر، خاطره‌هایمان را مرور خواهم کرد. روز سیزدهم به پایان رسید ولی به نوسان تو را ندیدم. دستان کورمالت کجاست؟ دو گوی قهوه‌ای رنگت که مماس دو چشمانم قرار می‌گرفت، حال کجاست؟ هنوز هم روز سیزدهم برای من‌ نگذشته است. تن پر از زخم و خنجر من سهم موریانست.
 

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,215
سکه
6,148
تن نحیفت را به خاک بسپار این قلب شکسته‌ام دیگر نا ندارد که لیلی دیگری را کنارت ببیند. من در تنهایی‌های خود که تمامی روزهای سالم در سیزدهم خلاصه شد، بیشتر از هر شخص دیگری اذیت شدم. من بیش از هر شخص دیگری عذاب وجدان داشتم که در چنین روزی که همه از به دنیا آمدنم خوش‌حال‌اند، من حال آن‌ها را ویران و خراب کنم.
 

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,215
سکه
6,148
من آن زنی‌ام که تمام سال در تلاش بودم که لااقل روز تولدم خوش‌حال و خندان باشم، ولی هر ساعت و دقیقه و ثانیه دردهایم را همانند یک پتک بر سرم کوبیدید، این شد که نسبت به روز سیزدهم تنفر عجیبی پیدا کردم.
 

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,215
سکه
6,148
در حالی که باید با یک جمله آغاز می‌شدم، با همان جمله به پایان رسیدم. حرف‌هایشان همانند سیلی به صورتم خورد و تبدیل به اشک در چشمانم شد. همان حرف‌هایی که هیچ‌‌گاه انتظار شنیدنشان را نداشتم و هیچ‌گاه نتوانستم هضمشان کنم، در قلبم خانه ساختند. من حرف‌هایش را نتوانستم به فراموشی بسپارم. حرف‌هایش مثل یک آتش در گوشه‌ترین گوشه‌ی قلبم تا ابد روشن می‌ماند و هر ساعت، دقیقه و ثانیه مرا می‌سوزاند و خاموش نمی‌گردد.
 

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,215
سکه
6,148
در کدام ثانیه‌ی زندگی و برنامه‌ات بودم که حال به لیست فراموشی‌ها سپرده شدم؟ تفاوت بین من و تو چه بود که مسیرمان از همدیگر جدا شد؟ تو در زندگی من همه چیزم بودی و من در رویاهایت هیچ نیستم و پوچم. سیزدهم برای من به پایان نرسید، زیرا من هر روز به یاد تو متولد می‌شوم و با نبودت می‌میرم.
 

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,215
سکه
6,148
عاقبت روزی مزار سرد من قسم سخت تو می‌شود. روزی دانه‌های مرواریدی چشمانم و خنده‌های تلخم، خاطره‌‌ی عذاب‌آوری برایت می‌شود. سر بر روی قبرم می‌گذاری و شانه‌هایم آرزوی دست نیافتنی‌‌ات می‌شود. از تمام خاطره‌هایی که با همدیگر داشتیم، یاد من در یادت می‌ماند و فردایی که دیگر منی وجود ندارد. آرزوی بودن من و حسرت نگاه کردن در چشمان زمردینم در قلب سیاهت تا ابد باقی خواهد ماند.
 

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,215
سکه
6,148
تو زندگی‌ام را از من گرفتی؛ ولی من به تو اجازه دادم که زندگی کنی. اصل ماجرا این بود که من داستا‌ن‌هایی نوشتم تا به دست تو برسد؛ اما خبر رسید که باید تو را فراموش کنم. من از تو گذشتم زیرا نتوانستم فراموشت کنم. روز جدایی بود؛ ولی من بیشتر از هزاران‌بار به تو زنگ زدم. گفتی باید دستانمان از دستان هم جدا باشد. دستان ما جدا شد؛ ولی روحمان در جسم هم باقی ماند.‌
 

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,215
سکه
6,148
سیزدهم به اتمام رسید؛ ولی کلماتی که برایت می‌نویسم را لمس کن. از ماه آبان جایت جالی‌ست. از همان روز نبودنت مرا آزرد. نوشته‌های مرا نمی‌شنوی؛ ولی روزی آن‌ها را بخوان که دردهای قلبم همچو جوهر بر روی کاغذم می‌چکد. گونه‌های خیس از اشکم را لمس کن. دانه‌های مرواریدی چشمانم نبودنت را فریاد می‌زند. لحظه‌هایی که ندارمت را لمس کن. لحظه‌هایی که می‌دانی با یادت می‌گذرد. تو بهانه‌ی من هستی. چون ندارمت بی‌قرارانه بهانه‌ات را می‌گیرم.
 

ARNICA

[سرپرست بازنشسته ]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,215
سکه
6,148
دیگر مرا میلی به سخن از عشق نیست. دیگر مرا میلی به خوشی‌ها نیست. آذر ماه که نگاهم به نگاه زیبایت گره خورد، آن دو چشمانت عجیب مرا کُشت. تو زندگی را در رگ‌هایم جاری ساختی و آخر یک روز از راه می‌رسد که من بی‌تو همانند گلی می‌روئم و نبودنم دنیای تو را متحول می‌کند.
 
بالا