What's new

بزرگترین مرجع تایپِ کتاب | انجمن رمان نویسی بوکینو

انجمن فرهنگی بوکینو، مکانی‌ برای انتشار و تایپ آثارِ شما عزیزان بوده و طبقِ قوانین جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شود. هدف ما همواره ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه است. برای دسترسی به امکانات انجمن و تعامل در آن، همین حالا ثبت نام کنید.

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

دنباله دار یک کلاغ چهل کلاغ

;RAHA

[معاونت کل سایت]
Staff member
LV
0
 
Joined
Mar 7, 2023
Messages
1,044
Reaction score
6,325
Time online
20d 16h 30m
Points
395
Age
16
Location
.اصفهان.
سکه
6,931
  • #71
دیشب در کتابخانه تا سوسک مرا دید فرار کرد و مارمولک از سوسک پرسید :
_ چرا فرار میکنی؟
-چون که زیرا.
من خرم که دوستت نداشتم دروغ گفتم اما واقعا خری گاو سگ جلوت نگاه کم بودی دیگه عشق امیر نمیخام و الان تورو به کیان ترجیح نمیدم گامشو و به رهام و عزی و داداششون پرهام و بچشون نازنین که البته بچه‌ی رها و رهام هستند و عزی که از تو جوب پیداش کردند خواننده و بازیگر معروفی شد و امیر کله کچل باهاش ازدواج کرد البته امیر خواستگاری کرد و عزی جواب رد داد و رها عزی را زوری به امیر کچل داد ولی عزی که برگ خانواده بود امیر را ترد کردو تصمیم بر گذاشتن کنسرتی در باغ وحش برای گورخر ها گرفت آن باغ وحش خانه و محل عزی بودو عزی امر کرد:
_ الکی جمله هارو عوض نکن گورخر!
آری عزی دیوانه بود و با حیوانات حرف میزد و جالب بود که رها هم قبول داشت خود گورخر است!عزی هم خواهر رها بود و گور خر تر ولی معلوم شد که عزی خواهر امیر یعنی همان خواننده معروف هست یعنی خواهر همان امیر گوجه‌ای که شبیه گوجه بود امیر را چشمان رها اینگونه میدید چون خود امیر را دوست داشت ولی با رفیق امیر یعنی رهام ازدواج کرد رهام بسیار زیبا و معروف و رها عاشق رهام شد و صاحب پنج بچه زیبا قد و نیم قد شد و عزی هم صاحب هشت بچه گوجه‌ای از امیر گوجه‌ای شد و باز هم رها چشم دیدن صورت جذاب و زیبای امیر که از رهام معروف تر بود را نداشت! اشتباه شد جمله قلبی را ویرایش خواهم کرد. باز هم عزی چشم دیدن صورت جذاب و زیبای رهام که از امیر معروف تر بود را نداشت. رها هر کاری که میکرد معلوم بود امیر را عاشقانه دوست دارد ولی امیر جداب داستان ما به رها نیم نگاهی هم نمی‌کرد و حتی وقتی رهام خواست با رها ازدواج کند امیر کاملا مخالف بود. و بخاطر این بود که عزی خودش را به امیر انداخت و برای او دعایی خواند تا طبق علاقه قلبی‌اش با رها ازدواج نکند و با عزی ازدواج کند و سپس اسمش را امیر گوجه‌ای گذاشتند. امیر حدود ۹ بار به خواستگاری عزی رفت که در خواستگاری ۱۰ عزی جواب مثبت را داد ولی رها در همان خواستگاری اول جواب مثبت را به رهام داد
دیشب در کتابخانه تا سوسک مرا دید فرار کرد و مارمولک از سوسک پرسید :
_ چرا فرار میکنی؟
-چون که زیرا.
من خرم که دوستت نداشتم دروغ گفتم اما واقعا خری گاو سگ جلوت نگاه کم بودی دیگه عشق امیر نمیخام و الان تورو به کیان ترجیح نمیدم گامشو و به رهام و عزی و داداششون پرهام و بچشون نازنین که البته بچه‌ی رها و رهام هستند و عزی که از تو جوب پیداش کردند خواننده و بازیگر معروفی شد و امیر کله کچل باهاش ازدواج کرد البته امیر خواستگاری کرد و عزی جواب رد داد و رها عزی را زوری به امیر کچل داد ولی عزی که برگ خانواده بود امیر را ترد کردو تصمیم بر گذاشتن کنسرتی در باغ وحش برای گورخر ها گرفت آن باغ وحش خانه و محل عزی بودو عزی امر کرد:
_ الکی جمله هارو عوض نکن گورخر!
آری عزی دیوانه بود و با حیوانات حرف میزد و جالب بود که رها هم قبول داشت خود گورخر است!عزی هم خواهر رها بود و گور خر تر ولی معلوم شد که عزی خواهر امیر یعنی همان خواننده معروف هست یعنی خواهر همان امیر گوجه‌ای که شبیه گوجه بود امیر را چشمان رها اینگونه میدید چون خود امیر را دوست داشت ولی با رفیق امیر یعنی رهام ازدواج کرد رهام بسیار زیبا و معروف و رها عاشق رهام شد و صاحب پنج بچه زیبا قد و نیم قد شد و عزی هم صاحب هشت بچه گوجه‌ای از امیر گوجه‌ای شد و باز هم رها چشم دیدن صورت جذاب و زیبای امیر که از رهام معروف تر بود را نداشت! اشتباه شد جمله قلبی را ویرایش خواهم کرد. باز هم عزی چشم دیدن صورت جذاب و زیبای رهام که از امیر معروف تر بود را نداشت. رها هر کاری که میکرد معلوم بود امیر را عاشقانه دوست دارد ولی امیر جداب داستان ما به رها نیم نگاهی هم نمی‌کرد و حتی وقتی رهام خواست با رها ازدواج کند امیر کاملا مخالف بود. و بخاطر این بود که عزی خودش را به امیر انداخت و برای او دعایی خواند تا طبق علاقه قلبی‌اش با رها ازدواج نکند و با عزی ازدواج کند و سپس اسمش را امیر گوجه‌ای گذاشتند. امیر حدود ۹ بار به خواستگاری عزی رفت که در خواستگاری ۱۰ عزی جواب مثبت را داد ولی رها در همان خواستگاری اول جواب مثبت را به رهام داد. زیرا رهام از قبل خواستگاری به رها التماس کرد در خواستگاری اول جواب مثبت دهد
 

ژَرفــا

[ سرپرست ارشد بازنشسته+حفاظت بازنشسته انجمن]
LV
0
 
Joined
Feb 22, 2023
Messages
1,483
Reaction score
11,972
Time online
31d 23h 38m
Points
373
Location
ذهنی شلوغ
سکه
7,618
  • #72
دیشب در کتابخانه تا سوسک مرا دید فرار کرد و مارمولک از سوسک پرسید :
_ چرا فرار میکنی؟
-چون که زیرا.
من خرم که دوستت نداشتم دروغ گفتم اما واقعا خری گاو سگ جلوت نگاه کم بودی دیگه عشق امیر نمیخام و الان تورو به کیان ترجیح نمیدم گامشو و به رهام و عزی و داداششون پرهام و بچشون نازنین که البته بچه‌ی رها و رهام هستند و عزی که از تو جوب پیداش کردند خواننده و بازیگر معروفی شد و امیر کله کچل باهاش ازدواج کرد البته امیر خواستگاری کرد و عزی جواب رد داد و رها عزی را زوری به امیر کچل داد ولی عزی که برگ خانواده بود امیر را ترد کردو تصمیم بر گذاشتن کنسرتی در باغ وحش برای گورخر ها گرفت آن باغ وحش خانه و محل عزی بودو عزی امر کرد:
_ الکی جمله هارو عوض نکن گورخر!
آری عزی دیوانه بود و با حیوانات حرف میزد و جالب بود که رها هم قبول داشت خود گورخر است!عزی هم خواهر رها بود و گور خر تر ولی معلوم شد که عزی خواهر امیر یعنی همان خواننده معروف هست یعنی خواهر همان امیر گوجه‌ای که شبیه گوجه بود امیر را چشمان رها اینگونه میدید چون خود امیر را دوست داشت ولی با رفیق امیر یعنی رهام ازدواج کرد رهام بسیار زیبا و معروف و رها عاشق رهام شد و صاحب پنج بچه زیبا قد و نیم قد شد و عزی هم صاحب هشت بچه گوجه‌ای از امیر گوجه‌ای شد و باز هم رها چشم دیدن صورت جذاب و زیبای امیر که از رهام معروف تر بود را نداشت! اشتباه شد جمله قلبی را ویرایش خواهم کرد. باز هم عزی چشم دیدن صورت جذاب و زیبای رهام که از امیر معروف تر بود را نداشت. رها هر کاری که میکرد معلوم بود امیر را عاشقانه دوست دارد ولی امیر جداب داستان ما به رها نیم نگاهی هم نمی‌کرد و حتی وقتی رهام خواست با رها ازدواج کند امیر کاملا مخالف بود. و بخاطر این بود که عزی خودش را به امیر انداخت و برای او دعایی خواند تا طبق علاقه قلبی‌اش با رها ازدواج نکند و با عزی ازدواج کند و سپس اسمش را امیر گوجه‌ای گذاشتند. امیر حدود ۹ بار به خواستگاری عزی رفت که در خواستگاری ۱۰ عزی جواب مثبت را داد ولی رها در همان خواستگاری اول جواب مثبت را به رهام داد. زیرا رهام از قبل خواستگاری به رها التماس کرد در خواستگاری اول جواب مثبت دهد چون ممکن بود مادر رهام بفهمد رها اخلاق ندارد
 

;RAHA

[معاونت کل سایت]
Staff member
LV
0
 
Joined
Mar 7, 2023
Messages
1,044
Reaction score
6,325
Time online
20d 16h 30m
Points
395
Age
16
Location
.اصفهان.
سکه
6,931
  • #73
دیشب در کتابخانه تا سوسک مرا دید فرار کرد و مارمولک از سوسک پرسید :
_ چرا فرار میکنی؟
-چون که زیرا.
من خرم که دوستت نداشتم دروغ گفتم اما واقعا خری گاو سگ جلوت نگاه کم بودی دیگه عشق امیر نمیخام و الان تورو به کیان ترجیح نمیدم گامشو و به رهام و عزی و داداششون پرهام و بچشون نازنین که البته بچه‌ی رها و رهام هستند و عزی که از تو جوب پیداش کردند خواننده و بازیگر معروفی شد و امیر کله کچل باهاش ازدواج کرد البته امیر خواستگاری کرد و عزی جواب رد داد و رها عزی را زوری به امیر کچل داد ولی عزی که برگ خانواده بود امیر را ترد کردو تصمیم بر گذاشتن کنسرتی در باغ وحش برای گورخر ها گرفت آن باغ وحش خانه و محل عزی بودو عزی امر کرد:
_ الکی جمله هارو عوض نکن گورخر!
آری عزی دیوانه بود و با حیوانات حرف میزد و جالب بود که رها هم قبول داشت خود گورخر است!عزی هم خواهر رها بود و گور خر تر ولی معلوم شد که عزی خواهر امیر یعنی همان خواننده معروف هست یعنی خواهر همان امیر گوجه‌ای که شبیه گوجه بود امیر را چشمان رها اینگونه میدید چون خود امیر را دوست داشت ولی با رفیق امیر یعنی رهام ازدواج کرد رهام بسیار زیبا و معروف و رها عاشق رهام شد و صاحب پنج بچه زیبا قد و نیم قد شد و عزی هم صاحب هشت بچه گوجه‌ای از امیر گوجه‌ای شد و باز هم رها چشم دیدن صورت جذاب و زیبای امیر که از رهام معروف تر بود را نداشت! اشتباه شد جمله قلبی را ویرایش خواهم کرد. باز هم عزی چشم دیدن صورت جذاب و زیبای رهام که از امیر معروف تر بود را نداشت. رها هر کاری که میکرد معلوم بود امیر را عاشقانه دوست دارد ولی امیر جداب داستان ما به رها نیم نگاهی هم نمی‌کرد و حتی وقتی رهام خواست با رها ازدواج کند امیر کاملا مخالف بود. و بخاطر این بود که عزی خودش را به امیر انداخت و برای او دعایی خواند تا طبق علاقه قلبی‌اش با رها ازدواج نکند و با عزی ازدواج کند و سپس اسمش را امیر گوجه‌ای گذاشتند. امیر حدود ۹ بار به خواستگاری عزی رفت که در خواستگاری ۱۰ عزی جواب مثبت را داد ولی رها در همان خواستگاری اول جواب مثبت را به رهام داد. زیرا رهام از قبل خواستگاری به رها التماس کرد در خواستگاری اول جواب مثبت دهد چون ممکن بود مادر رهام بفهمد رها اخلاق ندارد و بعد از ازدواج که رها بانوی خوش اخلاقی بود و مادر رهام عاشق او شده بود و تفاهمی که بین رها و رهام و ثمره های عشقشان بود. عزی هم در اخر عاشق امیر گوجه ای شد و امیر کله کچل را ترد کرد و با بچه هایشان همگی به خوبی و خوشی زندگی کردند.
▪︎پایان▪︎
(داستان جدید شروع کن)​
 

ژَرفــا

[ سرپرست ارشد بازنشسته+حفاظت بازنشسته انجمن]
LV
0
 
Joined
Feb 22, 2023
Messages
1,483
Reaction score
11,972
Time online
31d 23h 38m
Points
373
Location
ذهنی شلوغ
سکه
7,618
  • #74
آرام‌آرام
 

NABAT

[مدیریت ارشد دانشینو]
Staff member
LV
0
 
Joined
Mar 10, 2023
Messages
265
Reaction score
5,014
Time online
15d 13h 20m
Points
338
Location
MAShHAD
سکه
1,866
  • #75

ژَرفــا

[ سرپرست ارشد بازنشسته+حفاظت بازنشسته انجمن]
LV
0
 
Joined
Feb 22, 2023
Messages
1,483
Reaction score
11,972
Time online
31d 23h 38m
Points
373
Location
ذهنی شلوغ
سکه
7,618
  • #76

NABAT

[مدیریت ارشد دانشینو]
Staff member
LV
0
 
Joined
Mar 10, 2023
Messages
265
Reaction score
5,014
Time online
15d 13h 20m
Points
338
Location
MAShHAD
سکه
1,866
  • #77
آرام آرام اشک‌های سایه به روی لباسش
آرام‌آرام اشک‌های سایه به روی لباسش که رها خریده بود
 

ژَرفــا

[ سرپرست ارشد بازنشسته+حفاظت بازنشسته انجمن]
LV
0
 
Joined
Feb 22, 2023
Messages
1,483
Reaction score
11,972
Time online
31d 23h 38m
Points
373
Location
ذهنی شلوغ
سکه
7,618
  • #78
آرام‌آرام اشک‌های سایه به روی لباسش که رها خریده بود
آرام‌آرام اشک‌های سایه به روی لباسش که رها خریده بود ریخت. ملیکا
 

;RAHA

[معاونت کل سایت]
Staff member
LV
0
 
Joined
Mar 7, 2023
Messages
1,044
Reaction score
6,325
Time online
20d 16h 30m
Points
395
Age
16
Location
.اصفهان.
سکه
6,931
  • #79
آرام‌آرام اشک‌های سایه به روی لباسش که رها خریده بود ریخت. ملیکا خندید
 

ژَرفــا

[ سرپرست ارشد بازنشسته+حفاظت بازنشسته انجمن]
LV
0
 
Joined
Feb 22, 2023
Messages
1,483
Reaction score
11,972
Time online
31d 23h 38m
Points
373
Location
ذهنی شلوغ
سکه
7,618
  • #80
آرام‌آرام اشک‌های سایه به روی لباسش که رها خریده بود ریخت. ملیکا خندید و ضربه محکمی به سر سایه زد
 

Who has read this thread (Total: 0) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
Top Bottom