• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
LV
0
 
Joined
Jan 11, 2024
Messages
344
سکه
1,827
مادرم!
من هراسان و تنها هستم،
مدام از این کوچه به آن خیابان می‌روم...
اما حوصله می‌کنم
شاید معجزه‌ای رخ داد
رنگ اتاق‌ها به خودی خود سفید شدند...
 

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
LV
0
 
Joined
Jan 11, 2024
Messages
344
سکه
1,827
مادرم لبخندی بزن که لبخند را بسیار دوست دارم
بسیار به گریستنت گریسته‌ام!
با دیدگان آمیخته به اشک اتاق‌هارا دوباره به رنگ سفید می‌بینم.
و در اخر بوته‌های اطلسی گل می‌دهند
 

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
LV
0
 
Joined
Jan 11, 2024
Messages
344
سکه
1,827
خانه را غروبی دلتنگ کننده به خود گرفته بود
مثل اکنون که تنگ است دل من
من به خود آمدم و دیدم که یک روز گذشته است
آه
مادرم زود بر می‌گردد
 

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
LV
0
 
Joined
Jan 11, 2024
Messages
344
سکه
1,827
و این مادرم بود
زنی در این زمین آلوده با رشته‌های آبی در چشمانش
مایوس و ناامید
با دستانی کارکشته
زمان گذشته است و مادرم نجات‌دهنده لحظاتم
در ژرف خاک پذیرنده، در گور خفته است.
 

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
LV
0
 
Joined
Jan 11, 2024
Messages
344
سکه
1,827
و در این غروب بارور شده از سکوت
در محفل عزای زنبق‌های ارزانی
در « اجتماع سوگوار تجربه‌های پریده رنگ »
صبور و سرگردان گفتم :
- او دیگر زنده نیست! مادرم دیگر زنده نیست!
در کوچه نسیم پاییزی می‌آید
 

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
LV
0
 
Joined
Jan 11, 2024
Messages
344
سکه
1,827
« چرا نگاه نکردم؟
انگار مادرم گریسته بود آن شب »
مادرم را در آیینه می‌دیدم،
پاک و درخشان بود، مرا صدا کرد
تمام لحظات با او سعادت بود؛ دست‌هایش ویران شده بود...
گیسوانش در باد شانه می‌خورد
مادرم گفت :
- دیگر تمام شد!
پیش از آنکه بدانم اتفاق افتاده بود، باید تسلیتی برای خود می‌فرستادم
 

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
LV
0
 
Joined
Jan 11, 2024
Messages
344
سکه
1,827
« چرا نگاه نکردم؟
انگار مادرم گریسته بود آن شب »
مادرم را در آیینه می‌دیدم،
پاک و درخشان بود، مرا صدا کرد
تمام لحظات با او سعادت بود؛ دست‌هایش ویران شده بود...
گیسوانش در باد شانه می‌خورد
مادرم گفت :
- دیگر تمام شد!
پیش از آنکه بدانم اتفاق افتاده بود، باید تسلیتی برای خود می‌فرستادم
 

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
LV
0
 
Joined
Jan 11, 2024
Messages
344
سکه
1,827
و اکنون باران به شیشه‌ی پنجره‌ی ما می‌خورد
قطره‌های اشکم هستند که از اینجا به سمت آسمان رفتند.
دلتنگ مادرم هستند
اتاقم بوی دلتنگی می‌دهد
و از دلتنگی گریه سر می‌دهم
 

اول شخص مفرد

نویسنده انجمن
LV
0
 
Joined
Jan 11, 2024
Messages
344
سکه
1,827
در این خانه دیگر حرف‌های مادرم نیست
دیگر حرف‌های دلنشین و آرام‌بخش به گوشم نمی‌رسد؛
آسمان مادرم دیگر آبی نیست
از این جا می‌گریزم
از گم شدن‌ نمی‌ترسم!

و در آخر
به یاد روح مادر جوانم، آنکه آفتاب مهرش در آستانه قلبم، همچنان پابرجاست و هرگز غروب نخواهد کرد

پایان.


 

Who has read this thread (Total: 0) View details

Top Bottom