به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

تی ناز

[مدیریت ارشد بازنشسته]
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-01
نوشته‌ها
1,763
مدال‌ها
17
سکه
8,816
دلنوشته: ژیار
دلنویس: زیبا
ژانر: عاشقانه
تگ مربوطه: منتخب
ویراستار: @Aytak
مقدمه:
ژیارم؟!
جانم برایت بگوید که می‌خواهم امشب را به یاد بوسه‌هایت صبح کنم. برایت شعرها بنویسم. برای آمدنت رویاپردازی کنم و حتی یادت می‌آید قرار بود مرا چند صباحی به دیدار خواهر جانت در زاهدان ببری؟ همانی که می‌‌گفتی چشم به در، منتظر است تا تو را ببیند؟ تو که آمدی، قول می‌دهم بعد از این‌که از سالم ماندت و بودنت در کنار خودم اطمینان حاصل کردم و از دریای وجودی‌ات آرامش گرفتم، به دیدار خواهر جانت در زاهدان برویم.

* ژیار به معنای زندگی، تمدن است.
پ.ن: منظورم این‌جا شخص خاصی است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Soheil

مدیر بازنشسته
سطح
8
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-06-07
نوشته‌ها
401
مدال‌ها
17
سکه
2,046
21_14_59_downloadfile (1).png

نویسنده‌ی عزیز، از این‌که انجمن بوکینو را برای انتشار آثارتان برگزیدید، خرسند و سپاسگزاریم.

لطفا قبل از تایپ دلنوشته‌ی خود، قوانین مربوطه‌ به تایپ دلنوشته را مطالعه کنید.​



همچنین شما می‌توانید در صورت نیاز به راهنمایی و بهبود بخشیدن قلم خود، درخواست ناظر دهید.​



پس از تایپ حداقل ۱۵ پست، می‌توانید درخواست نقد
و تگ دهید.​



شما می‌توانید پس از تایپ ١٠ پست برای اثر خود درخواست طراحی جلد دهید‌.​



بعد از ۲۰ پست می‌توانید پایان دلنوشته‌تان را اعلام کنید.​



در صورت تصمیم به عدم ادامه‌ی تایپ دلنوشته، شما می‌توانید درخواست انتقال به متروکه دهید و همچنین در صورت تصمیم به ادامه‌ی تایپ دلنوشته و انتشار اثرتان می‌توانید درخواست بازگردانی اثر از متروکه را دهید.​



𖡼 با سپاس از توجه شما 𖡼

[کادر مدیریت تالار ادبیات]
 

تی ناز

[مدیریت ارشد بازنشسته]
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-01
نوشته‌ها
1,763
مدال‌ها
17
سکه
8,816
ژیارم؛ کاش انتظارمان پایانِ خوشی باشد. پایانی به شیرینیِ شوق وصالت، شیرینی‌ که همچون گنجشکی از بام قلبم پَر می‌کشد.
امروز را در خانه می‌مانم تا با امید این‌همه صبر و دلتنگی، خیابانِ تلاشمان، ما را به مقصدِ آرزو‌ها برساند.
امروز را به شوق دیدنت به فرداهایی بدل می‌سازم که آن‌جا دست در دست رویاهایمان آن‌چه را که همیشه در خیالمان گذرانده‌ایم به واقعیت، زندگی کنیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

تی ناز

[مدیریت ارشد بازنشسته]
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-01
نوشته‌ها
1,763
مدال‌ها
17
سکه
8,816
ژیار جانم... .
امروز هم مثل همیشه برای دیدارت کنار حوضچه‌ی حیاط‌مان دلتنگی را کادو پیچ کرده‌ام.
آمدنت، بوی وصال را به ارمغان می‌آورد و فصل دلتنگی را در حوالیِ دل‌ها می‌زداید.
مادرم می‌گفت، عشق بزرگ‌ترین هدیه‌ی جهان به انسان است؛ اما من می‌گویم، عشق مثل ساعت نشینی می‌مانند. چرا که ساعت‌ها قلب‌هایمان در فکر رسیدن به آینده‌ی نه‌چندان دور پُر می‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

تی ناز

[مدیریت ارشد بازنشسته]
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-01
نوشته‌ها
1,763
مدال‌ها
17
سکه
8,816
ژیارم؛ کی تمام می‌شود این فصل دلتنگی؟
کی تمام می‌شود تمام شب‌هایی که دور از تو با خیال چشم‌های جان ستاند، تا نزدیکی سپیده‌دم؛ پلک‌هایم خیال آرامیدن ندارند!
اگر من در خلوت شبانگاهم با هر تپش از قلبم، تو را یاد می‌کنم. تو در آن گوشه از خاطراتم، با یادت مرا آرام می‌کنی. اگر من در این گوشه به انتظارت نشسته‌ام. تو در آن گوشه از خاطراتم، شوق دیدارِ همه‌ی چوب‌خط‌های این انتظار را پاک می‌کنی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

تی ناز

[مدیریت ارشد بازنشسته]
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-01
نوشته‌ها
1,763
مدال‌ها
17
سکه
8,816
ژیارم! می‌دانی این پنج سال هر ساعتش، از تو می‌نگارم؟ می‌دانی این پنج سال، امید دیدنت را هر صبح در آسمان می‌پندارم و چهره‌ات را بر تمام آن‌چه انگاشته‌ام به نگاره در می‌آورم؟ پنج سالی که فراق دیدنت، امید با تو بودن را از من گرفت. من از آن روز بعد تو فقط به تماشای گذر خاطراتت، دفترچه‌ام را می‌نگرم. خاطرات نبودنت را درو می‌کنم. نیستی که ببینی در نبودت چگونه شعر سرایی می‌کنم، آخر نبودنت شاعرم کرده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

تی ناز

[مدیریت ارشد بازنشسته]
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-01
نوشته‌ها
1,763
مدال‌ها
17
سکه
8,816
ژیارم، میم مالکیتی که تو به آخر اسمم می‌چسباندی چند سالی است که دارد گوشه‌ای در خیالم خاک می‌خورد. هیچ‌کس آن‌گونه که تو مرا نازارم می‌خواندی، نمی‌خواند. هیچ‌کس محض دل‌خوشی‌ام یک‌بار همانند آوای صدایت، میم را به آخر اسمم نچسبانده است تا تمامی این قندهایی که در زمان نبودنت بر روی دلم زیادی سنگینی می‌کنند، اندکی آب شوند. همین روزها می‌ترسم در نبودنت آن‌قدری به دلم فشار بیاورند که مرض قند بگیرم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

تی ناز

[مدیریت ارشد بازنشسته]
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-01
نوشته‌ها
1,763
مدال‌ها
17
سکه
8,816
ژیارم! می‌دانی این روزها تو همانند چه چیزی هستی؟! این روزها تو همانند آن سیبی هستی که در دورترین نقطه‌ی شاخه‌ی درخت واقع شده است. همان شاخه‌ی ممنوعه شده‌ای که بی‌گمان برای چیدنت، دستمان نمی‌رسد. آخ که اگر دستم برسد! اگر بچیمنت، زمین از حسرت افتادنت بی‌شک می‌میرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

تی ناز

[مدیریت ارشد بازنشسته]
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-01
نوشته‌ها
1,763
مدال‌ها
17
سکه
8,816
ژیارم؛ بارها برایت شعر سروده‌ام؛ حتی بی‌صدا عشقت را زمزمه کرده‌ام. بارها دلتنگی‌ام را در نوشته‌هایم فریاد زده‌ام و دوست داشتنت را بی‌تعلل به زبان آورده‌ام، اما افسوس که نیستی تا عشقم را در چشم‌هایم ببینی. افسوس که سال‌هاست ندارمت و کنارم نیستی؛ اما به یقین می‌دانم که به زودی می‌آیی و شقایق‌های پژمرده‌ی حیاطمان با آمدنت، شوق دیدنت دوباره شکوفه می‌دهند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

تی ناز

[مدیریت ارشد بازنشسته]
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-01
نوشته‌ها
1,763
مدال‌ها
17
سکه
8,816
ژیار؛ اگر حسرت هر روزه‌ام را می‌دیدی! بی‌شک می‌فهمیدی داشتنت چه زیاد لذّت دارد.
زندگی‌ام این چند سال در نبودت چیزی به جز ای کاش و صد افسوس نیست.
کاش می‌شد «ای کاش‌ها» به فرجام برسند. کاش می‌شد افسوس نداشتند، تمام شود. کاش می‌شد با حسرت نبودنت تا کنم و هر روزِ برای داشتنت، امیدوارانه مسافت دلتنگی را همانند گذشتن از یک سراشیبی، تند بپیمایم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا