به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

- OVERDOSE -

خوش‌قلم انجمن
خوش‌قلم انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
336
سکه
1,797
مادرم!
من هراسان و تنها هستم،
مدام از این کوچه به آن خیابان می‌روم...
اما حوصله می‌کنم
شاید معجزه‌ای رخ داد
رنگ اتاق‌ها به خودی خود سفید شدند...
 

- OVERDOSE -

خوش‌قلم انجمن
خوش‌قلم انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
336
سکه
1,797
مادرم لبخندی بزن که لبخند را بسیار دوست دارم
بسیار به گریستنت گریسته‌ام!
با دیدگان آمیخته به اشک اتاق‌هارا دوباره به رنگ سفید می‌بینم.
و در اخر بوته‌های اطلسی گل می‌دهند
 

- OVERDOSE -

خوش‌قلم انجمن
خوش‌قلم انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
336
سکه
1,797
خانه را غروبی دلتنگ کننده به خود گرفته بود
مثل اکنون که تنگ است دل من
من به خود آمدم و دیدم که یک روز گذشته است
آه
مادرم زود بر می‌گردد
 

- OVERDOSE -

خوش‌قلم انجمن
خوش‌قلم انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
336
سکه
1,797
و این مادرم بود
زنی در این زمین آلوده با رشته‌های آبی در چشمانش
مایوس و ناامید
با دستانی کارکشته
زمان گذشته است و مادرم نجات‌دهنده لحظاتم
در ژرف خاک پذیرنده، در گور خفته است.
 

- OVERDOSE -

خوش‌قلم انجمن
خوش‌قلم انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
336
سکه
1,797
و در این غروب بارور شده از سکوت
در محفل عزای زنبق‌های ارزانی
در « اجتماع سوگوار تجربه‌های پریده رنگ »
صبور و سرگردان گفتم :
- او دیگر زنده نیست! مادرم دیگر زنده نیست!
در کوچه نسیم پاییزی می‌آید
 
  • بغض
واکنش‌ها[ی پسندها]: Elora

- OVERDOSE -

خوش‌قلم انجمن
خوش‌قلم انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
336
سکه
1,797
« چرا نگاه نکردم؟
انگار مادرم گریسته بود آن شب »
مادرم را در آیینه می‌دیدم،
پاک و درخشان بود، مرا صدا کرد
تمام لحظات با او سعادت بود؛ دست‌هایش ویران شده بود...
گیسوانش در باد شانه می‌خورد
مادرم گفت :
- دیگر تمام شد!
پیش از آنکه بدانم اتفاق افتاده بود، باید تسلیتی برای خود می‌فرستادم
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: Aytak

- OVERDOSE -

خوش‌قلم انجمن
خوش‌قلم انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
336
سکه
1,797
« چرا نگاه نکردم؟
انگار مادرم گریسته بود آن شب »
مادرم را در آیینه می‌دیدم،
پاک و درخشان بود، مرا صدا کرد
تمام لحظات با او سعادت بود؛ دست‌هایش ویران شده بود...
گیسوانش در باد شانه می‌خورد
مادرم گفت :
- دیگر تمام شد!
پیش از آنکه بدانم اتفاق افتاده بود، باید تسلیتی برای خود می‌فرستادم
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: Aytak

- OVERDOSE -

خوش‌قلم انجمن
خوش‌قلم انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
336
سکه
1,797
پسرت هنوز کوچک است و
سر بر حلقه‌ی بازوانت می‌گذارد...
به روی تو می‌خندم
چیزی به من می‌گویی
آوخ که واژگان دیگر گم‌ شده‌اند...
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: Aytak

- OVERDOSE -

خوش‌قلم انجمن
خوش‌قلم انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
336
سکه
1,797
و اکنون باران به شیشه‌ی پنجره‌ی ما می‌خورد
قطره‌های اشکم هستند که از اینجا به سمت آسمان رفتند.
دلتنگ مادرم هستند
اتاقم بوی دلتنگی می‌دهد
و از دلتنگی گریه سر می‌دهم
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: Aytak

- OVERDOSE -

خوش‌قلم انجمن
خوش‌قلم انجمن
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-11
نوشته‌ها
336
سکه
1,797
در این خانه دیگر حرف‌های مادرم نیست
دیگر حرف‌های دلنشین و آرام‌بخش به گوشم نمی‌رسد؛
آسمان مادرم دیگر آبی نیست
از این جا می‌گریزم
از گم شدن‌ نمی‌ترسم!

و در آخر
به یاد روح مادر جوانم، آنکه آفتاب مهرش در آستانه قلبم، همچنان پابرجاست و هرگز غروب نخواهد کرد

پایان.


 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا