به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

ARAMESH

مدیر بازنشسته
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-29
نوشته‌ها
876
مدال‌ها
4
سکه
4,361
یک قدم بردار ، می بینی که تنها نیستی

خیر خواهان توایم ای شیخ! ما را گوش کن،
فرصت امروز را دریاب ، فردا نیستی

یک سخن کافی ست گفتن، گر درین خانه کَس است
یا نشانی را غلط دادی به ما ، یا نیستی!

هیچ می ترسی ز هول روز رستاخیز؟ نه !
از مسلمانی همین داری که " ترسا " نیستی!

ای که با یک سنگ کوچک، خاطرت گِل می شود،
مشکل از اطفال شیطان نیست، دریا نیستی!

نیل در پیش و عصا در دست و فرعون از عقب،
فرق دارد آخر این قصه ، موسی نیستی!!
 

ARAMESH

مدیر بازنشسته
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-29
نوشته‌ها
876
مدال‌ها
4
سکه
4,361
زور نصیحت سر بهتر شدنم نیست
من خود مس نابم! هوس زر شدنم نیست

تا تیغ زبان هست چه حاجت به نبردی؟
باری، که سر دست به خنجر شدنم نیست

- قد میکشم از باغ – بخواهند، نخواهند
دیوار حسد، سدّ صنوبر شدنم نیست

دریا نتوانست، چه باکم ز سراب است؟
رد میشوم از جوی و غم تر شدنم نیست

هرچند که زین قوم فلاکت زده راهی،
جز گیج، پناهنده به ساغر شدنم نیست،

طفلند و ندانند که این سنگ پراندن
جز پر زدن از بام و کبوتر شدنم نیست...
 

ARAMESH

مدیر بازنشسته
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-29
نوشته‌ها
876
مدال‌ها
4
سکه
4,361
باید که ز داغم خبری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد

حالم چو دلیری‌ست که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد

حالم چو درختی‌ست که یک شاخه‌ی نااهل
بازیچه‌ی دست تبری داشته باشد

سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد

آویخته از گردن من شاه کلیدی
این کاخ کهن بی که دری داشته باشد

سردرگمی‌ام داد گره در گره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد
 

ARAMESH

مدیر بازنشسته
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-29
نوشته‌ها
876
مدال‌ها
4
سکه
4,361
سخت،در انديشه ي اين بي بهاري مانده ام
باغبان درپيش و من در شرمساري مانده ام

شادي ام با ديگران است و غمم سهم خودم،
باغ انگورم كه در دردِ خماري مانده ام

من همان زخمم كه بر جانِِِِ درختانِِ كهن،
از ملاقات تبرها،يادگاري مانده ام

نوشدارويي نمي بينم دواي درد خويش،
همچنان در دشت با صدزخم كاري مانده ام

مي شمارم بخت هاي نا مراد خويش را
مثل بيداران،به كارِشب شماري مانده ام

برنمي خيزند مرداني كه برمي خاستند،
جاده ي فتحم،به درد بي غباري مانده ام

گرچه از اسب اوفتادم ، پيش چشم دوستان،
همچنان بر اصل خود،با استواري مانده ام
 

ARAMESH

مدیر بازنشسته
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-29
نوشته‌ها
876
مدال‌ها
4
سکه
4,361
چترها در شُرشُر دلگير باران می‌رود بالا
فكر من آرام از طول خيابان می‌رود بالا

من تماشا می‌كنم غمگين و با حسرت خيابان را
يک نفر در جان من گیج و غزلخوان می‌رود بالا

خواجه در رؤيای خود از پای‌بست خانه می‌گويد
ناگهان صدها ترک از نقش ايوان می‌رود بالا

گشته‌ام ميدان ‌به‌ ميدان شهر را، هر گوشه دردی هست
ارتفاع درد از پيچ شمیران می‌رود بالا

درد من هرچند درد خانه و پوشاک ارزان نيست
با بهای سكه در بازار تهران می‌رود بالا

گاه شب‌ها بعد كار سخت و ارزان خواب می‌بينم
پول خان با چكمه‌اش از دوش دهقان می‌رود بالا

جوجه‌های اعتقادم را كجا پنهان كنم وقتی
شک شبيه گربه از ديوار ايمان می‌رود بالا

فكر من آرام از طول خيابان می‌رود پايين
يک نفر در جان من اما غزلخوان می‌رود بالا
 
بالا